بازخوانی «مشق شب» عباس کیارستمی پس از ۲۵ سال با نگاه یک نسل سومی
فیلم «مشق شب» عباس کیارستمی مرا به سالهای دور برد، سالهایی که بر عمر من گذشته است، اما در عین حال نمیتوانم بگویم «گذشته است» چون همیشه با من بوده و من ناخودآگاه حامل آن بودهام، هرچند بنا به جبر روزگار، پیچ و خم زندگی و غم و شادی و فراز و فرودش، روزهایی از آن را به ظاهر فراموش کردهام.
نوشتههای مرتبط
فیلم در فضای یک مدرسهی ابتدایی اتفاق میافتد؛ روایتهای مختلفی از سبک زندگی یک نسل، به شیوهی کیارستمی بدون سناریو و تنها از دریچهی دوربین فیلمبرداری. با توجه به سال ساخت فیلم(۱۳۶۶/۱۳۶۷ )کودکان آن دبستان اکنون باید در حدود ۳۲ تا ۳۷ سالگی باشند، یعنی نسلی که در بین سالهای ۶۰-۱۳۵۵ در فضای انقلاب متولد شده و در زمان ساخت فیلم درگیر جنگ تحمیلیاند و امروز با نام متداول «نسل سومی» شناخته میشوند؛ درست مثل خود من! بنابراین شاید به همین دلیل در طول تماشای فیلم به شدت با کودکانی که گاهی بیرحمانه مورد پرسشهای تند و تیز کیارستمی واقع میشدند، همزادپنداری میکردم، زیرا میپنداشتم که پاسخ این کودکان معصوم پاسخی است به شرایطی که در آن سالها بر ما دانشآموزان گذشت و من هم اگر جای آنان بودم، به همین شکل پاسخ میدادم. بنابراین در هنگام تماشای فیلم در یکی از «نشستهای یکشنبهی انسانشناسی و فرهنگ»، گاهی نسبت به واکنش “شلیک خنده”ی حضار وقتی کودکان حرفهای خندهدار میزدند، عصبانی میشدم و سعی میکردم خود را آرام کنم. زیرا میدانستم این خنده بیش از هر چیز به خاطر عدم درک شرایط آن زمان است. حالا چیزی حدود ۲۵ سال گذشته و بازخوانی آن شرایط از منظر حال، چیزی جز خنده به جا نمیگذارد و همین نکته بود که مرا آرام میکرد تا انتهای فیلم را ببینم.
در نگاه اول به نظر میرسد فیلم به روایت چند دانشآموز و تنی چند از اولیا به مشق شب آنها پرداخته، اما حالا بعد از ۲۵ سال انگیزهی کارگردان برای ساخت این فیلم برای من اهمیت چندانی ندارد. با نگاه انسانشناختی وقتی به تماشای فیلم نشستم، یک اتنوگرافی نسبتن قابل قبول از زندگی همنسلیهای خودم را در مدرسه دیدم و همین مسئله برایم بس بود. در دنیای اینترنت و غیره هم جستجو کردم، نقدهایی هم دیدم که همان سالها بر آن نوشته شده بود. به نظرم آمد نه اینکه آن نقدها اهمیتی نداشته باشد، که در زمان خود قابل بررسی است، اما اکنون فیلم پس از این همه سال، بازنمایی حلقههای متنوع «کشمکش روانی» دانشآموزانی است که مدرسه، قوانین و ساختار آن باعث پیدایش آن شده، بنابراین جای آن دارد که برخی از این حلقههای گوناگون کشمکش بازگو شود:
از فضاهای مدرسه، بر مراسم صبحگاه تمرکز شده و من فکر میکنم نحوهی اجرای این مراسم، پدیدهی مشترک و آشنای ما دانشآموزان ایرانی بود؛ کودکی که قرآن را معمولن با سبک خودش و به شیوهی تا اندازهای غیرحرفهای قرائت میکرد، پس از آن نرمشهایی با انواع شعارهای آن زمان را انجام میدادیم؛ شعارهایی آمیخته با مفاهیم دینی و جریانهای سیاسی آن روزهای کشور. صبحگاه یک قانون محکم داشت: پشت هم ایستادن دانشآموزان بر معیار بودن در یک کلاس واحد که آن را «صف» مینامیدیم که بیش از هرچیز نشان از نظم و دیسیپلین حاکم بر مدرسه برای کنترلمان داشت و ما خودآگاه یا ناخودآگاه به این سیستم نظارت و کنترل تن میدادیم تا بیش از هرچیز «منظم» شویم، چرا که یاد گرفته بودیم”نظم خوب است و باید منظم بود” و چنان در کودکی خود غرق بودیم که به روش دیگری برای نظم نمیاندیشیدیم که “نظم خوبست و باید منظم بود”. بنابراین فکر میکردیم منظم شدیم