انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

معماران، سلیقه‌ساز یا مخاطب سلیقه؟

تولیدهای هر جامعه، در برآیند کلی خود، آینۀ بازتاب‌دهندۀ افکار و نظام ارزش‌های آن جامعه است. در این میان، یکی از مهم‌ترین و بارزترین آن ساخته‌ها، معماری ساختمان‌ها و درمجموع، شهر و محیطی است که برای زندگی خود می‌سازند. انسان‌ها برای تأمین نیازهای زندگی روزمرۀ خود اقدام به تهیه و یا سفارش ساخت ابزار و وسایلی می‌کنند که به ضرورت‌های زندگی آن‌ها پاسخ دهد، اما در فرایند ساخت آن پدیده، ارزش‌های زیبایی‌شناسانه، چارچوب‌های فرهنگی، رأی و سلیقۀ فردی خود و آرای جمعی دیگران را می‌جویند یا مطالبه می‌کنند. درنهایت آنچه حاصل می‌شود در تظاهر بیرونی خود، مورد تطبیق با آن نظام ارزشی و درنتیجه موردپسند واقع می‌شود. سؤالی که در اینجا مطرح است، این است که در فرایندهای تولید و ساخت صنعتی و مکانیزه شدن، جایگاه آن ارزش‌ها، چارچوب‌ها، آرا و سلایق کجاست؟ کدام‌یک از دو طرف ماجرا، بر دیگری چیره می‌شود و خود را به آن تحمیل می‌کند؟

در نظام ارزشی- فرهنگیِ سنتی، انسان‌ها آنچه نیاز داشته‌اند را می‌ساختند؛ اما در دنیای صنعتی یا به تعبیر دقیق‌تر دنیای فراصنعتی و فرامدرن امروز، انسان‌ها به آنچه ساخته می‌شود نیاز دارند. نظام سرمایه‌داری به‌مثابه‌ قدرتمندترین ساختار حاکم بر فرایندهای مدیریت جهانی، ارزش‌های خود را مبتنی بر مصرف امر تازه، بر تمامی چارچوب‌های فکری تحمیل کرده است و توانسته همه را قانع کند که معیار زندگی جدید، آسایش و درنهایت خوشبختی، پیروی از ساختارهایی است که او آن‌ها را پیش می‌برد و وانمود می‌کند آنچه انجام می‌دهد برای ارتقای سطح رفاه و به‌ ارمغان آوردن زندگی شایسته‌تر برای آحاد جامعه و نوع بشر بوده است و ازاین‌جهت خدمت‌گزار بشریت است و مصرف امر تازه، رفتاری عقلانی و خردمندانه تلقی می‌شود؛ اما امر تازه به‌واقع نه‌تنها پاسخگوی نیازهای پیشین افراد نیست بلکه تولیدکنندۀ نیازهای جدید است که منجر به پیمودن چرخۀ بی‌انتهای نیازمندی انسان به تولیدهای آینده خواهد شد. سازوکار چنین روندی، ایجاد پدیده‌ای به نام مد است. پیروی از مد، به‌مثابه‌ روح زمانه و بازتاب‌دهندۀ استانداردهای سلیقۀ جمعی، نشان‌دهندۀ به‌روز بودن، زیبا بودن، فاخر بودن، سلیقه‌مندی و خوش‌سلیقگی و درنتیجه ارزشمند بودن است و همه را به پیروی از خود فرامی‌خواند. از اینجا، پروپاگاندای رسانه‌ای و تبلیغات به خدمت می‌آیند تا در نهادینه کردن امر مد شده و تبدیل آن به ارزش‌های امروزی ایفای نقش کنند. نتیجه، غلبۀ‌ ارزش‌های نظام سرمایه‌داری بر تمامی نظام‌های ارزشی انسانی و حتی بر ارزش‌هایی است که خود نظام سرمایه‌داری را رشد داده است. ازجملۀ آن‌ها می‌توان به: آزادی، حق انتخاب، تکثرگرایی و هم‌ترازی نظام‌های اندیشه اشاره کرد که زیر چرخ‌های سنگین اقتصاد صنعتی مصرف‌گرا تسطیح شده است.

