انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

معرفی کتاب پژوهشی در قصه سلیمان و بلقیس

ستاری، ج.، ۱۳۸۱، پژوهشی در قصه‌ی سلیمان و بلقیس، تهران: نشر مرکز

در جهان داستان‌ها و روایت‌ها؛ تاریخ، دین، فرهنگ عامه، آرزوها، امیال، روابط قدرت، سرکوب‌ها، اساطیر و فضای ذهنی و شناختی مردمان در هم تنیده می‌شوند. به‌گونه‌ای که در بسیاری موارد تمایز گذاری میان مرز این حوزه‌ها در آن دشوار و حتی ناممکن می‌گردد. هر قدر این روایت‌ها جهان‌شمول‌تر باشد، به‌سبب پیچیدگی و آمیختگی بیشتر با جهان‌های فرهنگی و ذهنی گوناگون، این دشواری بیشتر هم می‌شود.

ادیان مختلف، داستان‌های پیامبران را به‌گونه‌های متفاوتی نقل می‌کنند و طی زمان متناسب با جهان‌بینی مردمان هر کیش و آیین صیقل می‌خورد، علاوه بر روایات رسمی کتب مقدس، به‌سبب مواجهه‌ی روزمره‌ی افراد با آموزه‌‌های دینی، در جریان زندگی آن‌ها وارد می‌شود و در ارتباط با امور زیسته‌ی آن‌ها، تغییر شکل می‌یابد و باز ساخته می‌شود، در ادبیات راه یافته، دستمایه‌ی اشعار و استعارات فلسفی و عارفانه می‌گردد و باز هم در آثار مذهبی انعکاس می‌یابد. بدین ترتیب، شبکه‌ای در هم تنیده از جهان‌های گوناگون معرفتی، با تأثیرات و تأثرات متقابل پدید می‌آورد.

«بنابراین غرض از بازخوانی این قصه‌ها، کج‌تاب کردنشان نیست، بلکه روشن‌ساختن دگرگونی‌های یک قصه در سیر از فرهنگی به فرهنگی دیگر و نیز شناخت بهتر و دریافت عمیق‌تر آن‌هاست. در روایت توراتی، سلیمان و ملکه‌ی سبا، چهره‌هایی بیشتر انسانی دارند، اما در قصه‌های ایرانی، آن‌دو سیمایی اسطوره‌ای یافته‌اند»
این کتاب در تلاش است چهره‌ی ثبت‌شده از سلیمان و ملکه‌ی سبا را در لابه‌لای داستان‌ها بازجوید و مهم‌ترین ویژگی آن را بر شمارد. برای این کار سراغ دو نگرش توراتی و اسلامی می‌رود و در هر یک نقاط تمایز و تشابه داستان را باز می‌نماید. در بخش اول آثار منسوب به سلیمان را بر می‌شمارد که در این میان «غزل غزل‌ها» از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است چرا که بسیاری از پنداشت‌ها، آن را در رابطه با بلقیس معنا کرده‌اند. دیگر عنصر رمزآلودی که به آن می‌پردازد، هیکل، بنای مشهور سلیمان در اورشلیم، است. گفتنی است، از بیان معماری، طرح و نقش بنای هیکل نیز، نویسنده به تفاسیری می‌پردازد تا رابطه‌ی جهان مادی و غیر مادی، عشق روحانی و جسمانی، رموز عددی و کیهان‌شناختی بنا را نشان دهد و از این رهیافت به چیستی و چگونگی عشق سلیمان و بلقیس ( هم‌چنان در ارتباط با غزل غزل‌ها) پی ببرد. به نوعی پیوند و پیوست معانی جاری در غزل غزل‌ها با بنای هیکل در این بخش گشوده می‌گردد.

