در این بخش از صفحه انسان شناسی توسعه به شرح و توضیح مفاهیم اصلی و پایه ای خواهیم پرداخت که به تناوب در بسیاری از متون مربوط به این حوزه کاربرد دارند. اطلاع از این مفاهیم و نیز آگاهی کافی نسبت به شمول معنایی آنها جهت هر چه بیشتر بهره گیریاز متون تخصصی و راه بردن به فحوای آنها، الزامی و ضروری است. از آنجایی که بسیاری از این واژه ها در منابع، مراجع و دایره المعارفهای گوناگون به صورتهای مختلف ترجمه شده و به تعداد نویسندگان و صاحب نظران، برابر نهاده پیشنهاد گردیده است؛ لذا در قسمت مربوط به هر واژه و یا اصطلاح سعی خواهد شد تا ضمن جمع آوری معادلهای مختلف از مراجع متنوع، از طریق ربط دادن و گنجاندن هر واژه در فضای تخصصی مورد نظر( انسان شناسی توسعه)، یک معنای واحد و اولویت دار که رسایی و تناسب بیشتری دارد؛ بعنوان برابر نهاده اصلی و تخصصی، پیشنهاد گردد. آشکار است که جهت بسیاری از مفاهیم، این معنی در واقع دربرگیرنده تعریف و تبیینی از واژه و کاربست آن است و نه صرفا برابرنهاده ای که به دلیل افزونی در استعمال از سوی صاحب نظران، مصطلح گشته است.
۱- discourse
نوشتههای مرتبط
برای این مفهوم تا به حال، معادلهای گوناگونی در حوزه های مختلف ارایه گردیده است. همچون « گفتار»، « سخن»، « وعظ و خطابه»، « درس و بحث»، « مقال»، « گفتمان»، « سخنرانی»، « مراوده»، « مکالمه»، « نطق»
در دایره المعارف آکسفورد در باب معنای این واژه میخوانیم که: در علم زبان شناسی به معنای استفاده از زبان در گفتار(speech) و نوشتار(writing) است؛ جهت تولید معنی، زبانی که مطالعه میشود تا چگونگی ارتباط میان بخشهای مختلف آن دریافته شود.
در دایره المعارف وبستر، اشاره شده است که ریشه ی واژه ی discourse به فعل یونانی discurrere باز میگردد. به معنای حرکت سریع در جهات مختلف.( dis= در جهات مختلف، currere= دویدن یا سریع حرکت کردن). در زبان باستانی و کهن به معنای ظرفیت تفکر یا طرزعمل، مراوده ی شفاهی ایده ها، بیانی مطول و منظم از افکار پیرامون یک موضوع، یک واحد زبان شناختی بزرگتر از یک جمله.
با توجه به ریشه شناسی واژه ی discourse که بر عمل و حرکت تکیه دارد و با عنایت به کثرت استعمال در متون فلسفی، جامعه شناختی و انسان شناختی به زبان فارسی، ترجیح میدهیم که برابرنهاده ی « گفتمان» را در متون مربوط به انسان شناسی توسعه برای واژه ی discourse برگزینیم. این برابرنهاده برای نخستین بار توسط داریوش آشوری در مقاله ای تحت عنوان « نظریه غرب زدگی و بحران تفکر در ایران» در نشریه ی ایران نامه ابداع و معرفی گردیده است.
حال که تکلیف معادل فارسی این واژه مشخص شد؛ باید مراد و منظور خویش از « گفتمان» را تا آنجا که امکان دارد روشن و بی ابهام( هرچند این دو خصلت آنچنانکه تشریح خواهد شد با فحوای گفتمان در تضاد است) سازیم.
