انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

معرفی کتاب «معنای بیماری»

شرحی پدیدارشناختی از دیدگاه‌های متفاوت پزشک و بیمار

اس. کِی تومبز

ترجمۀ محمدرضا اخلاقی منش

 

دیباچه

این کتاب (معنای بیماری: شرحی پدیدارشناختی از دیدگاه‌های متفاوت پزشک و بیمار) برجسته ترین اثر کِی تومبز و درواقع رساله دکترای وی بوده است. جوهره آنچه تومبز در این اثر با تمام توان و به بهترین شکل ممکن به آن پرداخته، گزارشی از حضور یک خلأ است که به طور نظام مند بین فهم بیمار از بیماری و دریافت انتزاعی پزشک از همان بیماری فاصله انداخته است. مسلماً اساس تجربه زیسته فرد، بیماری را برای او معنا می کند و دانش علمی پزشک، معنای دیگری از بیماری را بر پایه دانش علمی شکل می دهد.

به طور کلی تومبز نگاهی پدیدارشناختی (همان طور که خودش نیز اذعان داشته عمدتاً از بعد نوئتیک بر افق های تجربه شده فرد در طول زندگیش به پدیده های معنادار پیرامونیش) داشته است؛ البته با تأکید بر پدیدارشناسی روان شناختی. او شاگرد استیون کراول و تریسترام انگلهارد بود؛ هرچند به نظر من بیشترین تأثیر فلسفی خود را از آلفرد شوتز گرفته است. دیدگاه های تومبز در بحث های مورد نظر از شمول و احاطه ای چشمگیر بهره دارد و این بی تردید پیامد تجربه زیسته او به عنوان یک بیمار مبتلا به ام اس پیشرونده می باشد.

یکی از مهم ترین ویژگی های آثار تومبز این است که وی مطالب دشوار اما جذاب فلسفی را با بیانی ساده، دقیق و روان همراه با مصداق های ملموس ارائه داده و همواره تلاش می کند تا نشان دهد که پدیدارشناسی می تواند عمق و پیچیدگی های موجود در دیدگاه های متفاوت از یک پدیده (بیماری) را میان بیمار و پزشک بازگو کند. از این رو او تلاش می کند تا نقش پدیدارشناسی را در فهم این دیدگاه های متفاوت آشکار سازد.

در روند معناسازی بیماری، بیمار معنایی توصیفی مبتنی بر تجربه خود ارائه می دهد، که به قول آرتور کلاینمن درک پزشک از این معناسازی یا همان «الگوی توضیحی بیمار» از بیماری، بسیار حیاتی است. آن پاسخ هایی که بیمار به پرسش های اساسی خود پس از ابتلا به یک بیماری می یابد، برگرفته از زمینه های اعتقادی و فرهنگی اوست. این همان الگوی توضیحی بیمار است که از مجموعه پاسخ های بیمار به پرسش هایی همچون: چرا به این بیماری مبتلا شدم؟ ماهیت این بیماری چیست؟ بروز و سیر پیشرفت آن چگونه است؟ درمان مطلوب و مناسب آن چه خواهد بود؟ در مسیر درمان چه دشواری ها و نگرانی هایی خواهم داشت؟ و جز آن پدید آمده است. الگوهای توضیحی بیمار و پزشک با هم متفاوت است، چراکه هرکدام در جهان های متفاوتی به سر می برند و پیامد عدم توجه و درک دیدگاه بیمار از بیماریش، امکان تشخیص و بویژه درمان مناسب را سلب می کند.

از نظر تومبز تفاوت موجود بین این دو الگو عمدتاً به خاطر تفریق بنیادین تجربه زیسته بیمار و پزشک از بیماری است و اختلاف سطح دانش هر دو طرف نقش کمتری در شکل گیری این الگوها دارد؛ هرچند، به نظر من، نباید فراموش کرد که این «سطح دانش» عنصری جدا از تجربه زیسته نیست و حتی اساس «تفریق بنیادین تجربه زیسته پزشک و بیمار» (و الگوهای توضیحی آنها) همین اختلاف سطح دانش است. یادآوری کنم که در اینجا، سطح دانش نه فقط به معنای ساعت ها، ترم ها، سال ها و واحدهای درسی دانشگاهی سپری شده، بلکه به معنای شکل گیری «تجربه» ای در بستری «زیسته شده» است که طی زندگی علمی و آکادمیک پزشکی و بر اساس الگوهای معین در ساختار و «فرهنگ زیست پزشکی» برای پزشکان پدید می آید.

