انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

مشهد و اقتصاد سیاسی جدید زیارت

دکتر عباس کاظمی-آذرماه ۱۳۹۴-مشهد-پژوهشکده ثامن

در بحث دکتر خانیکی نکات مهمی مطرح شد که من نیز از همانجا شروع می‌کنم. مشهد فقط متعلق به مشهدی‌ها نیست؛ شهری است که هر ایرانی آن را دیده است و از آن خاطره دارد و اگر این ایرانی پژوهشگر و محقق اجتماعی باشد، دغدغه‌های فکری نیز درباره این شهر پیدا می‌کند. یک ایرانی در فرایندی مستمر مشهد را می‌بیند، در حالی که شاید در سفر به شیراز و اصفهان این استمرار روی ندهد. از این روی، درک امروز من از مشهد، امام رضا و پیرامون آن کاملاً با درکی که در پنج سالگی از این محیط داشتم، در تضاد است. اکنون پول در شهر حرف اوّل را می‌زند. ساختمان‌های عظیم نشانه جابه‌جایی‌های عظیم مالی هستند؛ بزرگی حرم بیش از آنکه عظمت معنوی را القا کند، نشان می‌دهد پول‌های بسیاری در این مکان نهفته است. حتی قبرها که در لایه‌های زیرین حرم قرار دارند، منبع ثروت بزرگی به شمار می‌آیند. برج‌ها و ساختمان‌های عظیم خیابان‌های دیگر مانند کوهسنگی نیز به لطف و مدد همین قدسی بودن ساخته شده‌اند. به نظر می‌رسد شکل خاصی از سرمایه‌داری در حال بلعیدن شهر است. هر چقدر این شهر بزرگ می‌شود، به همان نسبت معصومیت از آن گرفته می‌شود.

شهر، فراتر از یک متن و نوعی موجود زنده است که با ما رویاروی می‌شود. واکنش‌های مختلفی شهر را با دست‌کاری‌هایی که ما در آن انجام می‌دهیم به جنبش وامی‌دارد. مثلاً گودبرداری‌های عظیم، نوعی تهی کردن شهر از خاطرات است. اگر از منظر فروید به این رویداد بنگریم، می‌بینیم خاطرات هیچ‌گاه از بین نمی‌روند، بلکه سرکوب و به حاشیه رانده می‌شوند. با تخریب بافت فرسوده نیز ساکنان آن به حاشیه شهر می‌روند؛ اما شهر به مثابه موجودی زنده در برابر این اتفاقات واکنش نشان می‌دهد و نتایج و پیامدهای تمام این تحولات را بعدها روشن‌تر خواهیم دید.

پیش از آنکه به بحث اصلی، یعنی اقتصاد سیاسی بپردازم، به رویکردهای ممکن برای مطالعه مشهد با تأکید بر موضوع زیارت اشاره می‌کنم.
نخستین رویکرد، رویکرد «مصرف فرهنگی» است. منظور از مصرف فرهنگی، نحوه کاربرد، خوانش و درک موضوع یا آن چیزی است که میشل دوسرتو از آن با عنوان «تولید ثانویه» یاد می‌کند. این رویکرد می‌گوید وقتی مصرف‌کننده کالایی مصرف می‌کند، به نحوی نیز آن را تولید می‌کند و با آن رابطه‌ای یک‌سویه ندارد. برای مثال ممکن است شما فضایی قدسی بسازید تا به صورت قدسی رمزگشایی شود، اما می‌تواند مصارف دیگری مثل مصرف فراغتی نیز پیدا کند؛ همچنان که یک مرکز تجاری نیز می‌تواند مصرف فرهنگی و ضد اقتصادی داشته باشد. در رویکرد مصرف فرهنگی باید دقت کنیم که تمام بیست میلیون نفری که در طول یک سال به مشهد می‌آیند شهر و امام رضا(ع) را به صورت یکسان نمی‌خوانند و مصرف نمی‌کنند. مشهد از یک‌سو و حرم امام رضا(ع) از سوی دیگر مصرف می‌شود، اما پرسش این است که مردم این دو را چگونه مصرف می‌کنند. مسافری که وارد شهر می‌شود، چه ایماژی از شهر و چه درکی از زیارت دارد؟ ابژه‌های اساسی مشهد در ذهن او چه هستند، سوغاتی، گنبد طلا، نذری، نماز بالای سر حضرت یا بازار رضا؟ نسل پدربزرگ من مشهد را با ابژه‌هایی تعریف می‌کرد و من با ابژه‌های دیگری و شاید فرزند من نیز مشهد را با شاندیز، پارک آبی و امام رضا(ع) تعریف کند. بحث مطالعه زائران و تیپولوژی آنان نیز بسیار مهم است. برای مثال زن‌ها با خواب‌ها و بیماری‌های شفایافته‌شان به مشهد می‌آیند، پس مردانگی زیارت با زنانگی آن فرق می‌کند و ما کمتر به این وجوه توجه کرده‌ایم.