حمید عضدانلو در کتاب گفتمان و جامعه( عضدانلو، حمید، گفتمان و جامعه، نشر نی، تهران: ۱۳۸۰) بر این عقیده است که اگر نویسنده ای قصد دارد تا ارتباطات ناشی از زبان را که چه از طریق کلمات و واژه ها و چه از طریق علایم و کنایه ها و رموز غیر کلامی ایجاد میشود؛ دریافته و به خصلت آنها پی ببرد؛ گفتمان ابزار مناسبی در اختیار اوست. به عبارت دیگر، گفتمان، زبان را در حدی فراتر از جمله، و در کلیت خویش که همان « متن» است؛ تبیین و موشکافی میکند. بدین ترتیب میتوان گفت که گفتمان زبان را چونان یک « حساسیت» متنی بکار می برد؛ چیزی که در متن رخ داده و جهت ارتباط طراحی شده است( سارا میلز، تحلیل گفتمان، ترجمه ی پگاه احمدی-درج شده در نشریه ادبی الکترونیکی فیروزه ). مفهوم گفتمان در آثار فلاسفه ی بزرگی همچون ماکیاولی، هابز و روسو، به کرات به کار رفته است. در دوران معاصر نیز، فیلسوفانی همچون، میشکل فوکو، ژاک دریدا، زلیگ هریس و امیل بنونیست، این مفهوم را تشریح نموده اند. عضدانلو ضمن برشمردن آراء بنونیست، نظریه پرداز فرانسوی، اشاره میکند که او ضمن تشریح زمان افعال فرانسه، بیان میدارد که در هر زبان، دو نظام مستقل با یکدیگر تقاطع حاصل میکنند: یکی وجه شخصی( subjective) زبان یا همان قلمرو اول و دوم شخص و دیگری وجه غیر شخصی(objective) یا « تاریخی» زبان یا قلمرو سوم شخص. وجه شخصی متضمن آن چیزی است که عضدانلو از آن تحت عنوان تاثیر یا درگیری(engagement) فاعل خبر(subject of enunciation) در خبر( enunced) یاد میکند. وجه تاریخی از چنین درگیری مبراست، زمان افعال در اینجا ماضی است؛ روایات خود سخن میگویند و در آنها هیچ وقفه ای ایجاد نمیشود. بنابراین بر طبق نظر بنونیست؛ آنچه قلمرو تاریخ را از قلمرو گفتمان مجزا میسازد همین نوع زمانی است که فاعل خبر در نوشتار و یا گفتار خوب به کار میبرد. به عبارتی اگر راوی یا همان فاعل خبر، روایت را از طریق بکار بردن زمان، تکیه نمودن بر مفاهیم بکار رفته؛ ایفای نقش( حرکات فیزیکی فاعل خبر به هنگام روایت)، موقعیت اجتماعی، سیاسی فاعل خبر و غیره، به زمان حال متصل گرداند؛ در قلمرو گفتمان و الا در قلمرو تاریخ است. اما این نظر بنونیست است که عضدانلو با آن مخالفت میکند؛ در واقع عضدانلو برآن عقیده است که همین موارد( تکیه های خاص از سوی راوی بر روی مفاهیم، ایفای نقش و موقعیت سیاسی اجتماعی) حاکی از آن است که روایت تاریخی نیز در قلمرو گفتمان، عمل و حرکت کرده( عمل و حرکت یا تغییر روایت تاریخی همان چیزی است که در ریشه ی واژه ی discourse نیز مضمر است) و تاریخ در بیان گفتمان ظاهر و هویدا میگردد. به عبارتی قلمرو مخبر و قلمرو خبر یا همان قلمرو گفتمان و قلمرو تاریخ هیچگاه از هم جدا نیستند؛ نه زبانی مستقل از ذهنیت وجود دارد و نه ذهنیتی مستقل از زبان. این «من/ تو» هستند که به « او» شکل داده و آن را بازخوانی و باز تعریف میکنند. فاعل زبان همواره در قلمرو گفتمان است و اگر هم به قلمرو تاریخ رجعت کند؛ برداشتها و افهام خویش را به قلمرو گفتمان میآورد؛ لذا درک رویدادهای تاریخی چونان عینیتهای واقعی که خود بی هیچ وقفه یا دخل و تصرفی سخن میگویند؛ غیر ممکن است. هیچ روایت عینی از تاریخ ممکن نیست و ما تنها با « تفسیر تاریخ» سروکار داریم. « گذشته» همواره در خدمت « حال» و حتی « آینده» قرار گرفته و از آن استفاده ابزاری میگردد. عضدانلو هم آوا با فوکو و نیچه، این استفاده را بازتاب یافته در ایدئولوژیهای پاسدار منافع و جایگاه قدرتمندان و در جهت حفظ وضع موجود می بیند. اما شاید بتوان در موافقت با بنونیست و مخالفت با عضدانلو چنین استدلال نمود که با پیشرفت فن آورانه و اختراع « تصویر» و « عکاسی»، دخالت راوی و ذهنیتش در روایت و خبر، تا حدودی بی اساس است. این مطلب را آندره بازن منتقد فقید فرانسوی در مقاله ی « هستی شناسی عکاسی » بیان داشته و عنوان میکند که تصویر، انجماد در زمان و مکان است؛ او ریشه ی هنرهای تجسمی و عکاسی را در عقده مومیایی شدن میداند؛ چیزی که از هرگونه دخل و تصرف در امان است. اما چنین ادعایی ( عدم دخالت راوی در روایت از طریق ثبت روایت یا رویداد تاریخی بر نگاتیو دوربین یا کتیبه ها و سنگ نوشته ها) نیز با ورود به عصر پساصنعتی و اولویت تولید داده ها و اطلاعات بر تولید کالاهای مادی و اختراع آنچه که از آن تحت عنوان « دیجیتال» یاد میشود؛ ادعایی بی اساس است. امروزه به راحتی میتوان از طریق حذف یا سانسور صحنه ها یا لحظات تاریخی و یا از طریق به کار بردن مونتاژ بنحویکه معنای خاص( معنای مورد نظر مونتاژ کننده) را خلق و به ذهن متبادر سازد؛ به راحتی در تاریخ دخل و تصرف نمود. فیلم یا تصویر متحرک(motion picture) بعنوان یک متن نگریسته میشود؛ متنی که معنایش ( البته معنایی دایما تخریب و تحریف شده) بر روی میز مونتاژ، خلق و تولید میشود؛ شگردی که بسیاری از حکومتهای دیکتاتور در بازنمود(representation) تاریخ و دستکاری(manipulation) ذهنی مردم و اقناع ایدئولوژیک آنها از آن بهره میبرند: « گفتمان» حذف.
عضدانلو در ادامه ی کنکاش خویش از مفهوم گفتمان به آرا ژاک لاکان و زلیگ هریس می پردازد. بر طبق آراء پسامدرن و پساساختارگرایانه ی لاکان در باب زبان، زبان نه بازتابنده ی واقعیات اجتماعی که سازنده ی آنها است و از آنجا که دانش انسان همواره بر مبنای زبان شکل گرفته و زبان به نوبه ی خود مدام در اثر تاثیر و درگیری فاعل زبان، تحریف و آلوده میگردد؛ لذا دانش انسانی، دانشی تحریف و آلوده شده است. زبان نه دریچه ای بسوی جهان واقعی است و نه دارای ساختمانی شفاف که همه چیز در آن آشکار و هویدا باشد.
زلیگ هریس از طریق زبان شناسی ساختاری خویش بیان میدارد که « گفتمان» چیزی نیست جزء یک سری وابسته ای غیرمحدود کننده( non-restrictive relatives)، که از طریق آنها میتوان به راحتی جایگزینهایی را در متن به کار برد و بدین ترتیب اجازه حضور فاعل در ساختار زبان و نیز کنترل « من» بر گفتمان را ممکن ساخت. کلمات به تنهایی مولد معنا نیستند و معنی از رهگذر یک رشته جایگزین و در درون گفتمان تولید میشود.
نخستین کسی که مفهوم و قلمرو گفتمان را در ارتباط با عینیت جامعه بررسی کرده است؛ فیلسوف پساساختارگرا و پسامدرن فرانسوی، میشل فوکو است؛ از این جهت برداشت و دیدگاهی که فوکو از « گفتمان» ارایه میدهد؛ در حوزه تخصصی انسان شناسی توسعه بیشتر کاربرد خواهد داشت. آنچنانکه خاطرنشان خواهیم ساخت؛ برداشت میشل فکو پیرامون گفتمان در آراء و نظرات آرتور اسکوبار، انسان شناس توسعه بسیار بازتاب داشته است. گفتمان در نزد فوکو عبارت است از تفاوت میان آنچه که بر حسب یک سری قواعد دستوری و منطقی میتوان گفت و آنچه که گفته میشود. گفتمان همان چیزی است که در میانه ی قید و بندهای زبان و امکاناتی که زبان فراهم می آورد؛ رخ میدهد. از نظر فوکو گفتمان از کارکردش جدا نیست؛ گفتمان، تنها نوشته ها، کتابها و متنها و سخنرانیها نیست؛ بلکه الگوی های عمل و کاربندی آنها نیز هست( عضدانلو، حمید؛ گفتمان و جامعه). یکی از مهمترین کارکردهای گفتمان از نظر فوکو، پاسداشت قدرت است؛ گفتمان برای او بخشی از ساختار و روابط قدرت؛ هسته های قدرت و کنشهای قدرت است که به زندگی مردم شکل میدهد(پیشین). بنابراین مد نظر فوکو آن شرایط بیرونی و شرایطی است که گفتمان در آن شکل گرفته و میزید. از این حیث و بر طبق نظر او گفتمان مکمل زور و خشونت در جامعه است.
