انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

مصاحبه‌ی انسان‌شناختی و فرایندهای روان‌کاوانه : مقایسه/ انسان‌شناسی و روان‌کاوی(۶)

وود کراک برگردان فاطمه سیارپور

انسان‌شناسان از نخست از اهمیت ارتباط میان مردم‌نگار و «اطلاع‌رسانان» اصلی آگاه بودند. در مطالعات فرهنگ این ارتباطات او را شکل داده است. مالینفسکی میزان زیادی درباره‌ی ارتباط نزدیک با رهبر کیریونا و جادوگر آن باجیو، جوزف بی نگاشته است. کازاگراند (۱۹۵۰) حتی مجموعه‌ای از مقالات را منتشر کرد که به وسیله‌ی انسان‌شناسان درباره‌ی اطلاع‌رسانان اصلی آنان یا کسانی که با آنان ارتباطات نزدیکی در آن فرهنگ داشته‌اند، نوشته شده است. روبرت دامتا، در یک مقاله در پرتغال [با عنوان] «رسالت مردم‌نگار»، «اطلاع‌رسان اصلی» را – کسی که بیش‌ترین اطلاعات را در دسترس مردم‌نگار می‌گذارد- از «راهنمای فرهنگ» کسی که فرد را با ارتباطات شخصی خود به سازگارشدن با فرهنگ کمک می‌کند، جدا کرد(دامتا، ۱۹۷۸). این ارتباطات می‌تواند کاملن پرحرارت باشد، به گواه بسیاری از مقاله‌های کتاب کازاگراند (چنان‌چه دامتا پیشنهاد کرد) بر هر دو هم انسان‌شناس و هم مردمی که در فرهنگ با مردم‌نگار ارتباط برقرار می‌کنند. گیلبرت هرث و روبرت استولر(۱۹۸۷ ، ۱۹۹۰) کتابی برای مقایسه‌ی مصاحبه‌های روان‌کاوانه‌ی استولر و مطاحبه‌های انسان‌شناسانه‌ی هرث نوشتند. کاترین اوینگ (۱۹۸۷) یک مصاحبه‌ی انسان‌شناسانه را با یک نشست روان‌کاوانه را به عنوان مثال در استفاده از مصاحبه‌های میدانی خود و مصاحبه‌های درمانی با هم مقایسه کرد. به طور خیلی خلاصه و کلی این گونه است: روان‌کاوان اصل عمده‌تر را در نگه‌داشتن فروبستگی می‌گذارد و «گوش‌کردن میان خطوط»، هیچ ناسازگاری میان چیزی که گفته می‌شود و لحنی که گفته می‌شود، وجود ندارد، از نمایانی اندیشه به جای به پایان‌رسیدن بحث حمایت می‌شود؛ آنان گوش‌کردن به بیانات تردیدآمیز شخصی، تفکرات فردی و احساس را به جای بیان مطمئن ارزش‌های درمیان‌گذاشته‌شده اولویت می‌دهند. توجه انسان‌شناسان بیش‌تر به موافق یا ناموافق‌بودن میان مردم گوناگون مورد مصاحبه، استنباط از الگوهای مشترک در تفکر یا احساس اجتماعی تمرکز دارد. شاید هنوز تأکید بر سازگاری دو نقطه‌نظر از یک دیدگاه وجود دارد، تعدادی از انسان‌شناسان روان‌کاو همه‌ی آموزش‌های روان‌کاوی را می‌بینند و حالا به درمان بیماران به شکل روان‌کاوانه – گرایشی که به وسیله‌ی ملفورد اسپیرو(۲۰۰۳) و روبرت پاول ایجاد شد- می‌پردازند. انسان‌شناسان نیز در تفکر روان‌کاوانه دخیل می‌شوند. وینسنت کراپانزانو بر بنیان زبان‌شناسی از مفهوم رسانش(انتقال امیال و افکار سرکوب‌شده- توضیح مترجم) تأکید کرد و آن را با مفهوم زبان‌شناختی «کاربردشناسی» مقایسه کرد(کراپانزانو، ۱۹۸۱، ۱۹۹۴).

