انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

معرفی نظریه فرهنگ فقر اسکار لوییس

اسکار لوییس در سال ۱۹۱۴ در نیویورک متولد شد. او از دانشگاه کلمبیا در رشته‌ی مردم شناسی فارغ‌التحصیل شد و در بروکلین کالج و در دانشگاه واشنگتن به تدریس پرداخت. در سال ۱۹۴۸ پروفسور قوم‌شناسی در دانشگاه ایلینویز شد. از سال ۱۹۴۳ تا ۴۴ از طرف موسسه‌ی ملی پژوهش درباره‌ی سرخپوستان به آمریکای لاتین فرستاده شد و به دنبال این سفر کتاب جالب «زندگی در یک دهکده‌ی مکزیکی» را نوشت. او در سال‌های ۵۲ تا ۵۴ توسط بنیاد فورد، مجددا به آمریکای لاتین اعزام شد و در سال ۱۹۵۹ برای اولین بار خانواده ی سانچز را در کتاب «پنج خانواده» نوشت که از نظر علمی و ادبی یک کار کلاسیک است. کتاب «فرزندان سانچز» در سال ۱۹۶۱ در آمریکا منتشر شد و برای اولین بار در ایران در سال ۱۳۸۷ ترجمه و منتشر شد. این کتاب در سال ۱۹۶۳ در فرانسه ترجمه شد و جایزه بهترین کتاب خارجی را گرفت کتاب دیگر او «پدر و مارتینز: دهقان مکزیکی و خانواده اش نیز در سال ۱۹۶۴ به چاپ رسیده است. کتب لویس به حدی ارزشمند است که با گذشت سالهای متعدد از این نظریه اولاً هنوز نظریه فرهنگ فقر او در کتب و مقالات و تحقیقات مختلفی استفاده شده و هنوز رونق خود را از دست نداده است. دوم اینکه درباره کتابهای او نیز دانشمندان و محققان مختلف کتب و مقالات زیادی در موضوعات مختلف منتشر کرده‌اند. یکی از جذابیت ها و شاید بتوان گفت تفاوت ها یا امتیازات آثار او نسبت به مردم شناسان دیگر سبک نگارش داستان گونه اوست که مخاطبان زیادی را در همه قشرها به خود جذب کرده است. به طور نمونه کتاب فرزندان سانچز فقط در ایران سایتهای مختلف به شکل کتاب صوتی به صورت رایگان و با هزینه به فروش می‌رسد و ناشر این کتاب بیشتر آن را یک کتاب رمان می‌داند تا یک کتاب علمی. در این اواخر نیز این کتاب آنقدر متقاضی داشت که قیمت کتاب را تا ۵۰۰ هزار تومان نیز بالا برد، اما خوشبختانه به تازگی چاپ جدید آن نیز منتشر شده است و درسایتهای اینترنتی موجود شده است. او در این کتاب فرهنگ فقر را به صورت داستان زندگی اعضای یک خانواده در مکزیک به زیبایی به تصویر کشیده است که با توجه به عنوان این متن، بیشتر درباره آن صحبت خواهم کرد.

لازم به ذکر است که نگارنده با مطالعه و بررسی کتب و مقالات و آثار موجود در این زمینه تا حدی که توانسته است سعی کرده است تصویری روشن از این نظریه به دست دهد.

کتاب «فرهنگ فقر و شناخت آن» جزو قدیمی‌ترین منابع ترجمه‌ای در ایران درباره فقر است. این کتاب یا به تعبیر مترجم، جزوه در ۳۸ صفحه منتشر شده است که بخش جزئی از کتاب اسکار لوئیس است. در ابتدای این کتاب چنین آمده است: «جزوه‌ای که در دسترس قرار می‌گیرد تلاشی مردم‌شناسانه است در شناخت فقر و مشخصات ویژه مربوط به آن به نام فرهنگ فقر و یا به لحاظ دقیق‌تر «خرده فرهنگ فقر» به عنوان روشی از زندگی که طی زندگی خانواده‌ها از نسلی به نسل دیگر دوام داشته استدر این جزوه علاوه بر مطالعه خرده فرهنگ فقر، ساختار و عوامل اساسی آن نیز مورد دقت قرار می‌گیرد» (لوئیس، ۱۳۵۴: ۵). نویسنده فرهنگ فقر را چنین معرفی می‌کند: «راه و رسم زندگی که تحت شرایطی بین فقرا پیدا می‌شود. این فرهنگ را می‌توان در محل‌های فقیرنشین شهری یا روستایی بهتر مطالعه کرد و نشانه‌های اجتماعی، اقتصادی و پیسیکولوژیک (روانی) مشترک آنها را در قریب به هفتاد واژه تبیین و توصیف نمود» (همان: ۷) که این نشانه‌ها از اجتماعی به اجتماعی دیگر متفاوت است. نویسنده برای مطالعه فرهنگ فقر چهار دیدگاه را مشخص و تشریح کرده است: الف) مناسبات بین خرده فرهنگ و اجتماع بزرگ‌تر ب) سرشت جماعات محلات فقیرنشین ج) سرشت خانواده‌ها د) ساختار رفتارها، ارزش‌ها و شخصیت انفرادی افراد (همان: ۱۱). او در جای دیگر در مقاله‌ای که با عنوان «فرهنگ فقر» در سال ۱۳۵۳ در ایران ترجمه شده است توضیحات مفصلی درباره نظریه خود داده است.

