انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

موزه چپاولگر

لین ماراندا و برنو برولن سوراس برگردان میثم عبدلی

درک مشترک موزه به طور کلی به یک سری صفات دارای بار مثبت همچون آموزش,صلح,تفکر,اعتماد,حقیقت,دقت,اعتبار,اطمینان و دانش خلاصه می شود.در مقابل,ما در مورد ساز و کارهایی که موزه از طریق آنها به چنین مدارجی دست میابد کمتر کنجکاوی می کنیم.در نظر بیشترافراد,موزه مکانی برای گردش و یادگیری از طریق نمایش و تفسیر حقایق هنری و موضوعات تاریخی و به واسطه دیالکتیک است,مکانی که در آن بازدید کنندگان نه تنها در مورد هویت و جایگاه خود در نظام اشیا به کند و کاو می پردازند بلکه در مورد جهان های دیگر که برایشان حامل معناست کسب اطلاع می کنند.به جز برخی تفکرات گذرا در مورد شناخت چگونگی تصور افراد در مورد بازدیدشان از موزه,همچون حق ورود,نورپردازی در سالن نمایش,وجود یا عدم وجود مکانی برای استراحت و یا هر گونه واکنش حقیقی یا مجازی دیگر,تصور عموم در مورد شیوه ای که موزه شهرت و اعتبار خود را کسب کرده عملا موجود نمی باشد .موزه همچون یک مکان طبیعی مورد قبول عامه قرار گرفته و مردم در مورد اساس و فعالیت های آن کند و کاو نمی کنند.

آیا بازدیدکنندگان هرگز نپرسیده اند که موزه ها چگونه همه این اشیا تاریخی را گرد هم آورده اند؟مطمئنا برخی افراد این سوال را پرسیده اند اما چه تعداد از افراد موزه را به عنوان مکانی “چپاولگر” می پندارند؟آیا آنها جمع آوری اشیا تاریخی را نتیجه یک استراتژی چپاولگرانه می بینند؟حقیقت آنست که موزه ها از کمک افرادی که اموال خود را به موزه های محلی می بخشند سود می برند.اما به جز این گونه بخشش ها,موزه ها مدت زمان مدیدی است که روش های دیگری را نیز برای غنی کرد کلکسیون های خود به کار می گیرند.یکی از این روش ها کسب گونه ها و اشیا از طریق افراد خاص,تجار,مزایده ها و سازمان ها است.آنچه که بیش از همه جالب است دخالت موزه ها در جمع آوری اشیا است.

علیرغم آنکه بازدیدکنندگان موزه را از طریق نمایشگاه ها و برنامه هایش می شناسند,فرآیند گسترده تر و پیچیده تر موزالیساسیون از زمین ها آغاز می شود,خواه این زمین روستایی در آفریقا باشد یا جنگلی حاره ای درمیان اقیانوس.تقریبا نیمی از اشیا تاریخی به لطف ارسال این اشیا و به واسطه محققان,دانشمندان,اساتید دانشگاهی و دیگرافراد علاقه مند و یا استخدام شده دراین زمینه بدست آمده است.

همین مساله در مورد بیشتر کلکسیون های قوم نگاری نیز صادق است.موزه های قوم نگاری در قرن ۱۹ ایجاد شدند .در تحقیقات جدید در مورد روش های جمع آوری اشیا از این موزه ها به عنوان “چپاولگر” یاد می شود.این موزه ها که تحت لوای “علوم انسانی” فعالیت می کردند کلکسیون های خود را از طریق محروم ساختن بسیاری از مردم از مایملک فرهنگیشان به دست آوردند.این موزه ها اشیا را از محیط واقعی خود خارج و به اروپا آوردند.

