انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

مورخان فرهنگ : آشنایی با کارلو گینزبرگ (۳)

بخش سوم و نهایی

چند سال پیش مناظره ای میان کیت توماس و”هیلدرد گیرتز”، نشان داد که گفتگو میان مورخان وانسان شناسان، یکی از انواع دشوار گفتگو است. در این زمینه، مسئله “مدرک”، قاطعانه مطرح بود. مورخان جوامع گذشته، نمی توانن منابع خود را آن چنان که انسان شناسان تولید می کنند، پدید آورند. فایل های بایگانی ،از این منظر نمی توانند جانشینی برای دستگاه های ضبط صدا باشند . حال این پرسش مطرح است که آیا مورخان جهت بازسازی باورهای افسون گری در قرون وسطا یا دوره اولیه اروپای مدرن، مدارک کافی در اختیار دارند تا به موجب آن از گونه واره های مطرح شده توسط قضات فراتر روند؟ پرواضح است که این مشکل نه صرفا به کمیت بلکه به کیفیت منابع باز می گردد.

ریچارد کیکهفر، در یکی از کتاب های خود که تا حدی با جریان اصلی پژوهش های امروز متفاوت است،تمایز میان “گونه واره های آموخته شده” ( موجود در اسناد کلیسایی) و “جادوگری مردمی” را براساس مدارک در دسترس، مورد مداقه قرار داده است ؛ هر چند این بررسی ها هنوز به حد کافی متقاعد کننده نیست. وی به طرز قابل ملاحظه اما در عین حال نامساعدی، اعترافات “خوانده شدگان” را با دومسئله مقایسه کرد : یکی قبل از برپایی نهاد انگزیسیون، با شکایت های نوشته شده توسط مردمی که سابقا به عنوان جادوگر رسوا شده بودند و دیگری بعد از تاسیس این نهاد، از طریق مقایسه همین اعترافات با گواهی های ثبت شده شهود در جریان محاکمه ها.

بر اساس مطالعه کیکهفر، این اسناد تصویر صادقانه ای از باورهای جادوگری مردمی به ماارائه می دهد. از نظر مورخان ، به طرز مشابهی، مقایسه میان محاکمه های تفتیش عقاید و یادداشت های میدان بنیاد انسان شناسان ، دلالت های منفی نیز دارد : حضور دراز مدت انسان شناسان در میدان به قدری سرزده و مزاحمت آمیز بوده که ما را از شناخت باورها و اندیشه های این بومیان ناراضی باز داشته است. (مدارک به جا مانده از دادگاه های تفتیش نیز همین ضعف را دارند : م)

اما من با این نتیجه گیری مایوس کننده موافق نیستم و مایلم بیشتر مسئله “قیاس” را بازتاب دهم ؛ که پایه های آن “مرتبط با متن” است. در هردو مورد( تفتیش ها و یادداشت های انسان شناسی) ما متن هایی در اختیار داریم که ذاتا گفتگویی هستند. ساختار گفتگویی می تواند صریح و آشکار باشد؛ چنان که در مجموعه پرسش و پاسخهای رد و بدل شده در لا به لای روند اصلی محاکمه ها و نیز پیاده سازی گفتگوهای انسان شناس و اطلاع رسان قابل مشاهده است. همچنین این ساختار گفتگویی در متن ، می تواند ضمنی و پنهان باشد ؛ چنان که در یادداشت های میدانی مردم نگارانه در توصیف منسک، اسطوره یا ابزار، قابل مشاهده است (زیرا معمولا در ساختارمردم نگارانه، حضور مولف پررنگ تر از گفتگو است :م ) ماهیت آنچه ما “نگرش انسان شناختی” می نامیم، همانا مواجهه ابدی میان فرهنگ های گوناگون است که موکول به وضعیت گفتگویی می باشد. بنیان نظری وضعیت گفتگویی ،نه در یک سطح روانشناختی بلکه در یک سطح زبان شناختی، توسط رومن یاکوبسن در یک متن پرمایه به این صورت تعریف شده است : ” دو کاردینال و صفات مکمل رفتار زبانی” . بحث براین نکته اشاره دارد که “کلام درونی (سخن گفتن با خود در ذهن) در ذات خود یک گفتگو است و هرگونه نقل قولی از آن، به نوعی سرقت یک ایده و دوباره شکل دادن به آن محسوب می شود، خواه این نقل قول درمحراب کلیسا ( و بر اساس یک اعتراف) نوشته شده باشد یا گفته های اگودر فاز اولیه (هیپنوتیزم) باشد”. در یک سطح محدودکننده تر،محقق برجسته روسی میخائیل باختین ، در تحلیل رمان های داستایوفسکی ، براهمیت اصل گفتگویی بودن تاکید می ورزد. بر اساس آنچه باختین مطرح می کند، این رمان ها ، ساختاری را به نمایش می گذارند که او آنها را گفتگویی یا چندصدایی می نامد. شخصیت های مختلف داستان ها به مثابه نیروهای متضاد دیده می شوند که هیچ یک از آنها نه برای نویسنده، بلکه از دیدگاه او صحبت می کنند. البته دغدغه من در اینجا، بازتاب هایی که باختین از ژانر ادبی داستایوفسکی ارائه می کند ،نیست. اما در هر حال فکر می کنم، عقیده باختین پیرامون متن های گفتگویی، می تواند موجب روشن شدن مولفه های محاکمه های جادوگری کلیساها شود؛ ویژگی هایی که از زمانی به زمان دیگر هر چه بیشتر ظاهر می شوند.