آرتور اسکوبار در مقاله ی « انسان شناسی و توسعه»، و در بخشی از این مقاله تحت عنوان« زبان، گفتمان و انسان شناسی توسعه»، اشاره دارد که انسان شناسی توسعه بر فراورده های نظری پست مدرنیسم و پساساختارگرایی، قوام یافته و تکیه داده است. بنابراین نبایستی جای شگفتی باشد اگر او با تعریفی از گفتمان که بیشتر مد نظر لاکان و فوکو است؛ قرابت و همدلی داشته باشد. آنجا که میگوید: ” زبان و گفتمان بعنوان بازتاب واقعیت اجتماعی نگریسته نمیشوند؛ بلکه سازنده آنند؛ از خلال زبان و گفتمان است که واقعیت اجتماعی بنحو گریزناپذیری آغار میشوند. مفهوم گفتمان، نگره پردازان را قادر می سازد تا از دوگانه انگاریهای موکد سوانشدنی از نظریه اجتماعی فراتر روند؛ دوگانه انگاریهایی میان، آرمانی و واقعی، نمادی و مادی و تولید و دلالت، چراکه گفتمان همه اینها را دربرمیگیرد.” ( آرتور اسکوبار، انسان شناسی و توسعه، درج شده در سایت انسان شناسی و فرهنگ). آنچه اسکوبار از رد دوگانه انگاریها از سوی گفتمان مراد کرده است؛ راجع است به خصلتی که بسیاری آنرا مهمترین خصلت پسامدرنیسم در حوزه ی زبان شناسی و فلسفه دانسته اند: غیریت سازنده(constructive otherness). ساخته شدن متن توسط حاشیه. هر آنچه واحد فرهنگی به نظر میرسد- ابنا بشر، واژه ها، معانی، ایده ها، نظامهای فلسفی، سازمانهای اجتماعی- وحدت ظاهری خود را فقط از طریق روند فعالی از طرد، تقابل و سلسله مراتبی شدن حفظ میکند. گروههای ممتاز باید موقعیت خود را بعنوان گروهی فاقد صفات منتسب به گروههای کم امتیاز با نمایش دادن یا تصویرکردن خودشان- در اندیشه، در ادبیات، در قانون و در هنر- فعالانه ایجاد و حفظ کنند و باید گروههای کم امتیاز را فاقد صفات گروههای ممتاز نشان دهند( چیزی که در تفکر پروژه ای آشکار و مشهود است). اینکه هر متنی پس از خلق شدن، به خودش دروغ میگوید؛ پیام خویش را نقض میکند؛ در معرض فروریختن است و اعتبار عناصر خویش را از بی اعتباری واحدها و عناصری کسب میکند که خود بر آنها برچسب بی اعتبار زده است.
از این رو در حوزه ی انسان شناسی توسعه، توسعه نه صرفا نامی برای یک ارزش، یک توصیفگر واقعیت، صلب(rigid)، زبانی خنثی که بتواند بی طرفانه به کار رود و یا یک اصل سازماندهنده ی زندگی اجتماعی، بلکه یک گفتمان ( در معنای لاکانی، فوکویی و اسکوباری) مسلط و یک شبکه ی تاویلی است که مشاهدات هر روزه را برای انسان قابل فهم و با معنی میسازد. تنها با اعطای خصلتی گفتمانی به توسعه است( همانطور که فوکو تفکر را دارای خصلتی گفتمانی دانسته است؛ و مگر نه اینکه توسعه خود محصول تفکر است) که در انسان شناسی توسعه، نفس نگره ی توسعه، چیستی و هدف آن را میتوان به چالش کشید؛ زمینه های توسعه ای را به منظور اصلاح نظم اجتماعی که فرایند تولید زبان توسعه را تنظیم میکنند؛ ناپایدار ساخت؛ شیوه های جدید و جایگزینی از فهم و دیدن ارایه داد؛ بازنمودهای غربی از «دیگران» غیر غربی را مساله ای نمود؛ پارادایمهای مفهومی متفاوتی ارایه داد و از آشنا، آشنازدایی نمود.
پس میتوان کل مطلب را به شکل ذیل خلاصه نمود:
۱- «گفتمان» از نظر لغوی به حرکت، عمل و بطور کلی تر به تغییر اشاره دارد.
