انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

معرفی کتاب «حافظه شهری: تاریخ و فراموشی در شهر مدرن»

در برداشت روزمره از حافظه، این اصطلاح دو جنبه دقیقا مرتبط دارد؛ جنبه نخست باقیمانده تجربه گذشته است که به نحوی در ذهن و در نتیجه در تلقی ما از خودمان نقش دارد یا در آن فعال می شود، در حالیکه تجربه های دیگر به فراموشی سپرده شده است. جنبه دوم مربوط است به توان یا قوه ای که از طریق آن گذشته را به یاد می آوریم. معنای فرایند یا سازوکار ذهنی در هر دو جنبه اصطلاح مشترک است و ظاهرا از معنای دیگر و قدیمی ترِ حافظه به مثابه ساختار بیان مشتق شده است. معنای حافظه به مثابه ماده ای سوبژکتیو نیز در هر دو جنبه مشترک است؛ هرچند این معنا را یا باید اصلاح کنیم (یادبود) یا به آن صفتی بیفزاییم (حافظه جمعی) تا ناظر به بیرون از خود باشد. حافظه شهری می تواند گونه ای انسان انگاری باشد، اما به طور عامتر به شهر به منزله منظره ای فیزیکی و مجموعه ای از اشیاء و اعمال دلالت دارد که یادآوری گذشته را ممکن ساخته و گذشته را از طریق رد و آثار تأسیس و بازتأسیس پیاپی شهر مجسم می کند. حافظه شهری ظاهرا به شهرها با مثابه مکانهایی اشاره دارد که در آنها زندگی ها زیسته شده اند و هنوز از لحاظ فیزیکی روشن به نظر می رسند و چیزی را می سازند که در فراسوی گفتمانهای معماران، طراحان، محافظان و برنامه ریزان شهری به خاطر سپرده شده است. اما حافظه شهری اغلب به طور استراتژیک با این حرفه ها نیز تجهیز شده است.

کتاب حاضر تلاشی است در راستای تحلیل شکلها، تجربه ها و فضاهای خاص حافظه شهری مدرن. مطالب آن بخشی از آثار هنری، رمانها، بناها، رخدادها و فضاهای شهری است که تناقضها و توانمندیهای علایق شهری کنونی ما را مفصل بندی کند. کتاب شامل ۸ فصل است و هر یک از فصول مقاله ای با مضمون شهر، آینده و گذشته شهری و حافظه شهری را در بر دارد. در هر یک از این مقالات کوشش نویسنده بر این بوده است تا با بیان مثالها، تصاویر و تحلیلهایی عمیق به بحث در باب شهر و حافظه شهری بپردازد. عناوین مقاله های کتاب موارد ذیل را شامل می شود:

حافظه شهری / فراموشی حومه – ساعت خروج در آنکوتز؛ زمان و خاطره در شهر پساصنعتی – بتون و حافظه – پارک توتمی: بازنمایی سمبلیک در فضای پساصنعتی – یادآوری، فراموشی و فضای گالری صنعتی – آینده گذشته: بایگانی سنگاپور – یازدهم سپتامبر و قوه حافظه شهر صنعتی: هنر معاصر و حافظه شهری

 

فصل اول فراموشی کژکارکردی را توضیح میدهد که از شناسایی پیوندهای میان واقعیتهای ذهنی و تاریخی جلوگیری می کند. نویسنده با بحث درباره سه متن پیوند میان تجربه تاریخی و مکانی را به مثابه تجربه ای متنی مورد بررسی قرار می دهد. یکی از این متون چیدمان مکان ویژه لوبینا هیمید است، دومی دیواری آجری است که در دتفورد ساخته شده و سومین مورد رمان استرلیتز اثر وینفرد جورج زبالت است. این سه متنِ حوزه ی هنر، معماری و ادبیات هر یک به مثابه فرامتنهایی خاطره انگیز تحلیل شده اند که رابطه میان یادآوری ذهنی و جمعی را نشان می دهند.

