انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

مفهوم سعادت از منظر غزالی

نویسنده: محمد ابوالقاسم

مترجم: جواد وفائی مغانی

چکیده:

در مقالۀ حاضر، نویسنده تلاش می‎کند از طریق غورِ در آثار امام محمد غزالی مفهوم سعادت از دیدگاه وی را دریابد؛ بنابراین در ابتدا به جنبه¬های منفیِ سعادت (که همان نظریه¬های رقیب است) می¬پردازد و علت نادرستیِ آن‎ها را به زعم غزالی به تصویر می¬کشد و بیان می‎کند که برخی، سعادت را امری قابل حصول در این عالم تلقی می¬کنند؛ درحالیکه برخی دیگر معتقدند که سعادت، تنها در عالم پس از مرگ قابل دسترسی است. نویسنده در ادامه، جنبۀ مثبتِ مفهوم سعادت، که غزالی نیز بر آن صحّه گذاشته را مورد بررسی قرار می¬دهد و به شرح هشت دیدگاه در خصوص سعادت می¬پردازد که به استثناء دیدگاه هشتم که مورد تایید غزالی است، سایر دیدگاه‎ها از سوی وی مردود اعلام می¬شود.

*****************

مفهومِ سعادت به عنوان هدفی برای انسان، در تمامیِ ادیان و بیشتر نظام¬های اخلاقی از محوریت برخوردار است. در پرتو این مفهوم، اعمال اختیاریِ انسان‎ها به عنوان خوب یا بد، درست یا غلط، یا برخی دسته-بندی¬های مشابه، ارزش¬گذاری شده است. به هر حال، مواجهه¬ با مسالۀ سعادت و شقاوت، در تمامیِ نظام-های فکری، یکسان نیست. این مسئله در نظام¬های اخلاقیِ ارائه شده از سوی فیلسوفان یونانی و مسلمان، به شکل نظام¬مندی محل بحث قرار گرفته و برخی فیلسوفان، تمامی یا فصل کاملی از تحقیق خود را به آن اختصاص داده اند. در قرآن، توصیفِ واضح و روشنی از جنبه¬های مختلفِ سعادت و شقاوت وجود دارد: ماهیت سعادت، درجات آن، طبقه¬بندی انسان با توجه به این درجات و غیره. اما این توصیف در یک جا یا در یک سورۀ قرآن یافت نمی¬شود؛ بلکه در سرتاسر قرآن بصورت پراکنده به چشم می خورد و در موارد مختلفی مخصوصا در زمینۀ اوصاف مؤمنین، غیرمؤمنین، منافقین، شیاطین و غیره مطرح می شود. به دنبال این اسلوبِ رفتاری در قرآن، صوفیانِ برجستۀ پیش از غزالی که در اوج اعتبار بودند نه در یک بخش از نوشته¬هایشان بلکه در عبارات پراکنده¬ای به مسئله سعادت و شقاوت پرداختند. مشابه این چنین برخوردی در [آثار] غزالی نیز به چشم می¬خورد؛ تنها با این تفاوت که وی در این مسئله دیدگاهی توسعه یافته¬تر و کامل¬تر اتخاذ می¬کند و در آثار او عباراتی در ارتباط با موضوع حاضر به لحاظ تعداد و اندازه، بیش از نوشته¬های پیشینیانِ صوفیست. از مجموعۀ عبارات موجود در آثار اصلیِ غزالی و تفاسیر صوفیان بر فحوای این عبارات، نظریۀ نسبتاً کاملی از سعادت و شقاوت مطرح می¬شود. هدفِ از نگارشِ مقالۀ حاضر بررسیِ اجمالی نظریۀ سعادت است.

جنبۀ منفی از مفهومِ سعادت

تصورِ غزالی از مفهومِ سعادت دارای دو جنبۀ منفی و مثبت است. بخش منفی به آن چیزی که سعادت نیست ارتباط پیدا می¬کند؛ این بحث منطقاً به منظور زمینه¬سازی بخش مثبت، که به ماهیتِ واقعیِ سعادت مربوط می¬شود در ابتدا می¬آید. وی در آغاز به دیدگاهِ کلیِ لذت¬گرایانه که هدف زندگی انسان را بهره¬مندی از لذت (pleasure) و خوشی (delight) این جهان می¬داند می¬تازد و به دو دلیل آن را نادرست تلقی می¬کند.