به طور کلی می‌توان گفت فقر یک مفهوم چندوجهی و درحال حاضر یک مفهوم با تعاریف متفاوت است، یعنی در حوزه‌های متفاوت اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و … تعریف‌های خاص خود را دارد. لوئیس در این باره به دو تعریف متضاد با عنوان تعریف فقیر اشاره کرده است. «برخی شخص فقیر را خجسته، پرهیزگار، درستکار، جدّی، متکی به خود، با صداقت، مهربان و نیکبخت می‌دانند، و برخی صفات شرارت، مردم آزاری، پرخاشجوئی، پستی و تبهکاری به ایشان نسبت می‌دهند. بازتاب این برداشتها و ارزشگذاری‌های متضاد را حتی در گفت‌و گوهایی که این روزها در میان طراحان برنامه‌های مبارزه با فقر جریان دارد، می‌توان  یافت. گروهی برآنند که مردم فقیر بالقوه دارای توانائی خودیاری، رهبری، و سازماندهی اجتماعی هستند. گروهی دیگر به تأثیر ویرانگر و جبران ناپذیر فقر بر ویژگیهای رفتاری انسان اشاره می‌کنند و براساس این برداشت، پافشاری می‌کنند که راهنمائی فقرا و نظارت بر کار ایشان باید به دست افراد طبقه متوسط اجتماع باشد، زیرا، به زعم آنها، افراد طبقه متوسط سلامت فکر بیشتر و بهتری دارند. این نظرات متضاد معرف کوشش و رقابتی است که برای به دست آوردن قدرت سیاسی میان دسته‌های گوناگون جریان دارد. به هر حال، بعضی از برداشتهای نادرست حاکی از آنست که، یکم، فرق میان فقر به خودی خود و فرهنگ فقر باز شناخته نشده است؛ و، دوم، مردم در داوریهای خود تنها به مشاهداتی که از شخصیت  یک فرد داشته‌اند بیشتر متکی هستند تا مطالعه و تحقیق درباره دسته و گروهی که فرد جزو آنست، یعنی خانواده و محله و جامعه فقیر» (لوییس ۱۳۵۳: ۱۲۴-۱۲۵).

لوئیس فرهنگ فقر را بیشتر به عنوان «خرده فرهنگ فقر» با ساخت و جهت خاص خود و نوعی روش زندگی معرفی کرده است که نسل به نسل به افراد منتقل می‌شود. مصداق این امر را می‌توان در کتاب فرزندان سانچز (۱۳۸۷) نیز لمس کرد. این خانواده چهارمین خانواده‌ای است که لوئیس در کتاب پنج خانواده خود (۱۹۵۹) آن را معرفی کرده است و سپس به عنوان یک کتاب مستقل شرایط زندگی آنها را به چاپ رسانده است. این کتاب دربارۀ خانوادۀ فقیری در شهر مکزیکوسیتی است. شخصیت‌های داستان خسوس سانچز، پدر خانواده، پنجاه سال دارد و چهار فرزندش مانوئل سی‌ودو ساله، روبرتو بیست‌ونه ساله، کونسوئلو بیست‌وهفت ساله و مارتا بیست‌وپنج ساله هستند. این کتاب به خواننده تصویری از زندگی درونی یک خانواده نمایش می‌دهد و نشان می‌دهد که پرورده شدن در یکی از محله‌های پست، در قلب یک شهر بزرگ آمریکای لاتین که تغییر اقتصادی اجتماعی سریعی را از سر می‌گذراند، چگونه است. از جمله خسوس سانچز بسیار شبیه به پدر خود زندگی کرده است مانند او در یک اتاق با درامد کم و به تقلید از پدر دنبال رفیق بازی هم نبوده است. این نوع سبک زندگی به فرزندان او نیز منتقل شده است که در روایتهای تک تک آنها به چشم می‌خورد. او قبل از این نیز از این شخصیتها در کتاب «زندگی در یک دهکده مکزیکی» (۱۹۵۱) نیز نام برده است.

طیق نظر لوئیس، ««فرهنگ فقر» در میان ملتهای امروزی تنها منعکس‌کننده وجود محرومیتهای اقتصادی، نابسامانی‌ اجتماعی یا فقدان یک چیز یا یک حالت خاص نیست، بلکه علاوه بر اینها، وضعیت و حالت مثبتی نیز هست که سودمندیهائی دربردارد و بدون آن شخص فقیر به سختی می‌تواند در شرایطی که برای او وجود دارد به زندگی ادامه دهد» (لوییس ۱۳۵۳: ۱۲۵). او در این مقاله معتقد است فرهنگ فقر بیشتر در جوامعی با شرایط زیر رشد می‌کند:

۱-اقتصاد مبتنی بر داد و ستد  نقدی، یعنی کار برای مزد و تولید برای به دست آوردن سود.

