انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

معرفی و خلاصه کتابِ مردان و پسران

کانل یکی از صاحبنظران حوزه مطالعات جنسیت است که بر خلاف نظریه‌های پیشین در این حوزه، به مطالعه یکی از دو گروه جنسی زنان یا مردان به طور جداگانه نمی‌پردازد و معتقد است تعاریف متفاوت موجود از زنانگی در تعامل و تقابل با تعاریف متنوع از مردانگی که در زمان‌ها، مکان‌ها و فرهنگ‌های مختلف برساخته می‌شوند، در یک نظم جنسیتی قرار می‌گیرند. رهیافت او به علت ادغام مفاهیم پدرسالاری و مردانگی در یک نظریه فراگیر در مورد روابط جنسیتی، نفوذ زیادی در جامعه‌شناسی داشته است(یعقوبی،۱۹۷:۱۳۹۳).

کتاب «مردان و پسران»، رویکردی کل‌نگر دارد که مباحث نظری و عملی را از سطح فردی تا سطح جهانی در ابعاد تاریخی و اجتماعی دربرگرفته است. این کتاب در پنج بخش و ۱۲ فصل تدوین شده و پس از طرح مفاهیم، پیشینه و چارچوب نظری در بخش اول، به مساله جهانی‌شدن در بخش دوم و با استفاده از روش‌های مردم‌نگارانه، مصاحبه و مطالعه تاریخ زندگی تعدادی از مردان به مسائل مربوط به بدن و لذت در بخش سوم می‌پردازد. در بخش چهارم دوباره از سطح خرد فاصله گرفته و در سطح میانی(نهادهای اجتماعی) راهبردهای عملی برای دستیابی به برابری جنسیتی را مورد توجه قرار می‌دهد. در نهایت بخش آخر کتاب به مسائل جهانی و تغییرات مردانگی‌ها می‌پردازد.
این کتاب تاریخ مطالعات مردانگی را به نیمه دوم قرن بیستم ارتباط داده و در عین حال پیش‌تاریخ مطالعات مردانگی را تا آغاز قرن بیستم و نظریه‌های فروید در نظر گرفته است. پس از رویکردهای روانکاوانه به هویت و شخصیت، در نیمه قرن بیستم مفهوم «نقش اجتماعی» که از انسان‌شناسی وارد علوم اجتماعی شد، اهمیت یافت و نگرشی روان- جامعه‌شناسی به نظریه نقش در مورد جنسیت به کار برده شد و ایده «نقش جنسی» را ایجاد کرد.

در دهه ۱۹۸۰، سومین رهیافت نسبت به جنسیت، با عنوان برساخت‌گرایی اجتماعی شکل گرفت. تحلیل فمنیستی از جنسیت به عنوان یک ساختار روابط اجتماعی، به ویژه ساختار روابط قدرت، توجه به خرده‌فرهنگ‌ها و مفاهیم حاشیه‌سازی و مقاومت و تحلیل‌های پساساختارگرایانه از هویت‌یابی در گفتمان و تاثیر متقابل جنسیت و قومیت، سکسوالیته، طبقه و ملیتاز زیربناهای کلیدی این رهیافت است.

کانل تحقیقات متعدد مردم‌نگارانه را دلیل بر این مدعا می‌داند که فرهنگ‌ها در دوره‌های مختلف تاریخی مفهوم جنسیت را به شیوه‌های مختلفی برساخته‌ و تعاریف متفاوتی از مردانگی داشته‌ یا دارند. بنابراین جوامع چندفرهنگی، تعاریف و پویایی‌های چندگانه‌ای در زمینه مردانگی دارند. همچنین تفاوت و تنوع، تنها بین فرهنگی نیست و حتی درون فرهنگ‌ها و در زمینه‌های متفاوت سنی و شغلی و قومی و… نیز تفاوت‌ها وجود دارند. این تعاریف متفاوت در یک نظام با یکدیگر در ارتباط اغلب سلسله مراتبی و سلطه قرار می‌گیرند.