در واقع پس از نیکولاس توماس,عصر تجارت استعماری عصر آغاز ارزش بخشی به هویت,اشخاص,گروه ها و ارتباطات نیز هست.اشیائی که در آن زمان فروخته می شدند هرگز به صورت کامل از مکان و یا جمعیتی که از انها گرفته شده بود بیگانه نشدند.علاوه بر این,در فرآیند مبادله,ارزش تولید و باز تولید می شود.هنگامی که چیزی از یک بافت به بافت دیگری انتقال داده می شود ممکن است به “رژیم متفاوتی از ارزشها” برخورد کند.در واقع میزان انسجام ارزش ها از موقعیتی به موقعیت دیگر کاملا تغییر می کند.در طول دوران استعماری,اشیا فرهنگی مادی دائما از مکان اصلی خود به موزه ها منتقل می شدند و ارزش دیگری به خود می گرفتند,بدون آنکه لزوما معنای اولیه خود را از دست بدهند.موزه به عنوان نهادی که ارزش های خود را داراست همه ویژگی هایی که قبلا به اشیا نسبت داده شده بوده را می بلعد و حالتی نوین را برقرار می کند.

نژاد شناسان کلاسیک با در اولویت قرار دادن توصیف و مستند سازی به عنوان جانشین بافت اشیا,شناخت واقعی را با شناخت نژادی و یا موزه شناسانه تغییر می دادند.در واقع نژاد شناس به شیوه ای بسیار ناعادلانه اعتبار نهایی اشیا را تعیین می کند.این اشیا و سند سازی هایی که به آن ها پیوست شده و کارشناس آن را تایید کرده در ایده ایجاد “آرشیو انسانی” حقیقی انباشته می شود.اصلی که همچنین بر این استوار است که شی گردآوری شده صاحب واقعی ندارد. در این فرآیند,”تفسیر دیگری” تنها ساختی کلی است که برای اثبات اعتبار شی جمع آوری شده ضروری است.

عمل جمع آوری اشیا از زمین ها گواهی بر ذات چپاولگرایانه موزه هاست,حتی اگر خود موزه ها مستقیما در این فرآیند دخیل نباشند.جمع آوری اشیا بدین طریق و انتقال آن ها به موزه در واقع اثبات عمل حمایت شده توسط موزه ها است.در واقع موزه ها کلکسیون های خود را به همین شیوه جمع آوری کرده و مشوق این روش هستند.انکار ویژگی چپاولگرایانه موزه ها دشوار است.

ویژگی دوگانه موزه ها به نقش دوگانه و متضاد آن یعنی غنی ساختن کلکسیون ها و گسترش دانش از طریق تحقیق مربوط می شود.آیا به عهده گرفتن یک نقش بدون دیگری برای موزه ها امکان پذیر است؟به دلیل آنکه دانش به ویژه باستان شناسی و نژاد شناسی پایه های تفسیر و در نتیجه آموزش را تشکیل می دهند به نظر می رسد که این دو نقش با هم جفت هستند.در نتیجه به دلیل آنکه موزه ها صاحب اشیا به دست آمده از طرق مختلف هستند,ویژگی چپاولگرایانه آن جزئی از خصلت های اساسی موزه هاست.این بدان معنا نیست که باید به این خصلت افتخار کرد اما همه ویژگی های مثبت موزه ها موجب می شود که نه بازدید کنندگان عادی و نه افراد آکادمیک چندان توجهی به خصلت چپاولگرایانه موزه ها نداشته باشند.

در برابر جنبه چپاولگری موزه ها,تمایل داریم تا راه را برای یک موزه شناسی غیراستعماری که نقد بر گذشته خود را تحمل می کند هموار نماییم.تایید نتایج تاریخی و فرهنگی استعمار در نیمه دوم قرن بیستم انسان شناسان را نسبت به موزه ها بدبین کرده و موجب انتقاد از نقش موزه ها شده است.وقتی در دهه ۱۹۷۰ انسان شناسی با بحران ناشی از “بازآفرینی” خود مواجه بود,موزه شناسی که خود نیز در بحران قرار داشت تلاش کرد تا خود را به عنوان میدان علمی اصیل معرفی کند و از طرف دیگر تلاش داشت تا موضوع اصلی مطالعه خود یعنی موزه را تحلیل کند.جنبش موزه شناسی نوین با ظهور انواع جدیدی از موزه که نقش اجتماعی نهاد موزه و همچنین نقش آن در جوامع پسااستعماری را زیر سوال می برد آغاز شد.آیا قرار بود که موزه چپاولگر در فرآیند استعمار زدایی از بین رود؟بالعکس,این نوع موزه از روش تایید قدرت موزه در به هم ارتباط دادن حافظه ارضی بسان تخریب قدرت آن ناشی می شود.

