محمد بیگی، بهمن( ۱۳۸۰)، بخارای من ایل من، تهران، نشر ویژه نگار
بررسی مناسک در هر فرهنگ یکی از ابزارهای شناخت باورها، ذهنیت ها، ارزش ها، موقعیت های اجتماعی و یا شیوه ی برخورد افراد با پدیده های مختلف طبیعی و سازگاری با محیط اطراف است. بنابر تعریف مناسک را می توان « رفتاری دانست که بسیار رسمیت یافته و قالبی شده باشد که در این فراگرد کارکرد اصلی رفتار غالبا دگرگون می شود».(بیتس، پراگ، ۱۳۷۵، ص ۶۷۷).در زمینه ی مناسکی که در جهت پایبندی جامعه به یک رشته از ارزش ها و باورداشت های خاص عمل می کنند، می توان به کتاب “بخارای من، ایل من” نوشته ی محمد بهمن بیگی اشاره کرد. نویسنده در این کتاب به بیان برخی از مناسک ایل قشقایی مانند جشن تولد نوزاد پسر (کُرزاکُنون)، مراقبت از نوزاد پسر، مقابله با آل در زمان زایمان زنان، مناسک ویژه ی عروسی و عزاداری،مراسم استقبال از مهمانان مختلف و مهمان نوازی، باران آوری و…. در قالب داستان می پردازد.در این نوشته این مناسک را از دیدگاه نویسنده به تفکیک فصول کتاب بررسی می کنیم.
نوشتههای مرتبط
فصل اول: بوی جوی مولیان. در این فصل نویسنده به توصیف دوران کودکی خود، تبعید شدن به تهران و اقامت یازده ساله در این شهر، تحصیلات دانشگاهی و بازگشت تبعیدی ها به ایل و عشیره خود بعد از عظیمت رضاشاه اشاره می کند و ذکر این مساله که او به دلیل تحصیلات دانشگاهی خود مجبور بود در تهران بماند و به ترقی و پیشرفت فکر کند. سرانجام با گذشت دو سال و پس از دریافت نامه ای از برادر خود و بیان زیبایی های ییلاق و قشلاق، او به ایل بازمی گردد. نویسنده بعد از توصیف آلاچیق ها، جاجیم ها و گلیم ها و ساختار سیاه چادر ایل به بیان آیینی می پردازد که بر اساس آن « نوعروسان قبل از ترک خانه ی پدر، پیرامون آتش طواف می کردند و خاکش را می بوسیدند. آتشی که سوگندش نگهدار پیوندها و پیمان ها بود» (بهمن بیگی، ۱۳۶۸، ص۲۱). آتش در میان عشایر از جایگاه ویژه ای برخوردار است و به اعتقاد نویسنده عزیزترین بخش چادر تلقی می شود.
فصل دوم: آل. این فصل از کتاب به داستان زندگی زنی از ایل ممسنی اختصاص دارد که بعد از چهارده سال ازدواج و داشتن هفت دختر پی درپی، در انتظار به دنیا آوردن فرزند هشتم بود. اما در ایل تنها فرزند پسر می توانست اجاق خانه را روشن کند. در این بخش از کتاب، نویسنده به مناسکی اشاره می کند که زنان برای داشتن فرزند پسر به اجرای آن می پرداختند؛ مناسکی مانند دعاگرفتن، بوسیدن اجاق، نذر بره و کَهره (بزغاله)، درخواست کمک از شیخ و درویش و چاووش، زیارت امام زاده های گرمسیری، سردسیری و …، رفتن به قدم گاه ها، دخیل بستن به درخت های نظر کرده، آویختن چارقد به ضریح ها. در بخش دیگری در همین فصل نویسنده به وجود شیاطین و اجنه و به خصوص آل در باورها و اعتقادات افراد ایل اشاره می کند و راه مبارزه با آل را با استفاده از آهن و رنگ سیاه این گونه توصیف می کند:« شمشیر زنگ زده ای را که نوک برگشته داشت بر بالین زلیخا نهادند. مچ دست، قوزک پا و بازوانش را با بند سیاه بافته از یال اسب بستند، از زنجیری چند حلقه گسستند و در کف دستش گذاشتند. بر بسترش پارچه ی سیاهی کشیدند، بدنش را چند بار از روی دیگ دود زده ی سیاهی گذراندند. با نیل و باروت و زغال بر اعضای پیکرش خطوط سیاه کشیدند. یک لنگه ملکی را به زغال آلوده ، از طناب چادر آویختند. اسب کد خدای قبیله را در چند قدمی زلیخا به چادر بستند تا شیهه بکشد. ده ها جوالدوز بر سقف و اضلاع چادر و جوالدوز دیگری بر زلف زلیخا فرو کردند.» ( همان ،صفحه ی ۳۱)
