انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

مفهوم سکونت و نظریه ساماندهی فضایی راپاپورت

تصویر: خانه صرافلار تبریز

“سکونت” در فرهنگ فارسی معین و لغت نامه ی دهخدا با واژگان “اقامت کردن”، “ماندن”، “وقار” و “آرامش” برابر نهاده شده است. سکونت از ریشه ی “سُکن” به معنی “آرام” و “قرار” است. از واژگان هم ریشه ی سکونت می توان به “مسکّن :آرام بخش”، “تسکین : دلداری دادن، آرام کردن”، “اسکان : مستقر کردن/ مستقر شدن” و”مسکن : منزل / محل اسکان” اشاره کرد. به واسطه ی زبان فارسی، سکونت، مفهومی دوگانه به ذهن متبادر می سازد ؛ اقامت و آرامش. به عبارتی دست کم در زبان فارسی ساکن شدن علاوه بر مفهوم فیزیکی باز ایستادن از حرکت، معنی آرامش پیدا کردن را نیز می رساند. اصطلاح “آرام و قرار” حاکی از قرابت مفهومی دو جنبه ی سکونت است. نزدیکترین واژگانی که برای مسکن در زبان فارسی مورد استفاده قرار گرفته و البته هر یک به نوعی مفهوم خاص خود را نیز حفظ نموده عبارتند از؛ خانه، کاشانه، سرا، باب، منزل، بیت، اطاق، بنا، دار، کده، خان. صرفنظر از مفاهیم تخصصی هر یک از این واژگان، می توان گفت همگی به مکان آرام و قرار یافتن و آسودن اشاره دارند. مکانی که به شکل تقابل دوگانه ی مقدس/نامقدس، درون/بیرون، خصوصی/عمومی و امن/ناامن درک می شود. ترکیباتی که با هریک از این واژگان ساخته و در زبان فارسی به شکل استعارات رایج شده است بیانگر اهمیت و جایگاه فرهنگی سکونت است. به عنوان مثال ترکیباتی که با واژه ی خانه ساخته شده اند مانند خانه خراب، خانه به دوش، خانه دار، خانه برانداز. ضرب المثل ها، دعاها و نفرین های بسیاری با عطف به مفهوم خانه به کار می رود که نشان می دهد خانه در فرهنگ مردمی نماد آسایش، مکنت و ثروت و در یک کلام خوشبختی است.

اهمیت معنایی خانه در وجه اول در ایجاد حس تثبیت و ثبات بخشی در کره ی خاکی است. تلاش افراد برای صاحب خانه شدن و رهایی از خانه ی استیجاری بیش از هر چیز ناشی از احساس نیاز معنوی به پیدا کردن نقطه ای برای اتکا در روی خاک و جهان هستی و برا ینجات یافتن از معلق بودن و سرگشتگی پنهان است. حس تعلق داشتن به جا و مکان، اگرچه ظاهری فردی دارد اما گروه ها و اقوام نیز تنها و تنها از راه تثبیت و تعلق یافتن به جا و مکان مشخص است که می توانند هویت و قدرت خود را تثبیت کنند. (فاضلی: ۳۵)

در ادبیات علمی و به تبع آن در این پژوهش، مسکن صرفاً بنایی نیست که به عنوان خانه مورد استفاده قرار می گیرد. مسکن(housing) کلیتی از مباحث عمران، معماری و شهرسازی، علوم اجتماعی، اقتصاد، جمعیت شناسی و … را در برمی گیرد. عناوینی چون همسایگی(neighbourhood)، نوع تصدی(صاحب خانگی (homeownership) یا استیجاری و …)، شکل خانه (آپارتمانی یا ویلایی، مجتمع مسکونی(residence) یا خانه ی شخصی(Owner-occupied)، خوابگاه اشتراکی و …)، بازار مسکن و … ذیل بحث مسکن مورد مطالعه قرار می گیرد. مطالعات مسکن را می توان در سه دسته طبقه بندی کرد؛

فرهنگی، زبانشناختی و تاریخی

فلسفی و پدیدارشناختی

روانشناختی

پرچمدار مطالعات مسکن با رویکرد فرهنگی راپاپورت است. این دسته از مطالعات در پی تحلیل فرهنگی رابطه ی میان خانه (مسکن/ سکونتگاه) و هویت هستند. در این تیپ از مطالعات بر ابهام مفهوم خانه تأکید می شود چرا که این مفهوم هم به سکونتگاه واقعی اشاره دارد و هم به خانه ی آرمانی.