الف) لذت بردنِ از این دنیا تنها برای دورۀ محدودی یعنی تا زمان مرگ انسان مقدور است. مدت زمان این دنیا، در مقیاس حتی یک هزارمِ جهان بعدی هم نیست و در واقع غیرقابل قیاس با آن جهان است چرا که جهان بعدی ابدیست؛ آن سان ابدیتی که اگر جهان مملوِ از ارزن باشد و مرغی در هر یک میلیون سال یکی از آن ارزن¬ها را بر¬دارد، سرانجام دانه¬ها از بین می¬رود اما از آن ابدیت کاسته نخواهد شد. یک صد سال زندگی در این دنیا حتی کمتر از سه روز زندگی در مقایسه با جهان دیگر است. لذت برای زمانی بسیار کوتاه، نمی¬تواند هدف از زندگی باشد.

ب) لذتِ این دنیا ناخالص است؛ هر شکلی از آن نیز، ناقص و آمیختۀ با تالّم است. طبیعتِ آن تا زمان حال اینگونه بوده است و تا روز قیامت اینگونه خواهد ماند. بنابراین لذت، نمی¬تواند هدفِ زندگی باشد. اما این بدین معنا نیست که غزالی تمامی اشکالِ لذت را رد کند؛ بلکه او برای لذتِ معرفت، لذتِ صحبت و انسِ با خداوند که از یادِ همیشگیِ او حاصل می¬شود و برای لذتِ انجامِ کارهای خوبِ دیگر، ارزش قائل است. غزالی لذت معرفتِ به خداوند، اوصاف و حکمت او را به عنوان بزرگترین اشکال لذت ارزیابی می-کند. وی همچنین لذت¬های رابطۀ جنسیِ مشروع، غذا به حد ضرورت، لباس و سرپناه را می¬پذیرد. لذتی که غزالی آن را محکوم می¬کند، دنبال کردن لذت این جهان، مادی یا عقلی، به عنوان هدف زندگی است.

غزالی همچنین پنج دیدگاه دیگر را رد کرده؛ که هر کدام از آن‎ها برخی امور این جهان را به عنوان هدف زندگی، مورد توجه قرار داده¬اند.

اولین دیدگاه متعلق به دهقانان و صنعتگرانی است که فاقد ریشه¬های استوار دینی¬اند. آن‎ها بر این باورند که غایت انسان، فقط عبارتست از زندگی کردن در این جهان، آن هم برای مدتی کوتاه؛ بنابراین برای دستیابی به غذا به سختی کار می¬کنند تا با دستیابی به آن، دوباره قدرت کارکردن را به دست بیاورند و این کار تا زمان مرگشان به عنوان عادت، ادامه پیدا خواهد کرد.

۲. هوس‎رانان اصرار دارند هدف زندگیِ انسان، سعادت (happiness) است و این سعادت را شاملِ ارضای امیال در غذا و رابطۀ جنسی می¬دانند. ارضای بیشتر مساویِ با سعادتِ بیشتر است.

این دیدگاه نادرست است چرا که انسان را به مرتبۀ حیوانات و بلکه پایین¬تر از آن تنزل می¬دهد؛ زیرا برخی از حیوانات، بیش از انسان¬ می‎توانند می¬توانند بخورند و مقاربت جنسی داشته باشند.

۳. برخی داشتنِ ثروت زیاد را همان سعادتی می¬دانند که هدف زندگی انسان است؛ فردی که ثروتمندتر است، سعادتمندتر خواهد بود.

۴. عده¬ای بر این باورند که سعادت، عبارتست از شهرت فراوان؛ چیزی که از طریق ابزاری مانند پوشاک خوب و وسایل نقلیۀ پرزرق و برق یا با تزئین نمای بیرونیِ خانه¬های خود، به آن نایل می¬شوند.

۵. برخی دیگر سعادت را نهفتۀ در عزتمندی و صاحب نفوذ بودن می¬دانند؛ بنابراین معتقدند بایستی در جهت دستیابی به قدرت سیاسی تلاش کرد؛ چرا که این کار بزرگ‎ترین معنای کسب احترام و به دست آوردن نفوذ است.