فصل چهارم: ایمور. در بخشی از این فصل نویسنده بعد از اشاره به نیاز شدید زندگی عشایری به باران و آب، به بیان مناسک باران آوری در زمان خشک سالی می پردازد؛ به این ترتیب که فردی را آراسته و بر گلاهش دو شاخ قرار می دادند و بر گونه هایش با پشم سفید، ریشی دراز می آویختند. بر کمرش هاون برنج کوبی بسته و بر سر و صورتش آرد گندم می پاشیدند و به او لقب “کوسه گلین” می دادند. این فرد به همراه عده ای، شبانه با فریاد ” کوسه گلینم، باد آورده ام، باران آورده ام، کوسه گلینم، با شاخ زرینم.باد آورده ام، باران آورده ام” به تک تک چادرهای ایل می رفتند. چادرنشینان به او سوغات می دادند و برای باریدن باران دعا می کردند و پس از بارش باران به رقص و پایکوبی می پرداختند. در همین فصل نویسنده به این نکته اشاره می کند که شغل بعضی از افراد ایل، دعانویسی، فال گیری، چاووشی و درویشی بود. در مسیر کوچ ایل تک درخت هایی دیده می شد که بیماران و گرفتاران به امید شفا یافتن از تنه ی آن پارچه های رنگارنگ می آویختند. به اعتقاد مردم ایل ستاره ی شب بیست و یکم، ستاره ای بود که مسافران و کوچندگان گستاخ را به سختی کیفر می داد و زمانی که خشم و التهابش به اوج می رسید، خانه ها را ویران و خانواده ها را بر باد می داد. برای مقابله با این ستاره در هر طایفه، یک یا دو پیر خردمند وجود داشت که افراد برای مسافرت با آنها مشورت می کردند. گاهی نیز با تفنگ آسمان را به گلوله می بستند. زنان ایل برای مقابله با چشم زخم و محافظت از فرزندان خود، از افراد صاحب کرامت دعای نظر، تعویذ، طلسم و چشمارو می گرفتند و از سر و گردن کودکان و نوجوانان می آویختند. در ادامه ی فصل نویسنده اشاره می کند که برای مقابله با آل، افراد ایل به مردانی به نام ” اودوم” روی می آوردند. این افراد قدرت تسخیر اجنه را داشتند و توانسته بودند در مبارزه با اجنه دسته ای از موی او را ببرند و در نزد خود نگه دارند و مایه ی نجات زن زائو شوند. برای مراقبت و سلامت نوزاد پسر، روش های نمادین زنان ایل استفاده از زهره ی کلاغ برای زبان آور شدن طفل، آویختن لنگه ملکی کهنه از طناب چادر اقامت گاه برای جلوگیری از چشم زخم، خیساندن پوست خشک شده ی دهان گرگ و گذراندن کودک از میان آن را در برمی گرفت. استفاده از زاج سیاه، دیگ دودزده ی سیاه، پیازی که جوال دوز در آن فرو رفته از جمله روش های موثر در نگهداری از نوزاد پسر بود. در ادامه نویسنده اشاره می کند « شب ها در پیاله ی آبی، قطعه ای آهن و یک عدد قاب گوسفند می انداختند و یک مشت جو در آن می ریختند و بالای سر طفل می گذاشتند. جگر حیوانی را بر پشت طفل می زدند و عصاره ی آن را با چاشنی زعفران و زیره ی سبز به بچه می خوراندند. پنجه ی عقاب، چنگ پلنگ، سکه ای قدیمی، تخم سنگ پشت و چشم خشکیده ی حیوان قربانی را بر رشته ای بافته از پشم شتر بر گردن طفل می آویختند»( همان، صفحه ی ۷۰)
فصل پنجم: مرگ مهتر خانه. در ابتدای این فصل نویسنده بعد از توصیف زندگی دشوار تیره ی “مهتر خانه” به دلیل از بین رفتن مراتع و تبدیل شدن آنها به زمین های کشاورزی ، شهرت این تیره را به سوارکاری، مسابقه، قیقاج، تاخت و تاز و داشتن اسب هایی با نژاد کمیاب و مشهور می داند. اسب هایی با یال های بلند، خال سفید و کوچک پیشانی به نام ” قشقه” که نشانه ی نیک بختی و فر و شکوه قشقایی بود.