هرچند نظریه‌پردازهای اقتصاد صنعتی، ایجاد مد را پیشرانۀ چرخۀ تولید، ایجاد اشتغال و مرتفع‌کنندۀ نیازهای مادی و روزمرۀ برخی از شهروندان در جوامع مدرن صنعتی توسعه‌یافته و حتی جوامع درحال‌توسعه معرفی می‌کنند و آن را موجب ارتقای سطح درآمدی و سطح زندگی مردم، در هرکجای عالم نشان می‌دهند، اما چالش اصلی، ‌به‌مثابه‌ مسئلۀ فرهنگی، زمانی بحرانی می‌شود که طبق نظریۀ گافمن، خرید یا مصرف امر مد شده تبدیل به نماد عضویت در پایگاه طبقۀ اجتماعی خاص در میان شهروندان می‌شود و بار دیگر تبلیغات وافر رسانه‌ای آن را تبلیغ و ترویج می‌کنند.

آنچه نظریه‌پردازانی چون: گئورگ زیمل[۱]، نوربرت الیاس[۲]، ونس پکارد[۳] و پی‌یر بوردیو از آن به‌عنوان «مد طبقاتی» یاد کرده‌اند مبتنی بر این پیش‌فرض است که کالاها در اصل، به‌مثابه‌ نمادهای پایگاهی به کار می‌روند. اعضای طبقۀ اجتماعی خاص، بر اساس ویژگی‌های خاص اجتماعی، اقتصادی و جایگاهی که در جامعه از خود سراغ دارند، کالاهایی را به تسخیر خود درآورده و خود را با آن بازمی‌شناسانند. در اینجا نقش طبقۀ ثروتمند در تعیین امر زیبا، خوش‌سلیقه و موردپسند محسوس است. وبلن، رواج سلایق و هنجارهای طبقۀ ثروتمند را در همۀ طبقه‌های اجتماعی تشریح می‌کند. به‌زعم او: «از حیث آبرومندی، طبقۀ تن‌آسا در رأس ساختار اجتماعی قرار دارد، بنابراین شیوۀ زندگی و معیارهای ارزش این طبقه، هنجار آبرومندی را در جامعه تعریف می‌کند. هنجار آبرومندی از طبقۀ بالا تأثیر الزام‌آور خود را با کمترین مانع به ساختار اجتماعی تا پایین‌ترین لایه‌ها بسط می‌دهد. در نتیجه اعضای هر لایه شیوه‌ای از زندگی را که در لایۀ بالاتر مد است، به‌عنوان ایدئال شایستگی خویش می‌پذیرند و نیروهای خود را صرف پیروی از آن ایدئال می‌کنند.»

در تحلیل وضع موجود معماری ایران در موقعیت اینجا- اکنون خود، ساختمان‌ها و فضاهای زندگی نیز از قاعدۀ تبدیل‌شدن به کالا در دنیای کالایی امروز مستثنا نبوده است و ازقضا، یکی از پرطمطراق‌ترین آن‌هاست. سلیقۀ مردم در ظاهر و نمای ساختمان‌هایی که برای خود می‌سازند، به‌ویژه در کاربری مسکونی، قابل‌بازشناسی است. در میان همۀ کالاهایی که مد و مصرف می‌شوند، فرم معماری نیز به‌مثابه‌ یکی از مهم‌ترین و تأثیرگذارترین کالاهای مصرفی و تبلیغاتی مطرح شده است. از یک‌سو، برخی از معماران، با در آغوش کشیدن شرایط کنونی جهان و نیز با نشست‌وبرخاست با اعضای طبقۀ بورژوا که هرآینه به دنبال نمایش بیشتر ثروتمندی خود هستند و با در نظر گرفتن شرایط مالی و پولی، به فضای مدگرایی در معماری وارد شده‌ و ارزش‌های آن را به معماری تعمیم داده‌اند‌ و نه‌تنها در برابر آن نایستاده‌اند، بلکه آن را در عناصر، اجزا، مصالح ساختمانی، تزئینات و همۀ ارکان یک ساختمان ترویج هم می‌کنند.