۲- نبودن کار، یا نامناسب بودن آن برای کسانی که حرفه یا مهارت ویژه‌ای ندارند، به مقیاس وسیع و مداوم

۳- پایین بودن مزدها

۴- نبودن سازمانهای اجتماعی سیاسی و اقتصادی مورد نیاز برای انجام امور و حل مشکلات مردمی که درآمدشان اندک است، این که این سازمانها را مردم خود به وجود آورده باشند یا دولت بر آنها گمارده باشد مهم نیست، مهم وجود و کارکرد آنهاست.

۵- وجود روابط خویشاوندی دو سویه به جای روابط یک سویه

۶- وجود طرز تفکر و ارزشهایی در میان طبقات حاکم که ثروت اندوزی را تقویت و ترغیب می‌کند، جابه‌جا شدن از یک طبقه اجتماعی به طبقه بالاتری را از راه صرفه‌جویی و کوشش ممکن می‌شمارد، و پایین بودن سطح زندگی و شرایط اقتصادی افراد را نتیجه کمبود شخصی و بی‌قابلیتی خود آنها می‌داند (لوییس ۱۳۵۳: ۱۲۶). او در تمیز بین فقر و فرهنگ فقر از چهار مثال آشکار و بارز نام برده است که عبارتند از :

۱- بسیاری از جوامع ابتدایی یا جوامعی که هنوز خواندن و نوشتن به میان آنها راه نیافته و مورد مطالعه مردمشناسان قرار گرفته‌اند،‌ از فقر شدیدی رنج می‌برند که نتیجه نداشتن یا ضعف فنون (تکنولوژی) و یا کمی و فقر منابع طبیعی آنها یا هر دوی این عوامل است،‌اما در راه و رسم زندگی این مردم ویژگیهای خرده فرهنگ فقر وجود ندارد. از این گذشته، شاید اصولاً نتوان روش زندگی ‌آنان را خرده فرهنگ نامید،‌ چون جوامع آنان طبقه‌بندیهای مشخص و خشک ندارد. چنین مردمی به رغم فقر مادی از فرهنگی برخوردارند که یکپارچه، رضایت بخش و بسنده است. حتی ساده‌ترین قبایلی که زندگیشان با گردآوری خوراک و یا شکار می‌گذرد،‌ برای خود دارای سازمانها، دسته‌ها، گروه‌ها،‌شوراهای قبیله‌ای و حکومت‌های مستقل محلی هستند، ‌یعنی ویژگیهایی دارند که در فرهنگ فقر دیده نمی‌شود.

۲- در هندوستان پایین‌ ترین مراتب کاستها (چامارها، یعنی دباغها، و بهانگی‌ها، یعنی سپورها) چه در روستاها و چه در شهرها ممکن است بی اندازه فقیر باشند اما بیشتر آنها در داخل جامعه بزرگتر خود ادغام شده‌اند و سازمانهای رهبری کننده (پانچایات) دارند که دامنه نفوذ آن از حدود روستا می‌گذرد و به افراد و اعضای خود قدرت فراوان می‌دهد علاوه بر نظام کاستی (Caste)  که به فرد احساس هویت اجتماعی و دلبستگی می‌دهد، وجود نظام کلان (Clan) نیز چنین اثری دارد. هرجا نظام خویشاوندی یک خطی و یا نظام کلان وجود داشته باشد، ‌فرهنگ فقر یافت نمی‌شود، ‌زیرا در درون نظام کلان افراد خودرا متعلق به دسته‌ای می دانند که دارای شخصیت حقوقی است و برای خود تاریخ و زندگی خاص دارد. این ویژگی کلان در افراد آن احساس از تداوم اجتماعی که شامل احساسی از گذشته و احساسی از آینده است،‌بوجود می‌آورد.

۳- یهودیهای اروپای شرقی بسیار فقیر بودند، اما بسیاری از ویژگیهای فرهنگ فقر را نداشتند. این وضع معلول این عوامل بود: داشتن سواد در میان آنها به صورت یک سنت درآمده بود و ارزش زیادی برای دانش اندوزی قائل بودند؛ خاخام یا شخصیت مذهبی نقش مؤثر و مرکزی در جامعه داشت؛ انجمن ها و دسته‌ها و گروههای محلی که به امور و مشکلات مردم برسند زیاد بود؛ و سرانجام،  دینشان به آنها تلقیق می‌کرد که بنده‌های خاص و برگزیده خداوند هستند.