لازم می دانم برای شناخت بیشتر افکار و آرای کِی تومبز کمی بیشتر درباره دیدگاه های او توضیح بدهم. نخست آنکه او اساساً از اینکه به خاطر توسعه حوزه های اخلاق زیستی و فلسفه پزشکی (بویژه در ایالات متحده آمریکا)، دیدگاه های فلسفی پدیدارشناسی به محاق رفته، سخت ناراضی است؛ چه به عقیده او پدیدارشناسی می تواند روش و بینش روشنی را برای گشودن مسائل و کاستی های دنیای پزشکی فراهم آورد. او ازجمله این دشواری ها به موارد زیر اشاره می کند: طبیعت پزشکی (بما هو موجود)؛ تمایز بین تجربه مستقیم (بی واسطه) و مفهوم سازی علمی؛ طبیعت بدن (تن) و رابطه میان آن با آگاهی، جهان، و خویشتن؛ ساختار احساسات و هیجان ها؛ معنای سلامتی، بیماری و ناخوشی؛ معضل پیوندهای بیناذهنی (بین الاذهانی)، بخصوص در رابطه با ایجاد رابطه ای موفق با دیگران؛ پیچیدگی تصمیم گیری در محیط بالینی؛ هرگونه امکان و فرصت درک مشترک و همدلانه؛ نظریه و روش در پزشکی بالینی؛ و معیارهای اساسی در ارتباطات درمانی، یعنی رابطه میان بیمار و درمانگر.
تومبز در وهله نخست رویکرد پدیدارشناسی را مشتق از نگاه هوسرلی (نوعی نگاه موجود بما هو موجود) می بیند. خلاصه آن اینکه مشاهده گر می باید خود را از هرگونه پیش فرض درخصوص طبیعت یا واقعیت آن امر عینی رها کند و تلاش نماید تا آن را همچون یک تجربه بلاواسطه در رویارویی با «پدیده» ببیند. با چنین رویکردی، شکافی میان تجربه آنی و بلافاصله ما از پدیده-های روزمره زندگی، به منظور بیان صریح و روشن طبیعتِ این تجربه ها و ساختارهای تعمدی (قصدمند) که مشخص کننده معنای این تجربه ها هستند، بروز می یابد. بنابراین، آنچه در پدیدارشناسی نمود دارد، درک مشترک ما (و تجربه های ما) از جهان و تأمل بر آن است. تومبز جهت تبیین ساختارهای تعمدی (قصدمند) آگاهی، معتقد است که تأملات پدیدارشناختی به بروز هرچه بیشتر معنای تجربه ها می انجامد.
برای حصول چنین رویکردی، یعنی رویارویی با یک پدیده همان-طور که هست، پدیدارشناس باید نوعی «خنثی بودگی نظام مند» را پیشه کند. یعنی درحالی که خود را از هرگونه پیش داوری و پیش-فرض درباره طبیعتِ یک واقعیت رها می کند، خود را به اتخاذ روش هایی جهت تأویل و تعبیر جهان ملزم می بیند. به زبان ساده-تر، فرد باید خود را از اسارت هرگونه نظریه علمی رها کند تا بتواند توصیفی بی واسطه از هرآنچه به طور مستقیم از آگاهیش دریافت می کند، ارائه دهد. در این شرایط است که واقعیت های دنیای اجتماعی ، فرهنگی و فیزیکی در تجربه فرد فراموش نخواهد شد.