ممکن است غزالی در رد این دیدگاه¬های نادرست تاحدودی تحت تاثیر فارابی بوده باشد؛ ولی تاثیر ارسطو در وی بیشتر هویداست. ارسطو ثروت، شهرت و غیره را به عنوان سعادت رد می¬کند؛ اما آن‎ها را همیار بی¬چون و چرایی برای سعادت می¬داند. غزالی بجز مسالۀ ارتباط با همیار، با ارسطو توافق نظر دارد؛ وی معتقد به لزوم مجموعه شرایطی برای آن‎ها است مبنی بر اینکه همیارها نبایستی بیش از حد ضرورت بکار گرفته شوند.

در حالیکه در دیدگاه¬های فوق، سعادت به عنوان چیزی که در این دنیا در دسترس است در نظر گرفته می¬شود؛ (اما) دو دیدگاه (دیگر) به چشم می¬خورد که سعادت را تنها در جهان پس از مرگ قابل حصول می¬داند. اگر چه غزالی نیز سعادت را آن جهانی می¬بیند، اما به رد این دیدگاه¬ها می¬پردازد. یکی از آن‎ دیدگاهها عبارتست از اینکه این جهان، مکانِ محنت و زحمت است؛ در حالیکه جهان دیگر، سرای شادی برای همگان است؛ چه انسان در این جهان خود را برای آن مهیا کرده و چه نکرده باشد؛ بنابراین، کارِ درست برای رهایی از رنجِ این جهان، کشته شدن انسان به دست خویش است. غزالی این باور را به عُبّاد (devotee) خاصی در هند نسبت داده که به از بین بردن خود از طریق آتش می¬پردازند. غزالی این باور را به علت تضادی که با قوانین شریعت (revealed law) دارد رد می¬کند؛ چرا که دستیابی به سعادت بدون انجام کارهای متناسب و مرتبط، غیرممکن است. از بین بردن خود، علاوه بر اینکه گناهی بزرگ است مانع رسیدن انسان به سعادت نیز می¬شود. دیدگاه دیگر، اینکه برای انسان تنها از بین بردن خودش کافی نیست، بلکه باید در ابتدا به طور کامل از صفاتِ انسانی (human qualities)، خلاصی یابد انسان باید. به منظور ریشه¬کن کردن قوای شهوانی و غضبی، به ریاضت سخت مشغول شود. غزالی می¬گوید بر اثر انجام این اعمال، برخی می¬میرند، ولی بعضی دیگر دیوانه و یا مریض می¬شوند، تا آنجا که عبادت کردن (تبدیل به) امری محال می¬شود. غزالی این دیدگاه را نیز نادرست توصیف می¬کند؛ بدآنجهت که ریشه¬کن کردن شهوت و غضب، نه لازم و نه ممکن است. او معتقد است علاوه بر دیدگا¬ه¬های فوق¬الذکر در باب سعادت، دیدگاه¬های دیگری نیز وجود دارد که با وجود اینکه بالغ بر هفتاد دیدگاه خواهند شد، اما از آن میان تنها یکی صادق است که این دیدگاه، جنبۀ مثبتِ نظریۀ او را تشکیل می¬دهد.

جنبۀ مثبت از مفهومِ سعادت

دیدگاه درست هدف انسان را، سعادتِ اخروی (otherworldly happiness) در نظر می¬گیرد. اگر زمینه¬سازیِ لازم بوسیلۀ کنترل ویژگی¬های انسانی و نه با ریشه¬کن کردن آن‎ها در این زندگی ایجاد شود؛ می¬توان این سعادت را به¬دست آورد. چند عملِ خیرِ دنیایی ابزاری برای نیلِ به سعادتِ اخروی شمرده می¬شوند؛ گرچه غزالی بر این باور است که این اعمال تنها به صورت مجازی، می¬توانند صورتی از سعادت (happiness) نامیده شوند. عملِ انسان، زمانی خوب در نظر گرفته خواهد شد که منجرِ به سعادت اخروی شود. این سعادت، محورِ اصلی تعالیم همۀ پیامبران بوده و تمام کتب آسمانی نازل شده، انسان‎ها را به سوی چنین سعادتی تشویق کرده است. چنین نگاهی به سعادت، از شریعت و نیز بصیرتِ معنویِ صوفیان بدست می¬آید. عظمت در نزد خداوند، در دستیابی به سعادتِ اخروی نهفته است؛ کسانی که موفق به دستیابیِ به آن نمی¬شوند به مراتب بدتر از حیواناتِ پست¬اند، چراکه برای دومی (یعنی: حیوانات)، هلاکت خواهد بود؛ در حالیکه نخستین گروه (یعنی: انسآن‎های غیر سعادتمند) رنج شقاوت را به جان خواهند خرید.

