انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

«می خندم» تا دیگران هم به راحتی رد شوند!

فاطمه سیارپور / طرح ایرج اسماعیل پورقوچانی

با پشتکار است و به درس علاقه ی زیادی دارد. اولین فرزند یک خانواده ی ۵نفری، مجرد و اهل مطالعه است و به ادبیات و رمان و شعر و دانستنی های فرهنگ های دیگر علاقه دارد. کتابخانه ی شخصی اش مملو از کتاب های مختلف است. تحصیلات کارشناسی ارشد دارد و اکنون معلم است و در یک مدرسه ی راهنمایی تدریس می کند. روابط نسبتن زیادی با دوستان و همکارانش دارد. وقتی موضوع مصاحبه را می فهمد مشتاقانه درباره ی آن حرف می زند. برعکس زنان دیگری که از حرف زدن درباره ی بدن خود طفره می رفتند، مصاحبه با او هم طولانی تر شد و هم به نکته هایی اشاره کرد که کمتر زنی حاضر می شود درباره ی آن حرف بزند. مصاحبه با او را می خوانیم:

درباره ی ظاهرخود چه فکری می کنید؟

نمی دانم منظورت چیست؟ پوشاک یا اندام؟ هر چه که هست ظاهر را می شود به دو قسمت تقسیم کرد: به پوششی که استفاده می شود و به یک بخش از چهره که قابل مشاهده و بیرون است و یکی هم به خود اندام. اندام هم به نظرم دو بخش دارد: بخشی مثل چهره که قابل مشاهده و بیرون است و نمایش داده می شود و بخشی از اندام که برای دیگران قابل مشاهده نیستند و برای خود فرد قابل مشاهده است. من احساس می کنم در مورد پوششم تعادل دارم. یعنی این که فردی نیستم که پوشش خیلی بسته ای داشته باشم، نه خیلی مقیدم و نه اهل پوشش های رایج الان هستم. حس می کنم و سعی دارم که در این رابطه تعادل داشته باشم و فکر می کنم که تا حد خیلی زیادی هم تعادل دارم. اما در مورد چهره گاهی اوقات این حس را ندارم که خیلی راضی باشم. البته هروقت به این مسئله فکر می کنم این جمله به ذهنم می آید که «ناشکری نکن!» احساس سلامت می کنم اما با معیارهایی که تو جامعه در حال حاضر رواج دارد و معیارهای زیبایی شناسی که رسانه ها تبلیغ می کنند و رنگ و لعاب می دهند، منطبق نیست. البته شاید خیلی با آن فاصله نداشته باشم، اما خیلی هم منطبق نیستم. به هرحال از این که سلامت هستم و نقص خاصی در ظاهرم ندارم خیلی خوشحالم. راجع به اندام های غیرقابل مشاهده هم اگر بخواهم در مورد توده ی بدنی صحبت کنم احساس رضایت ندارم. چون احساس می کنم به خاطر شرایط کاری و تحصیلی ام تحرکم کم شده است و همین باعث شده توازن بدنم به هم بخورد. چاق شده ام و به عضلاتم رسیدگی نکرده ام.

این توازن را با چه معیاری مقایسه می کنی؟

معیار این توازن را جامعه به ما می دهد. برای مثال ممکن است که یک زن چاق زیبا هم باشد، ولی جامعه این طور نمی پسندد و فاکتورهایی را برای زیباشناسی القا می کند که مثلن تو نباید چربی داشته باشی! به هر حال من هم اضافه وزن دارم و همین باعث می شود که فکر کنم اندام متناسبی ندارم.