دسته ی دوم که سنتی دیرینه در مطالعات مسکن به شمار می رود، ریشه در فلسفه و جغرافیا دارد. در این دسته مطالعات که پدیدارشناسی هوسرل جایگاه ویژه ای در آن دارد، بر تجربه ی سوژه محور و ادراکات ذهنی فرد از جهان هستی خود تأکید می شود. به نظر هایدگر دیگر نظریه پرداز مطرح در پدیدارشناسی، سکونت فرآیند تبدیل یک مکان به خانه تعریف می شود. نوربرگ شولتز در همین راستا مفهوم “روح مکان” و رلف مفهوم “حس مکان” را مطرح می کند. در این سنت مطالعاتی، رابطه ی میان هویت و مسکن بیش از آنکه به عنوان یک ساختار مطرح شود یک فرآیند در نظر گرفته می شود و تعابیر شاعرانه و فلسفی در آن به کار می رود.

مطالعات دسته ی سوم به دنبال تحقیق در باب معنای خانه هستند و بر زندگی روزمره ی انسانها تأکید می کنند. این سنت مطالعاتی به عنوان راهی برای توسعه ی روانشناسانه و تجربی معانی خانه شناخته می شود. یکی از این معانی، نمایش هویت است. (Hauge :100-101)

انسان سکونت اختیار کرد تا از گزند حیوانات درنده و ناملایمات اقلیمی مصون باشد. این گزاره در برداشت نخست صحیح به نظر می رسد اما با نگاهی عمیق تر به تفاوت ها و شباهت های انسان با دیگر موجودات زنده، باید گفت گزاره ی فوق نادرست نیست اما قطعاً ناقص است. اگر چه انسان نیز مانند دیگر موجودات زنده در پی حفظ حیات خویش است و در هماهنگی با محیط زیست خود مکانیسم هایی برای تغذیه، تولید مثل، رویارویی با دشمن و مقابله با اثرات ناخوشایند طبیعی اتخاذ می کند، آنچه انسان را از دیگر موجودات متمایز می سازد علاوه بر توانایی استفاده ی بهینه از ابزار، قابلیت درک و تحلیل نمادین است. انسان تأمین نیازهای طبیعی خود را بعدی غیرمادی و سمبلیک می بخشد. به این ترتیب سکونت صرفاً ایجاد یک سرپناه نیست و مفهومی فرهنگی است. به نظر هایدگر سکونت ” سقفی را سایبان قرار دادن یا چند مترمربع زمین را زیر پا گرفتن نیست”(نوربرگ شولتز: ۹) هایدگر با توجه دادن به بعد فرهنگی سکونت و منوط دانستن “بودن” انسان به سکنی گزیدن، سکونت را ساختن یک بنا و اقامت در آن نمی داند. به نظر او سکونت در نتیجه ی برقراری تعادل میان چهار عنصر خود، خدا، زمین و آسمان حاصل می شود. (غزنویان: ۲۲) ایموس راپاپورت میل به اسکان را از ویژگی های زیربنایی رفتار انسان می داند و حتی درباره ی سکونت گاههای نخستین، قائل به کارکردی نه صرفاً سرپناهی بلکه بعدی فرهنگی است. (راپاپورت،۱۳۸۲:۶۴) به عبارتی مسکن تنها یک ساختار نیست بلکه نهادی است که برای پاسخگویی به مجموعه ای پچیده از اهداف ایجاد می شود. از سوی دیگر مسکن پدیده ای اجتماعی است و انتظام و نوع فضاها و همچنین فرم ظاهری آن از عوامل فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی تأثیر می پذیرد. هدف اصلی مسکن به وجود آوردن محیطی سازگار و منطبق بر روش زندگی انسان است. علاوه بر تأمین نیازهای فردی، مسکن باید قادر به برآورده ساختن نیازهای اجتماعی انسان نیز باشد. (پوردیهیمی: ۱۴) مفهوم سکونت در نزد اندیشمندان علوم اجتماعی را باید در رویکرد نظری کلی تر آنان به “فضا” جستجو نمود. هر علمی به فراخور موضوع و روشی که اتخاذ کرده تعاریف مختلفی از فضا دارد. در علوم اجتماعی فضا مفهومی پیچیده است و معنایی گسترده تر از تعاریف صرفاً فیزیکی یا طبیعی دارد. کمتر تعریف جامعی از فضا ارائه شده است که قادر باشد ابعاد مفهومی و کارکردی آنرا پوشش دهد. دیوید هاروی اذعان می دارد که ماهیت فضا در تحقیقات اجتماعی هنوز ناشناخته و مبهم باقیمانده است. یکی از مهمترین نظریه پردازان فضا در حیطه ی اجتماعی و شهر، ایموس راپاپورت است. راپاپورت کنشگران انسانی را یکی از فاکتورهای مهم فضا تلقی می نماید بر این اساس نظریات رایج در باب فضا را به سه دسته تفکیک می کند؛

