انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

تابوی زنانگی

دوگانه جنس/ جنسیت که تا حد زیادی بر دوگانه طبیعت/ فرهنگ انطباق می‌یابد، به منظور تبیین نظری در موج دوم فمنیسم به رسمیت شناخته شد. اندیشمندان و فعالان فمنیست در مورد این که چه بخش‌هایی از مفهوم جنسیت «طبیعی» است، بازاندیشی کرده و ریشه تفاوت و نابرابری بین زن و مرد را بیشتر مربوط به جنسیت و تفاوت هایی دانسته اند که فرهنگ قائل می شود. اما در موج سوم فمنیسم اندیشمندانی چون جودیت باتلر این موضوع را مطرح کردند که خارج از گفتمان «من» وجود ندارد و بدن، جنس و امر طبیعی در پرتوی آگاهی اجتماعی معنادار می شود و تحت تاثیر امر فرهنگی و اجتماعی قرار می گیرد. بدین ترتیب در این دوره موضوع بدن و جنس در مطالعات جنسیت اهمیت بیشتری یافته و با جامعه شناسی بدن به طور جدی تری پیوند می خورد.

کتاب  «تابوی زنانگی» با موضوع بدن از دیدگاه جامعه شناختی، بر اساس تحقیق و پژوهش بر جامعه ایرانی توسط منصوره موسوی، نویسنده کتاب «زنانگی و بدن»، نوشته شده است. این کتاب بر اساس ۱۳۰ مصاحبه با زنان ۱۸ تا ۵۰ سال تنظیم شده است. خانم موسوی علت در نظر گرفتن این رده سنی را وارد نشدن به حوزه آسیب های اجتماعی اظهار می کند. البته عدم مصاحبه با کودکان مانع از پرداختن به دوره کودکی نشده است. به طوری که یکی از فصول کتاب را به بحث کودک همسری اختصاص داده است. در واقع گر چه مصاحبه شوندگان از بین کودکان انتخاب نشده اند، همه تجارب و روایت زنان از مواجه با بدن مد نظر قرار داشته و بررسی شده است. کما این که شیوه های تربیت جنسی و کنترل بدن دختران در نظام پدرسالار به طبع موضوع، بحث مفصلی را به خود اختصاص می دهد.

نویسنده در مقدمه مبانی نظری و روش شناختی تحقیق خود را به طور مختصر شرح داده و فصل اول را با تاریخچه ای از توجه به موضوع بدن و امر جنسی آغاز می کند. این تاریخچه از روان شناسی فرویدی شروع می شود و پس از آن با مطالعات انسان شناختی که اغلب نقدی بودند بر نظریه مردمحور و اروپامحور فروید امتداد می یابد. در واقع در سایر حوزه های علوم اجتماعی جنس و امرجنسی در زمره امور زیست شناسانه در نظر گرفته می شد و کمتر مورد مطالعه فرهنگی و اجتماعی قرار می گرفت. تحولات پزشکی و اجتماعی دهه ۷۰ مربوط به عمومیت یافتن شیوه های پیشگیری از بارداری، این تصور را خدشه دار و پس از آن بیماری های مقاربتی و ایدز و گرایشات جدید در هویت و روابط جنسی، ناکارآمدی علوم اجتماعی سنتی برای کمک به شرایط اجتماعی به وجود آمده را عیان کرد.

در ادامه نویسنده با مطرح کردن نظریه فوکو، ویکس و بوردیو به تشریح ارتباط امر جنسی و قدرت می پردازد. بدین ترتیب با پیوند مفهوم قدرت و کنترل بدن با امر جنسی جایگاه مفهوم جنسیت را در این معادله روشن و مفصل بندی نظری را برای پاسخ به پرسش اصلی کتاب فراهم می کند. ماهیت این پرسش رویکرد فمنیستی کتاب را نشان می دهد: چگونه به وسیله امر جنسی بر زنان اعمال قدرت می شود؟(ص ۳۳)