پر واضح است، شخصیت های مخالف که دراین متن ها با یکدیگرصحبت می کنند، از وضعیت برابری برخوردار نیستند؛ همین نکته می تواند درباره انسان شناسان و اطلاع رسان های آنها نیز مطرح باشد. این نابرابری بر حسب قدرت (عینی یا نمادین)، تبیین می کند که چرا فشارهای اعمال شده بر”خوانده ها” از سوی تفتیش کنندگان ، جهت بیرون کشیدن حقیقتی که آنها به دنبالش بودند، معمولا موفقیت آمیز بود. این محاکمات نه تنها تکرار شونده بلکه “تک گویانه” (مونولوژیک) نیز هست- اگر خواسته باشیم یک واژه باختینی به کار ببریم- از یک جهت، خوانده شدگان پاسخ های خود را کاملا در انعکاس به پرسش های تفتیش کنندگان بیان می کردند؛ اما در بعضی موارد نیزما شاهد گفتگوهای واقعی(دیالوگ) هستیم : ما می توانیم صداهای متمایزی را بشنویم و قادریم وقوع برخورد میان صداهایی متفاوت و حتی مخالف را آشکار کنیم. در محاکمه های شهر فریولی که من سالها قبل ، آنها را مورد مطالعه قرار دادم، “بناندانتی ها” توصیف های طولانی از نبردهای شبانه خود که به هدف فراوانی محصول، با شجاعت علیه جادوگران جنگیده بودن را ارائه کرده اند. این در حالی بود که توصیفات ایشان به نظرتفتیش کنندگان کلیسایی، توصیفی در هیئت مبدل، از همان جادوگران سبت به نظر می رسید (به نظر ارباب کلیسا، بناندانتی ها نه دشمنان جادوگران بلکه همان جادوگران سبت در هیئت مبدل بودند : م ). به واسطه عدم تحمل کوشش هایی که در حال انجام بود ، نیم قرن طول کشید تا شکاف میان انتظارات تفتیش کنندگان واعترافات بی اختیار بناندانتی ها، برطرف شود. وجود این شکاف و مقاومت بناندانتی ها در مقابل فشارهای تفتیش کنندگان، دلالت بر وجود یک لایه عمیق فرهنگی دارد که برای تفتیش کنندگان کلا بیگانه بود . واژه “بناندانت” برای ایشان ناشناخته بود؛ آیا این کلمه مترادفی برای واژه جادوگر بود یا برعکس مترادف ضد جادوگر، معنای این واژه محل بحث های طولانی شد تا اینکه در یک سیر طولانی، قدرت این نزاع را فرو نشاند( قدرت همیشه این کار را انجام می دهد، چنان که خوانندگان کتاب “از درون آینه” می دانند) نهایتا بناندانتی ها جادوگر شدند (جادوگر در نظر گرفته شدند)
ارزش مردم نگارانه محاکمه های فریولی ،حیرت انگیز است. نه تنها واژه ها بلکه ژست ها ، واکنش های ناگهانی مثل سرخ شدن یا حتی سکوت ها، همگی با دقت تمام توسط دفتر داران اسناد رسمی کلیسا ثبت می شد. به عقیده تفتیش کنندگان، هر سرنخ جزئی می توانست دستاورد مهمی برای نیل به حقیقت باشد. البته نمی توان ادعا کرد که این اسناد خنثی هستند یا اطلاعات عینی (ابژکتیو) را به ما انتقال می دهند. درواقع این مدارک باید به مثابه محصول یک رابطه نامتعادل صرف میان تفتیش کنندگان و خوانده شدگان قرائت شوند. برای رمز گشایی این اسناد می بایست از سطح یکنواخت متن فراتر رفته واثرات متقابل ظریفی که میان تهدیدها و ترس ها، حمله ها و عقب نشینی ها وجود دارد را بیرون بکشیم . ما باید یاد بگیریم که خود را از قید تارو پودهای گوناگون به کار رفته در بافت متن رها سازیم ( منظور پرهیز از وقایع نگاری و گزارش نویسی صرف به جای تحلیل و تفسیر تاریخ است :م )
در سال های اخیر آگاهی نسبت به متن (بصیرت متنی) به ویژه با الهام از اثرکلیفورد گیرتز، به مهم ترین و برجسته ترین موضوع در میان انسان شناسان تبدیل شده است. گواینکه برای مورخان که معمولا- ونه منحصرا- با متون سر و کار دارند، این موضوع چندان نوظهور نیست. اما مسئله به این سادگی ها هم نیست. آگاه شدن نسبت به ابعاد متنی کار مردم نگارانه ،به غلبه بر معرفت شناسی ساده لوحانه پوزیتیویستی دلالت دارد( چنان که گیرتز با لحن استهزاآمیزی اشاره می کند :” یک مردم نگار چه کارمی کند؟ ” ) که این استهزاگونه شامل بسیاری از مورخان نیز می شود. (چنان که می دانیم ، انسان شناختی تاریخی با پیشگامی مکتب آنال ، گرایش ضد پوزیتیویستی داشته و بر کاربرد نظریه درگام اول پژوهش تاکید دارد : م) .هیچ متن خنثایی وجود ندارد؛ حتی سیاهه های اسناد رسمی نیز دلالت بر کدهایی دارد که ما باید آنها را رمزگشایی کنیم.
