تهیه و تنظیم: مهسا اکبری
کمتر کسی وجود دارد که در حوزه باستان شناسی ایران فعالیت داشته باشد و نام مسعود آذرنوش را نشنیده باشد. شاید قهرمان پروری یکی از عادات ناپسندیده ایرانیان در طی تاریخ باشد اما آنچه که درباره مسعود آذرنوش بیان می شود، به واقع قهرمان پروری نبوده و چیزی جز واقعیت نیست؛ مردی که در بین سیاهی ها و ناپاکی ها، پاک زیست و با حفظ اخلاق حرفه ای خود، در کنار علم و تلاشهای بی دریغش، چهره باستان شناسی ایران را رنگی تازه بخشید. روحش شاد و یادش گرامی!
نوشتههای مرتبط
زندگی نامه
مسعود آذرنوش/ ویکیپدیا
معرفی مشاهیر/ شرکت آریان فولاد
مسعود آذرنوش/ سایت علمی دانشجویان ایران
یادبود و بزرگداشت
یاد و خاطره ی آذرِ اهورایی ایران زمین، دکتر مسعود آذرنوش گرامیباد / انجمن باستان شناسی ایران
به یاد مسعود آذرنوش، رئیس اسبق پژوهشکده باستانشناسی – دستهایی که خاک را ورق زد / ایران بوم
یادنامه مسعود آذرنوش منتشر شد/ خبرگزاری میراث فرهنگی
مسعود آذرنوش، باستان شناس ساسانی از میان ما رفت/ پایگاه مجلات تخصصی نورمگ
مصاحبه ها
گفتگو با دکتر مسعود آذرنوش(سفر به تفلیس)/ پایگاه مجلات تخصصی نورمگ
مصاحبه ایسنا با دکتر مسعود آذرنوش درباره سازمان نظام باستان شناسی/ گروه +۱۰
دو نمونه از مقالات
کاوش کنگاور/ پایگاه مجلات تخصصی نورمگ
ور تاچیکان/پایگاه تخصصی مجلات نورمگ
چند نمونه از اقدامات
مسعود آذرنوش و ارایه مدارک جدید برای هگمتانه/ گروه +۱۰
پایهگذاری کتابخانه پژوهشکده باستانشناسی، گامی به وسعت تاریخ/ خبر گزاری کتاب ایران
طرحهای پژوهشی مؤسسه باستانشناسی دانشگاه تهران ۸۰-۱۳۷۹/ پایگاه مجلات تخصصی نورمگ
زندگی نامه
مسعود آذرنوش/ ویکیپدیا
دکتر مسعود آذرنوش (۱۳۲۴ – ۱۳۸۷) باستانشناس ایرانی.
او از استادان و پژوهشگران سرشناس باستانشناسی ایران است. وی دانشآموخته کارشناسی ارشد در رشته باستان شناسی و تاریخ هنر از دانشگاه تهران است. در سال ۱۳۵۲ از این دانشگاه فارغالتحصیل شد و در سال ۱۳۶۸ از دانشگاه کالیفرنیا دکترای باستانشناسی گرفت. او پژوهشگر مرکز باستانشناسی ایران و از مدافعین سر سخت خلیج فارس بودهاست. دکتر مسعود آذرنوش روز پنجشنبه ۷ آذرماه ۱۳۸۷ در پی بازگشت از ماموریت همدان بر اثر حمله قلبی درگذشت.
وی در زمان ریاست خود در پژوهشکده باستانشناسی تغییرات اساسی انجام داد که باعث پیشرفت و بهبود باستانشناسی کشور ایران شدهاست. وی برای نسل جوان باستان شناسان امکان ورود به تشکیلات باستانشناسی را ایجاد کرد و در سایه حمایتهای او بود که پژوهشهای جدیدی خصوصا در زمینه پیش از تاریخ در ایران شکل گرفت.
یکی از اقدامات مهم او ایجاد کتابخانه تخصصی و نخستین آزمایشگاه گیاهباستانشناسی در پژوهشکده باستانشناسی است. دکتر آذرنوش از پژوهشهای میانرشتهای از جمله باستانجانورشناسی و باستانگیاهشناسی بسیار حمایت کرده و در دوره ریاست ایشان بود که نخستین باستانگیاهشناس ایرانی فعالیتهای خود را آغاز نمود. دکتر مسعود آذرنوش همچنین آغازگر فعالیتهای گسترده باستانشناسان خارجی در ایران بود که منجر به آموزش باستانشناسان جوان ایرانی شدند.
فعالیتها و تالیفات
رئیس پژوهشکده باستانشناسی پژوهشگاه سازمان میراث فرهنگی و گردشگری ایران از سال۱۳۷۹ تا ۱۳۸۵
تألیف کتاب The sasanian Manor House at Hajiabad، Iran. دانشگاه تورین _ ۱۹۹۴
مشاور پژوهشگاه باستانشناسی سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری ایران تا قبل از فوت در آذر ۱۳۸۷.
انتشار دهها مقاله باستانشناسی در نشریات تخصصی داخلی و خارجی به زبانهای فارسی، انگلیسی و فرانسه (۱۳۸۲-۱۳۵۳)
لینک مطلب:/ مسعود_آذرنوش/ http://fa.wikipedia.org/wik
تاریخ دسترسی: ۱۳/۱۰/۱۳۹۱
معرفی مشاهیر/ شرکت آریان فولاد
آذرنوش، مسعود
( ملیت: ایرانی قرن: ۱۴ ) مسعود آذرنوش در سال ۱۳۲۴در کرمانشاه به دنیا آمد. تحصیلات خود را تا مقطع کارشناسی ارشد رشته باستان شناسی در دانشگاه تهران گذراند و برای ادامه تحصیل به آمریکا عزیمت نمود و در آنجا موفق به اخذ مدرک دکترا از دانشگاه کالیفرنیا شد. رساله دکترای آذرنوش در خصوص هنر ساسانی در شرق فارس و منطقه حاجی آباد بوده است. ایشان علاوه بر سوابق پژوهشی میدانی و تدریس در دانشگاههای تهران از تالیفات متعددی به زبان فارسی و انگلیسی و فرانسه برخوردار است از جمله سوابق اداری ایشان می توان به مسئولیت معاونت پژوهشی پژوهشکده باستان شناسی سازمان میراث فرهنگی اشاره نمود.گروه : علوم انسانی رشته : باستان شناسی والدین و انساب : مسعود آذرنوش در ۵ فروردین ۱۳۲۴در کرمانشاه متولد شد.تحصیلات رسمی و حرفه ای : مسعود آذرنوش پس از تحصیلات ابتدایی و متوسطه، مشغول به تحصیل در رشته باستان شناسی پرداخت، و در سال ۱۳۴۷موفق به اخذ درجه لیسانس از دانشگاه تهران شد. وی پس از خدمت وظیفه مشغول به تحصیل در دوره کارشناسی ارشد باستان شناسی شد و در سال ۱۳۵۳پایان نامه خود را با عنوان (تمدن و هنر هیئت) موفق به دریافت درجه کارشناسی ارشد شد. در سالهای پس از انقلاب برای تحصیل به اروپا و سپس آمریکا عزیمت کرد و در سال ۱۳۶۶رساله دکترای خود را با عنوان: هنر ساسانی در شرق فارس» کاوشهای حاجی آباد در نزدیکی داراب، ایران» در گروه باستان شناسی دانشگاه ایالتی کالیفرنیا ارائه داد. زمان و علت فوت : مسعود آذرنوش زمانی که از مأموریت اداری از هگمتانه همدان به تهران بازگشته بود، در اثر سکته قلبی در هفتم آذر ماه ۱۳۸۷ دار فانی را وداع گفت و در قطعه نام آوران به خاک سپرده شد.مشاغل و سمتهای مورد تصدی : سوابق اجرایی و اداری مسعود آذرنوش از سال ۱۳۴۹ـ۱۳۷۵به شرح زیر می باشد: ـ سرپرست هیئت های کاوش و بررسی، مرکز باستا ن شناسی ایران ۵۹ـ۱۳۴۹ ـ استادیار موسسه باستان شناسی دانشگاه تهران، از ۱۳۷۵. ـ عضو انجمن ایران شناسی اروپا. ـ مشاور مجله باستان شناسی و تاریخ، مرکز نشر دانشگاهی. ـ همکار مجله کتابشناسی انتقادی چکیده های ایران شناسی(Abstracta iranica) ـمدیر گروه باستان شناسی دانشگاه آزاد اسلامی تهران . ـبورس تحقیقاتی از موسسه باستان شناسی آلمان،برلن ،۱۳۶۵. ـبورس تحقیقاتی از موزه پلیتن ،نیویورک ۶۷ـ۱۳۶۶. ـ انجمن حفظ آثار باستانی و بناهای تاریخی ایالت بروکسل ،بلژیک ،۷۴ـ۱۳۷۳. فعالیتهای آموزشی : مسعود آذرنوش در دانشگاههای تهران، تربیت مدرس و دانشگاه آزاد اسلامی تهران دروس زیر را تدریس کرده است: باستان شناسی اشکانی، باستان شناسی ساسانی، باستان شناسی یونان و روم، روش کاوش و بررسی (نظری و عملی) و تاریخچه باستان شناسی. سایر فعالیتها و برنامه های روزمره : مسعود آذزنوش در سالهای ۵۷ـ۱۳۴۵ حضور فعالی در کاوشها و بررسی میدانی ایران داشت چنانکه می توان به موارد زیر اشاره کرد: – شرکت در کاوشهای هفت تپه خوزستان، دانشجو ـ کار آموز، به سرپرستی عزت الله نگهبان،۱۳۴۶. – استان خراسان،دانشجو ـ کار آموز، به سرپرستی عزت الله نگهبان،۱۳۴۷. – شرکت در کاوشهای هفت تپه خوزستان، دانشجو ـ کارآموز، به سر پرستی سیف اله کامبخش فرد، ۱۳۴۷. – شرکت در کاوشهای هفت تپه خوزستان، دانشجو ـ کارآموز، به سرپرستی عزت الله نگهبان، ۱۳۴۸. – شرکت در کاوشهای کنگاور کرمانشاه دانشجو ـ کارآموز، به سرپرستی سیف الله کامبخش فرد،۱۳۵۱. – کاوشهای مسجد سلیمان، نماینده مر کز باستان شناسی ایران، به سرپرستی ر.