۴- مثال چهارم: من بیشتر براساس حدس و مربوط به سوسیالیزم است. براساس تجربیات محدودی که من در یکی از کشورهای سوسیالیستی، یعنی کوبا، ‌به دست آورده‌ام،‌ و همچنین براساس آنچه تا کنون خوانده‌ام، من برآنم که فرهنگ فقر در کشورهای سوسیالیستی به  وجود نمی‌آید. من نخستین بار در سال ۱۹۷۴  از طرف وزارت امور خارجه (امریکا) برای تدریس به کوبا رفتم و مطالعاتی را روی یک کشتزار نیشکر در Melena del sur و یک محله فقیر نشین ها وانا آغاز کردم. بعد از انقلاب کاسترو برای دومین بار به عنوان خبرنگار یکی از مجله‌های معتبر به کوبا رفتم و در این سفر از همان محله فقیر نشین بازدید کردم و از برخی از خانواده‌هایی که بیشتر در آن محله با آنها آشنا شده بودم دیدار کردم.

جنبه‌های ظاهری محله چندان دگرگون نشده بود، جز این که یک مرکز جالب و زیبا برای نگهداری کودکان خردسال زنانی که کار می‌کنند ساخته بودند خیلی روشن بود که مردم هنوز هم در فقر شدید به سر می‌برند، اما احساس بدبختی، بی‌علاقگی و نومیدی که همیشه از وجوه مشخصه فرهنگ فقر در محله فقیر نشین شهرهاست، در میان این مردم بسیار کم به چشم می‌خورد و مردم نسبت به رهبران خود ابراز اعتماد زیادی می‌کردند و امیدوار بودند که در آینده زندگی بهتری داشته باشند. محله‌های فقیر نشین از نظر تشکیلات سروسامانی داشت محله به بخشهایی چند تقسیم شده و هر کدام از‌آنها یک کمیته رسیدگی به امور محلی، کمیته آموزش و پرورش و کمیته حزبی داشت مردم احساس قدرت و اهمیت می‌کردند. دولت به مردم اسلحه داده بود و به آنها تلقین کرده بود که امید بشریت برای تؤمین سعادت و سلامت به طبقات پایین جوامع است (یکی از کارمندان دولت به من گفت که با مسلح کردن جوانان ما تقریباً به طور کامل بزهکاری جوانان را از میان برده‌ایم) (لوییس ۱۳۵۳: ۱۳۳-۱۳۲).

 

ویژگیهای فرهنگ فقر

او برای تشخیص این فرهنگ در جوامع به چهار بعد کلی در چهار سطح اشاره کرده است که خوددربرگیرنده ابعاد و مؤلفه‌های مختلفی است که در زیر آمده است. نگارنده سعی کرده است این ویژگیها را به شکل نمودار درآورد تا فهم آن آسانتر و سریعتر رخ بدهد و می‌تواند در تحقیقات علمی استفاده شود.

۱- یکی از ویژگیهای اصلی و مهم فرهنگ فقر عبارتست از شرکت‌ نکردن افراد فقیر به طور مؤثر در کار مؤسسات عمومی به عنوان یک عضو مسلم جامعه. این شرکت نکردن امری است پیچیده و ناشی از عوامل گوناگون که از جمله آنها می‌توان نبود منابع و توانایی اقتصادی، جدانگهداشتن فقرا، و تبعیض، ترس، بدگمانی یا بی‌علاقگی و نبودن روشهای ساده و محدود برای حل مسائل و مشکلات محلی را نام برد. باید در نظر داشت که شرکت در کار بعضی از مؤسسات جامعه بزرگتر مثل زندان، ارتش، و دستگاه‌های یاری به همگان که برای کمک تهیدستان و بی‌سرو سامانها به وجود آمده‌اند- خودبه خود ویژگیهای فرهنگ فقر را از میان نمی‌برد. در مورد یک دستگاه یاری همگانی که تنها می‌تواند مردم نیازمند را در حد بخورونمیر نگهدارد، اساس فقر و احساس نومیدی برطرف نمی‌شود و همواره بر جا می‌ماند (لوییس ۱۳۵۳: ۱۲۶- ۱۲۸).

 

اندک بودن مزدها، نداشتن کار دایمی، پذیرفتن کارهایی که برای آنها کمتر از حد سزاوار مزد پرداخته می‌شود، منجر به درآمد کم، بی‌چیزی، نداشتن پس‌انداز، نداشتن ذخیره غذایی در خانه و کمبود دائمی و مزمن پول نقد می‌شود. این شرایط امکان شرکت مؤثر شخص را در نظام اقتصادی می‌کاهد. واکنش در برابر چنین شرایطی است که ویژگیهای فرهنگ فقر را به وجود می‌آورد، یعنی گروگذاشتن اشیاء شخصی، وام گرفتن از رباخواران محلی با بهره‌ سنگین، روشهای تأمین اعتبار که بدون برنامه‌ریزی مفصل و خودبه خود بین اهل محل به وجود می‌آید، خریدن اثاث و لباس کهنه، عادت به خرید موادغذایی به مقدار اندک و چندین بار در روز بر حسب نیازهای آنی.