سعادتِ اخروی، دارای چهار ویژگی به صورت زیر است: تداومِ بی¬انتها، لذتِ بدون غم، معرفت بدون جهل و به اندازۀ مُکفی (sufficiency) که پس از آن، برای رضایت کامل چیز بیشتری لازم نیست. غزالی این دیدگاه را با تغییر اندکی از اصفهانی اقتباس کرده است. وی همنوای با قرآن و سنت، جایگاه این سعادت را بهشت و جایگاه شقاوت را جهنم می¬داند. فرجامِ انسان‎ها در روز قیامت آشکار خواهد شد اما اثر سعادت و شقاوت بلافاصله پس از مرگشان آغاز خواهد شد. آن هنگام که متوفی در قبر نهاده می¬شود، روح او به بدنش باز می¬گردد، چرا که احتمال دارد به پرسشی که در مورد وحدانیت خدا و پیامبری است پاسخ گوید. در روز رستاخیز دومرتبه روحش به بدن باز می¬گردد. این انسانِ محشور شده بدین ترتیب هم دارای بدن و هم روح بوده و در این شکل جاودانه می¬ماند. غزالی در آثاری که پس از گرایشش به صوفی¬گرایی به تالیف درآورده، به تایید معاد جسمانی پرداخته است. همچنین در کتاب تحافت‎الفلاسفه¬ خود (Incoherence of the Philosophers)، فیلسوفان را به علت انکارِ این امر (معاد جسمانی)، به منزلۀ بی¬خدایان محکوم می¬کند؛ و به رد استدلال عقلیِ آنان دالّ بر محال بودن معاد جسمانی مبادرت می¬ورزد. طبق نظر غزالی، سعادت و شقاوت هم جسمانی و هم روحانی¬اند. بُعد جسمانی تا آن زمان که انسان وارد بهشت یا جهنم شود به طور کامل آشکار نمی¬شود. همانطوری که در سنت آمده، عذاب جسمانی در قبر به صورت گزش مار و عقرب است. غزالی در کتاب کیمیایِ سعادت (Alchemy of Happiness) و کتابِ اربعین فی اصول الدین خود (Book of Forty on the Principles of Religion) این عذاب را، عذابی روحی توصیف می¬کند که آن عذاب، بر اثر ویژگی¬های شیطانی روح، به شکلِ روحانی (spiritual form) در روحِ متوفی ظاهر می¬شود. غزالی سعادت و شقاوت جسمانی را ذیلِ قرآن و سنت مطرح کرده است؛ زیرا معتقد است آن‎ها را تنها از طریق شریعت می¬توان شناخت. سعادتِ روحانی که او، برتر از سعادتِ جسمانی می¬داند در شریعت، با جزئیاتش توصیف نشده؛ چرا که غالب مردم موفق به درک آن‎ها نمی¬شوند. علمای دینی به همین دلیل یا به علت آنکه خودشان نیز نمی¬توانستند درکی از سعادتِ روحانی داشته باشند سخنی از آن نگفته¬اند. گرچه فیلسوفان، سعادت و شقاوتِ جسمانی را انکار کردند ولی دلایل عقلیشان توسط غزالی رد شده است؛ اما با اینحال وجود سعادت و شقاوت را به عنوان حالات روحانی تصدیق کرده و اکثرِ دیدگاه¬هایشان دربارۀ این حالاتی است که به مثابه اصل، مورد قبول غزالیست. غزالی تنها با این ادعای آن‎ها به مخالفت می¬پردازد که عقل به تنهایی می¬تواند به معرفتِ نهایی این امور نائل شود. از نظر او این موارد به صورت قطعی از شریعت اخذ می¬شود. غزالی در آثاری که خلالِ دورۀ صوفیانه زیستنش به رشتۀ تحریر درآورد؛ عمدتاً نسبت به بینشِ باطنیِ (spiritual insight) صوفیان متمایل بود که خود او را نیز در بر می¬گرفت – مشاهده¬ای که فراتر از عقل است. صوفیِ حقیقی، از طریق تجربۀ ژرفش (visionary experience) به مشاهدۀ کیفیتِ آخرت می¬پردازد. غزالی در بخش جداگانه‎ای با عنوان «مشاهدۀ بهشت و جهنم در این دنیا» (The vision of Paradise and Hell in this World) به بررسی این دیدگاه می¬پردازد. نه علتِ سعادت، میل خداوند به پرهیزگاری است و نه علت شقاوت ناشی از خشم خداوند نسبت به رفتار شرورانه است. او معتقد است خداوند مصون از تغییر است؛ نافرمانیِ انسان از او سبب ناراحتیش نخواهد شد و اطاعت از فرامینش او را خشنود نخواهد ساخت. خشم و خشنودیِ خداوند که در شریعت از آن حکایت شده است مطابق با ظرفیتِ فهم انسان است. حقیقت این است که سعادت و شقاوت بوسیلۀ احوالِ روح به وجود می¬آید. اگر زمان مرگ، کفر یا ویژگی¬های شرورانه در روح انسان باشد، ضرورتاً شقاوت نصیبش می¬شود، همچون سمّ مهلکی که علت مرگ می¬شود یا آهن¬ربایی که آهن را به سمت خود جذب می¬کند. علت تاکید فراوان غزالی بر ترقیِ روح نیز همین است؛ چراکه تمامیِ اعمالِ بافضیلت، به منظور پیشرفت روح انجام می¬شود.

