انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

معماری پس از ۱۹۴۰

معماری پس ار ۱۹۴۰ ـ برهه ایی که کمتر، بیشـــتر بود؛ تاریخ نگاری معماری مدرن[۱]

نوشته ی جیـــــــــــــن مرکل[۲]

برگردانی از ارش بـصـیرت[۳]

متاسفانه، امروز بسیاری از خانه های کوچک، معمار سازِ پس از جنگ جهانی دوم تخریب و جای خودشان را به مـَـک مَــنشِــن ها دادند، اما از ان هایی که باقی مانده اند یا به واسطه تصاویر و نقشه هایشان قابل تحلیل می باشند، می توان نکته های بسیاری مانند استفاده بهینه از فضا برای تعبیه و جانمایی انباری، چگونگی ترکیب کردن فضای بیرونی و داخلی و تاثیر طراحی دقیق بر ایجاد تهویه طبیعی اموخت، …
غالب ما دهه های بلافاصله پس از جنگ جهانی دوم را زمانه ی فراوانی و پیش رفت می دانیم؛ زمانه ایی که سربازان فوج فوج به خانه باز می گشتند و با کمک های مالی و امکاناتی که به واسطه جی.آی. بیل[۴] در اختیارشان قرار می گرفت یا به کالج می رفتند و یا به دفاتر ازدواج سر می زدند.

اما زمانی که به خانه هایشان باز می گشتند، عقل سلیم ان ها را به این نتیجه می رساند که کمتر، حقیقتا، می تواند بیشتر باشد. طی دوران رکود بزرگ و جنگ، امریکایی ها یاد گرفتند که با “کم” بسازند، این قناعت در کنار امید به اینده ی پس از جنگ عملا خانه های کوچک و در عین حال پاسخ گوی نیازهای یک زندگی معمولی را مقبول همگان ساخت.

حالا هم که نسل کنونی خود را در دوره منابع روبه کاهش diminishing resources می بیند ایا “کمتر” دوباره می تواند “بیشتر” شود؟ اگر پاسخ مثبت باشد، بررسی وضعیت پیش امده به سبب افزایش خانه سازیِ میانه قرن بیستم حتما می تواند راه گشا باشد.

ریاضت اقتصادی را می توان یکی از تسریع کننده های تمایل به زیست کارا و زندگی جمع و جور دانست، این مسلک برای عمومیت یافتن نیازمند وجوه دیگری نیز بود، وجوهی که یکی شان می تواند عبارت “کمتر، بیشتر است” ی باشد که اول بار به وسیله معمار المانی؛ لوودویگ مـِــیز ون دروهه، که همانند بسیاری از باهاوسی[۵] های دیگر، پیش از جنگ جهانی دوم به امریکا مهاجرت کردند و در دانشکده های معماری امریکا سمت هایی به دست اوردند، و اسم رسمی به هم زدند، مطرح شد. قبل از پرداختن به ماهیت و پی امدهای این عبارت باید خاطر نشان کرد که به غیر از مـِـیز ون دروهه[۶] طراحان باهاوسی دیگری هم چون والتر گروپیوس[۷] و مارسل[لایـُـش] برُئر نیز تاثیر بسزایی بر معماری امریکایی گذاشتند، اما تاثیر هیچ کدامشان به اندازه مِــیز نبود.

این عبارت مشهور مِــیز بدان معناست که دکراسیون کمتر، به شرط ان که اجرایی مناسب داشت، تاثیری عمیق تر از استفاده از دکراسیون در ابعادی وسیع دارد؛ وقار، متانت و لطافت یک اثر، به گمان او، ریشه در زیادت و وفور موجود در اثر ندارد، جز این ان چه مـِــیز انجام می داد تفاوتی با ان چع دیگران می کردند نداشت، او نیز هم چون دیگر معماران مدرن، از اهن، شیشه و چوب لمینت شده استفاده می کرد ـ مصالحی که استفاده از انان امروز امری عادی تلقی می شود اما استفاده از ان ها در دهه ۴۰ نمادی از اینده بود و البته همین ارائه پیچیده و از نظر پرداخت جزـ نگر مـِــیز، جنبه ی دیگری از مزایای طرح های او؛ که همانا تاکید بر فضاهای کوچک و در عین حال کارا در قیاس با فضاهای بزرگ و غالبا بلا استفاده empty می باشد را، به حاشیه رانده است.

