انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

یک هیجان فیلم خانه ای

روز ۲۶ اردیبهشت ۱۳۸۴ فیلم مستندی از خسرو پرویزی به نام “کلاغه ای “(که نوعی پارچه است) را می‌دیدم که مهدی عباسی به اتاق تدوین طبقه دوم وزارت ارشاد آمد و گفت:” فیلمی پیدا کرده ایم” . این اتاق در انتهای راهرویی واقع بود که به سالن نمایش منتهی می‌شد. اول هفته بچه‌های پائین، انبوهی قوطی فیلم ۳۵ میلیمتری گوشه اتاق می‌چیدند و دو سه روز بعد با گاری دستی آن‌ها را می‌بردند. عباسی در حد خودش فیلم‌های فیلم خانه را خوب می‌شناخت. گفت :” فیلمی پیدا کردیم که سولفاته شده.”

فیلم‌های سولفاته کم نبود . فیلم‌های رنگ ورو رفته . پاره شده و رها شده، دندانه خورده واز وسط بدونیم شده و سرهم نشده زیاد بود. فیلم سوی شهر خاموش آقای طیاب را چپانده بودند لای اوتی‌های یک فیلم ورزشی. موویلا را نگه داشتم و نور چراغ زیاد شد. سرم را بر گرداندم.

گفتم: خب؟

آقای عباسی گفت: درِ جعبه کاملا خورده شده روی فیلم اثر گذاشته نمی‌دانیم چیه؟ میان نویس روسی داره.

گفتم- میان نویس روسی داره . روسی نیست؟

گفت: نه ، آدماش روسی نیستن

گفتم: ببینیمش. خب چی فکر میکنی؟

عباسی گفت : میان نویس‌ها متعلق به قبل از ۱۳۳۰است.

گفتم : میان نویس روسی داره؟ نکنه مال دوره اوهانیانه . دهه ۱۳۱۰ مثلاً

عباسی رفت پائین و با چند فریم فیلم رنگ و رو رفته و سفید شده بر گشت.

از قسمت پژوهش فیلمخانه ای، رفتم وسط راهرو بالای پله‌ها و یک قلپ آب خوردم. عباسی داشت با عجله می‌آمد. برگشتم

میان نویس را روی میز موویلا گذاشتم. تصویر را فیکس کردم :”افتضاح کردیم. این محسن برادر زاده من است. شوفر نیست، برود”

گفتم اسم پسره محسنه. این چیه؟

بعد به زبان روسی ترجمه می‌شد.

گفتم می‌تواند فیلمی از اوهانیان یا مرادی باشد. فکرم رفت پیش انتقام برادر. گفتم تنها فردی که در آن زمان به روسی میان نویس می‌نوشت اوهانیان بود. چون مرادی هم مدتی در روسیه بود،شاید انتقام برادر هم تیتراژ روسی داشته. بقیه اش کجاس؟

رفتیم داخل آرشیو فیلم (که آن روزها ، بعد از هوار، بچه‌ها سرگرم جابجایی فیلم‌ها بودند). زیر یک میز زیر پله کنار آرشیو، درِ یک جعبه پلاستیکی سیاهرنگ، برداشته شد. درون جعبه یک کیسه پلاستیکی بود که بنظر می‌رسید محتویاتش زرد چوبه باشد. عباسی همان نوشته را روی میز موویلای سی وپنج گذاشت.

یک نفر پرسید : می‌تونه فیلمی از سپنتا باشد؟

گفتم : فقط اوهانیان یا مرادی. اوهانیان هم نه. یادم افتاد زمانی در منابع تاریخ سینمایی فیلم عدالت را به اسم مرحوم اوهانیان معرفی می‌کردند که بعد‌ها معلومم شد ایشان فیلمی با این اسم نساخته . دایره فرضیاتم روی دو فیلم بوالهوس و انتقام برادر دور می‌زد و بیشتر بنظرم می‌رسید که انتقام برادر باشد. متعلق به سال ۱۳۰۹

آذرخش علاقه نشان داد و زانو زد. عباسی تکه دیگری را آورد که بازهم میان نویس بود.

گفتم : نکنه نسخه میان نویس‌های انتقام برادر باشه

که آذرخش گفت : عکس داره.