انسان‎ها در آخرت با توجه به حالاتِ روحیشان به چهار گروه تقسیم خواهند شد. گروهی، «هلاک شدگانند» (the destroyed) که جاودانه در دوزخ، عذاب خواهند شد. همین، معنای فنیِ هلاک (destruction)، در اخلاقِ غزالی است. اما این اصطلاح معمولاً در مفهومِ نامنسجمی برای عذاب عظیم برای مدت زمانی طولانی استفاده می¬شود. ابوطالب مکی این اصطلاح را برای هر عذابی در جهنم چه به صورت موقت و چه دائم، استفاده می¬کند. بکارگیریِ هلاکت در معنای نابودیِ وجود –ایدۀ ضد اسلامی- در (آثارِ) غزالی به چشم نمی¬خورد ولی در آثار فارابی یافت می¬شود؛ بدین صورت که وی معتقد است ارواح بلهاء (ignorant) نابود خواهند شد. گروه دیگر «مجازات شدگانند» (punished) که در جهنم، رنج شقاوت برده اما پس از آن به بهشت منتقل خواهند شد. سعادت و نجات (salvation)، ارتباطی به ورود نهایی این افراد به بهشت ندارد. گروه سوم را کودکانِ کفار، دیوانگان و بی¬خبران از دین تشکیل می-دهند، که نه در جهنم هستند و نه در بهشت؛ بلکه در اعراف؛ مکانی میان بهشت و جهنم، بدون پاداش و تنبیه خواهند ماند. اینان، نجات یافتگانند (the saved). از نظر فنی، نجات، به شرایط آن‎ها ارتباط دارد، یعنی نجاتِ بدون قید و شرط از جهنم اما بدون استحقاق پاداشی. تصور غزالی از اعراف، تصوری قرآنی است. به نظر می¬رسد در بین فیلسوفانی همچون ابوعلی سینا و فارابی، این مفهوم غائب است. با وجود این بوعلی، حالتی را می¬پذیرد که نه سعادت و نه شقاوت بلکه رهاییِ (ease) بواسطۀ رحمت خداوندست برای روح این افراد جاهل که در این دنیا شرور نبوده¬اند. فارابی چنین حالتی را به رسمیت نمی¬شناسد. وی معتقد است که ارواح این افراد به هلاکت خواهند رسید. گروه چهارم، فائزون¬اند (successful) که بدون هیچگونه ورودِ ابتدایی به جهنم، به بهشت داخل می¬شوند. در نتیجه، فوز (success) متشکل از دو عنصر است: نجاتِ کامل از عذاب جهنم و کسب پاداش در بهشت. فوز، با سعادت همسان است. واژۀ فلاح (prosperity) نیز مترادفِ با فوز بکار گرفته می¬شود. معنای دقیق کلمۀ نجات، از تمام آنچه در بالا اشاره شد، متفاوت است. غزالی این مطلب را زمانی روشن می¬سازد که می¬گوید: «مقصودم از (واژۀ) نجات، تنها امنیت است نه سعادت و فوز». اما او کمابیش نجات را به معنای آنچه دیگر واژگان معنا می-دهد بکار می¬گیرد و در این امر با مکی هم عقیده است. سعادت در بهشت دارای دو درجۀ مهم است؛ اعلی¬تر و پست¬تر. اولی عبارت است از لذت¬های مادی غذاها، نوشیدنی¬ها، مصاحبتِ با حوریان، لباس¬های زیبا، مکآن‎ها و غیره. این درجه مناسب است با طبقۀ پایین پرهیزکاران که به ابرار، صالحین (the pious)، متقین (the fearers of God) و اصحاب یمین (the people of the right) اشاره می-کند. لذت¬های نفسانی آن‎ها به طور کامل ارضاء خواهد شد؛ چرا که آن‎ها برای چنین لذتی در این زندگی آماده شده¬اند. درجۀ بالاتر از سعادت، شامل قرب الهی و رؤیت همیشگیِ چهرۀ پُرجلال اوست. لذتِ رؤیت (vision) خداوند یا ملاقاتِ (encounter) او، بالاترین درجۀ سعادت است، بالاترین خوبی و آخرین قسم پاداشِ الهی است. هیچ چیزی در بهشت، به لذتِ این لقاء نخواهد بود. وقتی که لذت¬های نفسانی، با لذتِ جمالِ الهی مقایسه می¬شوند، لذت¬های نفسانی بی¬ارزشند. (دستۀ) اول شباهت دارد به لذتهایی که حیواناتِ علف¬خوار از آن برخورداند و حال آنکه (دستۀ) دوم لذت معنوی است که در حدیث قدسی (holy) بدان اشاره شده است: «من برای بندگان پرهیزکارم چیزی را اختصاص داده¬ام که هیچ چشمی هیچ زمان ندیده است و هیچ گوشی تا بحال نشنیده است و هرگز در ذهن هیچ انسانی خطور نکرده است.» و در آیۀ قرآن آمده «هیچ کس نمى‌داند چه چیز از آنچه روشنى‌بخش دیدگان است به (پاداشِ‌) آنچه انجام مى‌دادند براى آنان پنهان کرده‌ام.» این درجه شایستۀ طبقۀ بالای پرهیزکاران است و شاملِ پیامبران و کسانی است که نزدیک به آنان هستند. طبقۀ دوم همانطور که گفته شد، معمولاً شامل اولیاء (saints)، عارفان (the gnostics)، صدّیقین (the most truthful)، مقرّبین (those brought near to God)، محبّین (the lovers) و مخلصین (the sincere) می¬شود. هر درجه¬ای از سعادت، دارای زیرعنوآن‎های بی¬شماری است. پایین¬ترین زیرعنوانِ بالاترین طبقه، با بالاترین زیرعنوانِ پایین¬ترین طبقه تماس پیدا می¬کند. بیشتر نظریه¬های غزالی در مورد درجاتِ سعادت، از منابع قرآنی و روایی است؛ امّا در ارتباط آن ایده¬ها با صوفیه، وی مرهونِ مکّی و محاسبی است.

نیلِ به سعادت در آخرت تنها در صورتی ممکن می¬گردد که به مدد روش¬های مناسب، آمادگیِ لازم برای آن در این زندگی ایجاد شده باشد. غزالی این روش¬ها را در آثار اخلاقیِ خود که قبل و پس از گرویدنش به تصوف تالیف شده محل بحث و بررسی قرار داده است. [و] می¬توان در مقاله¬ای جداگانه به نظریۀ وی در باب روش¬های سعادت، پرداخت.

نویسنده مطلب محمد ابوالقاسم و مترجم: جواد وفائی مغانی است و مطلب در چارچوب همکاری مشترک با انسان شناسی و فرهنگ باز نشر می شود.