انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

منشاء فرهنگی مجتمع های زیستی

تصویر: Sarvatobharda ماندالای هندی که اساس بنای سریرانگام Srirangam است.

راپاپورت از نظریه پردازان مطرح در حوزه ی فرهنگ و معماری است. وی در کتاب منشاء فرهنگی مجتمع های زیستی ابتدا به نقد نگرش قوم گرای غربی می پردازد و با بررسی موردی اجتماعات زیستی غیر غربی در نهایت تئوری خود را ارائه می دهد. نظم بخشی به محیط زیستی بر اساس جهان بینی انتزاعی ایده ی اصلی کتاب است.

راپاپورت، اموس (۱۳۶۶) منشاء فرهنگی مجتمع های زیستی، ترجمه راضیه رضازاده، تهران، جهاد دانشگاهی دانشگاه علم و صنعت ایران

در این کتاب به مطالب زیر پرداخته شده است :

۱. درباره ی منشاء فرهنگی مجتمع های زیستی

۲. مبداء شهرها

۳. تعاریف شهر

۴. دیدگاه های مختلف درباره ی شهر

۵. عملکردهای انتظام بخش

۶. طرح، نظام و مدل

۷. نظام محیط زیست

۸. سیستم های مقایسه ای نظم دهی

۹. مجتمع های زیستی نمونه

راپاپورت با نقد نظریات موجود در زمینه ی شهر بحث خود را آغازمی کند. به باور وی این نظریه ها چند وی‍‍ژگی بارز دارند که امکان صحت و تعمیم آنها را با مشکلات جدی مواجه می سازد. اولاً “اکثر نظریه های موجود در زمینه ی شهرسازی ، طراحی شهری و معماری و حتی مطالعات مربوط به انسان و محیط زیست او صرفاً بر سنت روشنفکرانه ی طراحی تکیه دارد و فرهنگ و رسوم مردم که اساس شکل گیری محیط زندگی است ، نادیده می انگارد.” (ص:۹) ثانیاً نظریه های موجود صرفاً به زمان حال (تاریخ نزدیک) اشاره دارد و بعد تاریخی را لحاظ نمی کند. ثالثاً این نظریه ها صرفاً شهرهای غربی را مد نظر قرار داده و به آثار فرهنگ های غیر مدون غیر غربی اشاره نمی کند.
راپاپورت برای دست یافتن به یک نظریه ی جامع تر معتقد است باید “زمان” و “فضا” را گسترش داد به این ترتیب که هم به کاوش در تاریخ پرداخت و هم نمونه های غیر غربی را در گستره ای جهانی مورد تدقیق قرار داد. ضمن اینکه در هر مورد به فرهنگ مردم توجه ویژه داشت. محقق در بررسی نمونهه های خود هم به بررسی تغییرات می پردازد که اساس تفکر تحقیقی غربی است و هم به شناسایی ویژگی های ثابت در همه ی فرهنگ های مجتمعات زیستی توجه می کند تادر نهایت بتواند به تعریفی جامع دست یابد.
او ابتدا با چند مثال به ناکارآمدی نظریه های جهانشمول اشاره می کند. هدف از این مثال ها بیان اهمیت آشنایی محقق شهر با فرهنگ های گوناگون است. ایده ی اصلی راپاپورت وجود “نظم” در هر اجتماع زیستی است گرچه اغلب این نظم برای ” دیگران” قابل درک و تفسیر نیست اما در فرهنگ آن مجتمع زیستی پایه های استواری دارد. مثلاً شهرهای امریکایی حالتی باز و فراخ دارند که ممکن است برای غیر امریکاییان تجربه ی احساس بی مکانی را در پی داشته باشد. دلیل این طراحی به خصوص ، ارزش والای تحرک و جابه جایی و آزادی فردی در فرهنگ امریکایی است. در حالیکه در شهرهای اسلامی اصل بر محدودیت و کنترل است و به همین سبب شهر دارای ساختی بسیار مشخص و بارز است. درک این ساختار نیز برای امریکایی ها دشوار خواهد بود.