همان طور که جاکوبسن می گوید “هر نقل قولی، توسط اقتباس کننده آن مورد استفاده شخصی قرارگرفته و از نو شکل داده می شود” . تااینجا همه چیز خوب پیش می رود؛ اما آن طور که اخیرا برخی مورخان وانسان شناسان ادعا کرده اند، یا لااقل تلویحا اشاره کرده اند، می توان گفت که یک متن، فقط یک “مدرک” در نوع خود و نیز با نظم خاص خود می باشد؟ این شکاکیت تعدیل شده که”خطای ارجاعی”رایج را رد می کند، یک دام خطرناک به نظر می رسد. در اینجا دوباره، مقایسه میان تفتیش کنندگان و انسان شناسان می تواند راهگشا باشد. همان طور که پیشتر نشان دادم، یک واقعیت فرهنگی متضاد (ناظر برامکان شنیدن صداهای مخالف ووجود لحن گفتگویی)، می تواند حتی در متون به شدت کنترل شده ای چون محاکمه های تفتیش عقاید نیز آشکار شود. همین نتیجه گیری می تواند به گزارش های مردم نگارانه نیز بسط یابد.
شکاکیت در منتها درجه آن، ممکن است واژه” واقعیت” – یا حتی “واقعیت فرهنگی” را- به مثابه یک واژه جعلی و ساختگی ، با اقامه دلایلی رد کند: (به این صورت که) در یک متن، نه واقعیت های متضاد بلکه تنها صداهایی متضاد وجود دارد. پاسخ دادن به چنین ایرادی، اتلاف وقت به نظر می رسد: روی هم رفته، گردآوری متون گوناگون برای نوشتن تاریخ یا مردم نگاری، موکول به ارجاع دادن آنها به چیزی است که باید آن را” واقعیت ابدی” بنامیم. باید گفت، این نوع ایرادات شک گرایانه ، هر چند به صورتی بدشکل ، به یک دشواری واقعی اشاره دارند. بیایید یک مثال بزنیم .
در سال های ۱۳۸۴ و ۱۳۹۰ میلادی، دو زن به نامهای” سیبیلیا” و “پیرینا” توسط نهاد انگزیسیون درشهر میلان محاکمه شدند. این محاکمه ها مفقود شده اند ؛ تنها دو حکم، با شرح جرئیات باقی مانده است، یکی از آنها در نسخه اولیه “اکستنسو” ذکر شده است.
این اسنا توسط اتور ورگا در مقاله کوتاهی که در پایان قرن نوزدهم منتشر شد، کشف و مورد تحلیل قرار گرفت. همچنین این اسناد بعدها، درفرصت های پیش آمده از ابعاد گوناگون مورد مطالعه قرار گرفت. ریچارد کیکهفر، در کتاب خود، “محاکمه های جادوگری اروپایی”ضمن ارجاع به این اسناد، محاکمه ها را به عنوان مدرکی دال بریک “جشن یا منسک مردمی” بازنمایی کرده است. گزاره اخیر، بیعتی غیر قابل انتظار با فضاحتی چون” رساله موری” به نظر می رسد که بر واقعیت جسمانی ساحران سبت، اشاره می کند . در حقیقت، اعترافات این دوزن میلانی، مملواز جزئیاتی است که با یک هاله اسطوره ای احاطه شده است. این دو زن عادت داشتند ، هر پنجشنبه به گردهمایی با محوریت یک بانوی مرموز به نام” مدونا هورینت” بروند. در آنجا ،انواع حیوانات به جز الاغ و روباه برده می شدند؛ همچنین مردمی که سربریده یا دار زده شده بودند نیز در آنجا حضور داشتند؛ گاوهای مرده و دیگران، در همین مکان به زندگی بازگردانده می شدند. در ۱۳۹۰م ، یکی از این دو زن، سیبیلیا، به مامور تفتیشی به نام” بلترامینو دوکرنوسکولو”می گوید که شش سال پیش، برای سلف کرنوسکولو، به نام ” روگرو دوکاسل” ، ضمن اعتراف، گفته است که وی سابقا عادت داشت در “بازی های دیانا، که او را “هرودیدز” می نامیدند، حضور یابد وبه او با این واژه ها سلام کند: ” سلامت باد مدونا هورینت “.

