سرمقاله – سرمایه
کارکرد برگزاری سالگردها و مراسم و آیین هایی که به واقعه ای در گذشته استناد می کنند، بیش از هر چیز ایجاد یک حافظه جمعی تاریخی است: احساس تعلق به گذشته ای که بخش قابل ملاحظه ای از جامعه بتواند آن را به صورت یکسان و یا نسبتا یکسانی تعریف کند و برداشتی نسبتا مشترک از آن داشته باشد و با حرکت از این درک و تعریف و برداشت بتواند به دیدگاهی متشابه نسبت به تداوم آن واقعه و به ویژه نسبت به آینده آن در ذهن خود رسیده و از همین رهگذر ما به ازایی در رفتارهای خود از آن نشان دهد. افزون بر این باید توجه داشت که در تکرار این سالگردها یعنی در چرخه های منظمی که آنها را همراهی می کنند، نیز بعدی اسطوره ای سایه می افکند و ایجاد معنا و تاثیر اجتماعی می کند کما اینکه برگزاری دهه ها، پنجاه سالگی و صد سالگی و…. یک واقعه به ظاهر و به خودی خود گویای معنایی است که باید به صورت ضمنی آن را «احساس» کرد و طبعا فرصتی را یافت برای یادآوری و دامن زدن به بحث ها و خاطرات و اندیشه هایی که بر غنا و انباشت تاریخی آن می افزایند و دستکم خبر از تداوم و پیوستگی روشنی در نقطه مبدا و نقطه مقصد و خط سیر میان آنها می دهند.
نوشتههای مرتبط
نگاه به مشروطه در چند دهه اخیر شاید از آن رو که ما خواسته یا ناخواسته چاره ای جز آن نداشته ایم که این واقعه را در یک فرایند مفروض یا واقعی «دولت سازی» و «ملت سازی» قرار بدهیم و آن را بخشی از سناریوی عمومی سیاسی ای تصور کنیم که جامعه ما در طول سه دهه اخیر وارد آن شده است( انقلاب اسلامی و دگرگونی رادیکال جامعه) ، به مباحث بی شماری دامن زده است : شمار کتاب ها، مقالات، تحلیل ها و پژوهش های مربوط به مشروطه به شکل حیرت انگیزی رو به فزونی گذاشته اند. اما نکته قابل توجه در این مجموعه بزرگ از نوشته ها در برخورد شگفت زده ای است که با آن واقعه دارند: گویی ما هنوز در مرحله «کشف» این ماجرا هستیم کما اینکه بیشتر کتاب هایی که در این زمینه منتشر شده اند برغم گذشت بیش از ۱۰۰ سال از موضوع هنوز در پی رسیدن به یک برداشت و اجماع «نسبتا یکسان» از این واقعه هستند. صد سال از مشروطه می گذرد و هنوز تاریخ دانان و اندیشمندان ما با یکدیگر حتی بر سر اینکه آیا ما در این ماجرا با یک انقلاب اجتماعی سروکار داشته ایم یا با نشانه ای از اراده توطئه آمیزی از برون و سرگذاشتن گروهی «روشنفکر خود باخته» به آن، به توافق و نظر مشترک نرسیده اند . و هم از این رو انتظار گزافی خواهد بود که از متفکران خود بخواهیم درباره چیزی که درباره منشا و دلایل آن نیز توافق ندارند به دیدگاه و تصویر روشنی در ذهن خود رسیده و به خصوص بتوانند نسبت به میراث و نتایج عملی آن در جامعه کنونی و فرایندای پیچیده سیاسی اجتماعی آن به یک جمع بندی مشخص و به بیانی درک پذیر برسند.
بدیهی است که با همین منطق، چنین انتظاری را از مردم عادی داشتن کاملا بی معناست: اندیشه عمومی و حافطه جمعی در اینجا ظاهرا به کلی فلج است و در نهایت و در بهترین حالت در مجموعه ای از تصاویر وهم آمیز، رویایی و در سایه سیر می کند: در هم آمیزی تعداد بی شماری از شکل ها و ایده ها در هزارتوهایی رنگ و رو رفته با گوشه و کنارهایی درخشان و برجسته و در عین حال غریب و شاید به همین دلیل جذاب: قاجارها با زنان تمام پوشیده و ناپیدای خیابان ها و زنان رنگارنگ اندرونی های شاهانه، مردان عشایری و ردیف گلوله های آویخته بر دوش و اسب سوارن راهی تهران، انگلیس های توطئه گر و روس های بی رحم و مردان شجاع تفنگ به دست و دشمن ستیز، ناصر الدین شاهی خوش گذران و جذاب و شاعر مسلک و خاطر نویس، مظفرالدین شاهی خسته و فرسوده، محمد علی شاهی زورگو و متکبر و احمد شاهی ناتوان و گریزان، رضا خانی قلدر منش و مستبد که بساط فروپاشیده قاجار را جمع می کند و سروسامانی به دستگاه دیکتاتوری خود می دهد، مجلس شورایی و بهارستانی و سفارت انگلیسی برای بست نشستن و عکس هایی یادگاری.
با این وصف باید اذعان کرد که رنگ و جلوه های اسطوره ای مشروطه در دیدگاه روشنفکران بسیار موثر تر بوده است: تعدد و فراوانی استناد های روشنفکران و اندیشمندان و تاریخ دانان و سیاست شناسان به این واقعه از یک سو و فراوانی همین استنادها در نزد سیاست مدارن و دست اندرکارن اجرایی از سوی دیگر گویای اجماعی است که هر چند فرم و محتوای خود واقعه را به صورتی یکسان نمی بیند، اما در طلایی بودن و بنیان گذاری اش در «آفرینشی دموکراتیک» شکی به خود راه نمی دهد. مشروطه ما تصویری شاید مشابه همان یونان عصر طلایی باشد که در ذهنیت اروپایی تمایلی وسواس انگیز به استناد و آغاز اندیشه سیاسی (اگر نگوئیم اندیشه به طور کل) از آن وجود دارد: آغازی برای تجدد، آغازی برای شهریت، آغازی برای دولت مدرن و در یک کلام آغازی برای «این جهانی شدن».
با این همه اسطوره ای بودن را (اگر سبب توهم مبالغه آمیز و انحراف در اندیشه و خام گرایی در تحلیل های سیاسی نشود ، که در نزد ما بسیار می شود) نمی توان به خودی خود امری منفی به حساب آورد و حتی برعکس باید توجه داشت که این بعد می تواند، و همواره در تاریخ نیز چنین بوده است، خود زاینده تفکر و جریان های اندیشه ای باشد که در حرکاتی ثانویه و در پیوستارهایی موثر به جریان های واقعی در دگرگونی نهاد ها و رویکردهای سیاسی دامن زنند.
هم از این رو برگزاری «جشن سد ه مشروطه» را با تمام معنایی که واژه «جشن» در خود دارد باید به فال نیک گرفت و به استقبال آن رفت.