گیرشمن،۱۳۵۲. – شرکت در کاوشهای کنگاور، مسوول کار گاه، به سرپرستی سیف الله کامبخش فرد،۱۳۵۲. – شرکت در کاوشهای هفت تپه خوزستان،معاون هیئت، به سرپرستی عزت الله نگهبان،۱۳۵۳. – کاوش کردار تپه، نماینده مرکز باستان شناسی ایران، به سرپرستی ک.کرمر،۱۳۵۳. – شرکت در کاوشهای کنگاور کرمانشاه، مسئول کارگاه، به سرپرستی سیف اله کامبخش فرد،۱۳۵۳. – شرکت در کاوشهای شوش مسوول کارگاه شائور، به سرپرستی ژ.پر، ۱۳۵۵. -کاوشهای گورستان محوطه سنگ شیر و تپه هگمتانه همدان، سرپرست هیئت، ۱۳۵۵ – کاوشهای کنگاور و در چال، سرپرست هیئت، ۱۳۵۶. – بررسی های حاجی آباد (تل سفیدک) فارس، سرپرست هیئت،۱۳۵۴. – کاوشهای حاجی آباد (تل سفیدک) فارس، سرپرست هیئت، ۱۳۵۷. – کاوشهای کنگاور کرمانشاه، سرپرست هیئت، ۱۳۵۷. – کاوشهای حاجی آباد (میل نقاره و چهار ستون) فارس، سرپرست هیئت، ۱۳۷۶. – کاوشهای حاجی آباد (تل سفیدک) فارس، سرپرست هیئت، ۱۳۷۷. – کاوشهای ابراهیم آباد قزوین (کاوش آموزشی گروه باستان شناسی دانشگاه تهران)، سرپرست هیئت، ۱۳۷۹.چگونگی عرضه آثار : مسعود آذر نوش نتایج مطالعات و پژوهشی های باستان شناسی خود را در همایشها و کنگره های ملی و بین المللی متعددی عرضه نموده است، از جمله این همایش ها عبارتند از: – هفتمین کنگره بین المللی باستان شناسی و هنر ایران (مونیخ، آلمان) -سمپوزیوم های چند گانه باستان شناسی و هنر ایران پیش و پس از پیروزی انقلاب (تهران)؛ -موزه مترو پلیتن (نیویورک، آلمان) -کلوپ باستان شناسی دانشگاه کلمبیا (نیویورک، آمریکا) -موزهای سکلر و فریر (واشنگتن، آمریکا). -همایش بین المللی جاده ابریشم، یونسکو (پاریس، فرانسه) -همایش بین المللی جاده ابریشم، یونسکو و پژوهشگاه علوم انسانی (تهران) -نخستین (تورین، ایتالیا)؛ دومین (بامبرگ، آلمان) و چهارمین (پاریس، فرانسه) کنفرانس اروپایی پیرامون پژوهش های ایران شناسی.
آثار : nbsp1 A New sasania temple in easten ویژگی اثر : Iranica antiqua19842 deux sasions de fouilles a la necropole de sang – e shir (hamedan( ویژگی اثر : In the akten des vll . Internationlen kongresses fur iranische kunst and archaeologie , munchen publish19793 Excavations at hagiabad ویژگی اثر : first preliminary report, iranica Antiqua19834 Excavations at kangavar ویژگی اثر : Archaologische mitteihungen aus iran 19815 From persepollise to al – fustet :continuation of acha menid architectural concepts ویژگی اثر : in proceedings of the second european conference of iranian studies , bamberg , 30th september to 4 th october , 1991 ,Publish in 19956 hagi abad residense sassanide dans le fars ویژگی اثر : les dossirers de larcheologie empires perses , d alexandre aux sassanides 19997 Hamedan,survey of Excavationsin iran1973-74 ویژگی اثر : iran,19758 Kangavar ویژگی اثر : in the dictionary of art 19969 kngavar un temple seleucide d anahita devient un munoment sassanide , ویژگی اثر : dossiers de l archeologie empires perses d alexandre aur sassanide 199910 la more de gulien I apostat selon ies sources iraniennes ویژگی اثر : byzantion , revue internationale des etudes byzantions 199211 les fouische de hagi abad ویژگی اثر : arabie orientale , mesopotamie et iran meridional de l age du fer au debut de la period islamique 198412 Mil-e naqarah hanah , complex of two cahar taps in eastrn fars ویژگی اثر : Archeologia iranica et oreintalis miscellanea in honorem louis vanden berghe198913 Parthian and sassanian stucoo ویژگی اثر : In the splendor of iran14 sapur II ardasir II, ans sapur III :Another Perspective ویژگی اثر : Archaeologische mitteilungen aus iran198615 sassanian architecture ویژگی اثر : In the splendor of iran16 sassanian Art in Eastern fars :the Excavation of a manorhouse at hagi abad darab , iran ویژگی اثر : in dissertation Abstracts internation, section 198817 Seleucid and parthian architecture ویژگی اثر : In the splendor of iran18 Stucco , III, history and uses , I ancient ویژگی اثر : I n the dictionary of art (london :macmillan) forthcoming199619 The manor house of hagi abad and the chranology of the sasssanin Gavernose of kusansar . ویژگی اثر : Histore et culter de parsi centrale preslamique ecarites et documents archejologiques20 ایدز ،اخلاق ،و آینده ویژگی اثر : زتان ۱۳۷۵۲۱ بFire temple and anahita temple Adiscussion on some iranian palaces of some iranianpalaces of worship ویژگی اثر : mesopotamia 198722 بخش دوران تاریخی در چکیده های باستان شناسی ویژگی اثر : مرکز نشر دانشگاهی و انجمن ایران شناسی فرانسه درتهران .۲۳ به مناسبت سفر گرجستان ویژگی اثر : باستان شناسی و تاریخ ۱۳۷۸.۲۴ چشم انداز کرد لر در هزاره ی یکم پیش ازمیلاد. ویژگی اثر : نشریه ی انجمن فرهنگ ایران باستان ۱۳۵۳.۲۵ خلیج فارس ، خلیج یتیم ویژگی اثر : نگاه نو ۱۳۷۲۲۶ فصل دوم کاوشهای محوطه ی باستانی سنگ شیر در همدان . ویژگی اثر : گزارش های چهارمین مجمع سالانه ی کاوشهای و پژوهشهای باستان شناسی در ایران ،تهران ، ۱۳۵۵.۲۷ کاوشهای گورستان محوطه ی سنگ شیر . ویژگی اثر : گزارش سومین مجمع سالانه ی کاوش ها وپژوهش های باستان شناسی در ایران ، تهران ،۱۳۵۴.۲۸ کهن ترین پاپیروس عربی ویژگی اثر : ترجمه از یوسف راغب که وقف میراث جاویدان می باشد۱۳۷۹.۲۹ نگاهی دیگر به شاهپور دوم ، اردشیر دوم و شاهپور سوم:پیشنهادی برای باز نویسی بخشی از تاریخ دوره ی ساسانیان ویژگی اثر : باستان شناسی و تاریخ ۱۳۷۵.۳۰ هنر ایران در دوره ی اشکانیان ویژگی اثر : دائر النعارف بزرگ اسلامی۳۱ هنر ایران در دوره ی ساسانیان ویژگی اثر : دائر المعارف بزرگ اسلامی۳۲ ور تاجیکان ویژگی اثر : معارف دوره دوازدهم ۱۳۷۴.
لینک مطلب:
http://www.ariansteel.com/allfolders/Others/Mashahir.jsp?MashahirID=0dd2fba7-f37a-49b0-944a-ee516ece47ba
تاریخ دسترسی: ۱۳/۱۰/۱۳۹۱
مسعود آذرنوش/ سایت علمی دانشجویان ایران
خلاصه : مسعود آذرنوش در سال ۱۳۲۴در کرمانشاه به دنیا آمد .تحصیلات خود را تا مقطع کارشناسی ارشد رشته باستان شناسی در دانشگاه تهران گذراند وی برای ادامه تحصیل به آمریکا عزیمت نمود و در آنجا موفق به اخذ مدرک دکترا از دانشگاه کالیفرنیا شد . رساله دکترای آذرنوش در خصوص هنر ساسانی در شرق فارس و منطقه حاجی آباد بوده است . ایشان علاوه بر سوابق پژوهشی میدانی و تدریس در دانشگاههای تهران از تالیفات متعددی به زبان فارسی و انگلیسی وفرانسه برخوردار است از جمله سوابق اداری ایشان می توان به مسئولیت معاونت پژوهشی پژوهشکده باستان شناسی سازمان میراث فرهنگی اشاره نمود.
