Related image
در میان فیلسوفان غرب و شرق تنها کنفسیوس است که سه هزار سال پیش در مورد اهمیت موسیقی سخن گفته است؛ او گفته اگر میخواهید فرهنگ یک سرزمین را تغییر بدهید، موسیقی آن سرزمین را دگرگون کنید. اگر موسیقی را یکی از انواع هنرها بدانیم، این گفته حکیمانه را میتوان در مورد همه هنرها به کار گرفت و ادعا کرد که اگر میخواهید فرهنگ سرزمینی را تغییر بدهید «هنر» آن کشور را تغییر بدهید. من نمیدانم و نخواندهام که کنفسیوس بر اساس چه تجربهای در سه هزار سال پیش به اهمیت، تغییر و تاثیر و جابهجایی موسیقیها پی برده است اما این تفاوت یک حکیم عالیقدر مسلط بر امور هستی با دیگران است.
نوشتههای مرتبط
حال در عصر و زمانهای که ارتباط تصویری و نوشتاری تمام محدودیتهای پیشین را به شوخی مبدل کرده و کسی نمیتواند بگوید به رادیو گوش ندهید یا تلویزیون را نبینید تا از مضرات آنها مصون باشید قواعد بازی سخت پیچیدهتر و قواعد جلوگیری از دگرگونیهای یکپارچه به مراتب دشوارتر شده است. به اصل موضوع برمیگردم؛ کنفسیوس مطلقا سلبی برخورد نمیکند و مثلا نگفته تجارت نکنید چون تجارت عامل تماس و تاثیر است. نگفته که داد و ستد و ارتباط علمی نداشته باشید زیرا علم و اندیشه دو یا چند سرزمین مولد علوم و اندیشههای جدیدند والیآخر… بلکه میگوید موسیقی آنقدر مهم است که میتواند فرهنگی را در طولانیمدت زیر و رو کند. غربیها آگاه یا ناآگاه به این باور و اندیشه حکیم و فرزانه چینی و در عمل به این نتیجه رسیدند که اگر دارایی یک کشور، اگر اقتصاد یک کشور و… به وزارتخانه و وزیر و بودجه نیاز دارند «فرهنگ» هم از این قاعده مستثنا نیست و از همان ابتدا میدانستند که ارزیابی دایره نفوذ آن، سنجش تاثیرهای آن و بررسی کاستیهای آن به طرز بسیار مشهودی سختتر و پیچیدهتر از خروجی و محاسبه برآیند حضور سایر وزارتخانههاست. مگر به همین دلیل در کشورهای تحت نفوذ اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی همهچیز به «وزارتخانه فرهنگ» ختم نمیشود و نهادهای ملی، خصوصی و بینابینی و تمامی رسانهها و ذینفعهای امور فرهنگی باید به صورت «حساس» عمل کنند؛ رصد کنند و عمل کنند. البته در غرب هم بودند و هستند کسانی و قدرتهایی که با اعمال محافظهکاری و به تصور اینکه مانع پدیدههای متفاوت و متضاد فرهنگیاند، جنبشهای کوچک و بزرگ هنری را سرکوب میکردند و فعالان را به اعمال زیرزمینی و ظاهرا مخفی وامیداشتند اما در عمل به بیهودگی این امر پی بردند و نهادهای مذهبی همچون کلیسا متوجه شدند که عبادت فقط و صرفا منتهی به خواندن دعا و عبادتهای متعارف نیست. از این رو به جوانان میدان و فرصت دادند که برای اجرای کنسرت، برگزاری نمایشگاه و… از فضای کلیساها استفاده بکنند. آباء کلیسا در این رابطه از رسانههای خود، از تریبونهای خود هم بهره گرفتند تا به قول خودشان، مانع گسترش هنر شیطانی شوند و خودشان را تنها مرجع هنر رحمانی بدانند اما برای انجام این کار به داشتن «تریبون» و «مخاطب مطیع» – بخوانید ظاهرا مطیع – اکتفا نکردند و از میان خود مولفین، مصنفین، نوازندگان، کارگردانها و مدیران فرهنگی را وارد جامعه کردند که قدرت گفتوگو و دفاع داشته باشند، قدرت تالیف و نمونهسازی داشته باشند و در همه اینها نه قرار بود و نه قرار هست یک وزارتخانه مسئول تام و تمام هنر رحمانی و هنر شیطانی باشد زیرا چنان امر خطیری است که حساسیت تمام آگاهان و دلسوزان و به کارگیری تمام توش و توان ملی را میطلبد.
بگذارید از سرزمین سرمایهداری صرف، از امریکا، برایتان بگویم که وزارتخانه فرهنگ و هنر ندارد اما چرخ اقتصاد هنرش میچرخد و با اینکه نهادهای ملی و فدرال وظیفه دارند بسترسازی کنند و در ساخت کنسرتهالها، تماشاخانههای تئاتر و گالریها و موزهها همکاری تام و تمام داشته باشند، اجازه نظارت و دخالت محتوایی را ندارند و هر نهاد دارای هیئتمدیرهای خبره است و این هیئتمدیره سالانه مورد ارزیابی قرار میگیرد و خلاصه عموم نهادهای دولتی و غیردولتی میکوشند که «میراثها حفظ شوند و ناگهان رودست نخورند و خود را با جامعهای روبهرو نبینند که از طریق هنر و به طریق اولی دگرگون شده»
اما در کشور ما که کشف مجرم از کشف علت جرم به مراتب مهمتر بوده و هست، وزارتخانهای داریم که بزرگ و کوچک، به موقع و ناموقع مورد هجوم قرار میگیرد، اختیاراتش چقدر است؛ بسیار محدود. اعتباراتش چه اندازه است؛ ناچیز ناچیز. توقعاتی که از او دارند؛ نگو و نپرس. بنابراین کنفسیوس گفته است اگر موسیقی یک کشور دگرگون بشود فرهنگ آن کشور دگرگون میشود اما هرگز نگفته که گناه چنین تغییری به عهده وزرا، رجال و… است بلکه ناگفته همه را به حساسیت دعوت کرده است و حساسیتش مطلقا از جنس «منع» نیست. از جنس «برخورد حذفی» نیست و بیربط نیست که بگویم در این اوضاع و احوال دشواری کار وزیر و معاون وزیر فرهنگ ارشاد اسلامی را فقط با سرنشینان سفینههای فضایی باید مقایسه کرد که در جو معلقند و تنها گناهشان این است که سوار سفینه معلق شدهاند.
این مطلب در همکاری انسان شناسی و فرهنگ با مجله کرگدن منتشر می شود.
بهروز غریب پور عضو شورایعالی انسانشناسی و فرهنگ است