مردمی که در فرهنگ فقر به سر می‌برند چیز زیادی تولید نمی‌کنند و در نتیجه درآمد زیادی هم ندارند. سواد آنها کم است و معمولاً در سندیکاهای کارگری عضویت ندارند، عضو احزاب سیاسی نیستند، غالباً در کار مؤسسات رفاهی شرکت نمی‌کنند، و از بانکها، بیمارستانها، فروشگاه‌های بزرگ، موزه‌ها و تالارهای هنری بهره بسیار ناچیزی می‌برند. نظر این مردم نسبت به بعضی از نهادهای طبقه حاکم منفی یا انتقاد آمیز است، از پلیس بیزارند، به دولت و دارندگان جاه و مقام اعتماد ندارند، و از خرده‌گیری آنها حتی نهادها و دستگاه های دینی نیز در امان نیستند. این ویژگیهای فرهنگ فقر، مردم فقر زده را بالقوه پرخاشجو بار می‌آورد و برای بهره‌ برداری جنبشهای سیاسی مخالف نظام اجتماعی موجود آماده می‌کند (لوییس ۱۳۵۳: ۱۲۶- ۱۲۸).

مردمی که در فرهنگ فقر به سر می‌برند از ارزشهای طبقه متوسط آگاهند، درباره آنها حرف می‌زنند و حتی بعضی از آنها را از آن خود می‌دانند. اما به طور کلی براساس آن ارزشها زندگی نمی‌کنند. بنابراین، مهم است که میان آنچه این مردم می‌گویند و آنچه می‌کنند تمیز قایل شویم، مثلاً، بسیاری از آنها می‌گویند که زناشویی براساس مقررات قانونی و در کلیسا و یا هر دو با هم، بهترین شکل زناشویی است اما تعداد کمی از همین مردم تن به ازدواج می‌دهند. مردانی که شغل ثابت یا منبع در آمدی ندارند، مالک زمین نیستند و ثروتی ندارند که برای فرزندان خود بگذارند، در مسائل زندگی اکنون نگرند و از این که مخارج و دردسرهای قانونی ازدواج رسمی و طلاق گریبانگیر شان شود، می‌پرهیزند. زیستن با یک زن  به صورت آزاد و بی خطبه عقد با معنی تر و آسانتر است. زنها نیز چه بسا پیشنهادهای ازدواج را رد می‌کنند چون احساس می‌کنند که با ازدواج پایبند مردی می‌شوند که معمولاً بلوغ فکری ندارند و سختگیر و غیرقابل اعتماد است. زنها می‌اندیشند که زیستن با یک مرد خارج از عقد ازدواج و براساس توافق و تمایل ضمنی بهتر است زیرا در چنین صورتی می‌توانند از بعضی آزادیهایی که مردها دارند برخوردار باشند. وقتی پدر فرزندانشان عنوان قانونی «شوهر» نداشته باشد زنها هر موقع که بخواهند می‌توانند او را ترک کنند و می‌توانند حق بیشتری بابت نگهداری کودکانشان ادعا کنند. به علاوه، در چنین شرایطی زنها نسبت به خانه و سایر اموالی که دارند یا به دست آورده‌اند،‌ حقوق منحصر و خدشه‌ناپذیری دارند.

۲- هنگامی که فرهنگ فقر را در سطح اجتماعات محلی و کوچک مورد توجه قرار می‌دهیم، ‌آنچه در نظر مجسم می‌شود خانه‌های خراب،‌ ازدحام و درهم جوشی مردم، و بالاتر از همه نبودن تشکیلات و سازمانهایی است که دامنه گسترش و نفوذشان به ورای محدوده خانواده‌ برسد. البته گاهگاهی در محلات فقیرنشین دسته‌بندیهای موقتی و غیررسمی یا انجمنهای داوطلبانه برای کارهای خیریه و عمومی دیده می‌شود. وجود دارودسته‌های همسایگی که دامنه گسترش و نفوذ آن به خارج از محله کشیده می‌شود، گامی است که برای گذار از خطی که من میان فرهنگ فقر و غیر آن در نظر دارم. یعنی اگر فرهنگ فقر را از نظر داشتن تشکیلات در نقطه صفر از خطی بگذاریم که سر دیگر آن به فرهنگ طبقات اجتماعی بالاتر می‌رسد، ‌وجود چنین دار و دسته‌هایی می‌تواند پیشرفتی در زندگی اجتماعی این مردم و عاملی برای دور شدن از فرهنگ فقر به شمار آید. درواقع به درستی می‌توان گفت آنچه فرهنگ فقر را در میان جوامع پیچیده امروزی، که مبتنی بر تخصص و تشکیلات پیچیده هستند، چیزی نابجا و ناساز نشان می‌دهد، همین نبودن تشکیلات در میان مردم فقیر است، در حالی که بسیاری از جوامع ابتدایی نسبت به مردمی که در محله های فقیرنشین شهرهای بزرگ امروزی به سرمی‌برند تشکیلات اجتماعی و فرهنگی گسترده‌تر و والاتر دارند (لوییس ۱۳۵۳: ۱۲۶- ۱۲۹).