مجموعه این اسامی به نظر گیج کننده می رسند، اما راه حل واقعا ساده است. هم سیبیلیا و هم پیرینا، همیشه تنها به نام “هورینت” (مدونا هورینت) ارجاع می دادند: اسامی مربوط به تعیین هویت” دیانا” و “هرودیدز” ، پیشنهاد روگرو دوکاسل بوده است. وی آشکارا از متن دینی مشهور” اپیسکوپی”، که در آغاز قرن نهم و یا حتی پیشتر از آن نوشته شده، الهام گرفته است که به موجب آن، برخی زنان خرافاتی، به عنوان پیروان “دیانا” و ” هرودیدز” برچسب می خوردند. نیازی به ذکر این مطلب نیست که همین بیان هویت اسامی اخیر، توسط مامور تفتیش بعد از دوکاسل، یعنی دوکرنوسکولو نیز بدیهی انگاشته می شود ؛ وقتی اسامی فوق را هنگام قرائت حکم، به طور ضمنی به پیرینا نیز نسبت می دهد: “او دربازی های دیانا، که شما آن را هرودیدز می نامید، حضور داشته است”.
ما در اینجا می توانیم تصویرمرسوم گونه واره های تفتیش عقاید( یا همان تفکرات قالبی) را درباره باورهای مردمی شاهد باشیم . اما مسائل، در واقع پیچیده تراز این است. حضوراین کاراکترهای زنانه در مذهب مردمی، به یک وحدت اساسی غیرقابل انکار اشاره دارند. “پرکتا هولدا” ، “دام ابوند” و”مدونا هورینت” همگی نسخه های مختلف از یک الهه واحد هستند که به طور بنیادینی با جهان مردگان در ارتباط است. آیا همین اسامی پیشنهادی توسط تفتیش کنندگان (دیانا یا هرودیدز) کوششی برای درک این وحدت اساسی نبوده است؟
البته ما این ایده را مطرح نمی کنیم که چنین اسطوره شناسی تطبیقی، از ماموران تفتیش سر منشا گرفته باشد. آنچه در اینجا آشکار می شود، حقیقتی نگران کننده تر است : وجود پیوستگی نزدیک میان اسطوره شناسی تطبیقی ما و بازنمایی های ارائه شده توسط ماموران تفتیش عقاید.
ماموران تفتیش درآن زمان به ترجمه یا تقریبا برهم ریختن نظم باورهایی می پرداختند که برای آنها بیگانه بود؛ واین ترجمه ازباورهای ناشناخته به کدهایی که ابهام کمتری داشتند انجام می شد. کاری که ما نیز دراینجا انجام می دهیم، چندان متفاوت با آنها نیست( ترجمه از کدهای ناآشنا به موارد شناخته شده تر برای ما)؛ نه فقط در اصول بلکه در عمل؛ زیرا مدارکی که امروز در اختیار ماست، پیشتر از طریق بازنمودهای ارائه شده توسط ماموران تفتیش، آلوده و ناخالص شده است.
البته باید گفت، هنگامی که ماموران تفتیش بعضی چیزها را درک نمی کردند، مثلا در مورد بناندانتی ها ،کار ما را ساده تر کرده اند. اما هنگامی که آنها با تیزبینی بیشتری عمل می کردند، روند محاکمه ها تا حدی عناصر گفتگویی خود را از دست می داده است و بنابراین ما باید به این نوع مدارک، به عنوان اسنادی کم ارزش و ناخالص ترتوجه کنیم.