اپارتمان های شیکی که مـِــیز در لـِــیک شُــر درایو شیکاگو ساخت از اپارتمان های محلات قدیمی تر شکل گرفته در امتداد [بخش] گـُـلد کـُـستِ[۸] شهر کوچک تر بودند ـ واحدهای دو اتاق خوابه ایی با زیربنای کمتر از ۱۰۰۰ فوت مربع. اما این مجموعه به سبب بدنه های شیشه ایی بلندش، چشم اندازهایی که برای ساکنانش فراهم می اورد و ظرافت طبعی که در جزییات اجرایی ساختمان و تناسبات موجود در ان ها به کار رفته بود بی نهایت مورد توجه قرار گرفت؛ به طور کلی می توان گفت شبیه سازی های معمارانه architectural equivalent از هنر انتزاعی در ان زمان خریداران بسیاری داشت.

کتاب “از باهاوس تا آور هاوس From Bauhaus to Our House ” نوشته تام ولف، البته، بر این گزاره تاکید می کند که [مفهوم/عنصر] “کمتر” صد در صد وارداتی نیست، او بر این باور است که فرانک لوید رایت در دهه ۱۹۳۰ شروع به طراحی خانه هایی کرد، حدود ۱۲۰۰ فوت مربعی، خانه هایی کم هزینه از نظر پرداخت حجمی ساده و در عین حال کاراتر از خانه های دو طبقه و گل گشادیsprawling که در دهه ۱۹۸۰ و سال های اولیه قرن بیستم طراحی می کرد.

جز این تلاش ها و فهم های شخصی در ان سال ها سازمان ها و نهادهای رسمی نیز تقلیل گرایی را تبلیغ می کردند؛ حتی موزه پیشرویی مثل هنرهای مدرن هم، کاملا اگاهانه و هدف مند، ایده قناعت را در سال های اولیه پس از جنگ جهانی دوم ترویج می کرد؛ این موزه، در سال ۱۹۴۵، اقدام به برگزاری نمایش گاهی نمود با عنوان “خانه های کوچک فردا “، قسمتی از نمایشگاه به نمونه ـ خانه هایی model houses کاملا خلاقانه و نسبت به زمان خود پیشرو، متعلق به مارسل برُئر و گرگوری آیـــــــــــــــن تخصیص یافته بود، که در محوطه باغ موزه بنا شده بودند، تمامی این خانه بلا استثنا کوچک بودند و دارای ریزه کاری های متعدد.

پروژه “کیس استادی هاوسس”[۹] که به سفارش مجله هنر و معماری کالیفرنیا و توسط معماران با استعداد مدرن بین سال های ۱۹۴۵ تا ۱۹۶۲ طراحی و اجرا شد تاکید دیگری است بر وجود باوری امریکایی و از درون به “کمتر، بیشتر است”، این پروژه ها وجوه گوناگونی را در بر می گیرند؛ بعد زیبایی شناسانه ی این پروژه ها که در چگونگی تعاملشان با منظر پیرامون، نحوه استفاده از مصالح و پرداخت عمیق به جزییات نهفته بود یکی از این وجوه است، وجه دیگر اما چگونگی مواجه با پیشرفت تکنلژیک بود؛ به طور مثال رالف راپسن در طرحش خانوارهای معدود امریکایی را تصویر کرد که برای رفع و رجوع نیازهای روزمره شان به هلی کوپتر نیاز داشتند، جدا از ان که رالف راپسن در تخمین میزان تاثیر انقلاب ماشینی بر زندگی روزمره دچار اشتباه محاسباتی شده بود و نهایتا ان چه در عمل نصیب غالب این خانوارها شد ماشین لباس شویی بود اما باور به این گزاره که خود بسندگیِ انقلاب تکنلژیک مطلوب است و تحققش اجتناب ناپذیر تبدیل به باوری عمومی شد.

البته “کمتر، بیشتر است” مطلوب همه نبود، مدرنیسم عمدتا مطلوب به اصطلاح “ترقی خواهان”، متخصصین و روشن فکرانی بود که خواهان خانه های مدرن و سفارش دهنده ان ها بودند، با این حال فقط این پیشروها نبودند که [با باور به کمتر بیشتر است] مبنا را بر حضور تعداد کمتری پیش خدمت در خانه های اینده قرار دادند، بودند دیگرانی که به این نتیجه رسیدند، تسهیلات جدید، مخصوصا در محلات کوچک تر، رتق و فتق امور خانه را اسان تر از گذشته خواهد ساخت؛ بساز و بفروش ها.