در شهرها، با وجود کمبود تشکیلات و پایین بودن سطح تشکیلات در میان ساکنان محله‌های فقیرنشین،‌ غالباً یک احساس گروهی و روح همبستگی در میان آنان دیده می‌شود. این احساس در هر بخشی از یک شهر و یا در هر کشوری نسبت به کشور دیگر فرق می‌کند. عوامل عمده در ایجاد این فرق و اختلاف عبارتند از وسعت  محلات فقیرنشین، موقعیت و ویژگیهای طبیعی آنها، مدت اقامت مردم در آنها، شمار ساکنانی که خود مالک خانه خویش و یا دارای زمین هستند (در برابر اجاره‌نشینان) اجاره بها، سوابق قومی ساکنان، پیوندهای خویشاوندی بین آنها و آزادی یا محدودیت‌ بالا رفتن از نردبان طبقات اجتماعی، هنگامی که محلات فقیرنشین با دیوار یا موانع طبیعی از محلات و نواحی پیرامون خود جداافتاده باشند، زمانی که اجاره بها کم و مدت ماندگاری در یک محله دراز باشد (بیست یا سی‌سال) هنگامی که جمعیت محله یا گروه قومی، ‌نژادی و زبانی خاص تشکیل دهند که افراد آن از راه پیوندهای خویشاوندی یا پدرخواندگی و مادرخواندگی بهم پیوستگی دارند، و آنگاه که انجمن هائی متشکل از داوطلبانه محلی به امور مردم رسیدگی می‌کنند، احساس هم گروهی و تعلق به جامعه در بین افراد بدان حد می‌رسد که در میان روستانشینان دیده می‌شود. در بسیاری از موارد این شرایط مناسب وجود ندارد. با وجود این، حتی در مواردی که احساس تعلق به یک گروه یا محله خاص به کمترین مقدار رسیده باشد، و نقل مکانهای افراد و خانواده‌ها در داخل محله و به خارج از محله زیاد باشد، باز هم مردم محله را متعلق به خود می‌دانند و همین احساس اهالی محله‌ فقیر نشین است که آن را از بخشهای دیگر شهر متمایز می‌کند. این احساس تعلق به محله در بین افراد محله‌های فقیرنشین شهر مکزیکو (پایتخت کشور مکزیک) و سن هوا (مرکز اداری جزیره پرتو ریکو) از آنجا به وجود آمده است که مردم آن با درآمد کمی که دارند نمی توانند درخارج از این محله‌ها برای خود خانه‌ای دست و پا کنند. در آ‌فریقای جنوبی احساس تعلق به محله ناشی از مقررات دولتی است که مهاجران روستایی را به زندگی در محله‌های خاص مجبور و محدود می‌کند.

۳- در سطح خانواده ویژگیهای اساسی فرهنگ فقر عبارتست از کوتاهی دوران کودکی، محروم بودن کودکان ازحمایت های لازم، شروع روابط جنسی در سنین پایین، زندگی دو جنس مخالف با هم به طور آزاد و خارج از سلطه قرارداد و عقد ازدواج، رویداد زیاد ترک زن و فرزند، گرایش به اهمیت داشتن زن یا مرکزیت مادر در خانواده، و در نتیجه آشنایی بیشتر با خویشاوندان مادری، آمادگی زیاد برای این که شخصیت افراد زورپذیر بارآید، نبودن خلوت در زندگی افراد و رعایت حریم حرمت آن، تأکید بر لزوم همبستگی خانوادگی و یگانگی افراد آن هم تنها به زبان نه در عمل (زیرا همیشه میان برادران و خواهران همچشمی و کشاکش جریان دارد)، رقابت برای به دست آوردن وسایل زندگی (چون در این گونه اجتماعات اینگونه وسایل کمیاب است و برخورداری یکی از وسیله‌ای محرومیت دیگری را از آن در بر دارد)، و سرانجام، همچشمی و رقابت برای جلب مهر و محبت مادری.

۴- در سطح فرد، اساسی‌ترین ویژگیهای فرهنگ فقر عبارتند از: احساس شدید بی‌ارجی، درماندگی، متکی به دیگران بودن، و خود را کم شمردن. من این حالات را در مورد ساکنان محله‌های فقیرنشین شهر مکزیکو و سن هوان و در بین خانواده‌هایی یافتم که گروه‌ها یا دسته‌های مشخص نژادی یا قومی نبودند و از تبعیض نژادی هم رنج نمی‌برند. البته در کشورهای متحده آمریکا فرهنگ فقر سیاهان، علاوه بر اینها، محرومیت دیگری را نیز با خود به همراه دارد و آن تبعیض نژادی است. اما همچنان که پیش از این گفته‌ا م،‌ این محرومیت اضافی دربردارنده قدرت بالقوه زیادی برای اعتراضات انقلابی و سازمان بندیهایی است که مانند آنها در محله‌های فقیرنشین شهر مکزیکو یا درمیان سفیدپوستان فقیر ایالات جنوبی‌امریکا به چشم نمی‌خورد (لوییس ۱۳۵۳: ۱۳۰-۱۳۱).