گروه : علوم انسانی ، رشته : باستان شناسی
والدین و انساب : مسعود آذرنوش در ۵فروردین ۱۳۲۴در کرمانشاه متولد شد.
زمان و علت فوت : مسعود آذرنوش زمانی که از مأموریت اداری از هگمتانهی همدان به تهران بازگشته بود، در اثر سکته قلبی در هفتم آذر ماه ۱۳۸۷ دار فانی را وداع گفت.
تحصیلات رسمی و حرفه ای : مسعود آذرنوش پس از تحصیلات ابتدایی و متوسطه، مشغول به تحصیل در رشته باستان شناسی پرداخت، و در سال ۱۳۴۷موفق به اخذ درجه لیسانس از دانشگاه تهران شد. وی پس از خدمت وظیفه مشغول به تحصیل در دوره کارشناسی ارشد باستان شناسی شد و در سال ۱۳۵۳پایان نامه خود را با عنوان (تمدن و هنر هیتیت )موفق به دریافت درجه کارشناسی ارشد شد .
در سالهای پس از انقلاب برای تحصیل به اروپا و سپس آمریکا عزیمت کرد و در سال ۱۳۶۶رساله دکترای خود را با عنوان : هنرساسانی در شرق فارس »کاوشهای حاجی آباد درنزدیکی داراب ، ایران » در گروه باستان شناسی دانشگاه ایالتی کالیفرنیا ارائه داد .
مشاغل و سمتهای مورد تصدی :
سوابق اجرایی و اداری مسعود آذرنوش از سال ۱۳۴۹ـ۱۳۷۵به شرح زیر می باشد : ـسرپرست هیات های کاوش بررسی ، مرکز باستا ن شناسی ایران ۵۹ـ۱۳۴۹ ـاستاد یار موسسه باستان شناسی دانشگاه تهران ،از ۱۳۷۵. ـعضو انجمن ایران شناسی اروپا. ـمشاور مجله باستان شناسی و تاریخ ،مرکز نشر دانشگاهی . ـهمکار مجله کتابشناسی انتقادی چکیده های ایران شناسی(Abstracta iranica) ـ مدیر گروه پیشین باستان شناسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکز. ـبورس تحقیقاتی از موسسه باستان شناسی آلمان،برلن ،۱۳۶۵. ـبورس تحقیقاتی از موزه پلیتن ،نیویورک ۶۷ـ۱۳۶۶. ـ انجمن حفظ آثار باستانی و بناهای تاریخی ایالت بروکسل ،بلژیک ،۷۴ـ۱۳۷۳. رییس پژوهشکده باستان شناسی ۱۳۷۹تا اوایل سال ۱۳۸۵ . مشاور پژوهشگاه میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری.
فعالیتهای آموزشی : مسعود آذرنوش در دانشگاههای تهران ،تربیت مدرس و دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکز، دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات (دوره دکترا) دروس زیر را تدریس کرده است: باستان شناسی اشکانی ،باستان شناسی ساسانی ،باستان شناسی یونان و روم ، روش کاوش و بررسی (نظری و عملی) و تاریخچه باستان شناسی وی استاد راهنمای تعداد زیادی پایان نامه دوره کارشناسی ارشد و دکترا بوده است.
سایر فعالیتها و برنامه های روزمره : مسعود آذزنوش در سالهای ۵۷ـ۱۳۴۵ حضور فعالی در کاوشهاو بررسی میدانی ایران داشت چنانکه می توان به موارد زیر اشاره کرد: -شرکت در کاوشهای هفت تپه خوزستان ،دانشجو ـ کار آموز ،به سرپرستی عزت الله نگهبان ،۱۳۴۶. -استان خراسان ،دانشجو ـکار آموز ، به سرپرستی عزت الله نگهبان ،۱۳۴۷. – شرکت در کاوشهای هفت تپه خوزستان ،دانشجو ـ کار آموز ،به سر پرستی سیف اله کامبخش فرد .۱۳۴۷. – شرکت در کاوشهای هفت تپه خوزستان ،دانشجو ـ کار آموز ،به سرپرستی عزت الله نگهبان ،۱۳۴۸. – شرکت در کاوشهای کنگاور کرمانشاه دانشجو ـ کار آموز ، به سرپرستی سیف الله کامبخش فرد ،۱۳۵۱. -کاوشهای مسجد سلیمان ،نماینده مر کز باستان شناسی ایران ،به سرپرستی ر.گیرشمن ،۱۳۵۲. -شرکت در کاوشهای کنگاور ،مسوول کار گاه ،به سرپرستی سیف الله کامبخش فرد ،۱۳۵۲. -شرکت در کاوشهای هفت تپه خوزستان ،معاون هیات ،به سرپرستی عزت الله نگهبان ،۱۳۵۳. -کاوش کردار تپه ، نماینده مرکز باستان شناسی ایران ، به سرپرستی ک.کرمر ،۱۳۵۳. -شرکت در کاوشهای کنگاور کرمانشاه ،مسوول کارگاه ،به سرپرستی سیف اله کامبخش فرد،۱۳۵۳. – شرکت در کاوشهای شوش مسوول کارگاه شائور ،به سرپرستی ژ.پر،۱۳۵۵. -کاوشهای گورستان محوطه سنگ شیر و تپه هگمتانه همدان ،سرپرست هیات ،۱۳۵۵ -کاوشهای کنگاور و در چال ،سرپرست هیات ،۱۳۵۶. -بررسی های حاجی آباد (تل سفیدک )فارس ، سرپرست هیات ،۱۳۵۴. -کاوشهای حاجی آباد (تل سفیدک )فارس ،سرپرست هیات ۱۳۵۷. -کاوشهای کنگاور کرمانشاه ، سرپرست هیات ،۱۳۵۷. -کاوشهای حاجی آباد (میل نقاره و چهار ستون )فارس ،سرپرست هیات ،۱۳۷۶. -کاوشهای حاجی آباد (تل سفیدک )فارس،سرپرست هیات ،۱۳۷۷. -کاوشهای ابراهیم آباد قزوین (کاوش آموزشی گروه باستان شناسی دانشگاه تهران )،سرپرست هیات ،۱۳۷۹. فصل اول لایه نگاری تپه هگمتانه، سرپرست هیات،۱۳۸۳. فصل دوم لایه نگاری تپه هگمتانه، ۱۳۸۴. کاوش شهر گور( فیروز آباد)، سرپرست هیات بهمراه دکتر هوف، ۱۳۸۴. فصل سوم لایه نگاری تپه هگمتانه، ۱۳۸۵. فصل اول ( دور دوم)کاوش قلعه یزدگرد، ۱۳۸۶و ۱۳۸۷. کاوش تپه هگمتانه (برای مکان یابی موزه) ۱۳۸۷.
چگونگی عرضه آثار :
مسعود آذرنوش نتایج مطالعات و پژوهشی های باستان شناسی خود را در همایشها و کنگره های ملی و بین المللی متعددی عرضه نموده است، از جمله این همایش های عبارتند از: – هفتمین کنگره ی بین المللی باستان شناسی و هنر ایران (مونیخ ،آلمان ) – سمپوزیوم های چند گانه باستان شناسی و هنر ایران پیش و پس از پیروزی انقلاب (تهران )؛ -موزه متر پلیتن (نیویورک ،آلمان ) -کلوپ باستان شناسی دانشگاه کلمبیا (نیویورک ،آمریکا ) – موزهای سکلر و فریر (واشنگتن ،آمریکا ). – همایش بین المللی جاده ی ابریشم ،یونسکو (پاریس ،فرانسه ) – همایش بین المللی جاده ی ابریشم ،یونسکو و پژوهشگاه علوم انسانی (تهران ) -نخستین (تورین ،ایتالیا )؛دومین (بامبرگ ،آلمان )وچهارمین (پاریس ،فرانسه )کنفرانس اروپایی پیرامون پژوهش های ایران شناسی .
لینک مطلب:
http://www.daneshju.ir/forum/sitemap/t-80162.html
تاریخ دسترسی: ۱۳/۱۰/۱۳۹۱
یادبود و بزرگداشت
یاد و خاطره ی آذرِ اهورایی ایران زمین، دکتر مسعود آذرنوش گرامیباد / انجمن باستان شناسی ایران
هفتم آذرماه ۱۳۸۷ روزی بود که بر پیکر باستان شناسی ایران زخمیعمیق فرود آمد. زخمیجانکاه که جز با گذشت روزگاران التیام نخواهد یافت. در این سال دکتر مسعود آذرنوش فرزانه ی فرهمندی که چونان شمع فروزان، محفل باستان شناسی ایران را روشنی بخشیده بود، رو به خاموشی نهاد و ناباورانه رخت سفر بربست و راحت جان طلبید و از پی جانان شتافت. ما را به این آذر اهورایی امید فراوان بود و چشم به کاوشهایش و گوش بر تازههایش سپرده بودیم که ناگهان از خاک بر افلاک شد. انجمن علمیباستان شناسی ایران با گرامیداشت یاد و خاطره شادروان آذرنوش امید آن دارد که از این ریشه ی سترگ که در خاک پرگهر ایران زمین آرمیده است در بهارانِ باستان شناسی کشور، درختان تنومندی روییدن آغاز کنند و باستان شناسان میهن راه این بزرگمرد باستان شناسی ایران را ادامه دهند. روانش شاد.