تمایل همگانی به زندگی ساده تر این امکان را برای یکی از بساز و بفروش های امریکایی؛ ویلیام لِــوی، فراهم اورد تا رویای پیش از جنگ معماران مدرن اروپایی؛ صنعتی کردن ساخت و ساز، را محقق سازد. طی جنگ، لوی تجربه و تخصص لازم در تولید مسکن انبوه برای کارگران کشتی سازی ویرجینیا را به دست اورده بود. پس از پایان جنگ لوی و پسرانش پیش نمونه ایی یک طبقه به مساحت ۷۵۰ فوت مربع ـ دارای یک اتاق نشیمن، صبحانه و ناهار خوری، دو اتاق خواب کوچک، یک حمام و یک انباری زیرشیروانی[۱۰] unfinished expansion attic ـ در زمینی ۶۰ در ۱۰۰ فوتی طراحی کردند و به اجرا در اوردند. تمامی خانه ها، درست همانند خانه های کارگران کشتیرانی، بر روی یک سطح پایه بتنی بنا شده بودند، خانه های جدید با استفاده از الوارهای از پیش برش خرده و بسط های فولادی حمل شده از کارخانه های لوی در کالیفرنیا، در یک خط منتاژ، بی نهایت سریع ساخته می شدند و قیمت نهایی ان ها هم بی نهایت پایین بود.

نهایتا لوی موفق شد ۱۴۰۰۰۰ پلاک خانه برای بخشی از ۱۶ میلیون رزمنده برگشته از جنگ بسازد، خانه هایی که بخشی از ان ها در لوی تاون های[۱۱] levittowns لانگ ایلند پراکنده شده بودند و بخشی دیگر در نزدیکی های فیلادلفیا. در دهه ۱۹۵۰ ابعاد و اندازه خانه ها ارام ارام بزرگ تر شد، و به مرز ۸۰۰ فوت مربع رسید، تا برای گاراژ ماشین ها و تله ـ ویزیون های ادمیرال ۱۲.۵ اینچی تو کاری که در یکی از بدنه های اتاق نشیمن جانمایی می شد جای کافی وجود داشته باشند. در ان زمان کسی به چندتا تله ـ ویزیون در یک خانه نمی اندیشید و در بیشتر مواقع همان یک تله ـ ویزیون زود به زود عوض می شد.

خانه های لوی تاون در ساحل شرقی[۱۲] [ایالات متحده امریکا] متمرکز شده بودند، اما بر [الگوی خانه سازی در فرایند] توسعه حومه شهریِ سراسر امریکا تاثیر گذاشتند؛ خانه هایی که غالبشان در دیگر نقاط امریکا و هم چنان با همان سیستم سنتیِ مبتنی بر کارِدستی ساخته می شدند و زمان ساختشان نیز به بازه زمانی رونق ساختمان سازی پس از جنگ باز می گردد، از همین روست که می توان نتیجه گرفت خانه های دو اتاق خوابه با یک اتاق زیرشیروانی با امکان افزایش سطح، برای بیش از یک دهه و علی رغم افزایش غیر قابل کنترل بعد خانوار family size ، تبدیل به نـُـرم خانه سازیِ امریکایی شدند.

اما هم چون بخش عظیمی از جامعه امریکا، مسکن طبقات متوسط نیز طی زمان، از نظر ابعاد و اندازه، رشد کرد، متوسط ابعاد و اندازه خانه امریکایی در ۱۹۵۰، ۹۸۳ فوت مربع بود، اما به مرور متر مربع و امکانات رفاهی بیشتر تبدیل به بخشی از رویای امریکایی شدند، این گونه بود که مساحت یک خانه معمولی تا سال ۲۰۰۴ به متراژی بالای ۲۳۰۰ فوت مربع رسید.

اما تمامی این تعاریف و تقسیم بندی های جدید فضایی چه چیزی با خود به همراه داشتند؟ اتاق خواب های کوچک و دنج، شبیه به ان هایی که در خانه های شیروانی لوی تاون شاهدش بودیم، زمانی که بچه ها داخل هستند یا مهمانی به خانه امده است به کار می ایند، فضاهای اصلی پذیرایی با ان پلان های باز و فراخشان به اشپزخانه/ اتاق نشیمن هایی تبدیل شده اند و هنوز هم که هنوز است به عنوان مرکزِ خانهِ امریکایی شناخته می شوند. اگرچه بسیاری از عناصر لازم الوجود must-have ؛ مثل اتاق های نشیمن و غذاخوری خیلی رسمی، در این زمانه کاملا زائد و بی کارکرد می نمایند، اکنون سئوال این جاست که ایا در دوره ریاضت اقتصادی و بحران، ظاهرا، عمیق انرژی مانترایی مانند “کمتر، بیشتر است” می تواند دوباره رواج یابد؟