رواج معماری گیچ، بازاری و بنجل در نمای ساختمان‌ها تحت عنوان «معماری رومی» در شمال شهر تهران و تعبیر آن به خوش‌سلیقگی در ساختمان‌سازی، ناشی از همین امر است که منجر به آن شد که بر اساس ارزشمندی امر مد شده در طبقۀ تن‌آسا، خواست این نوع طراحی در نمای ساختمان‌ها به مطالبه‌ای عمومی در همۀ نقاط تهران و حتی بسیاری از شهرهای دیگر ایران تبدیل شود و معماری ایران را به مسیری وارد کند که بازگشت از ارزش‌های آن به‌طورقطع ساده نیست و به شکل‌های مختلف بروز خواهد یافت. در این مسیر، برخی از معماران ترجیح داده‌اند همسو با جامعۀ مصرفی و مدگرا، امر معماری و در پی آن سیمای شهری را در پیشگاه تجمل‌گرایی قربانی کنند و پیرو خواست اجتماعی به تفاخر و تجمل‌گرایی، فرم‌ها، نماها و فضاهایی را خلق کنند که چیزی جز دهن‌کجی به ماهیت و رسالت اصیل معماری نیست و هیچ نسبتی با تولید فرهنگی-تاریخی در این سرزمین برقرار نمی‌کند. ازاین‌رو می‌توان گفت مهم‌ترین مسئله در آسیب‌شناسی سلیقۀ توده‌های مردم در شکل‌گیری معماری امروز ایران، نقدی است که باید متوجه امر جامعه‌شناسی سلیقه و ریشه‌های اجتماعی آن باشد. موقعیت اینجا- اکنون معماری در ایران در مقام استهزای سنت تاریخی خود ایستاده است.

از سوی دیگر، موقعیت نهادهای سلیقه‌ساز مانند دانشگاه‌ها، نهادها و انجمن‌های علمی، مؤسسه‌های آزاد با فضاهای شبه آکادمیک، رسانه‌های مستقل از جریان‌های سرمایه، صاحب‌نظرهای راستین، معماران آزاده و دغدغه‌مندهای فرهنگی در برابر جریان‌های سلیقه‌سازی که می‌کوشند امر عامه‌پسند تجملاتی در معماری را به‌مثابه‌ امر روشن‌فکرانۀ فاخر معنی کنند، پررنگ‌تر از هر موقعیت دیگری است. دفاتر معماری و معماران صاحب ‌سبک، امروز در چند جریان عمده قرار گرفته‌اند. نخست جریانی که با فاصله گرفتن از سلیقۀ عمومی مردم، آن‌ها را فاقد سلیقۀ نوآورانه و بدیع می‌داند و به‌طورمعمول با القای آنچه طراحی می‌کنند به‌مثابه‌ کالای روشن‌فکرانه‌ای که دارای ارزش‌افزوده است به مخاطب خود که می‌تواند کارفرمای خصوصی یا دولتی باشد، می‌باوراند که آنچه را که خلق شده است، بپسندد و به چاپ و انتشار آن در رسانه‌های مکتوب و اینترنتی و غیره و جایزه‌ها و رتبه‌هایی که در مسابقه‌ها و فراخوان‌های معماری کسب می‌کند ببالد و این امر را ابزار تفاخر خود قرار دهد. جریان دیگر، می‌کوشد مبانی زیبایی‌شناسی را از کارفرمای خود بگیرد و تابع محض خواست نهاد قدرت و ثروت باشد تا امورات روزمرۀ دفتر معماری بگذرد و حساب‌های بانکی خالی نشود. ازقضا عمده فضاها و نماهای ساخته‌شده در معماری امروز، محصول همین جریان است و سلیقۀ عمومی را بسط می‌دهد. جریان دیگر، آن دست از صاحب‌نظران و متفکرانی هستند که عدم تأثیرگذاری نظام اندیشۀ اصیل را در برابر جریان‌های غالب رسانه‌ای مشاهده کرده و ترجیح داده‌اند در برابر موقعیت اینجا- اکنون معماری ایران، سکوت کنند. بخش عمده‌ای از معماران آکادمیک یا آکادمیسین‌ شخصیت‌های دانشگاهی نیز در فرایندهای علمی مشخص نظام ارتقای مصوب، قلم‌فرسایی می‌کنند و در پی تولیدهای مشخص علمی‌ بوده و چندان به دنبال تأثیرگذاری بر عموم توده‌های مردم نیستند. محصول شرایط فعلی، موقعیتی است که در نمای ساختمان‌های امروز ما متبلور شده است و چهرۀ شهرهای ما را دست‌خوش تغییر قرار داده است.

[۱]. Georg Simmel‎ (۱۸۵۸-۱۹۱۸)

[۲]. Norbert Elias (1897-1990)

[۳]. Vance Packard‎ (۱۹۱۴-۱۹۹۶)

 

این مطلب پیش از این در مجلۀ کوچه منتشر شده است.