اگر بخواهم تنها یک واژه برای تشریح این وضعیت بگویم، خواهم گفت: فاجعه! فاجعه چه برای کسانی که هماکنون در کالبد نظام آموزش عالی ما حضور دارند و چه کسانی که در آینده به آن وارد میشوند.با نگاهی به سؤالات و نحوهی برگزاری کنکور درمییابیم که ما هنوز تفاوت رسیدن به درجهی «دکترا» و مثلاً ورود به دبستان و دبیرستان را تشخیص نمیدهیم.
فرهنگ امروز/زهرا رستگار: ناصر فکوهی همواره تاکید داشته است که در قبال کاستیها و کژرویهای آموزش عالی سکوت نکرده و نخواهد کرد. اینبار هم به بهانه برگزاری چهارمین آزمون نیمه متمرکز دکتری که در روز جمعه ۱۶ اسفند برگزار شد به سراغ او رفتیم تا برخی آمار و ارقام رسمی اعلام شده از سوی سازمان سنجش را که حاکی از افزایش ولع و عطش جامعه نسبت به ورود به مقطع تحصیلی دکتری است، را برایمان تحلیل کند که در ادامه میخوانید:
نوشتههای مرتبط
با توجه به آمار رسمی اعلام شده مبنی بر حدود ۲۴۰ هزار متقاضی ورود به مقطع دکتری و همین طور پذیرش سالانه ۱۰ هزار دانشجوی دکتری، اینهمه میل و تشنگی به دکتری را شما مثبت یا منفی ارزیابی میکنید؟ نظر و تبیین شما در این مورد چیست؟
اگر بخواهم تنها یک واژه برای تشریح این وضعیت بگویم، خواهم گفت: فاجعه! فاجعه چه برای کسانی که هماکنون در کالبد نظام آموزش عالی ما حضور دارند و چه کسانی که در آینده به آن وارد میشوند. نظامی که هیچ اهمیت و اعتباری برای خود قائل نشود و مثل صاحبخانهای که چوب حراج بر هرچه از در و دیوارهای بقایای این خانهی نحیف باقی مانده است، بزند، آن هم برای اینکه آدمهایی این در و دیوارها را بخرند که یا نسبت به داشتن این مدرک متوهم هستند و یا از آن بدتر قصد سوءاستفاده از آن را برای معاملات و موقعیتهای اجتماعی خود دارند.
فاجعه، از آن نظر که با نگاهی به سؤالات و نحوهی برگزاری کنکور درمییابیم که ما هنوز تفاوت رسیدن به درجهی «دکترا» و مثلاً ورود به دبستان و دبیرستان را تشخیص نمیدهیم. سؤالات تستی، سؤالاتی برای به دام انداختن دانشجویان و یا به انحراف کشاندن آنها و صرفاً طراحی شده برای متخصصان حرفهای تست زدن است. در شرایطی که ما باید با تمام توان خود در فکر بازسازی دانشگاههای خود باشیم تا آنها را از وضعیت اسفباری که هر روز یکی از مسئولین از آن شکایت میکند، دربیاوریم، شاهد آن هستیم که کنکور دکترا که نفس آن را نیز میتوان به سادگی زیر سؤال برد با رویکردی غیرتخصصی بدون توجه به الزامات رشتههای مختلف و به شیوهای برگزار میشود که بدون شک نمیتوان انتظار داشت به نتیجهای حتی نزدیک به حد مطلوب برسد. در این کنکورها واقعاً به دنبال چه چیزی هستیم؟ اندازهگیری میزان قدرت حافظهی دانشجویان؟ میزان هشیاری آنها در گریز از دامهای تستزنی؟ و تازه بگذریم که این قدم اول در هفتخوانی است که داوطلب باید طی کند تا بتواند به صندلی دکترا در دانشگاهی برسد و وقتی ۵ یا ۶ سال بعد از آن برمیخیزد هیچ ضمانتی نباشد، نه کاری برایش وجود داشته باشد و نه حتی اینکه به درجهی بالاتری از دانش رسیده باشد.
بارها گفتهام که برای آنکه بتوانیم از این موقعیت بیرون بیاییم باید نوسازی اساسی در نظام دانشگاهی خود بکنیم، این نظام مربوط به حداقل ۵۰ سال پیش است. نظام دانشگاهی بهخصوص در ردههای بالای آن یعنی دکترا باید کاملاً استادمحور باشد؛ یعنی دانشجویان بر اساس پروژههای مشخص و تخصصی اساتید انتخاب شوند و در همکاری و همگامی با آنها وارد نظام اجتماعی و حرفهای و علمی شوند و نه آنکه مثل بختآزمایی با تستزنی و این قبیل برنامهها وارد نظامی شوند که در آن نیز همه چیز بر اساس کلاس و درس و مشق و حفظ کردن تنظیم شده است و در نهایت هیچ تخصصی به آنها نمیدهد، ضمن آنکه گروهی از آنها نیز پس از فارغالتحصیلی بهعنوان «استاد» باز وارد این سیستم شوند و همین کار را با دیگران در دوری باطل، تکرار کنند.
در یک کلام این «تشنگی علمی» یا از سر ناچاری است یا برای سوءاستفاده و در هر دو حالت، شکل و محتوایی آسیبزده و آسیبزا دارد. کشوری که در چشماندازهای خود رسیدن به موقعیتهای بالای دانشگاهی در منطقه را در سالهایی نهچندان دور دارد، بدون شک ما در حال طی کردن راه غلط هستیم. مسئولان باید با سیاستگذاریهای درست امکان دهند که مدارک دانشگاهی در شکل و محتوا ارزش بیشتری پیدا کنند و بنابراین، این همه تقاضا برای مدارک بالا وجود نداشته باشد. درعینحال با اصلاح اساسی نظام دانشگاهی آن را از این وضعیت که همه معترفند رو به سوی یک خودکشی جمعی میرود، بازدارند.
با توجه به پذیرش ۱۰ هزار دانشجوی دکتری، چه نیازی در کشور به اینهمه فارغالتحصیل دکتری داریم، حال از این فارغالتحصیلان چه چیزی میخواهیم یا چه انتظاری داریم؟
مدتها است که به همان دلایل که در بالا گفتم رابطهی میان بازار کار با دانشگاه قطع شده است؛ یعنی ما دانشجو تربیت نمیکنیم که مشغول کار شود، بلکه صرفاً تربیت میکنیم که مدرکی به دست آنها بدهیم و آنها هم در سیستم اجتماعی آن را به رخ دیگران بکشند و البته در سالهای آینده هرچه کمتر و کمتر میتوانند این کار را انجام دهند؛ چون با این شیوهی تولید انبوه دکتر، ارزش این مدرک در کمتر از ۱۰ سال به سطح کارشناسی ارشد امروز و در سالهای بعد در حد کارشناسی نزول خواهد کرد. هرچند گروهی معتقدند که این روند میتواند در درازمدت به دلیل پایان دادن به ارزش مدرک، مؤلفههای دیگری مانند دانش تخصصی و فعالیتهای حرفهای به شاخصهایی جدیتر برای یافتن کار تبدیل شوند. من شخصاً در این مورد چندان خوشبین نیستم، مگر برای کسانی که خود برای پیشرفت خویش برنامهریزی کرده باشند بهخصوص در رشتههای علوم انسانی. درست است که در رشتههای علوم طبیعی مانند پزشکی این اتفاق عملاً رخ داده است؛ یعنی امروز تعداد بیشمار پزشکان متخصص که اعتباری ندارند از عوامل مؤثر در موفقیت و نفوذ بیشتر پزشکانی شدهاند که دارای دانش تخصصی و مهارت زیاد هستند. اما علوم اجتماعی و انسانی متفاوت است؛ زیرا تخریب کار یک کنشگر بهسرعت مشخص نمیشود و ممکن است ما ناچار باشیم بهای سنگینی برای آن بدهیم که در یک فرایند آزمون و خطا بتوانیم متخصصان ماهر و غیرماهر را از یکدیگر تمییز دهیم.
بنابراین، فکر میکنم هرچه زودتر به کنکور، بهطورکلی و به کنکور دکترا در شکلی که در حال حاضر دارد، پایان دهیم و از تعداد دانشجویان بکاهیم و در انتخاب هیئت علمی نیز بیشتر معیارهای علمی را رعایت کنیم تا سایر معیارها شانس بیشتری برای جلوگیری از روند تخریب نظام آموزش عالی داشته باشند. برای این کار نیاز به ارادهی سختی وجود دارد، همچنین نیاز به یک توهمزدایی عمومی و اصلاحاتی در سطح جامعه و ارزشهای آن داریم. چرا برخلاف تمام کشورهای توسعهیافته برای ما هنوز «دکتر» و «مهندس» بودن ارزشهای اجتماعی هستند و نه تنها این عناوین را پیش از اسم افراد میآوریم بلکه عناوین خودساختهای مانند «پروفسور» هم درست کردهایم که باز هم بیشتر مدرک را یک سرمایهی اجتماعی اعلام کنیم. چه کسی دیده است که در کشورهای توسعهیافته کسی خود را دکتر و مهندس و پروفسور خطاب کند؟ چرا نباید به همهی افراد و همهی مشاغل آبرومند احترام گذاشت و در علم هم مبنا را نه مدرک افراد، بلکه میزان دخالت اجتماعی و تخصصی آنها که با کارها و سخنان و فعالیتهای اجتماعیشان مشخص میشود، بدانیم؟
ما واقعاً در حال تیشه زدن به ریشههای فرهنگ خود هستیم که یکی از قدیمیترین و پرارزشترین فرهنگهای جهان است. بسیاری از علوم و رشتهها چه در حوزهی انسانی و چه در حوزهی علوم دقیقه ریشهی خود را از فرهنگ اسلامی و ایرانی در دوران شکوفاییشان میگیرند، حال باید پرسید چرا ما چکش به دست گرفتهایم و برای محکمکاری در اینکه جسم بیجان تحصیلات تکمیلیمان از جا برنخیزد با فرایندهایی چون کنکور دکترا، تابوت آن را چنین میخکوبی میکنیم تا مبادا درش گشوده شود و جسد بیرون بیاید؟