لینک مطلب: اخبار/در-یاد و خاطره-دکتر-مسعود –آذرنوشhttp://soia.ir/
تاریخ دسترسی: ۱۳/۱۰/۱۳۹۱
به یاد مسعود آذرنوش، رئیس اسبق پژوهشکده باستانشناسی – دستهایی که خاک را ورق زد / ایران بوم
پنج سال پیش بود که قلب مسعود آذرنوش، رئیس سابق پژوهشکده باستانشناسی و یکی از بهترین باستانشناسان ایران و جهان در آسانسور خانهاش ایستاد. درست در همین روز یعنی هفتم آذر ۱۳۸۷ قلب باستانشناسی ایران هم ایستاد و هرگز به تپش گذشتهاش بازنگشت.
خبرگزاری میراث فرهنگی ـ گروه میراث فرهنگی ـ هفتم آذرماه ۱۳۸۷؛ تاریخ به یکباره برای باستانشناسی ایران ایستاد و به سوگ یکی از بهترین باستانشناسان ایران و جهان نشست. خبر هولناک و دردناک بود. مسعود آذرنوش درگذشت. هرچند پیش از آن آذرنوش از پژوهشکده باستانشناسی رفته بود اما مرگ او، حرکت رو به جلو باستانشناسی را کند کرد تا عقربهها ایستاد و باستانشناسی ایران بر سوگ خود نشست.
طی این چندسال بلاهای زیادی بر سر باستانشناسی ایران آمد. میزان کاوشها و حفاریهای علمی به قدری کاهش یافت که به هیچ وجه با گذشته قابل مقایسه نیست. ساختمانی که پژوهشکده در آن مستقر بود را گرفتند، کادر علمی آن را آوره کردند؛ عدهای را به شیراز فرستادند و عدهای را دورکار کردند و در آخر شیرازه آن را از هم پاشیدند. حالا امروز دوباره پژوهشکده به پایتخت بازگشته و امیدها برای جان بخشی به آن شکل گرفتهاست.
مسعود آذرنوش در سال ۱۳۸۵ پس از حدود ۵ سال مدیریت پژوهشکده باستانشناسی، کنار گذاشته شد. ۵ سال باشکوه برای دستگاهی که تاریخ ایران را قلم میزند؛ از آن پس بود که باستانشناسی ایران کیفیت خود را از دست داد و هرچند آذرنوش دو سال دیگر در خدمت باستانشناسی ماند، درس داد و پژوهش کرد، اما مرگ او ذایعه دردناکی بود که بر آینده باستانشناسی و جامعه علمی ایران تاثیر گذاشت.
مسعود آذرنوش ۱۳۲۴_۱۳۸۷ از استادان و پژوهشگران سرشناس باستانشناسی ایران است. وی دانشآموخته کارشناس ارشد باستان شناسی و تاریخ هنر در دانشگاه تهران است. آذرنوش در سال ۱۳۵۲ از این دانشگاه فارغالتحصیل شد و در سال ۱۳۶۸ از دانشگاه کالیفرنیا دکترای باستان شناسی گرفت. او پژوهشگر مرکز باستان شناسی ایران بود.
وی در زمان ریاست خود در پژوهشکده باستان شناسی تغییرات اساسی انجام داد که باعث پیشرفت و بهبود باستان شناسی کشور ایران شدهاست. آذرنوش در ۷ آذرماه ۱۳۸۷، زمانی که از همدان به تهران رسید، در آسانسور خانهاش، بر اثر ایست قلبی درگذشت.
آذرنوش در واپسین سالهای عمر خود مطالعات ویژهای روی تپه هگمتانه همدان انجام داد که منجر به نقض برخی نظریات کارشناسی درباره این محوطه باستانی شد. پیش از آن گفته شده بود که تپه هگمتانه همان پایتخت معروف مادهاست که البته در کتب تاریخی یونانی به خصوص هردوت از آن یاد شدهاست. اما پژوهشهای آذرنوش نشان داد که این محوطه باستانی تاریخی فراتر از دوره اشکانی ندارد و به همین علت نمیتوانست پایتخت یا همان شهر مشهور مادها باشد.
«علیرضا هژبری»، باستانشناس و از شاگردان مرحوم آذرنوش در سال ۱۳۸۳ و ۸۴، کاوشهای او را در تپه هگمتانه همراهی میکرد. وی دراینباره به CHN گفت: «مرحوم آذرنوش در آن سالها مطالعه روی سفالهای بدستآمده از هگمتانه را بر عهده من سپرد و از آن زمان مطالعات گستردهای را آغاز کردیم. این مطالعات نشان داد که سفالها در نهایت به دوره سلوکیان مربوط میشوند.»
آذرنوش با انجام این مطالعات یکی از نظرات مهم باستانشناسی را نقض میکرد. هژبری درباره شجاعت او میگوید: »او با شجاعت این کشف تازه را پذیرفت و هرچند میدانست مشکلات زیادی پس از طرح آن دارد، اما برای ارتقاء علم و باستانشناسی ایران آن را مطرح کرد و برایاش جنگید.»
به گفته هژبری سفالها حتی برای آزماش سالنگاری دقیق راهی آزمایشگاه شدند اما جواب همان بود که بدست آمد و هگمتانه به دوره مادها تعلق نداشت.
هژبری میگوید که آذرنوش مهم است چون متدهای جدید باستانشناسی را وارد پژوهشکده باستانشناسی ایران کرد. متدهایی که باستانشناسی ایران را از رکود درآورد. او یاد داد که فقط دادههای باستانشناسی سخن میگویند و ما نباید به دلایل مختلف از حقایق علمی فرار کنیم.
نظری که “علیرضا عسگری”، باستانشناس و شاگرد آذرنوش هم با آن همعقیدهاست. عسگری دراینباره به CHN گفت: «آذرنوش علاوه بر نگاه به باستانشناسی نوین، ساختار تازهای هم به بدنه پژوهشکده داد. ساختاری که باستانشناسی را ارتقاء داد. در کنار شکلبخشی به این ساختار، او نسل جوان را حمایت کرد تا برای آینده باستانشناسی ایران آمده شوند»
وی میگوید: «این ساختار آنقدر محکم و درست ایجاد شده که هرگاه در چهارچوب آن حرکت کنیم باستانشناسی را کمک کردهایم. البته تغییر در ساختار لازم است؛ تغییراتی که منجر به توسعه آن میشود. اما نباید این ساختار را به اسم تغییر دگرگون کرد»
عسگری درباره انتشار نوشتههای آذرنوش میگوید: «مرحوم آذرنوش به خیلیها خدمت کرد و وقت آن را نداشت تا آثاراش را منتشر کند. نتوانست کتاباش را به فارسی برگرداند و یا خیلی از مقالاتاش را ترجمه و منتشر کند. پیشنهاد میکنم کسانی که به این نوشتهها دسترسی دارند و میتوانند آنها را ترجمه کنند، این کار را انجام بدهند و این آثار پیش از آنکه کهنه شوند در همین دهه پیش رو منتشر شوند»
وی آذرنوش را فردی ایراندوست میداند و دراینباره میگوید: «آذرنوش در خدمت باستانشناسی و ایران بود. او در خدمت محوطههای باستانی بود و در این راه کوتاهی نمیکرد. او باستانشناسی را مقدس میدانست و آن را تکریم میکرد»
آذرنوش یکی از مدافعین سرسخت خلیج فارس بودهاست. یکی از اقدامات مهم او ایجاد کتابخانه تخصصی در پژوهشکده باستان شناسی است. بخشی از مطالعات این کتابخانه به موضوع خلیج فارس مربوط میشود.
آذرنوش ساختمانی بزرگ و باشکوه برای ساختمان اداری باستان شناسی کشور در نظر گرفت. او کتابخانه پژوهشکده را تاسیس کرد؛ هنگام کاوشهای باستانشناسی در سد سیوند، آذرنوش گروههای مشترک ایرانی و خارجی را راهاندازی کرد و نجاتبخشی آثار پشت دریاچه این سد را دنبال کرد.
گفته میشود آذرنوش برای نخستین بار، بهترین روشها و علمیترین شیوههای کاوش و بررسی باستانشناسی را دهه ۱۳۷۰ در کشور در دانشگاه ها پایه ریزی کرد.
در دوران مدیریتی وی، باستانشناسی ایران شکوفا شد و شخصیت گرفت. چاپ و انتشار دهها جلد گزارش، برگزاری چندین همایش بزرگ بین المللی و فراهم کردن زمینه پژوهش در بدنه سازمان میراث فرهنگی همه در چارچوب تفکر نظام مند وی طرح ریزی و اجراء شد.