افزون بر این، مناسک زیارت بسیار مهم است. این مناسک در دوره‌هایی پیچیده‌تر یا ساده‌تر می‌شود. برای مثال چهل سال پیش، وقتی کسی از مشهد برمی‌گشت تا چند هفته خاطراتی برای تعریف کردن داشت، اما امروزه خاطرات بسیار کوچک و خلاصه شده‌اند. در گذشته مناسک پیش از زیارت بسیار مهم‌تر از خود زیارت بود، اما به مدد تکنولوژی‌های جدید این مناسک ساده و کم‌رنگ شده‌اند. گویا در گذشته، معنویت در بُعد خاصی از پیچیدگی و سختی نهفته بود و امروز معنویت جدیدی ایجاد شده که با درک گذشتگان متفاوت است. در مطالعه زیارت، خرید سوغاتی نیز معنای خاصی دارد. آیا عناصر سوغاتی در طول زمان ثابت مانده‌ است یا نه و اگر ثابت مانده است؛ چرا؟

رویکرد دوم، رویکرد «بازنمایی» است؛ یعنی مشهد در رسانه‌ها چگونه بازنمایی می‌شود. هنگام تحویل سال، مشهد در تمام رسانه‌ها حضور دارد و این بازنمایی مشهد را در همه جا حاضر می‌کند و خواست رفتن به مشهد را به خواستی عمومی تبدیل می‌کند که نوعی جذب توریست غیرمستقیم است. در حالی که رسانه‌ها چهره‌ای کاملاً قدسی از شهر نمایش می‌دهند اما وقتی وارد مشهد می‌شویم و خود مشهدی‌ها را می‌بینیم اصلاً از آن تجربه قدسی خبری نیست.. مطالعه بازنمایی شهر در رسانه‌ها بسیار مهم است.
رویکرد سوم، رویکرد «اقتصاد شهر و اقتصاد زیارت» است که با «اقتصاد سیاسی شهر» متفاوت است. پیچیدگی‌های بزرگی مانند حاشیه‌نشینی‌ها، مهاجرت، جذب عظیم نیروی کار، ساختمان‌های بلندمرتبه و… در شهر روی داده است و پرسش این است که این رویدادها تا چه حد تحت تأثیر جریان زیارت شکل گرفته است و چقدر منابع مالی بر مبنای زیارت جذب شده است. بیست میلیون توریستی که در سال به مشهد می‌آید چقدر پول هزینه می‌کند؛ این هزینه‌ها صرف چه مواردی می‌شود؛ و روند تغییر این هزینه‌ها چگونه است؟ در این رویکرد، بحث «اقتصاد نذری» نیز موضوع چندبعدی بسیار مهمی است که ابعاد اقتصادی، فرهنگی و مذهبی دارد. نذری به مسائل و مشکلات عمیقاً فردی مربوط می‌شود، نه مشکلات جمعی. بنابراین بررسی موضوع نذری بیانگر مشکلات افراد و نگاه آنها به مشکلات است. افزون بر این، نذری پایه اقتصادی عمده‌ای برای زیارت و زیارتگاه محسوب می‌شود؛ در واقع هر زیارتگاهی بر پایه پول‌های نذری اداره می‌شود.
رویکرد چهارم، رویکرد «سیاست‌گذاری در باب زیارت و توریسم» در شهر است. اگر تمام موضوعات را بررسی کنیم، اما به فرایندها و تحولات سیاست‌گذاری در شهر و زیارت نپردازیم از چیزهایی غفلت کرده‌ایم. بخش عمده‌ای از گسترش شهر تابع سیاست‌هایی است که نهادهایی مانند شهرداری و آستان قدس طراحی کرده‌اند. شهر خودبه‌خود گسترش نمی‌یابد و سرمایه‌داران به شکل خودجوش شهر را گسترش نداده‌اند. نوعی سیاست و نوعی داد و ستد آشکار و پنهان و جابه‌جایی‌های عظیم پول، پشت این داستان بوده است و شهر را به این روز درآورده است. بنابراین مطالعه اسناد فرادستی و سیاست‌های مدون و غیرمدون و بررسی جهت‌گیری‌های آدم‌های ذی‌نفوذ و تأثیرگذار و طرح‌های گسترش برنامه‌های شهری در مطالعه شهر و زیارت بسیار مهم است.
