انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

مفاهیم و اصطلاحات انسان شناسی توسعه(۲): بازنمود

در زبان فارسی برای واژه ی representation این برابرنهاده ها ارایه گردیده است: نمایش، نمایندگی، شبیه، تصویر، تمثال، توضیح، بیان چگونگی، عرض حال، مراجعه، مذاکره، بازنما، بازنمایی، تصور، بازنمودن، نمودارگری، بازنمودگی، شرح، نمایشگری، تجلی ونمونه. در دایره المعارف آکسفورد ، تعاریف و مفاهیم این واژه اینگونه آمده است: به معنای حضور، وضع، تاثیری بر بینش، تصویر، همانندی، بازتولید چیزی به شیوه ای معین، یک تصویر مادی یا شکل، یک بازتولید به شکلی محسوس و مادی، یک طرح یا نقاشی از چیزی یا کسی، کنش یا امر واقع نمایش از طریق تصویر یا شکل آشکار، کنش یا نمایش نمادین، به نمایش گذاردن شخصیت و کنش بر روی صحنه، اجرای یک بازی، کنشگری(acting)، وانمودسازی(simulation)، تظاهر، کنش سخنوری(placing) در باب یک امر واقع پیش از دیگری یا دیگران از طریق یک گفتمان، یک بیان یا توصیف(account) بویژه آن بیانی که حامل دیدگاه یا دریافتی ویژه است تا بر عقیده یا کنشی تاثیر گذارد؛ بیانی رسمی و جدی در باب امور واقع، استدلال و مباحثه ای که تغییری ایجاد کند و یا از کنشی جلوگیری کند؛ شکایت، اعتراض، کنش حضور در ذهن یا تصور، ادراک واضح یک ایده یا مفهوم، کنش حمایت کردن، نمایندگی کردن یا در جایگاه چیز دیگری یا کس دیگری قرار گرفتن با حق اقتدار.

ما در حوزه ی انسان شناسی توسعه، معادل ” بازنمود” و یا ” تجلی” را پیشنهاد میکنیم.

بازنمود در حال حاضر موضوعی بسیار مجادله برانگیز است؛ نه تنها در مطالعات پسااستعماری و دانشگاهی، بلکه در پهنه ی گسترده ی فرهنگ. همانطور که مداخل دایره المعارف آکسفورد نشان میدهد؛ تعاریف موجود این واژه به تنهایی خود مسبب سردرگمی هستند. در وهله ی نخست این دایره المعارف، بازنمود را به عنوان” حضور”(presence) یا ” ظهور” (appearance) تعریف میکند. در این تعاریف اولیه نوعی مولفه ی تصویری(visual) مضمر است. بازنمودها میتوانند تصاویر(images) ی واضح باشند؛ بازتولید مواد، اجراها(performances) و وانمودسازیها[ همانند نگاریها]( simulations). بازنمود همچنین میتواند به مثابه ی عمل سخنوری(placing) یا بیان امور واقع(facts) به منظور نفوذ بر یا تحت تاثیر قرار دادن دیگر کنشها در این رابطه، تعریف شود. سیاسیونی که از یک حوزه انتخابی ” نماینده گی”(represent”) می کنند؛ حق آن را دارند که در حوزه ی دیگری نیز فعال باشند؛ بنابراین اصطلاح بازنمود یک معنای نشانه ای(semiotic) دارد؛ به این ترتیب که چیزی از چیز دیگر ” حمایت میکند”(standing for)[ نشانه ی چیز دیگر است]. این تعاریف مختلف اما وابسته همگی در مجادلات فراگیر پیرامون بازنمود مضمر هستند. نظریه پردازانی که به مطالعات پسااستعمار علاقه مند هستند؛ با آزمون دقیق شکلها(forms) ی مختلف بازنمود، تصویری، متنی و غیره، در باب راههای گوناگونی که این ” تصاویر”، در بطن نابرابریها و به انقیاد کشاندن “زیردستان”، نهفته اند[ متضمن نابرابریها و انقیادها هستند]؛ تامل نموده اند.