سایر ویژگیهای فرهنگ فقر عبارتند از: محرومیت بسیاری از افراد از مهر و محبت مادر، از نظر ساختمان و رشد شخصیت خصوصیت دهانی داشتن؛ ساخت ضعیف من، سرگردانی فرد در شناخت جنسیت خود، یعنی این که به علت نزدیک بودن یا درهم آمیختن نقش و ظاهر زن  یا مرد برای خود الگو قرار دهد؛ ناتوانی از فروخوردن خشم و سایر احساسات آنی و شدید، ‌توجه زیاد و شدید به زمان حال و اکنون همراه با ناتوانی از چشم پوشیدن موقت از بعضی چیزهای خوشایند به خاطر چیزهای خوشایند بزرگتر در آینده؛ میل به گوشه‌گیری و جهان‌بینی قدری؛ اعتقاد به برتری جنس مرد در میان اکثریت آدمها؛ و قدرت تحمل همه گونه ناراحتیهای روانی به مقدار زیاد.

مردمی که در شرایط فرهنگ فقر به سر می‌برند معمولاً توجهشان به امور جهان از سکونتگاه‌ یا ده و شهر خود فراتر نمی‌رود و آشنایی چندانی هم با تاریخ ندارند و فقط با دردها و وضع محله و ناحیه خود و روش زندگی خویش آشنا هستند. این مردم غالباً فاقد دانش، بینش و یا ایدئولوژی‌ لازم برای درک همانندی مشکلات خویش با مشکلات همانندانشان در نقاط دیگر جهان هستند. این مردم توجه زیادی به تعلق خود به طبقه اجتماعی خاصی ندارند. اما نسبت به اختلافاتی که ازمقام ناشی می‌شود حساسیت بسیار نشان می‌دهند.

هر گاه افراد فقیر متوجه تعلق خویش به یک طبقه اجتماعی شوند، یا عضو فعال تشکیلات کارگری یا کسبی بشوند و یا هر گاه جهان بینی آنان از محل کسب و زندگیشان به دنیای بزرگ و روابط بین ملتها گسترش یابد دیگر نمی‌توان آنان را پیرو فرهنگ فقر دانست، اگرچه ممکن است هنوز هم در فقر شدید به سربرند (لوییس ۱۳۵۳: ۱۳۱).

جنبشهایی که برای مردم فقیر امید ایجاد می‌کند و به طور مؤثر میان ایشان و همانندانشان احساس یگانگی و یکسانی و دلبستگی به وجود می‌آورد  بنیان فرهنگ فقر را نابود می‌کند. این جنبشها می‌توانند مذهبی و مثبتی بر عقیده و کوشش برای دگرگون کردن آرام و عاری از خشونت اوضاع باشند و یا دارای احساس و روش انقلابی، در رابطه با این مطلب است که به گمان من جنبش سیاهان در آ‌مریکا برای به دست آوردن برابری و حقوق مدنی، در ساختن تصویری بهتر و با ارزش تر از آنها در چشم خودشان بیشتر مؤثر واقع شده است تا پیشرفتهای اقتصادی ومالی آنها،‌ اگرچه بدون شک این دو یکدیگر را تقویت می‌کنند و استوار می‌گردانند (لوییس ۱۳۵۳: ۱۳۱).

 

در نظریه فرهنگ فقر، اسکارلوئیس، تلاش کرده است تا فقر و ویژگیهای آن را در قالب یک خرده فرهنگ خاص تصویر کند. از نظر وی، شرایط معیشتی را نمی‌توان تعیین کننده اصلی رفتار و ارزشهای قشرهای فقیر دانست؛ بلکه رفتار این سنخ افراد را باید واکنشی به حساب آورد که در برخی اوضاع و احوال خاص اجتماعی از لحاظ فرهنگی تکامل می‌یابد، و بر همین اساس است که پدیده فقر را نمی‌توان صرفاً به معنای وجود محرومیتهای اقتصادی،‌ نابسامانی‌ اجتماعی یا فقدان برخی مزیتهای دیگر دانست. او حدود هفتاد ویژگی اجتماعی، اقتصادی و روانی را برای این فرهنگ با روش زندگی بر می‌شمرد؛ و مدعی است نوعی ارتباط تنگاتنگ و متقابل بین این ویژگیها وجود دارد.

ویژگیهای روانی‌ای که این فرهنگ در اعضای خویش به ودیعه می‌نهد را مواردی از جمله موارد زیر می‌داند: احساس شدید محرومیت، بی‌ارجی، بی‌اعتباری، درماندگی،‌ نیاز به اتکاء به دیگران، اعتماد به نفس پایین،‌ ساخت ضعیف «من»،‌ سرگردانی در شناخت جنسیت، ناتوانی در فروخوردن خشم و دیگر احساسات آنی و … که از یک سو شکل‌گیری رفتارهایی مانند ایجاد محدودیت برای خود و گوشه‌گیری را در افراد در پی دارد؛ و از سوی دیگر نیز سبب می‌شود که بتوان این خرده فرهنگ را با شاخصهای رفتاری‌ای از جمله شاخصهای زیر تعریف کرد:

تمایل به ریسک کردن، خشن بودن، ‌تقدیر گرا بودن، اولویت دادن به نیازهای جسمی، بی‌قیدی و بی‌بند و باری نسبت به تربیت فرزندان و آموزشهای رسمی، غیرکلامی بودن در تربیت کودکان، برخورداری از واژگان محدود و تحریک آمیز؛ بنده لحظه‌ها بودن و به تعویق نینداختن خوشیهای لحظه‌ای، بی‌تفاوت بودن نسبت به وضعیت آینده و نیز کمبودها و نواقص محیطی و .. (‌سلیمی و داوری،۱۳۸۰، ۴۵۰).