موزه حین تحقیق روی اشیا و گونه ها برای گسترش و تکمیل کلکسیون خود تاخت و تازهایی را برای کند و کاو در اراضی سازمان می دهد. این عملیات همچنین شامل جمع آوری اشیا تاریخی در محیط های مسکونی و کند وکاو در محیط هایی که به مردم تعلق دارند و یا همچنین ورود به اراضی شخصی را نیز شامل می شود.بله موزه ها همه ی این غارت ها را نیز انجام داده اند,وگرنه چطور به چنین مجموعه غنی دست یافته اند و چگونه به اشیا تاریخی و گونه های ارزشمند دست پیدا کرده اند؟نامحتمل است که موزه ها همه این اشیا را از طریق نظام مند و صحیح کسب کرده باشند.کلکسیون ها اشیاء ذی قیمت و تاریخی را به نمایش می گذراند اما در واقع نشان گر همه فعالیت های ارضی نیز هستند.موزه ها نه تنها بدین روش به جمع آوری اشیا پرداخته اند بلکه اطلاعات مربوط به این اشیا را نیز برای خود محصور کرده اند که خود نوعی چپاولگری است.

درحالیکه اصطلاح “چپاولگر” منفی و تهاجمی است و یادآور حیوانات شکارچی است,بهره برداری از دیگران برای منفعت شخصی را نیز تداعی می کند.اگر اصطلاح “چپاولگر” را بررسی کنیم و آن را به نهادی کاملا غیرجاندار همچون موزه نسبت دهیم,مقایسه آن با جهان حیوانات غیر منطقی نخواهد بود.ما به چه چیز “چپاولگر” می گوییم؟جنبه ها و تاثیر آن چیست؟چه موقع شکار می کند و طعمه آن چیست؟آیا تنهایی شکار می کند و یا دسته جمعی؟آیا برای شکار از حیله و مکر بهره می برد؟طعمه اش توانایی فرار از شکارچی را دارد؟آیا می تواند برای به دام انداختن طعمه استتار کند؟آیا دشمن یا رقیبی دارد؟منبع غذایی آن پایان ناپذیر است؟در واقع همه این سوالات را می توان در حوزه چپاولگری موزه نیز مطرح کرد.با این وجود,اغلب فعالیت هایی که موزه به واسطه آن ها به جمع آوری موزه می پردازد به بهره برداری شباهت دارند و تنها به منفعت موزه هاست.

در برابر محکومیت فعالیت هایی که حفاظت از گونه های طبیعی را تهدید می کند,شکار حیوانات به منظور گسترش کلکسیون ها دیگر قابل تحمل نیست:از موزه ها انتظار می رود تا به دنبال حیواناتی باشند که در تصادفات غیرمترقبه کشته شده اند.علاوه بر این، باستان شناسان و نژاد شناسان اغلب با اشیائی سر و کار دارند که به مردم متعلق است:آنها نباید به مایملک شخصی و میراث فرهنگی یک جمعیت تجاوز کنند.

بسیاری از سوالاتی که امروزه از موزه ها پرسیده می شود در واقع از اولین سفرهای کاوش گری مطرح بوده.اغلب موزه ها در دوره تصادم میان کاوش گر استعمارگر و موضوع کاوش وی یعنی مردم غیراروپایی تولید شده اند.چنین تولید میراث فرهنگی اروپا در بطن نظام کسب دانش و حاکمیت سیاسی در ایجاد بینش خیالی “دیگری” به عنوان هویت فرا اروپایی نقش داشته است.این فرآیند تا کنون نیز ادامه داشته.اگر در گذشته کاوشگران با سفر و کاوش های سطحی به این بینش می رسیدند,اکنون موزه ها با رقابت با یکدیگر به منظور توسعه کلکسیون های خود مشوق ماتریالیسم,نابرابری و بهره بردای هستند.

