انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

موانع تاریخی و شخصیتی توسعه در ایران

موضوع توسعه و توسعه نیافتگی هنگامی معنا و مفهوم واقعی پیدا می‌کند که بتوان جوامع را بر حسب ویژگی ‌ها و خصوصیات عام و مشخص توسعه با یکدیگر به مقایسه گذاشت. در غیر این‌صورت موضوع از هیچ معنایی برخوردار نیست. در آغاز این سئوال مطرح می‌شود که توسعه چیست که ایران به آن دست نیافته است. توسعه و پیشرفت، آن شرایط، ویژگی‌ها و وضعیتی است که جوامع غرب به آن دست یافته و جوامع توسعه نیافته مانند ایران بدان نرسیده‌اند. توسعه عبارت است از آن ‌چه که در تمدن معاصر غرب به‌وقوع پیوسته و با آن شناخته می شود. این توسعه ترکیبی از مناسبات سرمایه‌داری، رشد و شکوفایی فلسفه عقلی و علوم جدید، ظهور و گسترش طبقات جدید (بورژوا و پرولتاریا)، انقلاب صنعتی، رشد فن آوری های نوین، ملت‌گرایی، دولت – ملت، شهرنشینی فرآینده، دموکراسی سیاسی، دولت مدرن انتخابی و قانونی، فردیت، تقسیم و انفکاک قدرت، جدایی دین از نهاد قدرت سیاسی، جامعه مدنی، رعایت حقوق بشر و حقوق مدنی شهروندی، رشد اقتصادی، رفاه اجتماعی و بهزیستی ذهنی و عینی است. (علمداری، ۱۳۷۹: ۲۸-۲۷). با این تعریف بیان سه نکته حائز اهمیت است. نخست آن‌که وجوه برشمرده‌‌ فوق اجزای بهم‌ بافته توسعه مدرن محسوب می‌ شود که در جوامع معاصر غرب‌ حادث شده است، بنابراین پذیرفتنی نیست که چیزی تحت عنوان توسعه غیرمدرن داشته باشیم. دوم این‌که توسعه بار معنایی مثبت دارد و جریانِ بهبود و بهتر شدنِ جامعه در ابعاد اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و جهان‌بینی را در بر می‌گیرد (ازکیا و غفاری، ۱۳۸۶: ۲۵-۲۴). و سوم این‌که توسعه‌ مدرن هم ‌وجهی فرآیندی و تاریخی دارد و هم پروژه‌ ای ناتمام است و به پایان راه نرسیده است و در حال حاضر تداومش را با آگاهی و بازاندیشی به پیش می برد.
سئوال اساسی این است که چرا ایران که به نظر بسیاری از صاحب نظران اجتماعی روزگاری از تمدن‌ های بزرگ جهان بوده نتوانسته است در دوران معاصر به توسعه با وجوه فوق دست یابد؟ چرا جامعه‌ ایران در امر توسعه چندان موفق نبوده است؟ و چه عللی و موانعی بر آن دخیل بوده است؟ به موضوع موانع توسعه می‌توان از مناظر مختلفی نگریست. این مقاله در پی آن است در گام اول به علل و موانع تاریخی توسعه نیافتگی جامعه ایران بپردازد و مختصات آن را روشن سازد و در گام دوم موانع شخصیتی منبعث از آن را معرفی و بیان کند.

چالش بین سنت و مدرنیته مهم‌ ترین و بزرگ‌ ترین بحران ایران معاصر محسوب می ‌شود، به‌طوری که به اصلی‌ترین مسئله‌ جامعه‌ ایرانی تبدیل شده است. لذا بررسی موانع توسعه و تجدد و به‌ویژه شناسایی موانع تاریخی و شخصیتی آن برای ما ایرانیان که در وضعیت کنونی به دنبال توسعه و پیشرفت کشور هستیم؛ بسیار سودمند، آموزنده و رهگشا بوده و از اهمیت و ضرورت فراوانی برخوردار است. با شناخت موانع تاریخی و شخصیتی توسعه و درس‌آموزی از تاریخ گذشته است که می‌توان با آگاهی و چشم بازموانع توسعه را مدبرانه از سر راه برداشت و اسباب و لوازم ضروری پیشرفت را مهیا کرد.