اینکه بازنمودهای تفتیش گران را دارای ناخالصی به حساب آوریم، با تامل بر بصیرت انسان شناسانه آنها، قدری غیر منصفانه به نظر می رسد. بهتر است اضافه کنیم “ناخالص اما روشن گر”. خرده اشارات بازنمود شده توسط ماموران تفتیش،واعظان و متشرعان، عناصر ارزشمندی را فراهم می آورد که قادر است شکاف هایی را که در اسناد ما وجود دارد، پر کند. در اینجا مثال دیگری قابل طرح است : یوهانس هرولت یکی از راهبان دومینیکنی که در اوایل قرن پانزدهم، فعالانه به موعظه گری مشغول بوده است . مجموعه مواعظ وی شامل فهرست طولانی ازاسامی مردمان خرافاتی است. در میان این موعظه ها به کسانی اشاره شده بود که “باور داشتند، درطول شب، دیانا که به زبان بومی “آنهولد” نامیده می شد و بانوی متبرکی به حساب می آمد، باسپاه خود به حرکت درآمده و مسافت های عظیمی را طی می کند”. این نقل ،از ویرایش کتاب” موعظه های هرولت” که نخستین بار در کولونیا به سال۱۴۷۴م به چاپ رسید، برداشت شده است. بعدها، در ویرایش دیگری که دراستراسبورگ به سال۱۴۷۸و۱۴۸۴منتشر شد ،مترادف هایی برای دیانا به عنوان جانشینی برای واژه بومی” آنهولد” به کار رفت ؛ نظیر”فرا برث” و ” فرا هلت” . متن کتایب موعظه های هرولت، آشکارا انعکاسی از متن دینی “کانن اپیسکوپی” را به همراه دارد: در اینجا زنانی حضور دارند که خود باور دارد و اقرار می کنند که در ساعاتی از شب، همراه الهه مشرکان، دیانا، سوار بر حیوانات وحشی مشخصی می شدند و همراه او، جمعیت بی شماری اززنان در سکوت نیمه شب، مسافت های عظیمی را می پیمودند. اما هرولت کلمه به کلمه کتاب “کانن” را اقتباس نمی کند، بلکه از آن به عنوان چارچوب مرجع استفاده می کند؛ آن نیز همراه با دخل وتصرف درجزئیات کتاب کانن بر اساس تجربیات شخصی او- که می توانیم آن را “کار میدانی” وی بنامیم. در کتاب هرولت، تلمیح به کاررفته درباره سوار شدن بر حیوانات ناپدید شد؛ مترادف های به کار رفته برای دیانا، که از دانش بومی آلمان اخذ شده اند، نه فقط کتاب هرولت بلکه کار ویراستاران وی رانیز شامل می شد؛ و دیگر اینکه یا سپاه دیانا، خود در اختیار وی قرار می گرفتند. مطلب اخیر، فریبنده ترین نکته محسوب می شود که من نتوانستم مشابه آن را درمتون کلاسیک یا قرون وسطایی بیابم. هرچند این نکته می تواند به راحتی از طریق زمینه فولکلور اروپایی، در رابطه با باورهای “وایلد هوست” (سپاه وحشی) و “وایلد هانت” (شکار وحشی) توضیح داده شود. در متن هرولت، دیانا به عنوان رهبر سپاه ارواح مردگان ، بازنمایی می شود. این مدرک اولیه که بنیان مقایسه ای دارد، از فرضیه ای که من درجای دیگرمطرح کرده ام، دفاع می کند ؛ فرضیه ای درباره ارتباط لایه باورهایی که اکنون در”کانن اپیسکوپی” ثبت شده است، با جهان مردگان .
ممکن است فردی اعتراض کند که بازنمایی من تا حدی با بازنمایی تفتیش گران و موعظه گرانی چون ژوهانس هرولت، منطبق است. آنها عالمان بی طرفی نبودند : (زیرا) اغلب به طور موفقیت آمیزی تلاش می کردند مردم را وادار کنند تا آنچه را ایشان به عنوان حقیقت می پنداشتند ، باور کنند. حال آیا این پیوستگی میان “مدرک” و “بازنمایی های اولیه” آن، به این مسئله اشاره دارد که ما به ناچار در شبکه ای از مقوله ها گرفتار آمده ایم که توسط آن” انسان شناسان از راه دور”– واعظان و تفتیش گران – استفاده می شده است؟