در ابعاد اقتصادی نیز لوئیس یادآور می‌شود که وجود عناصری مانند دستمزد کم، نداشتن کار دائمی، نداشتن پس‌انداز و امثال آن، پیامدهایی مانند ذخیره غذایی کم، بیماری‌های مزمن و طولانی، رشد کافی نداشتن استخوانها و ورود زود هنگام در بازار کار را به دنبال می‌آورد؛ و در عین حال سبب می‌شود که این افراد از طریق توسل به وامهای با بهره سنگین،‌ گروگذاشتن وسایل و لوازم شخصی، خرید لباسهای و وسایل کهنه و مانند آن زندگی خود را بگذرانند؛ و همین امر پیوسته سبب می‌شود که سطح تولید آنان پایین باشد؛ سواد و سرمایه نداشته باشند؛ در سندیکاهای کارگری(البته اگر وجود داشته باشد) مشارکت نکنند و ..؛ و در تعبیری کلی، در «نظام اقتصادی» جایگاهی برای خود نیابند. در ابعاد اجتماعی نیز همین نبود توانایی مالی، در جمع با عللی از جمله پیشداوریهای موجود درباره قشرهای فقیر،‌ تبعیض و مانند آن، زمینه مشارکت این افراد در موسسات عمومی، گروههای اجتماعی و احزاب را با عنوان یک عضو سالم و موثر از بین می‌برد؛ و در مواردی نیز سبب حاشیه‌نشینی آنان می‌گردد (‌سلیمی و داوری،۱۳۸۰، ۴۵۱).

بدبینی اعضای این خرده فرهنگ نسبت به نهادهای طبقه حاکم و روحیه بی‌اعتمادی و نفرت از صاحبان و دست‌اندرکاران قدرت،‌ در عین آگاهی از ارزشهای طبقه متوسط و حتی احساس تعلق بدان و همچنین نومیدی از کسب توفیق در نظام اجتماعی موجود هم به گفته لوئیس، سبب ایجاد روحیه پرخاشگری در این افراد می‌شود؛ و این ویژگی نیز آنان را آلت دست نخبگان سیاسی می‌سازد. از سوی دیگر، وجود همین ویژگیها سبب قرارگرفتن این افراد در نوعی وضعیت بی‌هنجاری اجتماعی و آنومی می‌شود که پیامدهای خود را حتی در ابعاد متفاوت رفتارهای جنسی، پیوندهای خانوادگی و … به روشنی جلوه‌گر می‌سازد؛ ویژگیهایی که معمولاً از پیش‌زمینه ها‌ی شکل‌گیری رفتار کجروانه به حساب می‌آید؛ و آمادگیهای لازم برای ارتکاب به رفتارهای کجروانه را در افراد ایجاد می‌کند (‌سلیمی و داوری،۱۳۸۰، ۴۵۰).

بنابراین با توجه به تعاریف  و نمودارهای ذکر شده فرهنگ فقر دارای چهار بعد اصلی زیر است:

  • فرهنگ فقر اقتصادی؛ با مولفه های نداشتن کار دائمی، دستمزد کم و نداشتن پس انداز
  • فرهنگ فقر اجتماعی ؛ با مولفه های نظام ارزشی، نظارت خانواده ،تقدیر گرایی
  • فرهنگ فقر روانی ؛ با مولفه های روحیه همبستگی جمعی، احساس تعلق به محله و ناتوانی در استفاده از فرصتها
  • فرهنگ فقر فردی؛ که با شاخصهای رفتاری مختلف نمایش داده می شود.

منابع و ماخذ

– سلیمی، علی و محمد داوری، جامعه شناسی کجروی (۱۳۸۰)، تهران، انتشارات حوزه و دانشگاه.

– لوئیس، اسکار (۱۳۵۳)، فرهنگ فقر، ترجمه مهدی ثریا، نامه علوم اجتماعی، شماره ۴ دوره اول، ۱۳۷ـ۱۲۴، ۱۳۵۳.

– لوئیس، اسکار (۱۳۵۴)، فرهنگ فقر و شناخت آن، ترجمه رجبعلی حاسبی، تبریز: نوبل

– لوئیس، اسکار (۱۳۸۷)، فرزندان سانچز، ترجمه حشمت کامرانی، تهران: هرمس.

Lewis, Oscar. (1998). The Culture of Poverty. Society. Vol. 35 No. 2, 7-30

Lewis, Oscar. (1959). Five Families: Mexican Case Studies in the Culture of poverty, New York. Basic Bokks. Inc.

Lewis, Oscar. (1951). Life in a Mexican Village : Tepoztlan Restudied. University of Illinois Press.