انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

مطالعات انسان‌شناختی قومیت، گروه‌های اقلیتی و هویت

دانالد کیت راباتم [۱] برگردان زهره دودانگه

قومیت به هویت‌شناسی[۲] یک گروه، بر اساس تفاوت‌های فرهنگی قابل‌درکی که گروه را به «مردم» تبدیل می‌کند، اشاره دارد. تمایزات یادشده در زبان، موسیقی، ارزش‌ها، هنر، سبک‌ها، ادبیات، زندگی خانوادگی، مذهب، مناسک، غذا، نام‌گذاری، زندگی عمومی و فرهنگ مادی تعریف می‌شوند. این جامعیت فرهنگی- یعنی مجموعۀ منحصربه‌فردی از ویژگی‌های فرهنگی که عموماً خود را به‌صورتِ شیوه‌های منحصربه‌فرد مشترک در جریان زندگی اجتماعی-فرهنگی یک جمعیت نشان می‌دهد- مفهوم قومیت را توصیف می‌کند. این مفهوم صرفاً حول مفهوم «جمعیت» به‌عنوانِ یک واقعیت عددی نمی‌چرخد، بلکه واژۀ «مردم» را نیز به‌عنوانِ یک نهاد فرهنگی، که به نحو جامعی منحصربه‌فرد است، در برمی‌گیرد.

مفهوم قومیت از مفهوم نژاد، که به مشخصات فیزیکی و زیست‌ژنتیکی منحصربه‌فرد مشترک در یک جمع اشاره دارد، متفاوت است. معیاری که برای مشخص‌کردن یک گروه استفاده می‌شود، چه مشخصات فرهنگی جامع و منحصربه‌فرد و چه مشخصات زیست‌ژنتیکی، تعیین می‌کند که آیا گروه یادشده گروهی قومی است یا نژادی. در اواخر قرن بیستم و اوایل قرن بیست‌ویک واژۀ «ایرلندی» یک لقب قومی بود، درحالی‌که واژه «سفیدپوست» یک برچسب نژادی تلقی می‌شد.

یک گروه اقلیت، گروهی است که ویژگی‌های منحصربه‌فرد فرهنگی‌اش از گروه‌های غالب جامعه متفاوت به نظر می‌رسد. این اصطلاح در انسان‌شناسی می‌تواند به گروه‌های طبقه‌بندی‌شده بر اساس قومیت، نژاد، جنس و یا گرایش‌های جنسی اشاره داشته باشد. اصطلاح یادشده خالی از اختلاف‌نظر نیست: بسیاری آن را در خصوص نرخ رشد نسبی جمعیت گروه‌های قومی فرودست در ایالات‌متحد متناقض می‌پندارند؛ زیرا اگر ادامه پیدا کند پس از سال ۲۰۵۰ این «اقلیت» به اکثریت عددی تبدیل می‌شود. برخی دیگر این اصطلاح را ترحم‌آمیز[۳] می‌دانند؛ زیرا با تکیۀ صرف به جنبۀ عددی، از طرح مسائل مربوط به بی‌قدرتی گروه و همچنین ارزش‌ها و گرایش‌های اساسی که گروه‌های «اقلیت» حامی‌شان هستند، طفره می‌رود.

انسان‌شناسان قومیت، نژاد و گروه‌های اقلیت را به‌عنوانِ ساخت‌های اجتماعی و فرهنگی – و نه زیستی- می‌پندارند. در همۀ موارد، شکل‌گیری و ادراک هویت‌ها به‌عنوانِ نتیجۀ عملکرد روابط خاص اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی در طول یک دورۀ بلندمدت توصیف می‌شود.