فصل دوم بر برخی از مباحث اساسی مربوط به زندگی شهری معاصر و اشکال شهری تمرکز دارد که نمونه شهر پساصنعتی و پسافوردی هستند. این اصطلاحات خودشان برخی مختصات فرهنگی و تاریخی را مفروض قرار میدهند؛ به شهرهایی اشاره دارند که از برخی جهات عمده، تحت تأثر صنعتگرایی مدرن تأسیس شده یا به طور اساسی شکل گرفته اند و با تغییر تقریبا گسترده در گذشته اخیر مانند صنعت زدایی از طریق ظهور تکنولوژیهای جدید یا جابجایی تولید انجام پذیرفته اند. چیزی که واقعا در اینجا مورد توجه است، شهر صنعتی باقیمانده و دگرگونی آن بر اثر بی توجهی، نوسازی و کشف دوباره گذشته از طریق حفاظت و نیز بازسازی و بازترکیب آن از طریق واردسازی کارکردهای جدید و سرمایه گذاری های مالی جدید است.

فصل سوم کتاب به نسبت میان بتون، حافظه و بناهای یادبود و یادواره ها می پردازد و اینکه طی چه مراحلی بتون به ماده اصلی بناهای یادبود تبدیل شده است. در اینجا چیزی که عجیب می نماید این است که بتون در عین حال با نابودی حافظه نیز پیوند محکمی دارد. بتون همه جا را شبیه به هم می سازد و مردم را از گذشته شان، از طبیعت و از یکدیگر جدا میکند. ” به طور خلاصه چیزی که بتون را «مدرن» میسازد، این است که به انواع واکنشهای متناقض دامن می زند. بتون قابلیتها را باز می کند، اما در عین حال جلو دستیابی به شیوه زندگی سابق را می گیرد و هر سازه بتونی به نحوی این را به ما اعلام می کند. در رویارویی با یک یادواره بتونی، چیزی را میبینیم که جنبه دوگانه مدرنیته را اعلام می کند؛ سفری به سوی آینده بهتر، اما در عین حال به منزله یک یادواره به زمان گذشته نیز ارجاع می دهد. به نظر می رسد یادواره ها باعث می شوند بتون که به طرق دیگر سرکوب شده است، آشکار و نمودار شود” (ص ۱۲۳).

در فصل چهارم پرسش اصلی این است که استفاده از نماد صنعتی درون شهرهای پساصنعتی چگونه می تواند تبیین و تئوریزه شود و کدام معانی فرهنگی و اجتماعی الهام بخش چنین تصادمی است؟ منظره شهری صنعتی دویست سال گذشته اکنون تا حدود زیادی بی مصرف شده، از کار افتاده یا مجددا با کاربری دیگری در شهر راه اندازیی شده است. این واکنشی اجتناب ناپذیر نسبت به سلطه جدید کالاها و خدمات پساصنعتی و بسترها و قالبهای نمادین و فرهنگی همراه آنها است. این فصل همچنین به بحث درباره توتم می پردازد و بیان می کند که آرایش نظری اصطلاح «توتمیسم» در فضای پساصنعتی می تواند این تحولات جدید را از رهگذر خوانش “توتم و تابو” (۱۹۱۳) اثر فروید قابل فهم سازد.