بازنمودها- این چیزهای شبیه به هم- شکلهای مختلفی به خود میگیرند: فیلمها، تلویزیون، عکسها، نقاشیها، تبلیغات و دیگر اشکال فرهنگ عامه. سازمایه ها(materials)ی مکتوب– متون دانشگاهی، رمانها، و دیگر قطعات ژورنالیستی و ادبی—همگی صور مهمی از بازنمود هستند. گمان میرود که این بازنمودها، به درجات مختلف، تا حدودی واقع گرایانه(realistic) باشند؛ یا اگر بخواهیم به تعاریف بازگردیم؛ گمان میرود که ” واضح”(clear) بوده یا یک ” امرواقع”(fact) را بیان نمایند. با این حال، چگونه این ” اثرگذاریها بر بینش” میتوانند حقیقی باشند؟ ادوارد سعید(Edward Said)، در تحلیل بازنمودهای متنی از شرق در کتاب خویش تحت عنوان شرق شناسی ( Orientalism)، بر این واقعیت تاکید میکند که بازنمودها دقیقا نمیتوانند واقع گرایانه باشند:

در هر نمونه ای از یک زبان حداقل مکتوب، چیزی بعنوان حضور ارایه شده(delivered presence) وجود ندارد؛ تنها چیزی که هست؛ یک باز- حضور یا یک بازنمود است. ارزش، کفایت، استحکام، صداقت آشکار بیان مکتوب درباره ی شرق، از این جهت، بسیار اندک بر چنین شرقی تکیه داشته یا بنحو ابزاری به آن بستگی خواهد داشت. بعکس، بیان مکتوب، یک تجلی برای خواننده است و فضیلتش در این است که یک چیز واقعی همچون” شرق” را مستثنی ساخته؛ بیرون نگهش میدارد، و چیزی غیر ضرور برای آن است. ( ادوارد سعید، شرق شناسی، ص ۲۱)

پس بازنمودها نمیتوانند بازگفتهایی(depictions) ” طبیعی” از شرق باشند.در عوض، آنها تصاویری سازه مند(constructed) هستند؛ تصاویری که به جهت محتوای مسلکیشان بایستی مورد استنطاق قرار گیرند.
به طریقی مشابه، گایاتری چاکراورتی اسپیواک (Gayatri Chakravorty Spivak)، میان دو واژه ی آلمانی Vertretung و Darstellung تمایز قایل میشود. اولی را ” گام نهادن در مکان شخصی…..کفشهای کسی را به پا کردن.” تعریف میکند. بازنمود در این معنی یک ” بازنمود سیاسی ” است؛ یا صحبتی در باب نیازها و تمایلات شخصی یا چیزی. Durstellung بازنمود بعنوان باز- حضور است؛ ” به آنجا نقل مکان کردن”( placing there). از این رو بازنمود بر طبق تعبیر اسپیواک، ” کارگزار و رخ نگاره” (proxy and portrait) است. همدستی میان ” عیان گری” (speaking for) و ” تصویرگری”(portraying) بایستی در خاطر بماند (“Practical Politics of the Open End,” The Post-Colonial Critic: Interviews, Strategies, Dialogues.). در جایی دیگر، اسپیواک، به معضل ” به نام کسی صحبت کردن” می پردازد: ” این یک راه حل نیست؛ این ایده که بی حق شدگان، خود خویش را عیان میسازند؛ یا منتقدین رادیکال از زبان آنها سخن میگویند؛ این پرسش بازنمود، خود-بازنمود، بازنمود دیگران، یک مساله است. اسپیواک به ” نقد دیرپای” جهت محافظت در برابر ” بنا نمودن دیگری تنها بعنوان شناخته ی دانش و رها نمودن دیگران واقعی به طرفداری از آنهاکه به تریبونهای عمومی دسترسی دارند؛ در نتیجه ی این امواج خیرخواهی، توصیه میکند (“Questions of Multi-Culturalism” The Post-Colonial Critic: Interviews, Strategies, Dialogues).