گفته میشود در دوران تصدی وی بر دستگاه باستان شناسی کشور بود که هیات وزیران قانون مطالعات باستان شناسی را در تمام پروژههای عمرانی به تصویب رساند. وی با ارتباط خوب و سازندهای که داشت، مسئولین وقت سازمان و مقامات مسئول را به خوبی با باستان شناسی و اهمیت آن آشنا ساخت.
در زمان تصدی وی رشد مقالات علمی، چاپ و انتشار گزارشهای باستان شناسی ایران در خارج از کشور اوج گرفت و ایران در حوزه باستان شناسی رشد قابل ملاحظه ای بدست آورد.
آذرنوش ۴۰ مقاله به زبانهای مختلف منتشر کرد و کتابی جامع از هنر دوره ساسانی در خارج از کشور به چاپ رساند. «میرعابدین کابلی»، باستانشناس پیشکسوت و همدانشگاهی آذرنوش درباره او میگوید: «او قصد داشت به قول خودش، پژوهشکده را مستقل کند. البته تا حدودی اینکار را کرد و تقریبا پژوهشکده از بدنه پژوهشگاه جدا شده بود. جالب آنکه اعضای پژوهشکده با او همراه بودند و این مهمترین کاری بود که آذرنوش کرد»
وی در ادامه میگوید: «پژوهشکده در زمان او فعال و پویاتر از همیشه شد. چاپ مقالات و کتابها حاصل تلاشهای اوست. کنگرههای باستانشناسی را دنبال کرد و به آنها نظم داد. در کنار اینها، آذرنوش یک استاد دانشگاه در رشته باستانشناسی بود»
کابلی اما انتقادهایی هم به عملکرد آذرنوش دارد. او میگوید: «اجازه حفاری و سپردن یک تپه باستانی به دانشجوی رشته باستانشناسی اشتباه بود. این کار در دوره آذرنوش باب شد و پس از آن و در دوره مدیران بعدی اتفاقات خوشایندی به همراه نداشت»
وی میگوید: «آذرنوش یک رسم کهنه باستانشناسی را زیرپا گذاشت. قانون نانوشتهای که اگر محوطهای توسط یک باستانشناس کاوش میشود، دیگران به آن چشمداشتی ندارند یا اگر میخواهند کاوش کنند، از فرد قبلی اجازه میگیرند. آذرنوش پس از بازنشستگی صراف راهی هگمتانه شد و از او اجازه نگرفت»
کابلی به مجوزههای باستانشناسی در دوره آذرنوش اشاره میکند و میگوید: «پدیده حفاریهای عصرآهن، ایده آذرنوش بود. او خیلی برای اینکار وقت و هزینه کرد. ایندر حالی است که دیگر دورهها در زمان آذرنوش چندان دیده نشدند اما کاوشهای فراوانی در محوطههای عصرآهن انجام گرفت»
با اینحال کابلی آذرنوش را که به گفته خودش لجباز بود، فردی ارزشمند میداند که برای باستانشناسی ایران تلاش کرده و از جایگاه علمی بالایی برخوردار است.
البته امروز سال روز وفات سیفالله کامبخشفرد هم هست. کسی که سالها مخالف آذرنوش بود و زمان مرگ، تنها اتفاقنظر دو باستانشناس شد.
وجه اشتراک آذرنوش و کامبخش فرد، شاید کاوشهای کنگاور باشد. کاوشهایی که به گفته برخی باستانشناسان اختلاف نظرهایی را هم میان این دو باستانشناس به وجود آورد. اما نکته در اینجاست که هنگام خاکسپاری آذرنوش، کامبخش فرد سخنرانی بلندی درباره جایگاه علمی آذرنوش ایراد کرد. سخنرانی وی در آن تاریخ برای عدهای که سالها شاهد اختلاف نظر میان این دو باستانشناس بودند، عجیب بود.
پس از مرحوم آذرنوش، مدیران دیگری بر مسند ریاست پژوهشکده باستانشناسی ایران نشستند اما هیچکدام دستاوردهای آذرنوش را نداشتند. برخی مدیران باستانشناسی را به توقفگاه تاریخی خودش کشاندند؛ با اینحال پس از این همه فراز و نشیب حالا عباس مقدم ریاست این پژوهشکده را برعهده گرفتهاست. کسی که برخی امیدها برای بازگرداندن پژوهشکده باستانشناسی به دوران باشکوهاش را زنده کردهاست.
در ادامه زندگی و نوشتههای مسعود آذرنوش را مرورو میکنیم:
مسعود آذرنوش در ۵فروردین ۱۳۲۴در کرمانشاه متولد شد.
گروه : علوم انسانی
رشته : باستان شناسی
تحصیلات رسمی و حرفه ای : مسعود آذرنوش پس از تحصیلات ابتدایی و متوسطه، مشغول به تحصیل در رشته باستان شناسی پرداخت، و در سال ۱۳۴۷موفق به اخذ درجه لیسانس از دانشگاه تهران شد. وی پس از خدمت وظیفه مشغول به تحصیل در دوره کارشناسی ارشد باستان شناسی شد و در سال ۱۳۵۳پایان نامه خود را با عنوان (تمدن و هنر هیتیت )موفق به دریافت درجه کارشناسی ارشد شد. در سالهای پس از انقلاب برای تحصیل به اروپا و سپس آمریکا عزیمت کرد و در سال ۱۳۶۶رساله دکترای خود را با عنوان : هنرساسانی در شرق فارس «کاوشهای حاجی آباد درنزدیکی داراب، ایران » در گروه باستان شناسی دانشگاه ایالتی کالیفرنیا ارائه داد.
مشاغل و سمتهای مورد تصدی : سوابق اجرایی و اداری مسعود آذرنوش از سال ۱۳۴۹ـ۱۳۷۵به شرح زیر است:
ـ سرپرست هیات های کاوش بررسی ، مرکز باستا ن شناسی ایران ۵۹ـ۱۳۴۹
ـ استاد یار موسسه باستان شناسی دانشگاه تهران ،از ۱۳۷۵.
ـ عضو انجمن ایران شناسی اروپا. ـمشاور مجله باستان شناسی و تاریخ ،مرکز نشر دانشگاهی.
– همکار مجله کتابشناسی انتقادی چکیده های ایران شناسی(Abstracta iranica)
– مدیر گروه باستان شناسی دانشگاه آزاد اسلامی تهران
– بورس تحقیقاتی از موسسه باستان شناسی آلمان، برلن ،۱۳۶۵
– بورس تحقیقاتی از موزه پلیتن ، نیویورک ۶۷ـ۱۳۶۶
– انجمن حفظ آثار باستانی و بناهای تاریخی ایالت بروکسل ، بلژیک ،۷۴ـ۱۳۷۳
فعالیتهای آموزشی : مسعود آذرنوش در دانشگاههای تهران ،تربیت مدرس و دانشگاه آزاد اسلامی تهران دروس زیر را تدریس کرده است: باستان شناسی اشکانی ،باستان شناسی ساسانی ،باستان شناسی یونان و روم ، روش کاوش و بررسی (نظری و عملی )و تاریخچه باستان شناسی .