هویت هم به خودآگاهی گروه دربارۀ ویژگی‌های منحصربه‌فرد مشترک اشاره دارد، هم به خودآگاهی فردی از عضویت در چنین گروهی. خودآگاهی می‌تواند در قالب اصطلاحات فرهنگی جامع (هویت قومی)، اصطلاحات زیست‌ژنتیکی (هویت نژادی)، اصطلاحات گرایش جنسی و اصطلاحات جنسیتی عرضه شود. اشخاص و گروه‌ها اغلب از هویت‌های چندگانه و سیال پیروی می‌کنند، ویژگی‌هایی که در موقعیت‌های اجتماعی ویژه می‌توانند به‌صورتِ انتخابی باهم مرتبط باشند.

برخی انسان‌شناسان فراتر می‌روند و توجه را به رشد «دورگه بودن»[۴] جلب می‌کنند؛ یعنی زوال مرزهای سخت و غیرمنعطف فرهنگی میان گروه‌هایی که سابق بر آن از یکدیگر جدا پنداشته می‌شدند، امتزاج هویت‌های مختلف در اثر انحلال خودِ هویت‌ها. بخش مهمی از دانش انسان‌شناسی در این زمینه نشان می‌دهد که هویت‌ها چگونه بوده‌اند و چگونه برای مقاصد سیاسی و سایر اهداف فارغ از تجارب تاریخی و فرهنگی مختلف، ابداع و دوباره ابداع شده‌اند. سایر مطالعات مکرراً نشان داده‌اند که بر خلاف آنکه گروه‌ها خود را نمایندگی کنند و بر یک هویت پا بفشارند، هویت‌ها توسط تناقضات چندپاره شده‌اند و به‌عنوانِ موجودیت‌های فرهنگی جامع، متحد و یکپارچه درک نمی‌شوند.

هویت ازنظرِ قومیت، نژاد، موقعیت گروه اقلیت و گرایش‌های جنسی اغلب در تضاد با آگاهی طبقاتی است- ]آگاهی طبقاتی به معنای[ خودآگاهی گروه از جهت تعلق‌داشتن به یک گروه مشابه اجتماعی – اقتصادی. برخی انسان‌شناسان دربارۀ پیدایش یک سیاست «هویتی» جدید که از سیاست قدیمی‌تر «طبقاتی» متمایز است، می‌نویسند – یعنی رشد آنچه «جنبش‌های اجتماعی جدید» خوانده می‌شود. اصطلاح جنبش‌های اجتماعی جدید به هم‌جنس‌گرایان، فمینیست‌ها، حقوق شهروندی و جنبش‌های زیست‌محیطی اشاره دارد و این اصطلاح برای تمایز قائل‌شدن میان این موارد و اتحادیۀ کارگری و سایر جنبش‌های طبقاتی مورداستفاده قرار می‌گیرد. گاهی این تمایزات نشان می‌دهد که در اتحاد برای کنش اجتماعی و سیاسی، اشخاص باید کنشی را که عمدتاً بر زمینۀ عضویت مشترک در گروه‌های اصطلاحاً قومی، نژادی، اقلیتی، جنسیتی، گرایش جنسی، یا زیست‌محیطی استوار است، بر کنشی که اساسش عضویت در یک گروه اجتماعی اقتصادی مشابه است، ترجیح دهند.

هویت‌ها شکل‌گیری و موقعیت خود در جامعه را مدیون عملکرد نیروهای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی هستند که از نیروهای خالق و نگاه‌دارندۀ گروه‌های اجتماعی – اقتصادی جدایی‌ناپذیرند. از این دیدگاه، سیاست‌های هویتی و سیاست‌های طبقاتی زمانی که از هم متمایزند، به‌جای رودررویی، این قابلیت را دارند که در یک فرایند سیاسی مشترک به هم بپیوندند.

 

از کتاب انسان و فرهنگ (درآمدی بر انسان‌شناسی)، دایره المعارف بریتانیکا، ترجمۀ زهره دودانگه، نشر انسان‌شناسی، ۱۳۹۹، صفحات ۱۱۳ تا ۱۱۶

 

[۱]. Donald Keith Robotham

[۲]. identification

[۳]. patronizing

[۴]. hybridity