رویکرد آخر که بسیار بر آن تأکید دارم، رویکرد «اقتصاد سیاسی شهر و زیارت» است. با توجه به شناختی که از مشهد دارم به نظرم می‌رسد دو نوع اقتصاد سیاسی در شهر وجود دارد. اقتصاد سیاسی نوع اوّل که حول حرم شکل گرفته است و آستان قدس آن را مدیریت می‌کند و اقتصاد سیاسی نوع دوم که حول خرید و مراکز خرید و تفریح شکل گرفته است و سرمایه‌داران آن را مدیرت می‌کنند. در واقع نوعی دوگانه وجود دارد که هرکدام پیامدهای خاص خودش را به همراه می‌آورد.
در بحث امروز، بیشتر بر اقتصاد سیاسی حرم تأکید می‌کنم. منظور از اقتصاد سیاسی فضا یا مکان این است که هر فضا یا مکانی بر سیاست‌های خاصی مبتنی است و قدرت خاصی را به شکل آشکار و پنهان بر افراد تحمیل می‌کند و ساکنان خود را وادار می‌کند به شیوه خاصی از بودن یا نبودن حضور داشته باشند. برای مثال وقتی به بیمارستان وارد می‌شوید، فضای بیمارستان خودش را بر شما تحمیل و شما را با مقوله بیماری درگیر می‌کند. وقتی وارد حرم می‌شوید نیز فضا خودش را بر شما تحمیل می‌کند و بر شما تأثیر می‌گذارد، حتی اگر فردی مذهبی نباشید. البته درجه تحمیل و تأثیر فضاها با یکدیگر متفاوت است. این بخشی از چیزی است که از موضوع اقتصاد سیاسی فضا یا زیارت می‌فهمیم. در واقع فضاست که تجربه معنوی را ممکن یا غیرممکن می‌کند. معماری اسلامی به گونه‌ای است که مثلاً گلدسته‌ها تمثیل دست‌هایی است که رو به آسمان بلند شده‌اند یا گنبد طلا درخشش عظیمی دارد که مخاطب را مبهوت خود می‌کند و بلندی ساختمان‌ها شما را در برابر خود خاضع می‌کند. تمام اینها تأثیر فضا بر روح و بدن حاضران است که تجربه معنوی و خشوع را ممکن می‌کند. پرسش این است که تا چه اندازه مادیت چیزی می‌تواند معنویت تولید کند. اگر شما این بارگاه عظیم و بزرگ را از مشهد بگیرید، آیا این میزان جمعیت به مشهد می‌آید یا نه؟ پس پیوند ظریفی بین گسترش مادیت یک چیز و جذب عظیم جمعیت به سمت آن وجود دارد. فضا نظام جذب و طرد خودش را دارد. هر فردی می‌تواند به حرم مطهر امام رضا بیاید و زیارت کند، اما نه به هر شکلی که می‌خواهد؛ برای نمونه خانم‌ها باید چادر پوشند. پس فضا قواعد خاص خودش را حتی به شکل نانوشته بر حاضران تحمیل می‌کند.
در عین حال در اقتصاد سیاسی زیارت می‌آموزیم که نوعی زنجیره به هم پیوسته وجود دارد. حرم به مثابه نوعی دستگاه عظیم مذهبی، بازار خاص خودش را تولید می‌کند. در طول تاریخ، همیشه بازار حول محور حرم وجود داشته است. برای مثال بازار رضا زنجیره کوچکی از دستگاه عظیم زیارت است که قرار است سوغاتی از آن خریده شود. این خرید با خرید از مال‌ها فرق می‌کند و بخشی از تجربه مذهبی و معنوی است و در تقابل با آن نیست. خرید از بازاری که حول حرم شکل گرفته است، به نحوی تکمیل‌کننده تجربه زیارت است. بنابراین دستگاه اقتصاد سیاسی‌ای که در آنجا شکل می‌گیرد، بازار را به بخشی از خودش بدل می‌کند و افراد را سکولار نمی‌کند و دنیای عرفی پدید نمی‌آورد. اما گسترش مال‌ها که مشهد در این زمینه از تهران هم جلوتر است، اقتصاد سیاسی جدیدی پدید می‌آورد. البته نمی‌خواهم بگویم این اقتصاد سیاسی مطلوب نیست، بلکه مرادم این است که این اقتصاد سیاسی منطق خودش را دارد. پس باید متوجه باشیم که این اقتصاد سیاسی جدید، منطق مستقلی دارد که روی پای خودش می‌ایستد و خرید از آنها بخشی از خرید زیارت نیست.