نظریاتی که فضا را تعیین کننده ی روابط انسانی قلمداد می کنند،
نظریاتی که روابط انسانی را شکل دهنده ی فضا می دانند،
نظریاتی که فضا و انسان را در تعامل متقابل می پندارند. (تولایی: ۱۱۳)
اگر چه «محیط،‌ همانند فرهنگ، به طور سنتی در شناساندن هنجارهای مناسب رفتاری در گروه نقش داشته است و بدون چنین مساعدتی، رفتار صحیح، سخت و طاقت‌فرسا می‌شود.» (راپاپورت، ۱۳۸۴: ۶۷) اما عدم توجه به کنشگر انسانی نظریه پردازان دسته ی نخست را به جبر محیطی سوق می دهد. در حالی که نگاهی به خانه های قبایل بومی در سراسر جهان از اسکیموها گرفته تا بوروهای غرب آمازون نشان می دهد که اقلیم و ویژگی های محیطی تنها عامل تعیین کننده در ساختن محیط های مصنوع نیست. (راپاپورت، ۱۳۸۸:۴۲) نظریات دسته ی دوم در تقابل با دسته ی نخست، بر اختیار بی حد و حصر انسان تأکید می کند. این نظریات محرک پیدایش اندیشه های آرمان شهرگرایانه در دوران پس از انقلاب صنعتی شد و نظریه پردازانی چون فوریه، کابه، گودین از این ایده دفاع کردند که ” مسایل ناشی از رابطه ی انسان ها با جهان و بین خودشان را نوعی خرد گرایی، علم و فن می تواند حل کند.” (شوای:۱۲). بر اساس نظریات تعاملی گروه سوم که راپاپورت نیز یکی از مدافعان آن است، فضا امکانات و در عین حال محدودیت هایی ایجاد می کند و انسان ها با توجه به معیارهای فرهنگی خود دست به انتخاب و تأثیر بر فضا می زنند. انسان محیط مصنوع تولید می کند و سپس این محیط بر نوع رفتار و ارتباط انسان تأثیر می گذارد.

نظریه ی مهم راپاپورت، ساماندهی فضایی به عنوان پیش درآمد شناخت محیط است. بنا به این نظریه انسان پیوسته در حال ساماندهی فضا است. چرا که”ذهن انسان به تشخیص و به عبارتی رده بندی و نامگذاری و تمایزبخشی فضاها نیاز دارد. رده بندی و حریم، پایه های شناخت و معنادار کردن جهان هستی اند.” (راپاپورت،۱۳۸۲ : ۶۴) به نظر راپاپورت جهان بی نظم و درهم است و ذهن انسان در جستجوی نظم. مجتمع های زیستی، ساختمان ها و مناظر همگی نتیجه ی تلاش ذهن انسان است “برای مفهوم بخشیدن به جهان و انسانی کردن آن از طریق اعمال نظمی خاص برآن؛ نظمی آگاهانه که با سازماندهی و نامگذاری حاصل می شود.” (راپاپورت، ۱۳۶۶:۱۷) محیط های مصنوع در اجزا و در کلیت خود منظم هستند. به عنوان مثال شهر، محیط مصنوع منظمی است به همان صورت که تک تک بناها و اجزایش منظم هستند. تفکر ایده آلیستی واحدی بر آنها حکم فرماست.