اگر همواره عنصری از تعبیر در بازنمود موجود است؛ بنابراین باید آگاه باشیم که چه کسی تعبیر میکند. الا شوهات ( Ella Shohat) ادعا میکند که ما باید بطور دائم از بازنمودها چون و چرا کنیم:
هر اظهار داستان گونه(filmic) یا علمی نه تنها باید بر حسب اینکه چه کسی آنرا ارایه میدهد؛ بلکه همچنین بر حسب اینکه چه کسی ارایه میشود و به چه منظوری، در چه برهه ی تاریخی، برای چه جایگاهی، با استفاده از چه استراتژیهایی و با چه لحن سخنی، مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد. (“The Struggle over Representation: Casting, Coalitions, and the Politics of Identification,” Late Imperial Culture, 173)
پرسش بویژه زمانی مهم است که بازنمود زیردست(subaltern) مد نظر باشد. مساله تنها مربوط به این امر واقع که اغلب گروههای حاشیه نشین مهار “قدرت بازنمود” را در دست ندارند(shohat 170)؛ بلکه به این نیز مربوط است که بازنمودهای این گروهها، معیوب و معدودند. ارزیابی شوهات این است که گرووهای مسلط نیاز ندارند تا چندان دل مشغول بازنموده شدن به قدر کفایت و مناسب باشند. بازنمودهای مختلف و زیادی از گروههای مسلط وجود دارد که تصاویر منفی در میان آنها تنها بعنوان بخشی از ” تنوع طبیعی” میان افراد، قلمداد میگردد. معذالک، ” بازنمود یک گروه کم بازنمود شده(underrepresented)، ضرورتا درون هرمنوتیک تسلط قرار گرفته و با برجستگی تمثیلی، بسیارهزینه می پردازد.”(۱۷۰) رسانه های جمعی، تمایل دارند تا به بازنمودهای زیردست جنبه ای تمثیلی ببخشند؛ بدین معنی که چون بازنمودهای حاشیه نشینان، اندک است؛ تصور میرود که این تعداد معدود در دسترس، از تمام افراد حاشیه نشین، نمایندگی میکنند. پاره ای اوقات چنین تصور میشود که تصاویر اندک موجود، نمونه هایی هستند از نه تنها اعضای یک گروه اقلیت ویژه، بلکه از تمامی اقلیتها بطور کل. فرض میشود که زیردستان میتوانند حامی دیگر زیردستان باشند. یک مثال مهم در این زمینه، این واقعیت است که کنشگرانی با پیشینه های قومی خاص، غالبا بعنوان یک ” دیگر” قومی، یک کاسه میشدند.( بعنوان نمونه نویسندگانی همچون کارمن میراندا[ Carmen Miranda] در تمام گانگسترها اینجا جمعند[The Gang’s All Here (1943)]، ریکاردو مانتالبان[ Ricardo Mantalban] در سایونارا[Sayonara (1957)] و رودولف والنتینو[ Rudolph Valentino] در پسر شیخ[ The Son of the Sheik ] چنین اشتباهی را مرتکب شده اند. این اضمحلال تصویری از زیردست، نه تنها غفلت بلکه عدم احترام به تنوع موجود میان جوامع حاشیه نشین را بازتاب میدهد.
شوهات همچنین بیان میدارد که بازنمودهای یک سپهر(sphere)- سپهر فرهنگ عامه- بر دیگر سپهرهای بازنمود بویژه سپهر سیاسی اثر میگذارد:
انکار بازنمود زیباشناختی زیردست، از لحاظ تاریخی به قضایایی در رابطه با انکار واقعی بازنمود سیاسی، قانونی و اقتصادی دامن زده است. نزاع بر سر ” آشکارگی توسط خود” (speak for oneself) نمیتواند از تاریخ ” عیان شدن توسط دیگران” ( spoken for) ، یا از تاریخ نزاع پیرامون صحبت کردن و شنیده شدن، جدا گردد.(۱۷۳)
نباید از این نکته غفلت شود که بازنمودها، بر شیوه های که طی آنها افراد واقعی ادراک میشوند؛ اثر میگذارند. اگرچه بسیاری بازنمودها را همانندیهای بی ضرر تلقی میکنند؛ اما آنها اثری واقعی بر جهان میگذارند. هدف از آنها رله ی یک پیام است و آنچنانکه تعاریف نشان میدهند” متاثر ساختن عقیده و کنش”. باید از خویش بپرسیم که این بازنمودها چه وظیفه ی ایدئولوژیکی را به انجام میرسانند. بازنمودها یا ” تصاویر یا ایده ها یی که در ذهن شکل میگیرند”؛ دلالتهایی بی شمار برای افراد واقعی در بسترهای واقعی دارند.