شهر را عمدتاً مرکز تحولات می دانند. راپاپورت عنوان می کند که این مسئله صرفاً در اروپا نمود دارد در حالیکه مثلاً در ایران و چین شهرها نه مرکز تحولات که مراکز ثبات بوده اند.
یکی دیگر از نظریات رایجی که راپاپورت با ارائه ی نمونه هایی به نقد می کشد، اهمیت یافتن مناطق زیستی به نسبت میزان دور شدن از مراکز پرتجمع شهر است. در فرهنگ امریکایی هرچه از مرکز فاصله بگیریم اهمیت مکان برای زندگی افزایش می یابد در حالیکه در نقاط دیگری از جهان این مرکز شهر است که اهمیت دارد و حومه ارزش مکانی چندانی ندارد.
راپاپورت در بحث تعریف شهر به نقد نظرها ادامه می دهد. در این بخش به طور خاص به نقد آرای گوردون چایلد و هاردوی در تعریف “شهر” می پردازد.
” گوردون چایلد معیارهای شهرنشینی را به ترتیب زیر بیان می کند :
– وجود تمرکز جمع کثیری از مردم در یک مکان
– تخصص در حرف گوناگون
– وجود وسیله ی گردش چرخ اقتصادی
– معماری یادمانی عمومی
– طبقات اجتماعی خاص
– خط
– علوم دقیقه
– تجارت خارجی
– عضویت در گروه بر اساس محل سکونت و نه تبار و نژاد. ” (ص:۱۲)
راپاپورت مثال هایی مانن “کاتال هیوک” و “جریکو” و اجتماعات پیش کلمبی را مطرح می کند که طبق یافته های باستان شناسی بسیار پیش از اختراع خط وجود داشته اند. تعریف چایلد آشکارا مجتمع های زیستی بسیاری را از گستره ی اطلاق “شهر” خارج می کند.
” هاردوی در تعریف شهر از ده معیار استفاده می کند:
– وسعت و جمعیت زیاد با توجه به زمان و مکان خاص خود
– ثبات
– داشتن حداقل تراکمی خاص در رابطه با زمان ومکان خاص خود
– ساخت و بافت مشخص و خوانا به وسیله ی خیابان ها و فضاهای شهری
– محلی برای کار و زندگی مردم
– وجود حداقلی از عملکردهای خاص شهری چون بازار، مراکز اداری و یا سیاسی ،مراکز نظامی، مراکز مذهبی، مراکز آموزشی و نهادهای وابسته به آن
– وجود سلسله مراتب اجتماعی ناهمگن و متفاوت
– وجود یک مرکز اقتصادی شهری در زمان و مکان خاص خود که یک حوزه ی نفوذ کشاورزی را به هم پیوند داده و در مواد خام تغییرات لازم برای عرضه به بازاری بزرگتر را انجام دهد.
– مرکز خدماتی برای مناطق همجوار
– مرکز اشاعه ی فرهنگ که از یک شیوه ی زندگی شهری با توجه به زمان و مکان خاص خود برخوردار باشد. ” (ص: ۱۲و۱۳)
گرچه به نسبت تعریف چایلد جامع تر است اما به باور راپاپورت مانع پذیرش موقعیت شهری مجتمع های زیستی مایاها، بومیان افریقا، شهرهای چین باستان، کامبوج، جاوه، مصر و پرو و حتی یونان ماقبل کلاسیک می داند.
عمده ترین نقدهای راپاپورت به این نظریه ها “قوم گرایی” آنهاست. تعریف شهر، تعریفی مبتنی بر شهر مدرن غربی است ( شهرهای قرون وسطی و پس از آن) و هیچ اشاره ای به دیگر تمدن ها ندارد.