مقایسه میان مصاحبه‌ی انسان‌شناختی و نشست‌های روان‌کاوی می‌تواند فهم آنچه میان یک انسان‌شناس و «اطلاع‌رسانش» یا «مشارکت‌کننده‌ی بومی» می‌گذرد (اگر ما از این اصطلاح برای اجتناب از همکاری‌های زمان جنگ از اصطلاح عامیانه‌ی کنونی “همدست” استفاده کنیم) را روشن کند و شاید مصاحبه‌های تحلیلی را در یک جنبه‌ی جدید به خوبی قرار دهد. ارتباطی که یک انسان‌شناس آن را با کسانی توسعه می‌دهد که در میدانش با آنان کار می‌کند بسیار صمیمانه می‌شود و ممکن است یک تأثیر قابل ملاحظه بر زندگی مشارکت‌کننده داشته باشد. مثال شناخته‌شده‌ی آن رئیس هوپی‌های دون تالایزوا و سیمون لئو انسان‌شناسی است که تاریخ زندگی‌اش را ثبت می‌کند. مقاله‌ی دوروتی اگان (۱۹۴۹) بر رویاهای دون تالایزوایی‌ها از یک سو ایده‌آل‌گرایی او را از مردم‌نگاری مشخص می‌کند و از سوی دیگر تأثیر بی‌نهایت مخرب را بر زندگی‌اش می‌گوید که از پافشاری سیمون که رمزهای فرهنگی رازداری موارد مناسکی را می‌شکند و جزییات مناسک پنهانی را آشکار می‌سازد. این اصرار در مقدمه‌ی سیمون در کتابش ظاهرن بدون بازشناسی اهمیت آن آمده است. سیمون در کتابش از این آشکارسازی سخن می‌گوید(تالایزوا/سیمون، ۱۹۰۰)، در نتیجه روی‌تابی از دون در روستایش و مجرم‌بودن قطعی‌اش در رویاهایی که او برای اگان برشمرد آشکار می‌شود. در حالی که نکته‌ی اصلی اگان در مقاله‌اش متفاوت بود – مجرم‌بودن دون مافوق جذابیتش برای یک زن ممنوعه بود- پیچیدگی احساسش درباره‌ی این ارتباطش با اوتو سیمون به طور واضح در مقاله آمده است. کار اگان با وی به عبارت دیگر برایش مفید بود و کمک کرد تا نه فقط کشمکش‌ها با برخی از «مولی»ها را حل کند، بلکه برخی از احساسات ناساگار با ارتباطش با سیمون‌ها را بازبه کار برد و برخی از کشمکش‌هایی که از کودکی با او همراه بود را حل کرد(نک بحث درباره‌ی این مقاله، کراک، ۱۹۹۱، ۲۱۱-۲۱۷)