فصل ششم: شیرویه. در این فصل نویسنده ی کتاب به تفصیل به بیان طبقات اجتماعی ایل می پردازد؛ خان ها، کلانتران، کدخدایان، مردم عادی و چنگی ها. چنگی ها پایین ترین طبقه ی ایل بودند و مرثیه خوانان ، رامشگران، دندان پزشکان و …. را در بر می گرفتند. افراد همین طبقه در پایان جشن عروسی، عروس ها و دامادها را شست و شو می دادند و به جای دست مزد، لباس های پیشین آنها را هدیه می گرفتند. در ادامه نویسنده ی کتاب در توضیح وظایف این طبقه به بخشی از مراسم عروسی اشاره می کند: « عروس ها قبل از عظیمت به حجله، دور آتش می چرخیدند، نان خانواده را به کمر بسته و برای بوسیدن اجاق پدر سر خم می کردند و به سجده می افتادند» (همان، ص ۹۴) افراد ایل به هنگام عروسی، آتش برپا می کردند و برای روشن نگه داشتن آن در طول چند شبانه روز، مهمانان به عنوان سوغات هیزم می آوردند و بر سر هر بار هیزم پرچم رنگین برمی افراشتند.
فصل دهم: قلی. در این فصل نویسنده به بخشی از مراسم مربوط به عزاداری ومرگ افراد در ایل قشقایی اشاره می کند. به دلیل مرگ یکی از خان های بزرگ به نام علیبرزخان، مجلس ترحیم و عزای رسمی برگزار شد و علاوه بر انسان ها، حیوانات را نیز در این مراسم شرکت دادند، اسب ها را سیاه پوش کردند و حیوانات نر و ماده را از هم دور نگه داشتند تا سر و صدا کنند.
فصل یازدهم:کرزاکنون( جشن تولد نوزاد پسر). نویسنده ی کتاب این فصل را با توصیف مراسم مربوط به جشن تولد فرزند پسر خان بزرگ ایل آغاز می کند؛ مسابقات ورزشی مانند اسب دوانی، تیراندازی، سنگ اندازی، کشتی، دو و پرش؛ نواختن موسیقی، آواز و رقص زنان، رقص چوب در میان مردان، داستان سرایی.
فصل شانزدم: گاو زرد. در بخشی از این فصل، نویسنده مراسم استقبال یکی از طوایف ایل قشقایی از استاندار شیراز،مدیر کل ها و ژنرال هایش را نشان می دهد. شلیک تفنگ، نواختن کرنا و نقاره، رقص، قربانی کردن قوچ، خواندن سرود های میهنی و هلهله بخش هایی از این مراسم بود.
Email: nasrin.seyednejad@gmail.com
منابع و مآخذ
بهمن بیگی، محمد،۱۳۸۰، بخارای من ایل من، تهران، نشر ویزه نگار
بیتس،دانیل و پراگ، فرد،۱۳۷۵،انسان شناسی فرهنگی، ترجمه ی محسن ثلاثی،تهران، انتشارات علمی
منبع عکس: موسسه ی کتاب داری و انتشاراتی همارا
www.koochlib.ir