فصل یکم، خاکساری و افتادگی در ادب عاشقانهی عرب
ستاری، ج.، ۱۳۷۹، پیوند عشق میان شرق و غرب، تهران: نشر فردا
نوشتههای مرتبط
«اول او وسواس و آخر او افلاس، اول او اسف و أخر او تلف، العشق سکر، خماره تلف»
با گام نهادن در ادبیات جهان، شیوهی فهممان از دیگری تغییر میکند. ادبیات دریچهای است که مخاطب را برای درک نزدیکتری از تاریخ، وقایع، تمایزات و سرگذشت یک فرهنگ آماده مینماید. ادبیات گرچه بازنمای وضعیت غالبی است که در آن متولد میشود؛ اما خواه ناخواه تبلور بخشی از فرهنگ غیر رسمی و واقعیات اجتماعی نیز هست که میتواند فهم ما از فراز و فرود سرنوشتهای متکثر را غنیتر کرده، کلیشهها را بزداید و مرزهای سیاسی دولت-ملتها را کمرنگ کند.
چرا که ادبیات آیینهی تمام نمای تبادلات و تأثرات ایدههای انسانهایی است به وسعت جهان و نشان میدهد بیش از آنچه فکر میکنیم از طریق شبکههای تاریخی-جغرافیایی متعدد به یکدیگر وابستهایم. این مواجهه با بر هم زدن روایت تاریخی رسمی و بیش از هر چیز سیاسی، جنبههای دیگر زیست انسانها را باز مینماید.
در فصل اول این کتاب، از خلال مفهوم «عشق» به اجتماع ورود میکند و سلسله مراتب اجتماعی، روابط قبایل، مرسومات، آیینها و جهانبینی مردمان عرب را باز مینماید، از این رهیافت تحولات پس از ورود اسلام را نشان میدهد و درکی واقعگرایانهتر نسبت به روایات رسمی و بعضاً نژادپرستانه منتقل میکند. آداب عربِ بهاصطلاح جاهلی نه به آن شکل سادهسازی شدهی مرسوم، بلکه دارای پیچیدگیها و ظرائف فرهنگی – اجتماعی توضیح داده میشود.
«بنابراین زیارت مردم مکه از کعبه در عربستان جاهلی، به مثابهب ترتیب دادن جشن همگانی شکوهمندی بودهاست که هدفی جز دعوت به پارسایی و ترک دنیا داشتهاست و طواف در این زیارت مکی، به منزلهی شرکت در شادی و سروری «گیتیانه» بودهاست. قوم الههی مادری را در کعبه با انجام دادن تشریفات و مراسمی کم و بیش گستاخانه نیایش میکرد. دورهگردی و طواف دختران جوان طالب شوی، پرستش کبوتر در حرم، آثار و بقایای تقویم خورشیدی که به موجبش، ظاهراً ماه رجب مقارن با آغاز بهار است، همه دالّ بر وجود پرستش الههی مادری، الههی مشترک میان ملل سامی در صحن کعبه در عصر جاهلی است، و بیهوده نیست که پرستش کعبه از مضامین اصلی نسیب است.»
عشق و روابط اجتماعی شکلگرفته در محور آن، نه فقط نشان از جایگاه و احوال عاشق و معشوق، که بازنمای بسیاری از قواعد، هنجارها و ارزشهاست. جایگاه زنان در ارتباط با عوامل گوناگون، میزان حضور اجتماعی آنان، گسترهی روابطشان با مردان، استقلال اقتصادی، روابط خانوادگی، مرزها و حوزههای فعالیتشان از جمله آنهاست. همچنین تعاملات و تأثیرات میان حوزههای فرهنگی نیز بررسی میشود. مثلاً اینکه در دورههای مختلف ادبیات عرب، جایگاه و تصویری که از معشوق وجود دارد، در ارتباط با فرهنگهای مجاور و جریانهای فرهنگی و اجتماعی در حال شکلگیری، قابل فهمتر میشود. تفکرات عارفانه و صوفیانه از جمله آنهاست:
«این تشکیک در صدق عشق، همان معمای عشق خاکساری است که میان هرزگی و پارسایی یا عرفان در نوسان است تا آنجا که بهدرستی نمیتوان دانست حقیقت عشق خاکساری چیست و در کجاست: در کامرانی و خوشباشی غریزی است یا در الهی کردن بانو که تمنای محال است؟ در واقع مکتب ظاهری و عشق خاکساری هر دو به یک راه میروند، هر دو طالب چیزی ناممکن یعنی ذهن و وجدانی در نهایت پاکی و خلوص و خواستار معشوقی غیرقابل وصولاند.»
تغییر روابط و زمینههای تاریخی، پیش و پس از اسلام، خاستگاه ادبیات را دستخوش تغییر میسازد. همین تغییرات، در دورههای تاریخی بعد، یعنی اموی و عباسی ادامه مییابد. بانوی بادیهنشین آزادرأی، هر چه بیشتر با زندگی شهرنشینی میآمیزد و از تلفیق آداب و جهانبینی بادیهای با سبک و سیاق تحول یافتهی حوزهی سیاست، اقتصاد، مذهب، مناسک، اجتماع و… در اثر ظهور دین جدید و جهانگشاییها، تغیر میپذیرد.
مفهوم «خاکساری» که نویسنده آن را تعقیب میکند نیز، مفهومی مدام از نو شکلگیرنده است. این مفهوم نیز در روند تحولاتش با عرفان و جنون پیوند میخورد و خویشاوند میگردد. «در نظر ابنسراج که به سنت عرفان متکی است و پیروانش، به رغم منع و نهی ابنداود، عشق عرفانی و عشق خاکساری به هم میآمیزد. شاید جنون و شاهد بودن یک چیز بیش نباشند. عارف به زبان عاشق بانو، با خدای خویش راز و نیاز میکند. درد و رنج، تجربه و آزمون و دستاورد عشق خاکساری است و دیوانه و عارف دردمند، هر دو عاشقاند. پاد افره زیبایی و عشق و یا شهادت بر زیبایی و عشق، رنج و مرگ است و دیوانه و عارف هر دو وارث عشاق خاکسارند. اگر عشق خاکساری، خشوع و خضوع خریده به جان، طاعت و فرمانبرداری بیچون و چرا و پایداری در عشق به رغم نومیدی و احساس ناشایستگی عمیق خویشتن است، این همه خاص پیروان غیر منتظر عشاق خاکسار نیز هست. البته عرفا عنصری مثبت بر عشق خاکساری میافزایند و به همین علت عشق خاکساری در هیئت نوین، سراسر خلاف عقل ظاهربین و قوانین مصلحتآمیز اجتماعی خواهد بود.»