ارتباط با یک انسان‌شناس روان‌کاو می‌تواند برای اطلاع‌رسان (یا همکار بومی)مفید یا مضر باشد، حتا اقدامات درمانی برای مثال برای برخی از بومیان موچونا که همکار ویکتور ترنر بودند(ترنر، ۱۹۵۹/۱۹۶۷ آ). من در میدان پژوهشی خودم تأکید می‌کنم که بسیاری از کسانی که من با آن‌ها مصاحبه داشته‌ام آن را در حل موضوعات شخصی خودشان به کار برده‌اند؛ مصاحبه‌های آنان به سود دوره‌های کوتاه درمان روان‌کاوی بوده است. فردی از مصاحبه‌ها برای کاری از خلال سوگواری برای دو کودکش که مرده بودند، سود جست(کراکه، ۱۹۸۰، ۱۹۸۱)؛ کار دیگر بر مسئله‌ی بی‌خوابی در طول حیات و به دست‌آوردن تسکین بود(کراکه، ۱۹۹۹)؛ و سومی کاهش ترسش از بیماری زمانی که مرگ پدرش را در کودکی به خاطر آورد. وینسنت کراپانزانو فرایندی مشابه را در ارتباطش با توهامی یک پیرمرد مراکشی به میان می‌آورد(کراپانزانو، ۱۹۸۰). میشل استفن این نویسندگان را برای کار در کتابش بر روی رویاها (استفن، ۱۹۹۵) به نام «به توافق‌رسیدن ذر نقش درمانی» (اف ان، ۴، ص ۳۳۷) به کار می‌گیرد؛ اما وی خودش در یک مقاله بر رویاهای مکه‌ئو (گینه‌ی نو) نشان می‌دهد که چگونه همدلی وی را قادر می‌سازد تا به رویاهای اطلاع‌ر سانان گوش کند و بنابراین به اطلاع‌رسانش پیشنهاد می‌کند که یک فرصت برای کار ار خلال احساس عصبانیت و گناه وی بدهد. من توصیه نمی‌کند که سایر انسان‌شناسان به روان‌درمانی اطلاع‌رسانانشان باید توجه کنند (که تنها مقتضی است برای کسانی که در روان‌کاوی تحصیل کرده‌اند)؛ بلکه مهم آن است که برای انسان‌شناسان توجه زیادی به تأثیری داشته باشند که ارتباطشان با اطلاع‌رسانان بر زندگی عاطفی آنان دارد و از این موضوع آگاه باشند که چنین فرایندهایی به زمان رهاسازی عاطفی نزدیک می‌شوند (کراکه، ۱۹۹۰؛ همچنین نگ به آخرین پاراگراف ۱۹۵۹/۱۹۶۷ الف).

مقایسه‌ی انسان‌شناسی – ارتباط اطلاع‌رسان با درمان می‌تواند وارونه نیز باشد بیش از آن که مردم‌نگار موقعیت انسان‌شناس را با بیمار در تحلیل مقایسه کند(دا متا، ۱۹۷۸). جین بریگز بحث می‌کند که این ارتباط شورمند با اینوتیاک، رئیس گروه اوتکو او را شکل داد و به عنوان “دختر” در خانواده او را پذیرفت. انسان‌شناس در وضعیتی قرار گرفت که او با واکنش‌های برانگیزنده‌ی ناآشنا و غیرمنتظره سروکار دارد، وضعیتی که (شبیه یک کودک)، نمی‌داند چه چیزی در انتظار اوست و چه اتفاقی خواهد افتاد. این شبیه وضعیت روان‌کاوانه بازگشت، وابستگی و تصور افرادی که مشتاق ارائه‌ی کمک هستند، را افزایش می‌دهد. از آن جا که در انسان‌شناسی، مانند روان‌کاوی، فرد مردم‌نگار خودش ابزار مشاهده است(باتسون، ۱۹۶۸) و مهم برای ما آن است که طبیعت واکنش‌ها به وضعیتی را بفهمیم که ما خودمان آن را می‌یابیم. سلامت روانی انسان‌شناس به خوبی همکاران بومی، وابسته است، و نه فقط برای انسان‌شناسی پزشکی بلکه برای روحیات هر انسان‌شناسی که در میدان با زندگی مردم سروکار دارد.

ترجمه‌ای از کتاب:

Encyclopedia of Medical Anthropology: Health and Illness in the World’s Cultures Topics – Volume 1; Cultures -, Volume 2

با عنوان:

Psychoanalysis and Anthropology / Waud H. Kracke

ترجمه‌ی بخش‌های قبلی:

انسان‌شناسی و روان‌کاوی(۱)

فهم روان‌کاوانه‌ی مناسک درمان و پیش‌گیری/روان‌کاوی و انسان‌شناسی(۲)

انسان‌شناسی و روان‌کاوی(۳)-مناسک به عنوان پیش‌گیری: تشییع جنازه، سوگواری و عمل به خاطرآوردن

انسان‌شناسی و روان‌کاوی(۴)- نمادهای شخصی

انسان‌شناسی و روان‌کاوی(۵) -بروز فرهنگی روان‌رنجوری

ایمیل نویسنده: fsayyarpour@gmail.com