نظم دهی به محیط زیست، در واقع تنظیم چهار عامل است؛ فضا، مفهوم، ارتباط و زمان. نظم دهی فضا توسط طراحان و شهرسازان صورت می گیرد. نظم فضایی بیان فیزیکی ایده آل های منبعث از فرهنگ جمعی یا انفرادی است که خود را از منظرسازی مناطق تا چیدمان فضای داخلی نشان می دهد. نظم فضایی و نظم مفاهیم را تنها به شکل ذهنی می توان تفکیک کرد. مفاهیم به صورت نمادی از طریق علایم، رنگ ها، فرم و منظر بیان می شود. در مجتمع های زیستی سنتی نظم مفاهیم تطابق تقریباً کاملی با نظم فضایی دارد. در مجتمع های زیستی مدرن نظم مفاهیم به صورت سیستم نمادی مستقلی برای بیان موقعیت های اجتماعی درآمده و از نظم فضایی فاصله گرفته است. ارتباط نظم داده شده، کنترل روابط میان انسان و انسان، انسان و اشیا، اشیا و اشیا است. این عامل نیز با دو عامل قبل هماهنگ است. به طوری که ارتباط میان محیط و انسان ها از طریق مفاهیم صورت می گیرد. محیط زیست قادر است با به کارگیری نظم فضایی و مفهومی بر نظام ارتباطات تأثیر گذارد. نظام فضایی منطبق بر نظام مفاهیم می تواند ماهیت، جهت و حجم ارتباطات را تعریف و کنترل کند. زمان ممکن است به دو معنی درک شود؛ نخست زمان در مقیاس وسیع مانند زمان طولی یا دورانی و دوم آهنگ فعالیت های انسانی. نحوه ی درک کلیت زمان بر نظم فضایی، نظم مفاهیم و ارتباطات تأثیرگذار است. چنانکه تفکر گذشته نگر انگلیسی و آینده گرای امریکایی در ساماندهی فضایی اثر داشته است. از سوی دیگر سرعت وقوع فعالیت ها در واحد زمان و نحوه ی توزیع آن ها در طول زمان، برداشت دوم از نظم زمانی را آشکار می کند. (راپاپورت، ۱۳۶۶:۲۰و۲۱)

ساماندهی عوامل چهارگانه ی فوق را در مفهوم “صحنه” (setting) می توان دید. راپاپورت فضا را به شکل مجموعه هایی پویا از صحنه ها می داند. صحنه “محدوده ای از فضاست که نظامی از فعالیت ها را درون خود جای می دهد به صورتی که رفتارها با محیط درون آن فضا روابطی قابل انتظار به وجود آورد.” صحنه ها با نظام های نشانه گذاری از یکدیگر تفکیک می شوند و کاملاً تحت تأثیر فرهنگ هستند. چرا که هر فرهنگی درک متفاوتی از فضا و زمان دارد و از سیستم نشانه ای منحصربفردی برخوردار است. صحنه ها انعطاف پذیر هستند و با توجه به زمان یا کاربری خود ممکن است تغییر کنند. (فکوهی:۲۳۷) چهار عامل یاد شده در این تعریف مشخص است؛ بعد فیزیکی صحنه(فضا)، نظام روابط سه گانه ی یاد شده(ارتباط)، نظام نشانه گذاری مبتنی بر فرهنگ(مفهوم)و زمان. نظریه ساماندهی فضایی و ساخت محیط های مصنوع، در جریان پاسخ به پرسش های سلسله وار “چه کسانی؟ با چه کسانی؟ کی؟ کجا؟ چه می کنند؟ و چرا؟” (همان:۲۳۸) درک می شود. نظم این چهار عامل، نظم فیمابین آنها را نیز تقویت می کند. چنانچه فضا به درستی نظم پیدا کند، سرعت و آهنگ فعالیت ها را نیز انتظام می دهد، مفاهیم را قدرت می بخشد و روابط میان انسان و محیط را مستحکم می سازد. و در نهایت رفتار متناسب با محیط حاصل می شود. معیار سنجش درستی ساماندهی فضایی انطباق آن بر فرهنگ است.

راپاپورت برای توضیح رابطه ی فرهنگ و محیط، مفهوم فرهنگ را تجزیه می کند. در قدم نخست فرهنگ را نوعی جهان بینی قلمداد می کند. جهان بینی “نگرش اعضای یک فرهنگ خاص در یک جامعه به تمام موضوعات مرتبط به هستی شناسی است.” (پوردیهیمی:۱۰) با توجه به نمودار زیر مشاهده می شود که راپاپورت ارزش ها را از میان سایر عناصر شکل دهنده ی جهان بینی به مفهوم فرهنگ نزدیکتر دانسته است. ارزش ها، دربرگیرنده ی مجموعه ای از ایده آل ها و آرمان هاست که هنجارها و قوانینی را شامل می شود. نوعی روش زندگی را شکل می دهد که کلیه ی فعالیت ها بر اساس آن تنظیم می شود. به عبارت دیگر کیفیت انتظام بخشی محیط مصنوع تابع ارزش ها و هنجارهای فرهنگی است به نحوی که بیشترین همخوانی را با مدل آرمانی آن فرهنگ داشته باشد. در واقع آنچه انسان می سازد از بنای یک خانه گرفته تا یک شهر، تجسمی از آرمان ها و ایده آل های فرهنگی است. به نظر راپاپورت فرهنگ به “مجموعه ی ارزش ها و عقاید مردمی که ایده آل ها و آرمان های آن ها در یک جهان بینی شکل گرفته است” اطلاق می شود. بر اساس این اصول و قواعد است که مجتمع های زیستی در عین ساخته شدن به دست افراد مختلف به صورت یک “تمامیت با هویت” در می آیند و قابلیت تمییز از دیگر نمونه ها را پیدا می کنند. (راپاپورت،۱۳۶۶: ۱۷)