این سوال در سطحی محدودتر،ایراد شک گرایانه ای که قبلا یادآوری کردم را انعکاس می دهد : “خطای ارجاعی”. هرچند چنین نقدی، دلالت های معرفت شناسانه جهان شمول خود را از داده است ، زیرا برخی مولفه های مدرکی که با آن سر و کار داریم، منحصر به یک مورد خاص هستند. اما حتی چنین شکاکیت معتدلی، توجیه شده به نظر نمی رسد. ما می توانیم بازنمایی خود را در یک “زمینه مقایسه ای”، بسیار وسیع تر از زمینه ای که در دسترس تفتیش کنندگان قرار داشت آزمون کنیم. علاوه بر آن می توانیم از بررسی موارد ارزشمندی سود ببریم، که به موجب ضعف ارتباطات در سطح فرهنگی، میان قضات و خوانده شدگان به دادگاه ( یا همان لایه های فرهنگی ناآشنا برای قضات) به طرز متناقضی، اجازه ظهور یک گفتگوی واقعی(دیالوگ) را فراهم می آورد – یا به بیان باختینی آن – نوعی تضارب حل نشده میان صداهای متضاد . پیشتر، من مورد بناندانتی را متذکر شدم و آن را استثنایی خواندم. این مورد منحصر به فرد نبود، چه مدرک دیگری درباره “زنان سیسیلی با نگاه از بیرون” که چند سال قبل توسط گوستاو هنینگسن فولکوریت دانمارکی ، در بایگانی های اسپانیایی کشف شد ، ثابت می کند که در اروپای قرن شانزدهم، نمونه های ثبت شده دیگری از باورهایی وجود دارند که هنوز به گونه واره های تفتیش گران ( تفکرات قالبی) آلوده نشده اند. در هر حال، وقوع یک پدیده نمی تواند (لزوما) به مناسبت تاریخی آن پدیده اشاره کند. خوانش نزدیک به هم تعداد اندکی ازمتون به هم مرتبط ، درباره باوری که احتمالا تحت فشارقرارداشته ، بیش از گردآوری حجم زیادی ازاسناد تکراری، رضایت بخش خواهد بود.
چه این نتیجه گیری مطلوب ما باشد یا نه ؛مورخان جوامع گذشته ، آن طورکه “انسان شناسان ” و”تفتیش گران” به آن پرداخته اند ، نمی توانند اسناد ملموس تولید کنند ؛ اما برای بازنمایی این اسناد، چیزهای هست که مورخان از آنها می آموزند.

• مروری بر منابع :

۱. ۲۰۰۹ Carlo Ginzburg , Wikipedia ; the free encyclopedia , February 15, electronic documents ,
http://en.wikipedia.org/wiki/carlo_ginzburg accessed February 18
۲. ۲۰۰۳ on the dark side of history : Carlo Ginzburg talks to Trygve Riiser http://www.eurozine.com/articles/2003-07-11-ginzburg-en.html
accessed 18 February 2009
۳. ۲۰۰۷ the cheese and the worms ; book reviews , February 7,
Electronic documents ,
http://www.readysteadybook.com/bookreview.aspx?isbn=0801843871
accessed 18 February 2009
۴. Ginzburg , Carlo , 1989 , Clues ; Myths and the Historical Methods , Baltimore : Johns Hopkins University Press

 

sara_muhamadkamal@yahoo.com