سایر فعالیتها و برنامه های روزمره : مسعود آذزنوش در سالهای ۵۷ـ۱۳۴۵ حضور فعالی در کاوشهاو بررسی میدانی ایران داشت چنانکه می توان به موارد زیر اشاره کرد:
– شرکت در کاوشهای هفت تپه خوزستان ،دانشجو
– کار آموز، به سرپرستی عزت الله نگهبان، ۱۳۴۶
– استان خراسان ،دانشجو ـ کار آموز ، به سرپرستی عزت الله نگهبان ،۱۳۴۷. -شرکت در کاوشهای هفت تپه خوزستان ،دانشجو ـ کار آموز ،به سر پرستی سیف اله کامبخش فرد .۱۳۴۷. -شرکت در کاوشهای هفت تپه خوزستان ،دانشجو ـ کار آموز ،به سرپرستی عزت الله نگهبان ،۱۳۴۸. -شرکت در کاوشهای کنگاور کرمانشاه دانشجو ـ کار آموز ، به سرپرستی سیف الله کامبخش فرد ،۱۳۵۱. -کاوشهای مسجد سلیمان ،نماینده مر کز باستان شناسی ایران ،به سرپرستی ر.گیرشمن ،۱۳۵۲. -شرکت در کاوشهای کنگاور ،مسوول کار گاه ،به سرپرستی سیف الله کامبخش فرد ،۱۳۵۲. -شرکت در کاوشهای هفت تپه خوزستان ،معاون هیات ،به سرپرستی عزت الله نگهبان ،۱۳۵۳. -کاوش کردار تپه ، نماینده مرکز باستان شناسی ایران ، به سرپرستی ک.کرمر ،۱۳۵۳. -شرکت در کاوشهای کنگاور کرمانشاه ،مسوول کارگاه ،به سرپرستی سیف اله کامبخش فرد،۱۳۵۳. -شرکت در کاوشهای شوش مسوول کارگاه شائور ،به سرپرستی ژ.پر،۱۳۵۵. -کاوشهای گورستان محوطه سنگ شیر و تپه هگمتانه همدان ،سرپرست هیات ،۱۳۵۵ -کاوشهای کنگاور و در چال ،سرپرست هیات ،۱۳۵۶. -بررسی های حاجی آباد (تل سفیدک )فارس ، سرپرست هیات ،۱۳۵۴. -کاوشهای حاجی آباد (تل سفیدک )فارس ،سرپرست هیات ۱۳۵۷. -کاوشهای کنگاور کرمانشاه ، سرپرست هیات ،۱۳۵۷. -کاوشهای حاجی آباد (میل نقاره و چهار ستون )فارس ،سرپرست هیات ،۱۳۷۶. -کاوشهای حاجی آباد (تل سفیدک )فارس،سرپرست هیات ،۱۳۷۷. -کاوشهای ابراهیم آباد قزوین (کاوش آموزشی گروه باستان شناسی دانشگاه تهران )،سرپرست هیات ،۱۳۷۹. چگونگی عرضه آثار : مسعود آذر نوش نتایج مطالعات و پژوهشی های باستان شناسی خود را در همایشها و کنگره های ملی و بین المللی متعددی عرضه نموده است، از جمله این همایش های عبارتند از: – هفتمین کنگره ی بین المللی باستان شناسی و هنر ایران (مونیخ ،آلمان ) -سمپوزیوم های چند گانه باستان شناسی و هنر ایران پیش و پس از پیروزی انقلاب (تهران )؛ -موزه متر پلیتن (نیویورک ،آلمان ) -کلوپ باستان شناسی دانشگاه کلمبیا (نیویورک ،آمریکا ) -موزهای سکلر و فریر (واشنگتن ،آمریکا ). -همایش بین المللی جاده ی ابریشم ،یونسکو (پاریس ،فرانسه ) -همایش بین المللی جاده ی ابریشم ،یونسکو و پژوهشگاه علوم انسانی (تهران ) -نخستین (تورین ،ایتالیا )؛دومین (بامبرگ ،آلمان )وچهارمین (پاریس ،فرانسه )کنفرانس اروپایی پیرامون پژوهش های ایران شناسی .
آثار او عبارتند از :
A New sasania temple in easten
ویژگی اثر : Iranica antiqua1984
deux sasions de fouilles a la necropole de sang – e shir (hamedan(
ویژگی اثر : In the akten des vll . Internationlen kongresses fur iranische kunst and archaeologie , munchen publish1979
Excavations at hagiabad
ویژگی اثر : first preliminary report, iranica Antiqua1983
Excavations at kangavar
ویژگی اثر : Archaologische mitteihungen aus iran 1981
From persepollise to al – fustet :continuation of acha menid architectural concepts
ویژگی اثر : in proceedings of the second european conference of iranian studies , bamberg , 30th september to 4 th october , 1991 ,Publish in 1995
hagi abad residense sassanide dans le fars
ویژگی اثر : les dossirers de larcheologie empires perses , d alexandre aux sassanides 1999
Hamedan,survey of Excavationsin iran1973-74
ویژگی اثر: iran,1975
Kangavar
ویژگی اثر :in the dictionary of art 1996
kngavar un temple seleucide d anahita devient un munoment sassanide ,
ویژگی اثر : dossiers de l archeologie empires perses d alexandre aur sassanide 1999
la more de gulien I apostat selon ies sources iraniennes
ویژگی اثر : byzantion , revue internationale des etudes byzantions 1992
les fouische de hagi abad
ویژگی اثر : arabie orientale , mesopotamie et iran meridional de l age du fer au debut de la period islamique 1984
Mil-e naqarah hanah , complex of two cahar taps in eastrn fars
ویژگی اثر : Archeologia iranica et oreintalis miscellanea in honorem louis vanden berghe1989
Parthian and sassanian stucoo
ویژگی اثر : In the splendor of iran
sapur II ardasir II, ans sapur III :Another Perspective
ویژگی اثر : Archaeologische mitteilungen aus iran1986
sassanian architecture
ویژگی اثر : In the splendor of iran
sassanian Art in Eastern fars :the Excavation of a manorhouse at hagi abad darab , iran
ویژگی اثر : in dissertation Abstracts internation, section 1988
Seleucid and parthian architecture
ویژگی اثر : In the splendor of iran
Stucco , III, history and uses , I ancient
ویژگی اثر : I n the dictionary of art (london :macmillan) forthcoming1996
The manor house of hagi abad and the chranology of the sasssanin Gavernose of kusansar .
ویژگی اثر : Histore et culter de parsi centrale preslamique ecarites et documents archejologiques
ایدز ،اخلاق ،و آینده
ویژگی اثر : زتان ۱۳۷۵
Fire temple and anahita temple Adiscussion on some iranian palaces of some iranianpalaces of worship
ویژگی اثر : mesopotamia 1987
بخش دوران تاریخی در چکیده های باستان شناسی
ویژگی اثر : مرکز نشر دانشگاهی و انجمن ایران شناسی فرانسه درتهران .
به مناسبت سفر گرجستان
ویژگی اثر : باستان شناسی و تاریخ ۱۳۷۸.
چشم انداز کرد لر در هزاره ی یکم پیش ازمیلاد.
ویژگی اثر : نشریه ی انجمن فرهنگ ایران باستان ۱۳۵۳.
خلیج فارس ، خلیج یتیم
ویژگی اثر : نگاه نو ۱۳۷۲
فصل دوم کاوشهای محوطه ی باستانی سنگ شیر در همدان .
ویژگی اثر : گزارش های چهارمین مجمع سالانه ی کاوشهای و پژوهشهای باستان شناسی در ایران ،تهران ، ۱۳۵۵.
کاوشهای گورستان محوطه ی سنگ شیر .
ویژگی اثر : گزارش سومین مجمع سالانه ی کاوش ها وپژوهش های باستان شناسی در ایران ، تهران ،۱۳۵۴.
کهن ترین پاپیروس عربی
ویژگی اثر : ترجمه از یوسف راغب که وقف میراث جاویدان می باشد۱۳۷۹.
نگاهی دیگر به شاهپور دوم ، اردشیر دوم و شاهپور سوم:پیشنهادی برای باز نویسی بخشی از تاریخ دوره ی ساسانیان
ویژگی اثر : باستان شناسی و تاریخ ۱۳۷۵.
هنر ایران در دوره ی اشکانیان
ویژگی اثر : دائره النعارف بزرگ اسلامی
هنر ایران در دوره ی ساسانیان
ویژگی اثر : دایره المعارف بزرگ اسلامی
ور تاجیکان
ویژگی اثر : معارف دوره دوازدهم ۱۳۷۴.
لینک مطلب: http://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/8575-masoud-azarnosh-raeis-pajoheshkade.html
تاریخ دسترسی: ۱۳/۱۰/۱۳۹۱
یادنامه مسعود آذرنوش منتشر شد/ خبرگزاری میراث فرهنگی
یادنامه دکتر مسعود آذرنوش بهمنظور پاسداری از نام و خاطره این باستانشناس با عنوان «نامورنامه؛ مقاله هایی در پاسداشت یاد مسعود آذرنوش» منتشر شد. یادنامه آذرنوش شامل ۴۶ مقاله باستانشناسی است که به کوشش حمید فهیمی و کریم علیزاده گردآوری شده و توسط انتشارات نشر ایران نگار گنجینه نقش جهان به چاپ رسیده است.
خبرگزاری میراثفرهنگی ـ گروه میراثفرهنگی ـ هنوز دو هفته از مرگ مسعود آذرنوش نگذشته بود که باستانشناسان و دانشآموختگان وی تصمیم به انتشار یادنامهایبرای پاسداری از زحمات و یاد و نام او کردند. از آنجاییکه همواره مبحث انتشار در باستان شناسی از جمله دغدغههای آذرنوش محسوب میشد این یادنامه هم با گردآوری ۴۶ مقاله باستانشناسی منتشر شد.
بهگزارشCHN، اگر به تاریخ پژوهشکده باستانشناسی و به طور کلی به باستان شناسی کشور نگاهی گذرا داشته باشیم، به دورهای کوتاه ولی درخشان، بین سال های ۸۰ تا ۸۵ برمیخوریم که تلالو و درخشش خود را مدیون مسعود آذرنوش است؛ فردی که با حضورش نهتنها به پژوهشکده جانی دوباره داد، که تحولی بزرگ را در انتشارات باستانشناسی همچون دیگر موارد (استقلال بخشی مای و فیزیکی به پژوهشکده باستان شناسی، هدفمند و روشمند سازی کاوش ها و بررسی ها، فعالیت هیئت های مشترک، جوانان گرایی و میدان دادن به جوانان در باستان شناسی کشور، برپایی همایش ها و نمایشگاههای ملی و بین المللی و …) بوجود آورد.
«حمید فهیمی»، باستان شناس و از گردآورندگان این کتاب به CHN گفت: ««هیچ گاه تصور نمی کردیم که روزی باید یادنامه ای برای آذرنوش چاپ کرد. درگذشت زودهنگام و ناگهانیش همه ما را غافلگیر کرد و در عین بهت زدگی به این فکر افتادیم که یادنامه ای برایش منتشر کنیم.»