«به زعم مفسر، گل سرخ و سوسن، دو ساحت نرینه و مادینه‌ی ذات احدیت و بنابراین سپیدی و سرخی، مکمل هم و دو روی یک سکه‌اند و سکر روحانی، حاصل تعادل و هماهنگی میان سرخی و سفیدی و درشتی و نرمی و مهر و کین است و خوردن عسل با کندو، همانا به آمیختن زردی و سپیدی (سیم و زر) است.»
آن‌چه در بخش‌های مختلف کتاب به چشم می‌خورد، نوعی تصویر دو پهلو و مبهم از داوود و سلیمان است. گویی برای راویان، با آن همه قدرت و مکنت سلیمان، همسران پرشمار و ثروت فراوان آنان، درک روایات مذهبی و چهره‌ی پیامبرانه‌ی آن دو، خضوع و خشوع و بندگیشان دیریاب می‌بود؛ بدین جهت کشاکش این دو جنبه‌ی متعارض، در آثارشان تجلی یافته‌است. «اما سلیمان چنان‌که گذشت به گفته‌ی تورات، زنان بیگانه‌ی بسیار به همسری برگزید و بر اثر شیدایی و شیفتگی به خدایان آنان که بت‌پرست بودند، گروید و کیش و آیین نیاکان را از یاد برد و گمراه شد و یهوه نیز به‌سبب این قصور، مجازاتش کرد. … لکن سلیمان به موجب تورات ( بسان پدر) بعداً توبه کرد و بخشوده شد و همواره در کمال قدرت و حشمت و فرّ و شکوه فرمان راند»

این وضعیت متعارض از جمله در صفت آهن‌گری سلیمان هم جلوه‌گر می‌شود. بنابر آن‌چه کتاب نقل می‌کند، آهن‌گری در اساطیر، معنایی دو سویه را حمل می‌کند. گاه در تقابل با قدرت مطلق خداوندگار چهره‌ای شرور یافته و گاه با همین قدرت خود، در ارتباط با کیمیاگری ارزشی بس والا می‌یابد. هم‌چنان‌که سلیمان، معبد، انگشتر و سبا، جمع اضداد را در خود متبلور می‌سازند، آهن‌گر نیز «در بسیاری از فرهنگ‌ها، مهارکننده‌ی آتش علی‌الاطلاق پنداشته‌شده‌است و نیز موجودی به‌نظر آمده که می‌تواند در کنار رمزی زمین، یا در مرکز زمین، ایستاده، باران برانگیزد. این اتحاد میان آتش و آب، نشانه‌ی آگاهی آهنگر از صنع همایونی کیمیاگری است. به‌سخنی دیگر، ساختن شمشیر آب‌دیده، کار آهنگر رازدان است، چه با آب دادن شمشیر تفته در آتش، آب و آتش و Yin و Yang را به هم می‌آمیزد و وحدت آغازین اضداد را که جهانی بهشت‌آیین بوده‌است، باز می‌آفریند و این در حکم بازگشت به باغ جنت از دست شده است و تجدید عهد پیش از هبوط و در نهایت نیل به جاودانگی.»

از دیگر عناصر راز آلود ماجرای سلیمان و بلقیس، هدهد است که در اشعار و تعابیر عرفانی جایگاه ویژه‌ای دارد. مرغ سلیمان، پیوندش با حیات غیر مادی، جنبه‌های راز آمیز و نمادین، خبر رسانی از عالم غیب، نقش مرشدگون در طی طریقت، سبب شده‌است که نماد به آگاهی رساندن جنبه‌های نا آشکار حقیقت گردد و بدین طریق، پیام‌رسان سرزمین سباست و سلیمان چشم‌به راه او.

ای نفس خرم باد صبا از بر یار آمده‌ای، مرحبا

غافله‌ی شب چه شنیدی ز صبح؟ مرغ سلیمان چه خبر از سبا؟ [۱ ]

بدین ترتیب، ماجرای سبا و سلیمان، با عناصری با لایه‌های معنایی مختلف، در گونه‌های مختلف روایتش، نزد عرفا، فلاسفه، شعرا، ادبا و متدینان وصف شده‌است که در نظام منسجم رمزپردازی شده معنا می‌یابد. هنگامی که عناصر داستان را در کنار یکدیگر قرار دهیم، سیر روایت را دنبال کنیم، لایه‌های مشترک معنایی را دریابیم، سلیمان تورات را در کنار سلیمان قرآن قرار دهیم، هدهد غزل پارسی را با شانه‌به سر یک افسانه‌ی بی‌نشان در هم آمیزیم، زن‌دوستی، حرمسرای پر نقش و نگار، زنان پاکدامن و حورسرشت و نگاه‌های مردسالارانه‌ی یک تاریخ را یک مجموعه بنگاریم، ارتباط اسم اعظم نگین سلیمان را با ستون‌های هیکل فهم کنیم، آن‌گاه از مجموعه‌ی حوزه‌های شناختی، می‌توانیم به درکی کل‌گراتر از تخت سلیمان دست یابیم.

[۱ ]غزلیات سعدی، غزل یکم، به نقل از ganjoor.net