برای پاسخ به این سوال در مرحله اول به مفهوم شیء انگاری جنسی و سلطه جنسی مردانه اشاره شده که منجر به از خود بیگانگی زن با بدنش می شود. پدیده شرم نسبت به بدن زنانه که در جوامع سنتی ارزش محسوب می شود محصول این بیگانگی است. در ادامه نویسنده از نظام خویشاوندی، الگوهای فرهنگی، قوانین و سیاستگذاری های اجتماعی و تابوهای جنسی و تاثیرات هر یک از آنها بر زندگی جنسی زنان سخن می گوید. اهمیت نمادین بکارت و نظارت و سرکوب امر جنسی زنانه به واسطه آن، در کنار فقر اطلاعات بهداشتی و آموزشی درباره سیکل ماهانه دو موضوعی است که از نظر موسوی باعث می شود دختران از بدن خود بیگانه شوند. زنان در چنین زمینه اجتماعی در غالب ازدواج وارد ارتباط با جنس مقابل می شوند و کنترل های بدن زنانه با تاکید بر حفظ بکارت در دوره نامزدی همچنان ادامه می یابد. در این فرایند «قوانین و آداب و رسوم و عرف و سنت ها و آیین ها در هنجاری کردن خشونت و فرودستی زنان نقش دارند و از راه های مختلف این فرایند را گسترش می دهند.»(ص۶۷)

نویسنده سپس به انواع خشونت علیه زنان در زندگی زناشویی می پردازد که قوانین و سنت ها از آن حمایت می کنند و در نهایت به مساله ناموس، قتل های ناموسی و ختنه زنان می رسد. قتل های ناموسی نشان می دهند که باورهای تبعیض آمیز علیه زنان بسیار قدرتمندتر از عواطف انسانی مردان عمل می کنند و مردان به خاطر حفظ تعاریف و کلیشه های رایج از مردانگی به اعمال خشونت و سلطه وادار می شوند.

فصل دوم با عنوان مادرانگی، با معرفی جهت گیری جریان های مختلف فمنیستی در رابطه با مادری آغاز می شود. دوره اول ریشه نابرابری جنسیتی را در تفاوت های زیستی زن و مرد دانسته و به نفی مادری و دفاع از شیوه ها و فن آوری های نوین برای تولید مثل می پردازد. دوره دوم که با تفکیک مادری از نهاد مادری در جامعه پدرسالار همراه است و دوره سوم که تلاش دارد شیوه های فرهنگی و روان شناختی برای بازتولید مادری سنتی را از مادری طبیعی تفکیک کند و مادری را به عنوان فعالیتی پویا و غیرذات گرایانه مطرح می کند. سهم انسان شناسان در تغییر نگرش نسبت به تعاریف کلیشه ای و به چالش کشیدن نگرش های ذات گرایانه و بیولوژیک در این حوزه قابل توجه است. این بحث نظری با توجه دادن به این مساله که در جامعه سنتی و با توجه به سیاست های جمعیتی، اعتقادات و رسوم اجتماعی، زنان امکان کمتری برای تصمیم گیری در مورد فرزندآوری دارند و تصمیم خانواده و مرد در این باره تاثیرگذاری بیشتری دارد.

در همین فصل مبحث مادری و اشتغال با مطرح کردن تقسیم جنسیتی فضای عمومی و خصوصی و تشویق دختران به اولویت دادن به نقش مادری و چالش های زنان امروز در ایجاد توازن بین این دو عرصه پی گرفته می شود. مشکلات فرهنگی و قانونی که منجر به فشارهای فکری، عاطفی و جسمی شدیدی در مادران شاغل شده و آنها را نسبت به جنسیت و بدنشان از خود بیگانه می سازد. در بحث فرزندآوری و سیاست های اجتماعی با مرور تاریخچه باروری در ایران به فشارهای اجتماعی، تغییرات ساختارهای سیاسی، اجتماعی نسبت به تصمیم فردی زنان سهم بیشتری داده شده است. میزان آگاهی و اختیارات مادران در مورد روش های پیشگیری از بارداری نشان دهنده آن است که فرزندآوری، کمتر انتخابی بوده است. در پایان این فصل نویسنده نتیجه می گیرد «ارتباط تنگاتنگ بدن زنانه با خانواده و اشتغال و احساس جنسی و مادری و … در جامعه ای که مبتنی بر سازوکارهای توسعه یافتگی است یا در جهت آن تلاش می کند، باید بر استقلال اقتصادی و اجتماعی زنان و در نظر گرفتن حقوق مربوط به بدنشان و تواناسازی آنان مبتنی باشد.»(ص ۱۷۹)

در فصل سوم نویسنده به قوانین و دلایل مختلف منجر به کودک همسری، وضعیت جامعه ایران در این رابطه و آسیب های جسمی، روانی و اجتماعی مربوط به آن می پردازد.