بنابراین، یک پدیدارشناس، یاد می گیرد که در رابطه با مسئله مورد پژوهشش «مَنشی خاص» را برگزیند. تومبز معتقد است، حال اگر این پژوهش در حوزه پزشکی باشد، یک رویکرد پدیدارشناختی در موارد زیر می تواند مفید واقع شود: ۱) پدیدارشناسی می-تواند توضیحی روشن از تفاوت های بنیادین و مهم بین تجربه-کردن بی واسطه را با گزارشی علمی و آکادمیک از همان تجربه ارائه دهد؛ ۲) پدیدارشناسی روش رویارویی با تجربه و تأمل بر آن را در اختیار می گذارد که منظور همان «تحویل» پدیدارشناختی یا «اِپوخه» است. بر این اساس، تحویل پدیدارشناختی صرفاً تلاشی برای «در پرانتز گذاردن» (کنار نهادن) پنداره های پاسخ داده نشده ما نیست، بلکه همزمان تلاشی است برای روشن ساختن پیش فرض های ما که همچون لعابی دورتادور تجربه ها را فراگرفته است. درواقع، روند پدیدارشناسی برای ما آشکار می کند که چگونه «عادت های حرفه ای ذهن» ما یعنی سوگیری های اجتماعی، فرهنگی، و نظریه پردازانه بر فهم و تأویل ما از یک پدیده تجربه شده تأثیر می گذارند؛ ۳) تأکید پدیدارشناسی بر توصیف مستقیم و دست اولی است که می توان طی بروز تجربه های زنده از زندگی روزمره در حوزه بهداشت و سلامت و پزشکی ارائه داد. مثلاً، یک پدیدارشناس در نگاه «موجود بما هو موجود»، تمرکز می کند بر پدیده بیماری «چنان چه به طور مستقیم و بلاواسطه با آن روبه رو می شویم و آن را تجربه می-کنیم» (بیماریِ زیسته شده). شناخت پدیده مریضی/ بیماری با تمام پیچیدگی های آن حائز اهمیتی وصف ناشدنی در حیطه عملکرد بالینی است؛ ۴) در حوزه پزشکی برخی مضامین هستند که از منظر پدیدارشناسی جایگاه ویژه ای دارند ازجمله: بدن (تن)، طبیعت و سرشت نوع بشر؛ زمان مندی و جسمانیت انسان؛ جوهره و خمیره معنا؛ نظریه قصدمندی؛ ساختارهای «زیست جهان» یا همان مفاهیم دربردارنده سوگیری ها، قطعیت ها و مفروضاتی که مورد پرسش قرار نگرفته اند و سطح زیرین اندیشه و فرهنگ بشری را دربرمی گیرند و تحت تأثیر جامعه، مذهب یا دوره های تاریخی قرار دارند؛ و در آخر، تحلیل ماهیت بینااذهانی و نگاه به تجربه زیسته.
در پایان بسیار خوشحالم که با یاری دوست فرزانه و مترجم توانا جناب آقای محمدرضا اخلاقی منش که پیشنهاد ترجمه این اثر دشوار را پذیرفتند و به خوبی هرچه تمام ترجمه مطلوبی از این کتاب ارائه دادند، شاهد انتشار اثری مهم از فیلسوف بزرگ معاصر، اس. کِی تومبز، در حوزه پزشکی و پدیدارشناسی برای مخاطبان اندیشمند فارسی زبان هستم. امیدوارم افزون بر علاقه مندان حوزه های فلسفه، جامعه شناسی و انسان شناسی، مشتاقان درگیر در حوزه پزشکی و سلامت، بویژه همکاران پزشک و پرستار نیز از این کتاب بهره ببرند.

 

š فهرست š

مقدمه
یک رویکرد پدیدارشناختی

فصل اول: جهان‌های متفاوت پزشک و بیمار
۱. جهان شخصی
۲. جهان مشترک
۳. دیدگاه‌های متفاوت پزشک و بیمار
۴. پیامدها برای طبابت

فصل دوم: بیماری
۱. سطوح برسازی معنا
۲. دریافت بیمار از بیماری
۳. دریافت پزشک از بیماری بیمار
۴. پیامدها برای طبابت
فصل سوم: بدن
۱. بدن زیسته
۲. بدن همچون ابژه
۳. بدن زیسته در بیماری
۴. بدن همچون ابژه در بیماری
۵. بدن ـ همچون ـ ابژۀ ـ علمی
۶. پیامدها برای طبابت

فصل چهارم: رابطۀ شفابخشی
۱. بیماری زیسته
۲. درک همدلانه
۳. روایت بالینی
۴. رابطۀ شفابخشی
کتاب شناسی
نمایه