پس از انقلاب یا بهتر است بگوییم با تشکیل سازمان میراث فرهنگی کشور و پژوهشکده باستان شناسی تا زمانی که آذرنوش ریاستش را برعهده گرفت، تعداد کتاب هایی که توسط پژوهشکده باستان شناسی چاپ شده بود حتی به تعداد انگشتان دست هم نبود ولی در دوره ۵ ساله وی مجموعه کتابها و گزارش های منتشر شده این پژوهشکده به ۳۱ عنوان رسید.
باستانشناسان کشور باتوجه به ضعف موجود در انتشارات باستان شناسی کشور معتقدند، پس از گذشت ۴ سال از مرگ آذرنوش اکنون باری دیگر انتشارات باستان شناسی پژوهشکده باستان شناسی دچار رکود شده است.
فهیمی معتقد است، زمانیکه آذرنوش مدیریت پژوهشکده را دراختیار داشت همواره نشر گزارش کارکردهای باستانشناسی (میدانی و غیرمیدانی) یکی از دغدغهها و اهداف مهم او بهشمار میرفت. چراکه معتقد بود پس از انجام کاوش و پژوهشهای غیرمیدانی، مبحث انتشارات است که دارای اهمیت فراوانی است. در زمان مدیریت آذرنوش، ارائه گزارش کار میدانی به پژوهشکده، پیش از آغاز فصل جدید کار، برای باستان شناسان کشور اجباری شد و در پی این کار، بخشی به عنوان “گزارش ها” در کتابخانه تخصصی باستان شناسی که آن هم به دست وی و برای نخستین بار در پژوهشکده باستان شناسی گشایش یافته بود، اختصاص یافت.
این باستانشناس با اشاره بر اینکه یادنامه آذرنوش در واقع یادآوری افکار وشیوه برخورد آذرنوش با انتشارات است تاکید کرد: باستانشناسان مجرب کشور با ارائه مهمترین مقالات خود در این یادنامه نهتنها فعالیتهای آذرنوش را پاس داشتند که ادامه راه این بزرگمرد باستانشناسی کشور را یادآور شدند.
فهیمی دررابطه با طولانی شدن زمان آماده سازی و چاپ این یادنامه، که از زمان اعلام فراخوان تا زمان چاپ، حدود سه سال به طول انجامید، از عدم دریافت کمک مالی دولتی، گرانی کاغذ، به طول انجامیدن صدور مجوز نشر، و به طور کلی مشکلات موجود در سر راه نشر یاد کرد.
همچنین در مقدمه یادنامه مسعود آذرنوش، عباس مقدم رئیس فعلی پژوهشکده باستانشناسی کشور نیز یادآور شد:
مسعود آذرنوش، یکی از همان فرزندان برومند آموزش دیده در زمان مدیریت باقرزاده و نیز تأثیرگرفته از آموزههاى عزتالله نگهبان بود که پس از سالها کسب دانش و تجربه در دیار غرب با عزمی به بزرگی همتش به کشور بازگشت.
در آغاز به دانشگاه رفت و به گواه بسیاری، شمعی بود و دانشجویان همچون پروانه به دورش. اینکه دانشجویان دست پرورده آذرنوش، از بهترینهای نسل جوان امروز باستان شناسی ایران هستند، گواهی بر این امر است.
در آستانه دهه هشتاد، آذرنوش مسئولیت باستان شناس ایران را برعهده گرفت. شک نیست که آذرنوش یکی از موفقترین مدیرانی است که باستان شناسی ایران را با هوشمندی رهبری کرد و در نیمه نخست دهه هشتاد به اوج رساند.
اینک کمی از آستانه دهه نود، چند سالی است که باستان شناسی ایران دوران کم نظیر فرود و خاموشی را تجربه کرده است. امید که جامعه باستان شناسی ایران با رعایت اصولی چون مسئولیت پذیری، احترام متقابل و نظم که مسعود آذرنوش بهآنها بسیار پایبند بود، بتواند دوباره به دوران اوج خود بازگردد.
لینک مطلب: http://chn.ir/NSite/FullStory/News/?Id=102254&Serv=0&SGr=0
تاریخ دسترسی: ۱۳/۱۰/۱۳۹۱
مسعود آذرنوش، باستان شناس ساسانی از میان ما رفت/ پایگاه مجلات تخصصی نورمگ
گزارشگر: دریایی،تورج
نشریه: فرهنگ و هنر » بخارا » مهر و آبان ۱۳۸۷ – شماره ۶۷
(۳ صفحه – از ۵۰۲ تا ۵۰۴)
دکتر مسعود آذرنوش در ۲۵ نوامبر در سن ۶۳ سالگی بر اثر حمله قلبی در تهران درگذشت.مشاهدات بنده درباره ایشان به عنوان محقق تاریخ و فرهنگ ساسانی در آن سوی آبها است.اولینبار با کار دکتر آذرنوش در کتابخانه دانشگاه کالیفرنیا در لسآنجلس آشنا شدم،زمانی که هنوز در آن دانشگاه دانشجو بودم.پایاننامه دکترای ایشان نیز در کتابخانه موجود بود و به این موضوع واقف شدم که آذرنوش در همین دانشگاه درس خوانده و در حقیقت هم مدرسهای بودهایم.پس از آن مقالات عالمانه ایشان را به فرانسه،انگلیسی و گاه فارسی نیز میخواندم و افتخار میکردم که یک چنین فرهیخته ایرانی متخصص باستانشناسی دوره ساسانی در میان ما است.او یکی از معدود باستانشناسانی بود که مقالاتش فراتر از حیطه باستانشناسی به کار میآمد و فقط به جماعت باستانشناس مختص نبود و به کار تاریخدانان نیز میآمد.کتاب او که بر حسب پایاننامه دکترایش بود درباره قصر حاجیآباد در استان فارس است.نه تنها یافتههای باستانشناسی او در این کتاب خارق العاده بود و تندیس چندی از بزرگان ساسانی زمان شاپور دوم را نمایان کرد بلکه نقاشیهای کمیاب دوره ساسانی و رابطه دنیایی ایران و کوشان را به ما بهتر میشناساند.همچنین فصل اول کتاب که به تاریخ این دوره پرداخته بود نمایانگر درک عمیق او از تاریخ ساسانی میباشد.
لینک مطلب: http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/488660
تاریخ دسترسی: ۱۳/۱۰/۱۳۹۱
مصاحبه ها
گفتگو با دکتر مسعود آذرنوش(سفر به تفلیس)/ پایگاه مجلات تخصصی نورمگ
مصاحبه شونده: آذرنوش،مسعود
نشریه: تاریخ » باستان پژوهی » آذر ۱۳۷۷ – شماره ۲
(۳ صفحه – از ۲۸ تا ۳۰)
*** *ضمن عرض ادب و ارادت و تشکر از وقتی که در اختیارمان گذاردید،پیش از پرداختن به سفر هیأت باستانشناس ایرانی به گرجستان خواهشمندیم کمی از زندگی و سوابق تحصیلی خودتان بگوئید؟
*بسم ا…الرحمن الرحیم.اسم من مسعود آذرنوش است و حرفهام ظاهرا باستانشناس!از جوانی یا نوجوانی همیشه دلم میخواست که باستانشناس بشوم.و یادم میآید در آن سالها گاهی این فرصت را پیدا میکردم که بروم نزدیک خانه یکی از دو مادربزرگم که نزدیک یک محوطه باستانی خیلی بزرگ بود. سنگها را لمس کنم و گاهی هم توصیفی از آنها داشته باشم. به هرحال این مربوط به سالهای گذشته است و تقدیر یاری کرد و ما بعنوان باستانشناس الان در خدمت شما هستیم.تلاش برای رسیدن هیچ وتن تمام نمیشود و ما همه در حال شدن برای چیزی هستیم مثل باستانشناسی…و این شدن همچنان ادامه دارد…بعد هم در دانشگاه تهران دورههای کارشناسی و کارشناسی ارشد را گذراندم و درست یکی دو سال قبل از انقلاب برای تحصیل به اروپا رفتم و بیشتر بدلایل علمی تصمیم خودم را عوض کردم و به دانشگاه کالیفرنیا در لوسآنجلس رفتم و از این دانشگاه بود که من دکترا گرفتم.
البته شما میدانید که قبل از رفتن برای تحصیل به خارج از کشور،من سالها در مرکز باستانشناسی ایران کار میکردم و در هیأتهای مختلف باستانشناسی شرکت داشتم و طبعا بعنوان عضو،معاون و سرانجام رئیس چند هیأت حفاری کارم را ادامه دادم.و حدود نوزده فصل حفاری چه در دورهء دانشجویی و چه در زمان اشتغال در مرکز باستانشناسی این فرصت را برای من فراهم کرد که تجربیاتی در این زمینه بدست آوردم و اکنون هم در دانشگاه تهران مشغول و در خدمت شما هستم.