متاسفانه، امروز بسیاری از خانه های کوچک، معمار سازِ پس از جنگ جهانی دوم تخریب و جای خودشان را به مـَـک مَــنشِــن ها[۱۳] دادند، اما از ان هایی که باقی مانده اند یا به واسطه تصاویر و نقشه هایشان قابل تحلیل می باشند، می توان نکته های بسیاری مانند استفاده بهینه از فضا برای تعبیه و جانمایی انباری، چگونگی ترکیب کردن فضای بیرونی و داخلی و تاثیر طراحی دقیق بر ایجاد تهویه طبیعی اموخت، حتی وقتی به مسئله ساده ایی مثل تعداد اتاق هایی که، عملا، در یک خانه مورد استفاده قرار می گیرند می اندیشیم هم به این نتیجه می رسیم که تمسک به ایده هایِ متنوعِ ماحصلِ مقطع خوش بینانه [پس از جنگ] می توانند دهه اینده را به دهه ایی شادتر و معقول تر از دوره های شلوغ و درهم برهمی که ما در ان زندگی کردیم تبدیل کند.

 

[۱] – این مقاله در ستون لیوینگ رومز Living Rooms روزنامه نیویرک تایمز به چاپ رسید و برگردانی از ان نیز با عنوان تاریخ نگاری معماری مدرن در روزنامه شرق شماره ۱۰۴۷ به منتشر گردید

[۲] – تاریخ نگار و منتقد معماری، معاون سردبیر مجله ارکیتکچرال دیزاین و ارکیتکچرال رکورد

[۳] – سردبیر سایت تخصصی معماری ـ شهرسازی اتووود و مدیر صفحه معماری انسان شناسی و فرهنگ

[۴] – G. I. Bill یا قانون سازگاری مجدد نظامیان (Servicemen’s Readjustment Act) در آمریکا و به سال ۱۹۴۴ تصویب شد. بر اساس این قانون دولت موظف بود تا برای نظامیان بازگشته از جنگ جهانی دوم تسهیلات لازم برای تحصیل و نیز امکانات رفاهی مربوط به مسکن و همچنین آغاز نمودن پیشه و تجارت را فراهم آورد.

[۵] – اشاره به مدرسه هنر و معماری باهاوس دارد که در سال ۱۹۱۹ تاسیس و در سال ۱۹۳۳ به واسطه فشارهای سیاسی تعطیل شد و بخشی از مدرسین و محصلین ان به امریکا مهاجرت کردند.

[۶] – اخرین مدیر باهاوس حدفاصل سال های ۱۹۳۰ تا ۱۹۳۳

[۷] – بنیان گذار، موسس و اولین مدیر مدرسه باهاوس

[۸] – Gold Coast یا حاشیه رود طلایی؛ از بخش های تاریخی و مرفه نشین شهر شیکاگو که طی ۲۰۰ سال گذشته بر کناره و در امتداد شرقی رود شیکاگو شکل گرفته است.

[۹] – Case Study Houses اشاره به ۳۶ طرحی است که برای تزریق میل به خانه های ارزان و کارا میان خیل عظیم امریکایی های جویای مسکن پس از جنگ جهانی دوم طراحی و بعضا اجرا شدند، شایان ذکر است شش طرح ابتدایی که تا سال ۱۹۴۸ ساخته شده بودن ۳۵۰۰۰۰ بــــــــازدید کننده داشته است.

[۱۰] – در ادبیات معماری امریکا دو نوع اتاق زیرشیروانی وجود دارد unfinished attic که بیشتر نقش یک انبار را بازی می کند و finished attic که جز فضاهای اصلی خانه به حساب می اید و غالبا به عنوان اتاق خواب تعریف و تحهیز می شود.

[۱۱] – به چهار مجموعه شهری ایی اطلاق می شود که ویلیام لوی و پسرانش در نیویرک، پنسیلوانیا، نیوجرسی و پرتوریکو بنا نهادند.

[۱۲] – East Coast ؛ به ایالت های کرانه اقیانوس اطلس اشاره دارد که جبهه شرقی امریکا را تشکیل می دهند و شهرهایی هم چون فیلادلفیا، واشنگتن، نیویرک، بالتیمور، بستن، پیتزبورگ و میامی را شامل می شود.

[۱۳] – پیشوند Mc به هر ان چه خوار، خسته کننده و ناچیز می باشد ارجاع می دهد و Mansion نیز از ریشه لاتینیmansiō به معنای سکونت کردن و زیستن می اید ترکیب این دو در McMansion به خانه های بزرگ و غالبا حومه شهری ایی اشاره می کند که غرابت پرداختی با بافت پیرامون ندارند، بسیار خود نما هستند و عاری از کمال معمارانه، از بارزه های ان ها می توان به سقف های شیروانی در هم قفل شونده شان اشاره کرد و ورودیی ایی که بی نهایت پر تزیین است و فقدان تعلق به یک سبک خاص، نمای رو به روی این ساختمان ها بی نهایت شلوغ تر از نمای پشتی شان می باشد.