فکرمی کنید دیگران درباره ی ظاهر شما چه می اندیشند؟

قد من کوتاه است، یعنی به قدری هستم که کوتوله محسوب نمی شوم به عبارتی نقص ژنتیکی و بیماری ندارم ولی آدم قد بلندی هم نیستم و از حد معمول کوتاه ترم. خب جامعه ی ما به سمت ظاهربینی می رود. من اکثر اوقات با این س برخورد می کنم این حسی که در جامعه کم گرفته می شوم. مثلن گاهی اوقات به خاطر تن صدایم که خیلی هم قوی نیست و لحن حرف زدنم که روی هم رفته سن مرا پایین نشان می دهد و این یعنی اینکه مرا کمتر از خود واقعی ام می بینند. خب این یک واقعیت دردناک است برای من و ناراحت کننده است. بخصوص وقتی که بخواهم شغلی داشته باشم احساس می کنم که نمی تونم خیلی راحت خودم را مطرح کنم. برای مثال من توی مدرسه ی راهنمایی کار می کنم. خیلی وقت ها پیش می آید که شاگردانم از من قدبلندترند. بچه ها دوره ی راهنمایی هستندف بعضی وقت ها احساس می کنم که که کوتاهی قد من دربرابر آنان حس اعتماد به نفس را از من می گیرد. البته می شود بر این حس غلبه کرد و من هم خیلی وقت ها غلبه می کنم. اوایل این حس خیلی زیاد بود ولی من استراتژی هایی به کار گرفتم که بتوانم بر این حس غلبه کنم. به هر حال من نمی توانستم قد، صدا یا لحنم را تغییر دهم . البته در مورد صدایم شاید بشود کمی تغییر در آن ایجاد کرد ولی در مورد قدم امکان تغییر اساسی در آن نیست. یک استراتژی پیدا کردم. استراتژی ام این بود که درباره ی این چیزها به راحتی حرف بزنم و حتی شوخی کنم. در مدرسه چندبار اتفاق افتاده است که کسی می خواسته چیزی به دیوار بکوبد و قدش نمی رسیده. بلند می گوید یک قدبلند بیاید این کار را بکند، بعد من گفته ام: « من بیایم» بعد خودم به این حرفم می خندم وباعث می شوم که چیزی که طرف مقابل می خواهد مطرح کند را من از قبل مطرح کنم. همین ها باعث می شود که دیگران فکر کنند که من به راحتی از کوتاهی قدم رد می شوم پس آن ها هم رد می شوند.

از نظر شما یک زن ایده آل چه ویژگی هایی دارد؟

من ایده آل را در تعادل داشتن می دانم. زن ایده آل زنی است که که در عین استقلال، تعادل داشته باشد. درنوردیدن مرزها از نظر من خوشایند نیست مگر در مواردی که این مرزها مرا بدجور محدود کرده باشند. مرزها وقتی تبدیل به مانع می شوند، باید آن ها را رد کرد. ولی وقتی هنوز مانع نشده است برای زندگی تو، از آن رد شود، به نظرم پیروزی محسوب نمی شود. زن ایده آل یعنی کسی که سعی کند همه جانبه خودش را ارتقا دهد هم از نظر علمی و هم شخصیتی و هم این که هر چیزی که می تواند را تغییر دهد، به نحو احسنت تغییر دهد.

از نظر شما بدن ایده آل برای یک زن چه ویژگی هایی دارد؟

بدن مطلوب هم باید تعادل داشته باشد. از نظر ابعاد باید متناسب باشد. در اندامش هم متناسب باشد. بدن زیبا یعنی بدنی که همه ی اجزایش با هم در تناسب باشند. قد نه خیلی بلند باشد و نه خیلی کوتاه یا مثلن رنگ چهره نه خیلی روشن باشد و نه خیلی تیره. به هر حال توازن و تعادل خیلی مهم است.

برای رسیدن به این ایده آل ها، چه کاری انجام داده اید؟

خیلی سعی کرده ام، اما استقامت نداشته ام. مثلن خیلی وقت ها به سمت ورزش رفته ام ولی موقت بوده است. به توصیه ی دوستانم در چهره ام دست برده ام، به خاطر این که اولش خیلی مقاومت می کردم در برابر این که باید چهره ام دست نخورده باشد ف ولی دوستان می گفتند که همین باعث می شود چهره ات بچه گانه به نظر بیاید. برای همین من هم پذیرفتم. چاقی را دوست ندارم برای همین سعی می کنم آن را با پوشش گشاد غیرقابل مشاهده کنم و یا لباسی بپوشم که قدم را کشیده تر نشان دهد.

نوع پوشش و آراستگی تان را چگونه انتخاب کرده اید؟

من از پوشیده بودن دفاع می کنم. چون احساس می کنم پوشش زیبایی است، احساس راحتی و امنیت می دهد و احساس آزادی در تعامل می آورد. در ضمن باعث می شود دیگران به جای خودم به محتوای من جذب شوند. ولی به حجاب سر خیلی اعتقاد ندارم. می دانم باید به عنوان یک مسلمان این را بپذیرم ولی با آن خیلی راحت نیستم.

آدرس الکترونیک مصاحبه کننده : fsayyarpour@yahoo.com

از مجموعه ی این مصاحبه ها :

من نظر خودم را دارم – مصاحبه ی شماره یک

نمی خواهم متفاوت باشم – مصاحبه ی شماره دو

من کدامم ؟ مصاحبه ی شماره سه

زن نباید از مردش جلو بزند- مصاحبه ی شماره چهار

وقتی الگوها سایز عوض می کنند! مصاحبه ی شماره پنج

هر بدن یک کپی ناقص از یک الگوست. مصاحبه ی شماره شش