نکته دیگر این است که بازار رضا، حرم و به طور کلی دستگاه عظیم زیارت مرزبندی طبقاتی ندارد، اما مراکز خرید، مرزبندی طبقاتی دارند. برای نمونه مال‌ها به یک بلوچ یا حاشیه‌نشین شهری اجازه ورود نمی‌دهند. در واقع فضا خوش را بر آنان تحمیل می‌کند و آنان را در چشم می‌آورد، اما در حرم و بازار رضا این مرزبندی احساس نمی‌شود. بنابراین اقتصاد سیاسی جدید مبتنی بر مرزبندی طبقاتی است و در رقابت با اقتصاد سیاسی زیارت قرار دارد. در اقتصاد سیاسی زیارت، وقتی چشمان زائر ضریح و حرم را طواف می‌کند آنچه رد و بدل می‌شود تجربه مذهبی است، اما مال‌های جدید چشمان خریدار را طالبند و نه چشمان زائر را. چشم زائر حتی در جایی که بدن وارد حرم نشده است، شکل می‌گیرد؛ حتی وقتی در هواپیما یا در خیابان‌های اطراف است. در واقع حرم به جز کالبدش، حیطه وسیعی دارد که چشم زائر را تشکیل می‌دهد، اما شکل‌گیری مال‌ها در اطراف حرم و محدود کردن دایره دید حرم، چشمان زائر را کم‌رمق و سست می‌کند. هر توریستی به صورت بالفعل یک زائر است. می‌گویم بالفعل، نه بالقوه چون حتی وقتی نمی‌خواهد زائر باشد نیز به محض اینکه چشمش به حرم و گنبد می‌خورد، تجربه چشم زائر شکل می‌گیرد.
فضاهای عظیم صحن‌های حرم نیز نوع دیگری از تأثیرگذاری معماری و فضاست. در صحن‌ها، از سویی با جمعیتی عظیم مواجهیم که نوعی هیبت و به قول دورکیم جاذبه معنوی ایجاد می‌کنند و از طرف دیگر تنهایی عظیم درون فرد را آشکار می‌کنند که نوعی خشیت به همراه دارد. در اینجا نیز معماری و فضا دوباره وجه مذهبی‌اش را تحمیل می‌کند. دیالکتیک جمع و فرد نوعی اقتصاد سیاسی معنوی است که محصول زیارت است.
اما شکل نهایی‌تر آن، نوعی اقتصاد زیارتی است که بر مبنای حکومت‌مندی شکل می‌گیرد. حکومت‌مندی به معنای فوکویی آن، یعنی فضا و جمعیت درون آن چگونه باید مدیریت شود. چگونه جمعیت دعوت، جذب و توزیع می‌شود و باز فراخوانده می‌شود؟ چگونه جمعیت هویت یکسانی می‌یابد؛ انتظارات مشخصی از آنها شکل می‌گیرد و عنوان مشخصی به آنها زده می‌شود؟ نوع پوشش، شیوه دعا خواندن و بازاری که حول این حکومت‌مندی شکل می‌گیرد و محصولات خاصی مثل مهر، تسبیح چادر، کتاب دعا و… فروخته می‌شود، همگی تحت تأثیر این حکومت‌مندی فضای زیارت شکل می‌گیرد. پس به طور خلاصه، نوعی دستگاه عظیم مذهبی شکل می‌گیرد که جمعیت را به شکل مشخصی فرم می‌دهد و اداره می‌کند.