تجزیه و تحلیل فرهنگ برای طراحی محیط های مصنوع اهمیت دارد. چرا که شیوه ی هر کدام از گروه ها ویژگی خاص خود را دارد که عوامل عضویت در گروه اجتماعی نظیر سن، جنس، طبقه، مذهب، تحصیلات، حرفه، ایدئولوژی و… آن را تعیین می کند. روش زندگی به طور فزاینده ای در تقسیم بندی بازار مسکن، تحقیقات علمی درباره ی استفاده کنندگان و در طراحی واحدهای مسکونی مورد استفاده قرار می گیرد. شیوه ی زندگی افراد را می توان با سنجش الگوهای مصرف، خوراک، حمل و نقل، رسانه ها، نوع تفریح و گذران فراغت، ارتباطات جمعی، نوع استفاده از محیط ها ی اجتماعی و … تعیین نمود. (پوردیهیمی: ۱۴)

هانری لوفبور اندیشمند دیگری است که به مقوله ی سازماندهی فضایی پرداخته است. او به جنبه ی غیر مادی فضا بیشتر توجه می کند. به نظر لوفبور انسان ها بر اساس نیازهای اجتماعی خود فضای زندگی خویش را ساماندهی می نمایند. لوفبور در تولید فضا و تبدیل آن به “مکان” هایی برای زیست فرهنگی، تجربه ی حافظه ی تاریخی و زندگی روزمره را دخیل می داند. نحوه ی سازماندهی فضایی یا به تعبیر لوفبور “تولید فضا”، در دوره های تاریخی گوناگون به دلیل تغییر در بازیگران اجتماعی، موقعیت ها، عملکردها، شیوه ی معیشت و … اشکال متفاوتی به خود می گیرد. به نظر لوفبور، نه فضای طبیعی و نه فضای ذهنی بلکه فضای اجتماعی است که برای انسان اهمیت بیشتری دارد. این فضا در جهان سرمایه داری، در نتیجه ی کنش متقابل زندگی روزمره و تقسیم بندی های شهری تولید می شود. (فکوهی: ۲۴۰) بنابراین فضای تولید شده، تاریخ مند، اجتماعی و نشئت گرفته از زندگی روزمره است. بنابراین می توان نظریات لوفبور را در تبیین رابطه میان فضا، هویت و روزمرگی به کار گرفت.

منابع

Hauge,Ashild Lappegard,2007, Identity and place : a critical comparison of three identity theories, in Architectural Science Review

پوردیهیمی، شهرام (۱۳۹۰)، فرهنگ و مسکن، مسکن و محیط روستایی، شماره ۱۳۴، تابستان

تولایی، نوین، فضای شهری و روابط اجتماعی-فرهنگی، نامه ی پژوهش فرهنگی، سال هفتم، دوره ی جدید، شماره ۵

راپاپورت، آموس(۱۳۸۴)، معنی محیط ساخته شده: رویکردی در ارتباط غیرکلامی، ترجمه فرح حبیبی، تهران، انتشارات پردازش و برنامه ریزی شهری.

راپاپورت، ایموس (۱۳۶۶)،منشا فرهنگی مجتمع های زیستی، ترجمه راضیه رضازاده، جهاد دانشگاهی دانشگاه علم و صنعت ایران، تهران

راپاپورت،ایموس (۱۳۸۲) “خاستگاه های فرهنگی معماری” ترجمه صدف ال رسول و افرا بانک، فصلنامه خیال، شماره ۸، زمستان

شوای، فرانسواز (۱۳۷۵)، شهرسازی؛ واقعیات و تخیلات، ترجمه سید محسن حبیبی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران.

غزنویان، زهرا (۱۳۹۱) انسان شناسی فضای خانگی شهری؛ از مطلوبیت تا واقعیت، پایان نامه منتشر نشده کارشناسی ارشد، استاد راهنما: ناصر فکوهی، دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران

فاضلی، محمد (۱۳۸۶)، مدرنیته و مسکن، فصلنامه ی علمی پژوهشی تحقیقات فرهنگی، سال اول، شماره۱، پاییز

فکوهی، ناصر(۱۳۸۳)، انسان شناسی شهری، تهران، نی

نوربرگ- شولتز، کریستیان(۱۳۸۷)، مفهوم سکونت: به سوی معماری تمثیلی، ترجمه محمود امیریار احمدی، تهران، نشر آگه.