در مناسبات جنسیتی، بدن‌ها الگوی مردانگی یا زنانگی را تعیین نمی‌کنند، اما لوح‌های سفید خنثی هم نیستند. جنسیت ژنتیک نیست و توسط ساختار اجتماعی قبل از تعامل اجتماعی، تعیین و تثبیت نشده است، بلکه در کنش به وجود می‌آید و به طور فعال تولید می‌‌شود و طی زمان تغییر می‌یابد.
فصل دوم، به نقد و بررسی رهیافت‌های نظری در حوزه مردانگی و بسط رهیافت پیشنهادی اثر می‌پردازد. نظریه‌هایی که طی دهه‌های اخیر، جنسیت را به عنوان یک حیطه پیچیده و تاثیرگذار بر کنش اجتماعی توضیح داده‌اند، توسط کانل رد می‌شوند. نظریه «نقش‌های جنسی»(Sex role’s)، که الگوهای جنسیتی را بر اساس ترجیح و انتظار اجتماعی از رفتار مناسب برای هر جنسیت توضیح می‌دهد، موفقیت‌هایی در برخی حوزه‌ها مثل آموزش داشته است. از این جهت که توانسته فرصت‌ها و انتخاب‌های دختران را افزایش دهد. اما نظریه‌ای که بر اساس انتظارات و هنجارها باشد، نمی‌تواند مفاهیمی همچون قدرت، خشونت و نابرابری مادی را درک کند و استراتژی‌های محدودی برای تغییر دارد. گروه دوم، نظریه‌هایی هستند که وی آن‌ها را «نظریه مقوله‌بندی» می‌نامد. این نظریه‌‌ها زنان و مردان را مقوله‌هایی از پیش شکل‌گرفته می‌دانند. از جمله نظریه‌های ضرورت‌گرایی زیستی(Biological essentialism) یا سایر نظریه‌های مقوله‌بندی که الزاما حاوی تقلیل‌‌گرایی زیستی نیستند، به جنسیت بر اساس برخی روابط بین مقوله‌ها که ذاتی آن‌ها نیستند، توجه می‌کنند. چنین مفهومی از جنسیت زیربنای بیشتر گرایش‌های روانشناختی مردم‌پسند، تحقیقات تفاوت جنسی کمی و بیشتر مباحث مزاحمت جنسی و خشونت جنسیتی است. گرچه این رهیافت مباحث قدرت را بهتر از نظریه نقش جنسی توضیح می‌دهد، مشکلاتی در فهم پیچیدگی‌های جنسیت مثل خشونت جنسیتی خارج از دو مقوله اصلی جنسیت(مثل خشونت علیه همجنس‌گرایان) و کاربرد کمی برای سیاست‌های صنعتی و اهمیت اتحادیه‌گرایی برای زنان طبقه کارگر دارد. همچنین به راحتی به سمت تعمیم‌های قوم‌مدارانه در مورد زنان و مردان سوق می‌یابد.
در مقابل دو نظریه دارای اهمیت، پساساختارگرایی و ماتریالیسم هستند. پیچیدگی، ابهام و سیالیت از موضوعات مرکزی پساساختارگرایی و پسامدرنیسم در زمینه جنسیت هستند. محققان این رویکرد تحت تاثیر فوکو مطالعه کرده‌اند که چطور دامنه‌ای از گفتمان‌ها از پزشکی تا مد بدن‌های انسان را طبقه‌بندی و بازنمایی می‌کنند و بر نظام‌هایی از کارکرد دانش به عنوان بخشی از قدرت تاکید دارند.
در میان مطالعات و نظریات پساساختارگرایان، کانل به نظریه هتلر(holter 1995,1997)می‌پردازد که نکته کلیدی آن این است که وی برخلاف بیشتر نظریه‌های این حوزه،زنانگی و مردانگی را به عنوانیک تضاد سادهدر نظر نمی‌گیرد. بلکه جنسیت به عنوان بیانی از کل رابطه بین حیطه تولید و بازتولید پدیدار می‌شود. خود سرمایه‌داری صنعتی مخالف خودش را ایجاد کرده است، دنیای زندگی خانگی در مقابل دنیای کار مزدبگیری و زنان به عنوان دیگری مردان…در این نظر، جنسیت یک رابطه گروه محور، ذاتی در خود رابطه کار مزدبگیری ایجاد می‌کند…(Holter,1995,p102)
پس از آن کانل نظریه خود را در مساله جنسیت ارائه می‌کند. وی از طریق رهیافت‌ رابطه‌ای، جنسیت را به عنوان «شیوه‌ای که در آن در کنش اجتماعی- چه در زندگی شخصی، تعامل بین فردی یا مقیاس بزرگتر- سازمان‌یافته است» در نظر می‌گیرد و این الگودهی به روابط اجتماعی را «ساختار» می‌نامد: جنسیت به عنوان ساختار اجتماعی.