۲- « گفتمان» زبان را چونان یک حساسیت متنی، چیزی که در متن رخ میدهد و کارکرد ارتباطی دارد؛ تبیین مینماید؛ ماحصل این ارتباط، نه بازتاب جهان اجتماعی و موجودیتهای وابسته به آن، بلکه خلق و ساخت جهان است.
۳- گفتمان راجع است به وجه شخصی و غیرتاریخی از یک نظام زبانی که طی آن فاعل خبر و یا راوی( توسعه گر، متولیان توسعه، طراحان پروژه ی توسعه بعنوان یک متن) میتواند بنحو آگاهانه و یا ناآگاهانه ای بر ساختار زبان تاثیر گذاشته؛ آن را در کنترل خویش درآورده؛ تحریف و آلوده کرده؛ تخریب نماید و در راستای منافع و یا تضمین جایگاه قدرتمند خویش بکار برد.
۴- «گفتمان» تولید معنا از خلال روابط میان واژه ها و کلمات و عناصر متنی و جایگزینی آنها با معادلها است.
۵- تحلیل و تدقیق « گفتمان» از کاربست آن جدا نیست. مجموعه ی خصلتهای گفتمان آن را واجد کارکردهایی میکند که بنحو موثری میتواند در پاسداشت قدرت توسط قدرتمندان( خالق متنی که واجد خصلت گفتمانی است) نقش ایفا نماید. مفهوم «گفتمان» در انسان شناسی توسعه از چنین کارکردهایی برخوردار است.
۶- در انسان شناسی توسعه یا بهتر است بگوییم جاییکه قرار است انسان شناسی و توسعه بنحو مناسبی با یکدیگر در هم آمیزند؛ بطوریکه ضمن به چالش کشیدن و حفظ حالت انتقادی؛ منجر به بهبودی در کیفیت زندگی و رفع معضلاتی همچون، فقر، بیکاری و نابرابری گردند؛ اگرچه « گفتمان» از لحاظ پارادایم مفهومی حاکم برآن، تحت تاثیر پساساختارگرایی و پسا مدرنیسم است؛ جاییکه امکان هر گونه پژوهش عقلانی در باب حقیقت و یا هرگونه ارزش دیگری، منتفی است؛ معانی روشن و بی ابهام ناممکن است؛ و «خود» متحد، ماهیتی تخیلی دارد؛ و نسبی باوری فرهنگی به شدت حاکم است؛ اما نقاط توقفی نیز بر پسامدرنیسم زده است( چرا که نسبی انگاری بیش از حد میتواند به خود-خوشنودی، خوداتکایی، عدم ارزیابی اخلاقی از خویش و عدم التزام سیاسی منجر شود؛ آنگونه که حکومتهای خودکامه و بنیادگرا از پسامدرنیسم تعبیر و سوءاستفاده میکنند). در گفتمان توسعه ای که مد نظر انسان شناسی توسعه است؛ فرهنگها بسته و منزوی(discrete)، مقید(bounded) و محلی نیستند؛ بلکه انواع چندرگه ای شدنهای فرهنگی، مرزگذریها و مهاجرتها، جوامع را بدل به ذاتهایی سیال نموده است و نه کلیتهای اُرگانیکی که دارای ساختارها و نهادهای مختص به خود باشند. لذا « گفتمان» توسعه در انسان شناسی توسعه، باید ضمن آنکه از پیچیده گویی و ابهام دوری میگزیند؛ بر « کثرت» بجای « وحدت» تکیه میکند؛ بنیادهای بازنمودهای تمدن غربی را به چالش میکشد؛ و یا بطور کل خصلت پسامدرنیستی انسان شناسی را حفظ میکند؛ از در اختیار قرار گرفتن؛ قبضه شدن و همدستی با فاعلین و کنشگرانی که سعی دارند تا گفتمان را تحت کنترل خویش درآورده و از آن جهت توجیه و مشروعیت بخشی به عقاید خویش بهره برند؛ اجتناب ورزند؛ چرا که همانطور که گفتیم؛ «گفتمان» هسته ی قدرت است.
منابع:
۱- عضدانلو، حمید، گفتمان و جامعه، نشر نی، تهران:۱۳۸۰
۲- کهون، لارنس، از مدرنیسم تا پست مدرنیسم، گردآوری عبدالکریم رشیدیان( با همراهی دیگر مترجمان)، نشر نی، چاپ سوم، تهران: ۱۳۸۲.
۳- اسکوبار، آرتورو، انسان شناسی و توسعه، سایت انسان شناسی و فرهنگ