فصل پنجم کتاب به معنای فضای گالری صنعتی و زیبایی شناسی نمایشگاههای هنری میپردازد که به اعتقاد نویسنده ریشه در صحنه هنر نیویورک دهه ۱۹۵۰ دارد. مبحث اصلی در اینجا این است که گسترش فضای گالری صنعتی به طور یکنواخت صورت نگرفته است. ” فضای گالری صنعتی که زمانی زیبایی شناسی ای رادیکال و سبک آوانگارد بود، تماما در تصرف سازمانها بود. دیگر از حاشیه بودن حکایت نداشت، بلکه برعکس. هیچ شهر مشتاقی بدون موزه هایی که سابقا انبار بوده اند وجود ندارد و این نشانی است از اعتبار فرهنگی و ورود آن به قلمرو شهرنشینی پیشرفته بین المللی. این اعتبار فزاینده با نامشخص بودن آینده شهر همراه بوده است. این یک موقعیت نگران کننده برای فضای گالری صنعتی است که میان اوج و زوال متوقف مانده است” (ص ۱۸۸).
فصل ششم کتاب به بررسی گذشته و آینده شهر سنگاپور اختصاص یافته است، شهری که احتمالا نماینده وضعیت عمومی شهرهای معاصر است، “تاریخ تقریبا به کلی امحا شده، کل سرزمین از نو ساخته شده، بافت شهری تقریبا ثباتی ندارد و وجودش کوتاه مدت است (رِم کولهاس، ص ۲۲۴). در واقع چشم انداز شهری در سنگاپور که نمادی از مدرنیته ی حاد است جای تاریخی را گرفته که زمانی از دل آن سربرآورده بود. در اینجا نویسنده با بهره گیری از نظریات رم کولهاس، آرتور یاپ و والتر بنیامین جریان مدرنیته شهری در سنگاپور را مورد تحلیل قرار داده است. در پایان این فصل می خوانیم: یقینا سنگاپور از تاریخ خود آگاه است. نمایشگاهها و کتابها و منظره های سرگرم کننده ای در تئاتر یا تلویزیون وجود دارد که به شکلهای مختلف گذشته سنگاپور را مستند می کند.
فصل هفتم کتاب به حادثه یازدهم سپتامبر و تأثیرات پس از آن بر روی فضای کالبدی و ذهنی شهری پس از آن میپردازد. برجهای دوقلوی منهتن چیزی بیشتر از سکوی تماشای گردشگران و بلوکهای اداری بودند و به نوعی نمادی از نظم جهانی جدید محسوب می شدند. نابودی این برجها تأثیر رادیکالی بر روان آمریکایی داشته است و با توجه به سابقه ای برجهای دوقلو که دیگر وجود ندارند، به نظر می رسد معنای جدید از هویت ملی آمریکایی ساخته شده است. در این فصل برخی از قواعد کلی درباره پتانسیل ساختمانها و یادمانها، از طریق حضورشان یا بواسطه غیابشان، برای نمایندگی مجموعه ای از ارزشهای مشترک و تعریف معنای جمعی هویت، مورد بررسی قرار گرفته است. ” ویرانی برجهای دوقلو و پذیرش آن در رسانه ها نقشی اساسی در شکل گیری یک هویت آمریکایی جدید داشته است؛ هویتی که بنابر تعریف همیشه در وضعیت بازبینی است و هیچگاه تمامیت پذیر نیست” (ص ۲۷۷).
فصل هشتم با عنوان “قوه حافظه شهر صنعتی” به ارزیابی گروه کوچک و متناقضی از تکنیکهای زیبایی شناختی به یادسپاری در بستر شهر پساصنعتی اختصاص دارد. این آثار خود چیستی پساصنعتی بودن را به بحث نهاده و می پرسند که چه چیزی تغییری اساسی ایجاد می کند و نشانه این تغییر چیست؟ فراموشی آنچه قبلا رخ داده یا به یادسپاری آنچه ضررها و فوایدی دارد؟ به عنوان مثال در مورد مجسمه خانه (۱۹۹۳) اثر راشل وایترید، نویسنده عنوان می کند که تقریبا پس از حدود یک دهه از ساخته شدن مجسمه، گروه جدیدی از آثار با استفاده از تکنیکهای به کلی متفاوت از آن، برچیزی متمرکز شده اند که می توان «قوه حافظه شهر صنعتی» نامید. “اگر استرتژی اصلی وایترید توسل به نشانه بدون توجه به یادآوری خاصی بود، در این آثار جدید عنصر اصلی ایده تحقیقِ گاهی بازیگوشانه و شوخ طبعانه و خوداندیشانه است. آنها نگرشی کنایی تر و بی اعتنا به قلمرو عمومی دارند که با کارکردشان به منزله هنر گالری تناسب دارد، اما از طریق تحقیق نیز کارشان را پیش میبرند” (ص ۲۸۹).

مشخصات کتاب:
کرینسون، مارک (۱۳۹۶). حافظه شهری: تاریخ و فراموشی در شهر مدرن، ترجمه رضا نجف زاده، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی