اوباش در بهشت
اوباش در بهشت
نوشتههای مرتبط
ویلیام ایریگوین برگردان مکرم روحی پور
بحران اقتصادی آن ها را از پای در آورده است. با این وجود، یک روز تاسوس، والسموس، پسیس، میناس … چمدانشان را می بندند و راهی جزیره ای در دریای اژه می شوند که به نظرشان آب و هوای بهتری دارد. آنجا هیچ کس منتظرشان نیست. یا شاید هم منتظرشان باشند، آن هم با نفرتی عمیق نسبت به مزاحمینی که به فکرشان رسیده می توانند طبق قوانین خودشان زندگی کنند. آرتمی و استاورس موفق می شوند یک اوزوری (جایی که در آن نوشیدنی ای به نام اوزو، با طعم رازیانه تولید می شود) باز کنند و آن را « رستگاری از جانب دریا می آید» می نامند. چندی بعد، زن و شوهر را در مقابل ویرانه های ساختمان که طعمه حریق شده، می بینیم. آتش سوزی کار بارون های محلی است که قوانین بازار را تعیین می کنند. « آیا نمی دانید که کارتل در یونان خیلی قوی تر از کلمبیاست ؟ مثلا، نمی توانید سیب زمینی را به قیمت کیلویی٧٠ سنت بخرید و سیب زمینی سرخ کرده را ۵/١ یورو بفروشید، آن هم وقتی که دیگران آن را به قیمت ٣ یورو می فروشند.»
وای بر کسانی که سر تعظیم در برابر مافیای جزیره فرود نیاورده و با آن مخالفت می کنند. تاسوس با نافرمانی از دستورات زلیناکیس، که آدم خطرناکی بود، و شرح این موضوع برای نزدیکانش که چگونه این تاجر، با توطئه چینی در بازار میوه و سبزیجات، موفق شده است جیب خود و نوچه هایش را پرکند، حکم مرگ خود را امضا کرد: «سه یا چهار مرد نقاب دار او را وقتی که از سر زمین بر می گشت گرفته بودند، دست و پایش را بسته و کیسه سیاهی بر سرش کشیده و تمام طول شب او را با قایقی در دریاچه می گردانند، در حالیکه خودشان سوار قایق بودند و تاسوس را با طنابی در آب می کشیدند.» بعد از این اخطار، نهایتا تاسوس سکوت پیشه کرد و سپس به کلی ناپدید شد. پلیس، آتش نشانان و داوطلبان به این نتیجه رسیدند که تاسوس در غاری سقوط کرده و به همین دلیل جستجو را متوقف کردند. قربانی حتی وقت این را داشت که به بستگانش هشدار دهد: یونانی ها اغلب در کشور خودشان نیز مهاجر محسوب می شوند و در جزیره ها، تنها هیولاها می توانند زندگی کنند. هیولاها یا خدایان.
کرونیس، که سعی می کند بفهمد چرا «اجنبی ها»، آن گونه که جزیره نشینان صدایشان می کنند، مرتبا هدف حملات قرار می گیرند، نتیجه می گیرد: « شرارت آن ها با شرارت ما در آمیخته است.» تقصیر به گردن کار سخت و احساس کنار گذاشته شدن است که مانند خوره به جان افراد افتاده است. آن ها می اندیشند که از جامعه ای که دیگر نمی خواهدشان انتقامی نمادین می گیرند: « کشور در هم شکسته است، همه چیز ویران شده است، اما ما اینجا هنوز به روی هم چاقو می کشیم.» بر خلاف بقیه، کرونیس اجازه نمی دهد که این نفرت او را از پای در آورد. برای فرار از این نفرین اجتماعی، روزی از روی ویلچرش بلند می شود و خودش را از بالای پلکان به پایین پرتاب می کند. دیگر صدای مویه های لازاروس، یکی دیگر از ساکنان جزیره را نخواهد شنید،که پسرش احتمالا قربانی یکی دیگر از بارون های محلی شده است: « تا پنجاه می شمرد، سپس تا صد، در حال شمارش تمام مدت صدایی در سرش می پیچید که یک چیز، یک معمای ثابت را تکرار می کند. وقتی پدرت می میرد یتیم می شوی. وقتی همسرت می میرد، بیوه می شوی. اگر فرزندت بمیرد، چه هستی؟»
پس از مجموعه داستان « همه چیز درست می شود، خواهی دید » (کوییدام، ٢٠١۶)، کریستوس ایکونومو، روزنامه نگاری در سال ١٩٧٠در آتن متولد شده، همچنان از طریق داستان به کنکاش در جامعه ای می پردازد که در فروپاشی اش، همه چیز را تحت تاثیر قرار می دهد. او این کار را با شناسایی افرادی که از همه نیازمندترند شروع می کند: « اگر نیازمند باشید و دست اندرکار نباشید، همه جا بیگانه به حساب می آیید.»
* « رستگاری از جانب دریا می آید »، نوشته کریستوس ایکونومو، برگردان از یونانی میشل ولکوویچ، نشر کویدام، پاریس، ٢٠١٧، ١٩٢ صفحه، ٢٠یورو.
انسانشناسی و فرهنگ ناشر نسخه فارسی مجله لوموند دیپلماتیک در ایران است
لوموند دیپلماتیک ژوییه ۲۰۱۷