در پایان نویسنده از مباحث مطرح شده چنین نتیجه می گیرد که زنان نسبت به بدن خود از خود بیگانه شده اند. «نقش هایی که به زن واگذار می شود همواره عامل از خود بیگانگی او نیست، بلکه الزامات نقش ها و میزان اختیاراتی که زن در عمل به نقش دارد و اراده او در شکل دهی وظایف نقش و برآوردن انتظارات نقش می تواند عامل از خودبیگانگی او با بدنش شود. هر گاه زن در رابطه با بدنش احساس بی قدرتی و عجز نماید، با بدنش بیگانه است»(ص ۲۲۵) احساس ابزار بودن چه در مرد (ابزار کار) و چه در زن(ابزار جنسی)، به بیگانگی با بدن خود منجر می شود و عوامل اقتصادی، سنت های کهن و امروزی و قوانین باعث چنین احساسی می شوند.

به لحاظ روش نگارش، تلفیق مباحث نظری و نقل قول از مصاحبه ها، خواننده را به طور ملموس و زنده با بحث درگیر و قدرت اقناع کنندگی متن را افزایش می دهد. تلفیق محتوای نظری و یافته های تحقیق در کتاب تابوی زنانگی نمونه ای مناسب برای نویسندگانی است که تصمیم به انتشار تحقیقات خود در غالب کتاب و برای مخاطبانی عمومی نسبت به رساله ها و مقالات علمی پژوهشی را دارند.

گرچه محتوای کتاب به مسائل و ابعاد مختلف در ارتباط با بدن زنانه می پردازد، عاملیت زنان چه از جنس مقاومت یا تاب آوری و چه از جنس پذیرش هنجارهای سرکوب کننده امر جنسی زنانه را کمتر مورد توجه قرار داده است. شاید از این جهت که چنین مقاومت هایی جزو ناهنجاری ها و آسیب های اجتماعی تلقی می شوند و یا از آن جهت که نویسنده معتقد به سرکوب و حذف عاملیت زنانه است. به طور مثال افزایش سطح تحصیلات زنان طی چند دهه اخیر، بر آگاهی زنان و تلاش برای تاثیرگذاری بیشتر بر تصمیمات مربوط به بدنشان موثر بوده است. افزایش سنوات تحصیل از یک سو بر افزایش سن ازدواج و از سوی دیگر بر میزان فرزندآوری موثر است که می توان آن ها را به عنوان تصمیم خانواده و سیاست های اجتماعی بر بدن زنان در نظر گرفت. اما این عوامل به هر روی آگاهی و فرصت انتخاب زنان درباره ازدواج(یا امتناع از آن) و فرزندآوری را نیز افزایش می دهد که در بخش سیاست های جمعیتی به آن اشاره نشده است. زیرا تاکید بر عوامل و مسائلی بوده است که برای بدن زنانه سیاستگذاری می کنند و نه برعکس.

مثال دیگر در این زمینه کنجکاوی دختران برای کسب دانش درباره امر جنسی و حتی تجربه رابطه جنسی و اجتماعی با جنس مخالف قبل از ازدواج است که در دهه اخیر با توجه به افزایش دسترسی به تلفن همراه، فضای مجازی و شبکه های اجتماعی و همچنین شرایط گمنامی یا کاهش کنترل و نظارت اجتماعی بر فرد در شهرهای بزرگ بیشتر شده است. همچنین آرایش و میزان بالای تقاضا برای جراحی های زیبایی می تواند به عنوان پذیرش خود به عنوان ابزار لذت و بیگانگی با بدن یا مقاومت در مقابل سرکوب بدن زنانه، از طریق نامرئی کردن آن در فضای عمومی، به حساب آید.

در نهایت به نظر می رسد تابوی زنانگی توانسته است گشاینده مبحثی پردامنه در حوزه جامعه شناسی بدن و زنان در ایران باشد. اما به نظر نگارنده، در نظر گرفتن میدان تحقیق گسترده برای انجام یک تحقیق کیفی با موضوعی به گستردگی و عمومیت بدن زنانه نقطه ضعفی برای این کتاب محسوب می شود که فرصت پرداختن به عوامل تشدید یا تحدید کننده بیگانگی با بدن و یا پرداختن به عاملیت زنانه را از نویسنده کتاب گرفته است. به همین دلیل مصاحبه با افرادی از ۲۳ استان کشور در موضوع زنانگی متناسب با روش تحقیقات کیفی نیست. اکنون جای دارد تحقیقات بعدی به طور اختصاصی گروه های فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی را به تفکیک مناطق و استان های مختلف کشور در این حوزه مورد مطالعه قرار دهند تا دانش جزءنگرتر و عمیق تری در این رابطه بتواند به بهبود شرایط فرهنگی و اجتماعی در این زمینه کمک نماید.

 

مشخصات کتاب‌شناختی:
تابوی زنانگی/ نوشته منصوره موسوی/ ۱۳۹۷/ انتشارات مروارید