اما جنسیت تنها یک ساختار نیست. تحلیل جنسیت حداقل در سه ساختار تقسیم کار، روابط قدرت و روابط پیوندهای عاطفی قابل فهم است. همچنین ما بیشتر تفاوت‌های جنسیتی را از طریق تضادهای «نمادین» می‌شناسیم و این مساله عقیده دوگانگی جنسیتی را تقویت می‌کند.
جنسیت کنشی اجتماعی است که پیوسته به بدن‌ها ارجاع می‌دهد و آنچه بدن‌ها انجام می‌دهند، کنش اجتماعی تقلیل یافته به بدن نیست. شکل‌بندی جنسیت در سطح زندگی فردی، فرایندهای جمعی(مثل رسانه‌های عمومی، کتب درسی، زبان و …)، نهادها(مثل دولت، مدرسه و محل کار) پدیدار می‌شوند. الگویی از همه این روابط درون یک نهاد را می‌توان «رژیم جنسیتی» و الگوی کلی رژیم‌های جنسیتی، با الگوی جنسیتی فرهنگ و زندگی شخصی را «نظام جنسیتی» یک جامعه نام نهاد. رژیم‌ها و نظام جنسیتی یک فرهنگ به طور تاریخی تولید می‌شوند و موضوع تغییر در طول زمان هستند و با نژاد، طبقه، ملیت و موقعیت در نظام جهانی تعامل می‌کنند.
نوع خاصی از مردانگی می‌تواند در رژیم جنسیتی یک نهاد مثل ارتش یا مدرسه جای گرفته باشد. فعالیت دولت می‌تواند به شکل‌گیری روابط جنسیتی و مقوله‌های اجتماعی که این روابط تعریف می‌کنند، کمک کند. مثلا مقوله‌های زن و شوهر تا حدی با فعالیت‌های دولتی (از طریق قوانین ازدواج و خانواده) ایجاد می‌شوند.
مردانگی یا زنانگی به طور غیر شخصی در فرهنگ به عنوان موقعیت سوژه در فرایند بازنمایی در ساختار زبان و سایر نظام‌های نمادین وجود دارند. کنش فردی می‌تواند با این موقعیت‌یابی موافقت یا آن را بازتولید کند، اما این امکان را هم دارد که با آن مقابله و به آن اعتراض کند.
فصل سوم و چهارم، به این مساله می‌پردازد که چگونه مردانگی‌های خاص توسط نیروهای جهانی‌سازی طی تاریخ امپریالیسم و استعمار نو ایجاد شده‌اند و شکل‌گیری مردانگی‌ها و سیاست‌های جنسیتی مردان تحت جریان جهانی‌شدن معاصر چگونه بوده‌است. کانل از ایجاد تدریجی یک نظم جنسیتی جهانی به موازات بی‌ثباتی‌های محلی در این حوزه سخن می‌گوید. یک پاسخ به این بی‌ثباتی‌ها، در گروه‌های به چالش کشیده شده‌ای که هنوز دارای سلطه هستند، دوباره حاکم کردن سلسله مراتب جنسیتی محلی است مثل بنیادگرایی مردانه در آمریکا(جنبش طرفداران احیای مذهبی محافظان عهد)(Promise Keepers) و افغانستان(طالبان) که جنبش‌های ضد جهانی‌شدن به حساب می‌آیند. البته نظام جهانی به خودی خود منجر به ترقی خواهی جنسیتی نمی‌شود، بلکه برنامه نئولیبرالیسم برای اصلاح اقتصادهای ملی و بین‌المللی امکانات اصلاح جنسیتی را فراهم می‌کند. اما در مقابل یک مردانگی رقیب در حوزه روابط و تجارت بین‌المللی و شرکت‌های چندملیتی وجود دارد که
مردانگی کنترل‌گرا و سخت ارتشی، از نوع دیکتاتوری بوروکراتیک استالینی بوده که با فروپاشی استانیلیسم و پایان جنگ سرد جای خود را به مردانگی خودمدار حسابگر منعطف‌تری می‌دهد که بنیان «سرمایه‌داری سریع»است.
اشکال مختلف مردانگی با هم وجود دارند و هژمونی هر شکل پیوسته موضوع چالش است. مردانگی تجارت جهانی هم کاملا یکدست نیست. این اشکال ریشه گرفته از فرهنگ‌های مختلف، در بخش‌های مختلف نظام جهانی جای گرفته‌اند و چالش‌هایی با هم دارند.