و مدرسه یعنی تندادن به نظمی که شبیهش را در خانه ندیده بودیم”. اما الان که در دههی سوم زندگیام هستم، به این میاندیشم که صفهای به ظاهر منظم اما نامنظم که کارکردش نظمبخشی در شکل کاهشدادن جنب و جوش و شادی کودکانهی ما بود، یک کشمکش دائمی میان نظم و بینظمی از سوی اولیای مدرسه و دانشآموزان را بازنمایی میکرد. مدرسه میخواست ما را منظم کند و قبل از آن به تعریفی از نظم نیاز داشت. این نظم در حیاط و هنگام اجرای مراسم صبحگاه به معنی ایستادن در صف بود و همین قانون ما را از دنیای پرجنب و جوش کودکی رها میکرد تا بیش از هرچیز به کنترل سیستم درآییم. اما ما منظم نبودیم و در نتیجه نه صفها بود و نه مدرسه، و هراس از اعمال سلطهی مدرسه همواره درون ما بود و به این کشمکش درونی ما دامن میزد و سبب حیات و بازتولید سلطه و کشمکش میشد. واقعیت این بود که کودکی و بازیگوشیهایش چیزی نبود که به سلطه درآید به همین دلیل میتوانست کشمکش را بازتولید کند!
کشمکش دیگر علاوه بر صفهای نامنظم فرایند مشق شب بود. به شهادت دوربین کیارستمی، این کشمکش یک مسئلهی فراگیر و بنابراین اجتماعی بود. چیزی حدود ۸۵۶ نفر دانشآموز در این مدرسه تحصیل میکردند و دوربین شهادت میدهد که ۳۸ درصد والدین به دلیل بیسوادی، خود را درگیر مسئلهی مشق شب فرزندانشان نمیکنند. اما درگیری مدرسه با مشق شب همچنان وجود دارد. بنابراین آنچه در فیلم بازنمایی میشود، یک کشمکش علاوه بر کشمکشهای درونی نسل من در آن روزهاست. مشق شب که باید در خانه انجام شود، به یک تعبیر میتواند ادامهی سلطهی مدرسه در خانه باشد، اما شرایط و موقعیت فرهنگی، اجتماعی، روانی و خانوادگی دانشآموز میتواند در انجام آن موانعی ایجاد کند و بنابراین همین نقطه نیز به نقطهی پیدایش کشمکشی دیگر بدل میشود که بیش از هر چیز تبعات روانی برای دانشآموز دارد. به همین دلیل ترس، توهم، دروغگویی، تشویش، پذیرش سلطه، اضطراب، احساس ناامنی، احساس گناه، غم و غیره همگی جزء حالاتی است که از روی زبان بدن و نحوهی گفتار دانشآموزان به هنگام پاسخگویی اعترافگونه به پرسشهای کیارستمی قابل درک است. در این میان اگرچه «طرح پرسشهای کیارستمی»، یکی از نقدهای رایج به فیلم است و این مسئله میتواند تا اندازهای درست باشد، اما باید گفت اگر از سهم این شیوهی اعترافگیری در مصاحبهها بکاهیم، چیزی از بازنمایی حالات گفتهشده بر بدن و گفتار کودکان نمیکاهد و این کودکان همواره در کشمکش درونی نسبت به مشق شباند! اگرچه ممکنست در یک شرایط عادیتر، از شدت بروز عواطف کاسته شود.
در میان همهی این حالات آنچه نظر مرا بیشتر از بقیه به خود جلب کرد، دروغگویی آشکار این کودکان در پاسخ به یک پرسش تکراری بود. وقتی کارگردان میپرسید«کارتون را دوست داری یا مشق شب را؟» کودکان پاسخ میدادند« مشق شب را». اما در برابر پرسش بعدی که معمولن به شیوهی اعترافگیری ناگهانی بود، مثلن میپرسید «دیشب دیدنیها خوب بود؟» کودک خود را بیدرنگ لو میداد و پاسخ میداد:« بله!» و این درحالی بود که این کودکان از دسته افرادی بودند که مشق شبشان را انجام ندادهبودند. این دروغگویی به خاطر ترس از نگفتن حقیقت، امری نهادینهشده در این کودکان بود که آنان را وامیداشت تا “آنچه را دوست دارند” با “آنچه از آن متنفرند”، را به جای هم گذاشته و از گفتن حقیقت (به دلیل اینکه حقیقت مورد تأیید اولیای مدرسه نیست- اگرچه ممکن است این مسئله یک توهم باشد- )هراس داشتهباشند. و بنابراین بیش از هرچیز کشمکش درونی دیگری در دانشآموزان ایجاد میکند و آن را مهمان دائم روح و روانشان میکند.
کودکان ، برای «تنبیه» تنها معادل «کتکخوردن» و برای «تشویق» تنها مفهوم«دستزدن» به معنی “کفزدن”را میشناختند. اگرچه این مسئله به لحاظ زبانشناختی و روانکاوی قابل بررسی است، در اینجا بدون قصد ورود به این مباحث تخصصی که در صلاحیت نگارنده نیست، باید گفت که محدود بودن دایرهی واژگان برای یافتن مفاهیمی درستتر و واقعیتر نشان از شرایط خانوادگی ناهموار اعم از بیسوادی یا کمسوادی والدین دارد و این مسئله نیز یکی دیگر از دلایل عدم رغبت دانشآموزان به انجام تکلیف شب است. اما به هر حال این مسئله یعنی کمتوجهی والدین به کودکان نیز یک کشمکش روانی برای دانشآموزان ایجاد کرده بود و آنان شرایط ناامنی را سپری میکردند.
در مجموع «مشق شب» حکایت روزهایی است که در سیستم آموزشی ما بر نسلی که همان «آیندهسازان» آن روزهایند. هرکدام از ما سرانجامی داشتهایم و راهی در پیش گرفته و در بهترین حالت، شغلی دست و پا کردهایم. در این میان من شانس آن را نداشتهام که بدانم وضعیت آموزشی و تکلیف شب برای دانشآموزان امروز چگونه است، اما باید بگویم از دوران مدرسه کشمکش و اضطراب را خوب به خاطر دارم. اضطراب از همهی چیزهای بیگانه و ناآشنا و کشمکشی دورنیشده از این همه بیگانگی. روزهایی که من از آن حرف میزنم روزهایی است که به سبب نوعی سادگی کودکانه حتا با مفهوم تقلب هم آشنا نبودم. به خاطر دارم که سال اول دبستان در امتحان ریاضی برگهی “بغلدستیام” را نوشتم، زیرا او پاسخ پرسش را نمیدانست و بابت این موضوع تنبیه شدم، در حالیکه واقعن نمیدانستم این کار یعنی تقلب، و تقلب عملی غیرقانونی است و نباید انجام شود. اکنون وقتی نظریههای جدیدتر تعلیم و تربیت را مطالعه میکنم، میبینم که عدهای از صاحبنظران معتقدند که تقلب یکی از شیوههای یادگیری است، زیرا مغز در بهترین حالت آمادگی است و یادگیری، سریع و بدون درنگ اتفاق میافتد!
در پایان این نکته قابل یادآوری است که مدرسه یکی از نظامهای دیوانسالاری است که در دنیای مدرن، بهترین ساعتهای بهترین روزهای عمر و زندگی یک فرد در آن سپری میشود و اتفاقن به همین دلیل باید محیطی امن، شاد و به دور از اضطراب و تشویش باشد. روزهای کودکی فقط خاطرهای برای بزرگسالی نیست. روزهای کودکی آجرهای کوچک روی هم قرارگرفته شدهی شخصیت ماست که تا اکنون و آینده ما را همراهی میکند. بنابراین اگر محیطهای کودکی امن نباشد ” مجید” در پی همراه و همدل امن به دامن ” مولایی” پناه میبرد. جستجوی دائمی برای یافتن پناه امن، حیات اخلاقی یک ملت به تاراج میبرد و نمیتوان انتظار نسلی را داشت که جامعهای بدون اضطراب و مشکل و شاد رابسازند. ما نسل مشق شبایم اما هنوز هم در اضطرابیم!
ایمیل نویسنده: fsayyarpour@gmail.com
مشق شب از زاویهای دیگر- علیرضا هاشمی
اگر کیارستمی «مشق شب» را در مدرسهای دخترانه میساخت!- منیژه غزنویان
پرونده ی «عباس کیارستمی» در انسان شناسی و فرهنگ
ویژه نامه «مستند و فرهنگ»
ویژه نامه ی «هشتمین سالگرد انسان شناسی و فرهنگ»