کمیابی و اهمیت بازنمودهای اقلیت، آن چیزی را به بار می آورد که بسیاری” مشقت بازنمود” مینامند. از آنجا که تصاویر بسیار محدودی وجود دارند؛ تصاویر منفی میتوانند اثراتی مخرب بر زیستهای واقعی افراد حاشیه نشین داشته باشند. بایستی بپرسیم که اگر تصاویر محدودند؛ چه کسی آنها را خلق میکند؟ چه کسی صدای تصوری زیردست است؟ با فرض خصلت تمثیلی این بازنمودها، نویسندگان زیردست، هنرمندان، و متفکرین، می پرسند که چه کسی واقعا از جانب آنها سخن میگوید؟ وقتی که فردی عیان شده (spokesperson) یا یک تصویر معین، کنایه آمیز خوانش میشود؛ بازنمود بسیار خطرناک و سخت میشود.
تئوریزه نمودن را ه حلهای این معماها بسیار مشکل است. میتوانیم خواهان ” خود بازنمودی” افزاینده باشیم یا شمول افراد بیشتری از گروههای ” حاشیه نشین” در ” کنش بازنمودن”، هر چند گفتنش راحت است. نیز، شمول اقلیتهای بیشتری در بازنمود، لزوما موانع نهادی و ساختاری که از مشارکت مساوی همگان در بازنمود جلوگیری میکنند را برطرف نمیسازد. تمرکز بر اینکه آیا تصاویر مثبت هستند یا منفی، تکیه بر ” واقع بودگی” (realness) تصاویر را به ذهن متبادر می سازد؛ ” واقع بودگی” ای که شروع کار از آن اشتباه است.
در نهایت، بار دیگر اگر به اسپیواک و پرسشش بازگردیم؛ ” آیا زیردست میتواند سخن بگوید”. اسپیواک تاکید میکند که بازنمود، نوعی کنش سخن گونه(speech act) است؛ یا یک سخنگو و یک شنونده. اغلب، زیردست تلاش میکند تا خود-بازنمود داشته باشد؛ شاید بازنمودی که در فراسوی ” خطوط ترسیم شده توسط ساختارهای نهادی بازنمود”، قرار میگیرد(۳۰۶). هنوز هم این کنش بازنمودی شنیده نشده است. توسط شنونده مفهوم نشده و تشخیص داده نشده است؛ شاید به دلیل اینکه با آنچه که از بازنمود انتظار میرود؛ جور نیست. بنابراین بازنمود فراهم آمده توسط افراد زیردست به نظر غیرممکن می آید.
علی رغم این واقعیت که فرمول بندی اسپیواک کاملا صحیح است؛ بایستی تلاش شود تا وضعیت موجود بازنمود و کار ایدئولوژیکی آن به چالش کشیده شود. وظیفه ی نویسندگان اقلیت و ” جهان سومی” ، هنرمندان و فیلم سازان این است که به امکاناتی جهت واژگونی ضد- استعماری و مخالف سلطه گری گواهی دهند.
آشکار است که بازنمودها بسیار فراتر از یک ” وانمود انگاری” (likenesses) سرراست هستند. آنها به یک معنی ابزارهای ایدئولوژیکی هستند که میتوانند به تقویت نظامهای نابرابری و مطیع سازی یاری رساند؛ آنها میتوانند به پروژه های استعمارگرا یا نئو استعمارگرای پایدار، مدد رسانند. تلاشها جهت به چالش طلبیدن نیروی سلطه گر بازنمود ادامه دارد و البته، این نیرو چندان نافذ نبوده و واژگونگی ها [ اقدامات مقاومت کننده در برابر این نیرو که آن را معکوس میسازد] اغلب ممکن است. ” خودبازنمودی” احتمالا بطور کامل ممکن نیست اما یک هدف عمده است.
بازنمود را یکی از خصوصیات جنبش پسامدرن میدانند که به نمایش و تصویرگری، نشانه ها و مفاهیم زبانی به جای حضور، تاکید دارد. حضور اعیانی که مستقیما و بی واسطه به تجربه در می آیند. از این حیق بازنمود با گفتمان در ارتباطی تنگاتنگ است؛ بدین معنی که یک گفتمان، بازنمودی است که از ذهن و ادراک و دریافت خالق گفتمان بیرون تراویده است با نیات و اهدافی مشخص.