از فصل چهارم تا هفتم، موضوع بدن‌ها و مسائل مربوط به بدن مورد توجه قرار گرفته است. مسائل بدن (ورزش، خشونت، سلامت و سکسوالیته) برای مباحث آزادسازی زنان و مردان در دهه هفتاد مورد توجه بوده و اخیرا به کانون توجه بازگشته است. در فصل چهار این موضوع با مقیاس جهانی تحلیل شده‌است. ایدئولوژی‌های ضرورت‌گرا و محافظه‌کار وابسته به بدن بودن مردانگی را باعث محدودیت برای سیاستگذاری در این حوزه می‌دانند. اما تحقیقات بین فرهنگی و تاریخی نشان‌دهنده تفاوت‌ها و تغییرات در هویت‌های جنسیتی هستند و نشان‌ می‌دهند که بدنمندی مردانه پیوسته تحت تاثیر نیروهای اجتماعی قرار داشته است. بنابراین این امکان وجود دارد که سیاست‌هایی برای دست‌یابی به عدالت اجتماعی و صلح در این حوزه برنامه‌ریزی شود. نویسنده معتقد است در ارتباط با بدن مردان مواردی وجود دارد که شانس اصلاح وضعیت را دارد. به طور مثال در حوزه سلامت می‌توان برنامه‌هایی با الهام از ابتکارات سلامت زنان یا با همکاری آن‌ها برای کاهش الکلیسم، آسیب‌های جاده‌ای و سایر پیامدهای منفی مردانگی‌های معاصر را پیگیری کرد. همچنین در زمینه خشونت، برخی از جنبش‌های ضدخشونت مستقیما متوجه مردانگی هستند. در فصل بعد ارتباط بدن و مردانگی با ارائه تحقیقات کیفی در سطح خرد دنبال می‌شود. کانل نشان می‌دهد که در مردانگی مسلط نوعی متعالی‌سازی وجود دارد که نظام جنسیتی را تثبیت می‌کند. الگوی مردانگی در این فرهنگ مثال‌ها و قهرمان‌هایی دارد که از آن‌ها تقدیر می‌شود. فرد مورد مطالعه این فصل در تمام زندگی‌اش در مدرسه و مسابقات ورزشی و در رسانه‌ها به عنوان قهرمان مطرح شده است. اما در این الگوی مردانگی تناقضات مختلفی نشان داده می‌شود که تا حدی مربوط به نمایشی و نمادین بودن این موقعیت است.در مقابل موارد معرفی شده در فصل بعد به مثال‌های نقیض مفهوم مردانگی مسلط از جمله مردان با سوء مصرف الکل و مردان همجنس‌گرای طبقه کارگر و راهبردهای پیشگیری از ایدز در میان آن‌ها تشریح می‌شود.
فصل ۸ به ارائه نتایج تحقیقات نویسنده در حوزه مردانگی و آموزش و در فصل ۹ بررسی ادبیات تحقیق حوزه مدرسه‌روی پرداخته و چارچوبی برای فهم مسائل آموزش پسران ارائه می‌کنند.وی نشان می‌دهد که مدرسه الزاما با خانواده و رسانه و محیط کار هماهنگ نیست و برنامه درسی پنهان بیش از برنامه درسی رسمی بر شکل‌گیری هویت مردانه تاثیرگذار است. اما به هر حال برای بیشتر مردان تاثیر کلیدی نداشته است. در بیشتر موارد مطالعه شده، خانواده در دوره کودکی، محل کار بزرگسالی و روابط جنسی(از جمله ازدواج) تاثیر بیشتری داشته‌اند.با این حال مدرسه‌روی بعد از این سه قوی‌ترین تاثیر را داراست و از این جهت که نظام آموزشی امکان بیشتری برای مطرح کردن بحث دموکراتیزه کردن روابط جنسیتی و انجام تغییراتی در این جهت را دارد، می‌تواند استراتژیک‌تراز سایر نهادها باشد. معلمان نیروی کار اصلاحات آموزشی هستند و به علت خشونت و مقاومت بین پسران فشار زیادی را تجربه می‌کنند. بنابراین علل حرفه‌ای برای مواجه آنان با مفاهیم مردانگی وجود دارد. مدارس گنجایش قابل توجهی برای ساخت و بازسازی جنسیت دارند و می‌توانند «رژیم جنسیتی» خود را کنترل کنند. این فصل ابعاد مختلف تاثیر نهاد آموزشی بر برساخت هویت جنسی پسران را بررسی و تحلیل کرده است.
تحقیقات اجتماعی و تاریخی امکان تغییر در بازنمایی و گفتمان جنسیت را نشان داده‌اند. از این جهت فصل ۱۱ به مدل عمومی‌تری از تغییر و مفاهیم معاصر استراتژی سیاسی می‌پردازد.این تغییرات در مباحث مربوط به خشونت مردان، ارتباط آن با مسائل صلح بین‌المللی و راهبردهایی برای تغییر تعاریف مردانگی جهت دستیابی به صلح در فصل ۱۲ پیگیری شده است.

مشخصات کتاب:
The Men and the Boys/R.W. Connell/Allen &Unwin/2000.