ویک تکه حدود ده سانت تصویر را که از یک حلقه دیگر جدا شده بود به ما نشان دادو این تصویر رفت در مووی یلا.

گفتم دختر بوالهوس را پیدا کردیم.

و گفتیم :این بزرگترین اتفاق بعد از انقلاب در آرشیو فیلم در ایرانه .

باید آن را در صندوقی حفظ کرد.

نامه نگاری کنیم با آرشیو ملی فیلم فرانسه .

اکبر عالمی را بیاوریم.

دیگر هیچکس به این فیلم دست نزند.

عباسی رفت کتاب تاریخ سینمای جمال امید را آورد و داستانش را خواند. همان شخصیت‌ها ، همان آدم ها

عباسی فیلم را برد گوشه ای گذاشت و رفت بالا سراغ خانم طاهری.

می خواستم بر گردم به اتاقم ولی ماندم. خودم را آمریکو وسپوس احساس می‌کردم.

زیر میز یک حلقه دیگر هم کمی دورتر دیده می‌شد. به آذرخش گفتم این جعبه‌ها را هم بردار ببر بگذار کنار بقیه.

در راهرو ، آقای زحمتکش گفت : این فیلم را حدود دهسال پیش پیدا کرده بودیم. نمی‌دانستیم چیست؟گفتم ببریم در موزه سینما بگذاریم که بدانند چنین فیلم‌های سولفاته ای هم در فیلمخانه هست.

دقایقی بعد خانم طاهری و عباسی به اتاق من آمدند. ظاهرأ سر از پا نمی‌شناختیم. خانم طاهری گفت : باور نمی‌کنم .واقعأ فیلم مرادیه. فیلم بوالهوسه؟

ما با جارو برقی سبک گرد وخاک هارا گرفتیم. بازهم عکس داره.

 

اما نمیشه مقدار دیگه ای از فیلم را دید؟

خانم طاهری گفت: میشه اما نمیشه نه با موی یلا .

درست می‌گفتند چون فیلم نیتراته، آتش گیر، حساس و خرد شو بود. البته اگر عباس مطمئن زاده بود حتماً فوری یک راه تکنیکی پیدا می‌کرد.

پیشنهادشان این بود که بالابان‌ها را در بیاوریم و فقط از آئینه منشور استفاده کنیم. نمیشد ریسک کرد ممکن بود فیلم بسوزه و نابود بشه.

رفتند که راهی برای دیدن فیلم پیدا کنن.

منهم در حالی که نگاهم به قوطی فیلم زنگ زده بود، از اتاق بیرون رفتم.

بعد از ظهر، آقای عباسی دوباره آمد و مرا به اتاق پائین برد و فیلم را دیدم

فیلمی با علامت ماه وستاره بود و عنوان بندی داشت: لیلا در شب بارانی

لیلا در شب بارانی. چنین فیلم ایرانی ای را نمی‌شناختم . یعنی ممکن بود فیلمی به تاریخ سینمای ایران افزوده می‌شد. خب این نوع فیلم‌ها کم نبود.

در اولین صحنه مردی با کلاه فینه ظاهر شد

گفتم کلاه فینه ای داره . مصریه

ناگهان همه امید‌ها نابود شد

 

عباسی گفت : حاشیه صدایی هم داره.

لیلا مراد در شب بارانی

نام لیلا مراد (۱۹۱۸- ۱۹۹۵) ، ستاره مشهور سینمای مصر در دوران استودیو‌های قاهره بود. “شب بارانی” متعلق به سال ۱۹۳۹ و همزمان با دومین دوره سینمای ایران است. نمی‌دانم از کجا وارد گنجینه فیلم خانه ملی ایران شده بود آیا در خود مصر هست یا آنجا هم نیست؟ با خودم وقتی چنین عکس فوق العاده ای وجود دارد حتماً فیلم هم هست.

با خودم گفتم چطور یک فیلم مصری از سال ۱۳۱۸ تا حالا زنگ زده و ویران شده، شاید هم روزی…

این مطلب اولین بار در ویژه نامه دهمین سالگرد تاسیس انسان شناسی و فرهنگ و نوروز ۹۵ منتشر شده است.

نویسنده از اعضای شورای عالی انسان شناسی و فرهنگ است.