از آخرین دهه های قرن بیستم تا کنون,تحقیقات نژاد شناسی حالت انحصار گری خود را به دلیل توسعه جهانگردی که به هر فرد امکان می دهد تا به چشم خود فرهنگ های گوناگون را ببیند,از دست داده است.باز تولید تاریخی مردم و یا مکان ها از طریق جهان به گردشگران حرفه ای امکان داده تا از طریق بازتولید جهانی خودشان معرف ها را به تصویر بکشند.به عقیده سالزار,ما با پدیده “توریسم زندگی روزمره” مواجه هستیم.به طور متضادی,به نظر نویسنده,این توریسم نه از جهان بیرون بلکه از درون جامعه و با تغییر نحوه نگرش حاصل می شود.

به عبارت دیگر,با گسترش پدیده توریسم,چپاولگری به زیستن در داخل مرزهای خود نیز کشیده شده است.در حال حاضر,بازدید کنندگان موزه و همچنین هر فردی به مصرف فرهنگ دیگری تشویق می شود.چپاول دائمی میراث فرهنگی دیگری,چه مادی و چه معنوی, اکنون به یک مفهوم “فرهنگ جهانی” تبدیل شده است.اما مرزهای اخلاقی برای این نوع چپاولگری کجاست؟این مرزها را چه کسی و برای چه کسی ایجاد می کند؟در برخی جوامع فقیر همچون شهر حلبی آباد فاولا در برزیل مشکل آنچنان حاد شده که موزه و توریسم برای معرفی فرهنگ برزیلی حاشیه نشین با یکدیگر رقابت می کنند.

از آنجایی که دسترسی به سایت های کاوش گری قدیمی اکنون تحت کنترل “ملل نوین” و مستقل است ,اعمال چپاولگرایانه در بطن بازار کاپیتالیستی روابط فرهنگی شکل های متفاوتی به خود گرفته است.بر اساس نوعی چشم انداز,مفهوم بهره برداری از میراث با دسته بندی های مبهم میراث جهانی این ایده را متبادر می کند که فرهنگ ممکن است به صورت مستقل از هویت های اخلاقی ویژه و یا ارزش های ویژه مصرف شود.در جهانی که روابط قدرت گذشته کاملا از بین نرفته,ثبت میراث جهانی و یا تقدیس “مناظر فرهنگی” ممکن است با برخی از سوتفاهم ها مواجه شود.حتی نهادهای نوینی همچون اکوموزه که پیرامون مفهوم موزه شکل گرفته اند قادر به ایجاد برنامه ای مجزا از منافع شخص یا اهداف سیاسی نبوده اند.

در حالیکه موزه قادر به تغییر تاریخ نیست,آیا می تواند به شیوه ای نقش چپاولگرایانه خود را با تایید نتایج ان و با پایان دادن به فعالیت های گذشته اش کاهش دهد؟آیا موزه ها سرانجام خود را به عنوان “واسطه های صادق” معرفی خواهند کرد؟اگر جواب مثبت باشد,بعد از آن چه مسیری را در پیش خواهند گرفت؟درست است که موزه ها کلکسیون های خارق العاده ای دارند و به واسطه همین کلکسیون ها اطلاعات ارزشمندی نیز از آنها کسب کرده اند,اطلاعاتی که اشیا مادی را به سبک زندگی ارتباط می دهد و به انتقال دانش کمک می کند.آیا موزه ها می توانند به لطف فعالیت هایشان در آینده و یا حال از گذشته چپاولگرایانه خود رها شوند؟و اگر جواب مثبت است چگونه؟و یا آنکه موزه ها برای همیشه به همان نقش چپاولگرایانه خود ادامه خواهند داد؟

منبع زبان اصلی:

https://calenda.org/

https://calenda.org/353437?file=1