در پایان بر چند نکته تأکید می‌کنم. نکته اوّل اینکه شهر مشهد به زودی درگیر نوعی تنش خواهد شد. این تنش از دو نوع اقتصاد سیاسی قدرتمند ناشی می‌شود که یکی حول محور زیارت و دیگری حول محور تفریح و خرید شکل می‌گیرد. هر کدام از این دو نوع اقتصاد سیاسی، توریسم خودش را می‌آفریند؛ یکی توریسم زیارت و دیگری توریسم فراغتی و فرهنگی. خیلی‌ها برای بازدید از موزه و بهره‌مندی از بُعد فرهنگی و فراغتی مشهد به این شهر می‌آیند. هرکدام از این دو نوع اقتصاد سیاسی، مخاطب خودش را فرا می‌خواند و با اهدافی بسیار متفاوت پول‌های خاص خود را جذب می‌کند و به گردش می‌اندازد. در یکی نذر و پول نذری مهم است و در دیگری هزینه‌های خرید و تفریح مهم است. در نتیجه دو نوع سرمایه‌داری شکل می‌گیرد. یکی سرمایه‌داری اداره‌کننده حرم و پیرامونش و دیگری نوعی از سرمایه‌داری که این مراکز را اداره می‌کند. در نهایت این دو شکل توریسم، تنش‌هایی ایجاد می‌کند.
با این حال از بعدی کلان‌تر نیز به قضیه نگاه می‌کنم. شهر مشهد در حال فربه شدن از شهری توریستی‌زیارتی به شهری توریستی‌فرهنگی است. اما این سخن به این معنا نیست که توریست زیارت ضعیف می‌شود یا تعداد کسانی که برای زیارت می‌آیند کمتر می‌شود، بلکه به این معناست که مشهد ابعاد زیارتی جدیدی یافته است و درآمدهای جدیدی جذب می‌کند. اگر مشهد را با شیراز مقایسه کنیم، می‌بینیم افراد زیادی برای جاذبه‌های فرهنگی وارد این شهر می‌شوند و کمتر کسی گفته است که مسافران شیراز دغدغه زیارت امام‌زاده را ندارند و شهر در حال سکولار شدن است. تحول مشهد، بیانگر توسعه این شهر و افزایش قابلیت‌های آن است. مشهد مانند کربلا، نجف و قم نیست. کربلا و قم شهرهایی کاملاً مذهبی هستند و چون ظرفیت‌های فرهنگی مشهد را ندارند، صرفاً توریست مذهبی جذب می‌کنند. اما مشهد توانایی جذب شکل‌های جدید توریست را دارد. در واقع مشهد، بیدار شده است و می‌خواهد ابعاد دیگر خودش را گسترش دهد. گسترش جمعیت سبب شده است که توریسم فرهنگی نیز در کنار توریسم مذهبی جای بگیرد.
نکته سوم این است که توریسم مذهبی از بین نرفته و فقط دچار تحول شده است. امروزه تجربه زیارت و سفر به مشهد پیچیده شده است. همیشه ممکن است که توریسم مذهبی، وجه فرهنگی نیز پیدا کند. این موضوع نشان‌دهنده پیچیده‌تر شدن توریسم مذهبی است. امروزه تجربه زیارت صرفاً همان تجربه گذشته نیست و در کنار خودش تجربه فراغت را نیز دارد. بخش عمده‌ای از کسانی که به مشهد می‌آیند و زیارت می‌کنند تمایل دارند توریست فرهنگی نیز باشند. از سوی دیگر توریست فرهنگی نیز نوعی وجه مذهبی دارد. همان‌طور که گفتم توریست مشهد، به طور بالقوه زائر است و همیشه این امکان وجود دارد که توریست فرهنگی به توریست مذهبی تبدیل شود. بنابراین جریان سیالی میان این دو شکل توریسم وجود دارد که باید از سوی مدیران و برنامه‌ریزان مدیریت شود.
آنچه امروز در مشهد می‌بینیم، نوعی بی‌قراری روح قدسی در برابر روح عرفیِ در حال گسترش است. روح عرفی بی‌قرار نیست و با حرم و امام رضا مشکلی ندارد، اما روح قدسی بی‌قرار است و با گسترش مال‌ها مخالف است. این اتفاق، تقابل میان مصرف زیارت و زیارت مصرف را بسیار افزایش می‌دهد. مصرف زیارت، یعنی زائر چگونه زیارت و فضای زیارتی را مصرف می‌کند و چه شکل‌هایی از زیارت را پدید می‌آورد، اما زیارت مصرف، یعنی سراغ مال‌ها و کالاها رفتن و مصرف کردن آنها؛ در زیارت مصرف، دیدن پاساژها و نظاره کردن کالاها به اندازه زیارت فضاهای مقدس اهمیت دارد. به باور من این تنش در یکی، دو دهه آینده، تنش اصلی مشهد خواهد بود.

این مطلب در چارچوب همکاری انسان شناسی و فرهنگ و پژوهشکده ثامن منتشر می شود