در این‌جا لازم است قبل از بیان موانع تاریخی و شخصیتی توسعه در ایران به موضوع مدرنیته و توسعه مدرن در جهان غرب پرداخته شود.

مدرنیته و توسعه مدرن
مدرنیته و توسعه مدرن مفهوم و فرآیندی تاریخی- اجتماعی است که برای اولین‌ بار در اروپای غربی و از دل نظام روبه انقراض فئودالی سر برون آورده و با پیدایش و توسعه مناسبات سرمایه‌داری تکامل یافته است و هم‌ چنان در زمانه‌ ما با پویایی پر چالشی به راه خود ادامه می‌ دهد. در این فرآیند تاریخی که از میانه‌ قرن چهاردهم و قرن پانزدهم میلادی آغازیدن گرفت؛ انسان رابطه‌ با خودش را تغییر داد (عبداللهی، ۱۳۷۲: ۷۰-۶۷). به‌طوری‌که به تدریج انسان جهان‌ بینی ربانی و کلیسایی قرون وسطی را به‌کناری نهاد و جهان‌ بینی فلسفی و طبیعی پیدا کرد. به‌بیان دیگر انسان خود، دائر بر مدار هستی گردید و به قول اومانیسم انسان خود را یافت و خود را مسئول تعیین سرنوشت خویش دانست. این امر از طریق شناخت روابط حاکم بر طبیعت و بهره‌گیری از قانون‌ مندی ‌های آن عملی شد که در خلال دوره نوزایی و عصر روشنگری پدیدار گشت. در عصر روشنگری متناسب با رشد نیروهای مولد و پیدایش مناسبات سرمایه داری، اتکا به علم و شناخت پذیری جهان هستی، خِرَدگرایی، آزادگی و فعال‌پذیری ریشه دواند و موجب پیدایش و توسعه‌ علومی چون فیزیک، شیمی و زیست‌شناسی گردید که زمینه را برای پیدایی علوم انسانی جدید فراهم کرد (همان). به‌دنبال پیشرفت علوم جدید، تکنولوژی در سطحی نوین متحول شد و موجبات انقلاب صنعتی در اروپا را مهیا کرد.

در این انقلاب رابطه انسان با طبیعت متحول شد به‌طوری که کارِ با دست و ابزارهای ابتدایی به کارِ با ماشین و تجهیزات صنعتی تبدیل شدکه گسترش مؤسسات و نهادهای تولیدی وکارخانه‌ای را به همراه داشت. بدین ترتیب رابطه‌ انسان با انسان نیز تغییر پیدا کرد، بدین معنی که روابط تولید به‌طور گسترده و فراگیر دگرگون شده به گونه‌ای که شکل مالکیت جدید (مالکیت خصوصی سرمایه)، نحوه توزیع ثروت جدید و گروه‌ها و طبقات اجتماعی نوین (بورژوا و پرولتاریا) پا به عرصه وجود نهادند؛ این فرآیند رابطه ‌ای مستقیم با پیدایش و گسترش شهر و شهرنشینی در معنای سرمایه‌داری آن داشت .
در بُعد اقتصادی، روابط اقتصادی انسان‌ ها تغییر پیدا کرد؛ بدین ترتیب که روابط سرواژی و توزیع ثروت مبتنی بر اشرافیت تبدیل به رابطه‌ی کار و سرمایه شد؛ تولید برای مصرف به تولید برای فروش در بازار تبدیل گشت و انباشت ثروت جای خود را به انباشت سرمایه داد. به‌جای رابطه‌ «کالا- پول- کالا» رابطه «پول- کالا- پول» نهادینه شد و منبع سرمایه ناشی از ارزش اضافی پدید آمد.
از بُعد اجتماعی ترکیب طبقات اجتماعی تغییر یافت. یعنی طبقات سرمایه‌دار تجاری و سرمایه‌دار صنعتی و به دنبال آن سرمایه‌دار مالی به جای طبقه فئودال و گروه‌های تاجر پیشه شهری استقرار یافتند. هم چنین طبقه کارگر به‌جای طبقه سرواژ حیات اجتماعی یافت و بورکراسی و سازمان‌ های اجتماعی جدید مبتنی بر روابط عقلایی استقرار پیدا کرد.

ادامه مطلب را در لینک زیر مطالعه کنید:

——-