اسکوبار در مقاله انسان شناسی و توسعه بارها به مفهوم بازنمود ارجاع داده و اصولا انسان شناسی توسعه را محصول نقدهای پساساختارگرا از فرهنگ و بازنمود میداند. اسکوبار یکی از وظایف انسان شناسی توسعه را مساله نمودن بازنمودهای فرق ارایه شده از سوی گفتمان توسعه دانسته و به ادوارد سعید در کتاب شرق شناسی اشاره میکند که به نقد بازنمود های غربی از غیراروپاییها پرداخته است. اصولا اسکوبار معتقد است که با زبان توسعه نوعی نظم دانشی و یا رژیم بازنمودی هستی آغاز کرده است که واقعیت اجتماعی را آنطور که خود میخواهد به نمایش گذاشته و به تصویر میکشد. او پسا-توسعه را کاستن از تسلط بازنمودهای توسعه میداند آن هنگام که به وضعیتهایی در آسیا، افریقا و آمریکای لاتین نظر می افکنیم.
پس میتوان مطلب را بصورت ذیل خلاصه نموده وبه عبارتی نتایج ذیل را از فحوای معانی مختلف مربوط به مفهوم ” بازنمود” تحصیل نمود:
۱. بازنمود حاوی گونه ای مولفه یا خصلت تصویری است.
۲. بازنمودها متضمن به انقیاد کشاندن و یا زیردست ساختن هستند؛ به عبارتی کاربردشان- همچون کاربرد گفتمان- این چنین است.
۳. بازنمودها خصلتی مسلکی یا ایدئولوژیک دارند.
۴. بازنمودها از خصلتی هرمنوتیک برخوردارند.
۵. بازنمودهای افراد زیردست و تابع( طبقات فرودست)، معدود و معیوب است.
۶. بازنمود نوعی اضمحلال یا فروریختگی تصویری[ و یا متنی که در اینصورت به ایده ی تخریب متن توسط خودش و مرگ مولف اشاره دارد] است.
۷. بازنمودها در سپهرهای گوناگون بر یکدیگر اثر میگذارند.
۸. بازنمودها اگرچه در ذهن شکل میگیرند و نوعی ادراک ذهنی اند اما اثری واقعی بر افراد واقعی خواهند گذاشت.
پانوشت:
— گایاتری چاکراورتی اسپیواک، منقد و نظریه پرداز هندی است که در ۲۴ فوریه ۱۹۴۲ در کلکته متولد شد. شهرت او بیشتر به واسطه ی مقاله ی ” آیا زیردست توان سخن گفتن دارد؟ (Subaltern Speak ? Can the ) میباشد که متنی است در رابطه با پسااستعمار و نیز به خاطر ترجمه اش از کتاب ژاک دریدا با عنوان دستور شناسی [ گراماتولوژی(Grammatology)]. ایشان استاد دانشگاه کلمبیا و عضو مرکز مطالعات علوم اجتماعی کلکته میباشد.
— الا حبیبه شوهات، نویسنده، فعال، سخنران، و استاد اسراییلی مطالعات فرهنگی و مطالعات زنان در دانشگاه نیویورک میباشد. از تبار یهودیان عراق است. کار ایشان، مشتمل است بر کتابهایی که جوایزی کسب نموده و تعدادی مقاله ی ادبی. نوشته های شوهات به زبانهای مختلفی همچون، فرانسوی، اسپانیولی، عربی، پرتغالی، ترکی و آلمانی ترجمه شده و الهام بخش نسلی از جوانان، متفکرین، هنرمندان و فعالین سیاسی بوده است. شوهات سه فیلم مستند و کوتاه نیز در سال ۲۰۰۲ کارگردانی کرده است با نامهای بغداد را فراموش کن: یهودها و عربها- ارتباط عراقی Forget Baghdad: Jews and Arabs – The Iraqi Connection، افغانستان: سرزمین بحران Afghanistan: Land in Crisis، و شهامت و افتخار Guts and Glory