در ادامه راپاپورت به شیوه ی خاص خود یعنی با توجه به ویژگی های فرهنگی هر سرزمین عناصری را که برای اطلاق واژه ی شهر لازم است چنین عنوان می کند؛ این عناصر در یونان باستان عبارتند از تئاتر،ورزشگاه و تالار بارعام ، در شهرهای اسلامی ،مسجد جامع، بازار دائمی و حمام عمومی، در بین النهرین، کامبوج و مایاها یک معبد، در اروپا حصار، بازار و حکومت مستقل محلی، در اروپای دوره ی کارولیان ها دژ،کلیسا و بازار، در هند معبد، قصر و بازار، در چین قدیم محرابی برای خدای خاک، حصارها و معبدی برای نیاکان پادشاه و … گرچه عناصر شهری در هر فرهنگی متفاوت است اما ورای این گوناگونی ویژگی یکسانی نهفته است و آن ” نظم” است. یک مجتمع زیستی بدلیل ویژگی های بافتی خود ” شهر” نیست بلکه شهر عملکرد خاصی می طلبد که همان ” نظم بخشیدن به یک منطقه و ایجاد فضای مفید” است. راپاپورت با این تئوری، نظر چایلدمبنی بر وقوع انقلاب شهرنشینی را رد می کند و معتقد است شهرها نه در اثر یک انقلاب ناگهانی که به تدریج و با گسترش حوزه ی نفوذ نظم به وجود آمده اند.
تمامی آنچه تا این بخش آمده در حکم مقدمه ای است برای بحث های اصلی راپاپورت. سئوال بنیادین وی در واقع آنست که چرا اساساً انسان به محیط زیست خود شکل منظم می دهد؟ و مهمتر از آن شکل های منظم مجتمع های زیستی از چه عناصری تأثیر می پذیرد؟
راپاپورت از این ایده دفاع می کند که ذهن آدمی برای درک جهان درهم و نامنظم پیرامون خود از سیستم طبقه بندی استفاده می کند و ” مدلی آگاهانه” برای جهان بوجود می آورد. مفهوم بخشی به جهان و انسانی کردن آن از طریق اعمال یک نظم خاص امکان پذیر است و ابزار آن نامگذاری و سازماندهی است. ” می توان اصولاً محیط مصنوع و مجتمع های زیستی را یکی از شیوه های نظم بخشی به جهان دانست در جوامع سنتی این شیوه ی نظم بخشی اساساً مقدس می باشد.” (ص:۱۶) انتظام بخشیدن به محیط بر اساس فرهنگ صورت می گیرد. فرهنگ مجموعه ای از ارزشها و باورهاست که جهان بینی افراد آنها را شکل داده است. محیط های زیستی پهنه های فرهنگی هستند که هویت سازندگان خود را نمایان می سازند. مهمترین عاملی که در جهان بینی انسان ها دخیل است باورهای مذهبی است از اینرو محیط های زیستی نیز بر اساس باورهای قدسی منظم می شود بر اساس تقلید از نظمی ایده آل چون نظم و هماهنگی برین.
نظم دهی محیط زیست درواقع نظم دهی چهار عامل است ؛ فضا، زمان، ارتباط و مفهوم. راپاپورت در این کتاب به تفصیل هریک از این عناصر را شرح داده و نقش هریک را در ارتباط با دیگری بیان نموده است.
کتاب منشاء فرهنگی مجتمع های زیستی از لحاظ وسعت اطلاعات و مثال ها نیز در خور توجه است. تمامی مباحث کتاب بر اساس نمونه های عینی مطرح شده است. اشکال شماتیک شهرهای باستانی از سراسر جهان و توضیحات نویسنده درباره ی نحوه ی نظم دهی فضایی آنها بیش از یک سوم حجم کتاب را شامل می شود و اطلاعات ارزنده ای در اختیار خواننده قرار می دهد.

 

Roya_asiaei@yahoo.com