*لطفا در مورد چگونگی انجام مراحل گوناگون سفر هیأت باستانشناسی ایرانی به کشور گرجستان توضیح دهید؟
*آقای”جمشید گیونی اشویلی”که سفیر جمهوری گرجستان در تهران هستند خیلی به کشورمان علاقمند هستند و تخصص ایشان در زمینه ادبیات فارسی میباشد؛ایشان اظهار علاقه کردند که دربارهء همکاریهای فرهنگی احتمالی بین دانشگاه تهران و موسسه باستانشناسی و سازمانهای مربوطه به اینگونه فعالیتها در کشور خودشان صحبت کنند.در همین چارچوب ملاقاتی با دکتر طلایی،رئیس مؤسسه باستانشناسی،داشتند که بنده و خانم دکتر لاله نیز حضور داشتیم.بدنبال آن نامه یا تفاهم نامهای بین دو طرف از طریق دفتر روابط بین المللی دانشگاه تهران به امضاء رسید که چگونگی این همکاریها را توضیح میداد و این نقطه آغازین این حرکت بود. سال پیش در اولین مرحله این تماسها آقای”اتار لرد کیپانیدزه” که رئیس مرکز مطالعات باستانشناسی آکادمی علوم گرجستان هستند برای تماسهای بیشتر به ایران تشریف آوردند.(شاید سخنرانی ایشان را در همین موسسه بخاطر داشته باشید)و بعد همسفری داشتند در ایران با همراهی دکتر طلایی(اگر درست به یاد داشته باشم)به شیراز و یک هفته نیز مهمان یکی از همایشهای علمی در میراث فرهنگی بودند و از آن طریق هم این فرصت پیش آمد که از چند محوطه باستانی دیگر در کشورمان بازدید کنند و همچنین از یکی دوتا شهر.
پس از آن هم قرار شد که ملاقاتهای سالیانه بین باستانشناسان ایرانی و گرجی ترتیب داده شود و اولین تماس رسمی از این دست در واقع بازدید هیأت ایرانی از گرجستان بود که صورت گرفت.در این هیأت هم چند نفر از دانشگاه تهران شرکت داشتند، آقای”دکتر طلایی”،رئیس هیأت،آقای دکتر”جلال الدین رفیعفر”،خود بنده و آقای دکتر محمد رحیم صراف هم از سازمان میراث فرهنگی کشور حضور داشتند.البته امید ما به این است که سال آینده هم چهار تن از باستانسناسان گرجی یک هفته مهمان دانشگاه تهران باشند و علاوه بر سخنرانی بر ایشان این فرصت فراهم شود که از محوطههای باستانی ایران دیدن کنند.در اینجا باید از تمام مسوولین دانشگاه تهران که چنین فرصتی برای این همکاری فراهم کردند تشکر کنم بویژه از آقایدکتر شیبخ الاسلامی رئیس محترم دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران.
*استاد، لطفا کمی در مورد مسایل و موضوعاتی که در مدت سفر برایتان در نظر گرفته شده بود،توضیح دهید.
*سفر ما ار طرف مرکز مطالعات باستانشناسی آکادمی علوم گرجستان خوب سازمان داده شده بود.روز ورود ما به تفلیس ملاقات کوتاهی ترتیب داده شد با آقای “اتار لرد کیپانیدزه”و پس از رفع خستگی دو تن از باستانشناسان گرجی ما را به یکی از شهرهای غرب گرجستان(کوتائیسی) همراهی کردند.این شهر در واقع مرکزی شد برای ما و به مدت دو روز از این محل ما به سفرهای کوتاه و بلند میرفتیم.در غرب گرجستان تا کنار دریای سیاه از جمله آثار اطراف”بندر پتی”و شهرهای هلنستیک، شهر قدیمی”وانی”که در کنار شهر جدیدی به همین نام قرار دارد و چند مکان دیگر در غرب گرجستان و همینطور یک نمایشگاه آثار باستانی غرب گرجستان که تازه افتتاح شده بود و نمایشگاه دیگری هم در مرکز هیأت باستانشناسی”وانی”که موزه شهر وانی نیز در آنجا قرار دارد،این نمایشگاه را در حضور هیأت ایرانی استاندار آن منطقه در همان روز افتتاح کرد.
بعد برگشتیم به تفلیس برای ایراد سخنرانیها و بازدید از چند محوطه باستانی شرق گرجستان البته در طول راه هم از یکی دو محوطه باستانی در حال کاوش دیدن کردیم و در همهجا واقعا باستانشناسان گرجی در واقع از ما بسیار گرم و صمیمی پذیرایی کردند مثل برادرانی که بعد از سالها همدیگر را میدیدیم.
ما فکر کردیم اگر در مورد کاوشها صحبت کنیم بهتر است زیرا آنها از فعالیتهای جدید باستانشناسی در ایران چیزی نمیدانند و با یک استثنا همه ما در یک مورد کاوشهای بیست ساله اخیر صحبت کردیم.هرکس درباره یک محوطه باستانی.من هم درباره”حاجیآباد”صحبت کردم چون در این محوطه تداوم فرهنگی از دوره هخامنشی تا دوره ساسانی بسیار مشهود است و این خودش مورد توجه باستانشناسان گرجی قرار گرفت که البته آنها هم بدنبال بررسی این نفوذ و تداوم فرهنگی هستند.که اینیکی از دیدگاهها میباشد و گرجیها روی آثار یونانی هم کار میکنند…بخش شرقی گرجستان غالبا تحت نفوذ ایران بود و بخش غربی آن از زمان”پمپه”سردار رومی که به شرق آمد و تا زمان فتح آن بدست مسلمین اینجا به نوعی رزمگاه بود.بخش غربی یعنی”لازیکا”غالبا تحت تصرف روم بود و بخش شرقی آن تحت سلطه ایران.
با این وصف،”گرجستان تبدیل به یک سرزمینی میشود که این دو قدرت در آنجا میجنکند و علاوه بر فرهنگ بومی جوشان و پویای این منطقه این دو قدرت نیز بر گرجستان تأثیر زیادی گذاشتهاند.دقیقا همان شرایطی که شاید در مورد ارمنستان وجود دار. *سطح کیفی باستانشناسی گرجستان را چگونه ارزیابی میکنید؟
*البته فرصت ما برای دیدن گرجستان و آشنایی با باستانشناسان و فعالیتهای باستانشناسی گرجستان،فقط یک هفته بود.یکی از مشکلات اصلی ما در آنجا زبان بود زیرا زبان مردم گرجستان روسی بود و از آنجا که آنها آلمانی میدانستند مشکلات ما کمتر بود اما در بقیه موارد ما دشواریهای زیادی داشتیم و نمیدانستیم با همه باستانشناسان گرجی وارد بحثهای عمیق بشویم.متأسفانه ما روسی بلد نبودیم و آنها هم زبانهای دوم ما را بلد نبودند.
صرفنظر از اینها ما در این مدت توانستیم به عمق فعالیتهای این کشور در زمینه باستانشناسی پیببریم الان کشور گرجستان با مشکلات اقتصادی بسیاری دستوپنجه نرم میکند.و با وجود عدم امکانات من فکر میکنم که بازده آنها بسیار خوب است.هدفها خیلی علمی به نظر آمد و توجه به مسایل ثانوی پژوهشی بسیار محدود بود و بیشتر به کارهای اصلی توجه میکردند.همین مرکزی که ما مهمان آن بودیم یعنی مرکز مطالعات باستانشناسی آکادمی علوم گرجستان در مدت کوتاه زندگیش موفق شده است که بیش از ۲۲۰۰ گزارش،مقاله کوتاه و بلند و کتاب منتشر کند و باید به خاطر داشته باشید که این مرکز در سال ۱۹۷۱ تأسیس شده است.
یکی از مهمترین جنبههایی که من در کار آنها تشخیص دادم تداوم در برنامههای پژوهشی بود و بخاطر این تداوم بود که موفق شدند در چند محوطه باستانی مراکز محلی باستانشناسی همراه با کتابخانه،آزمایشگاه سفال و…بوجود آوردند.و اینها بطور شبانهروزی مشغول بکار هستند و در برخی جاها مثل “وانی”حتی یک نوزه خیلی خوب هم در کنار آن محوطه ایجاد کردهاند.
*نتایج این سفر برای شما چه بود؟
*فکر میکنم برای من سفر بسیار مفیدی بود و در صحبتی که در این خصوص با همکاران داشتم آنها نیز ابراز کردند که سفر بسیار خوب و پرباری بود گرجستان و ایران سالهاست که روابط فرهنگی دارند و اما از دویست سال پیش به این طرف از پی جنگهایی که منجر به آن قراردادهای معروف زمان فتحعلی شاه و شاه خانواده رومانوف شد روابط با گرجستان قطع شد.اما نفوذ فرهنگی ایران در گرجستان مشهود است.ما باید یادمانباشد که یک اثر ادبی مثل”ویس و رامین”در قرن دهم میلادی (چهارم هجری)به گرجی ترجمه شده است.اسامی تعداد زیادی از باستانشناسان که فرصت یافتیم در آنجا ملاقاتشان کنیم ایرانی بود،یکی از آقایان نامش رامین و دیگری سهراب بود که خود نشان از نفوذ فرهنگی ایران دارد حالا که این نفوذ وجود دارد من فکر میکنم که فرصتی است تا از دیدگاه فرهنگی و حتی اقتصادی روابط خودمان را گسترش دهیم فرصت بسیار مناسبی است و من تصور میکنم روابط فرهنگی در تحکیم روابط با همسایگان و از جمله گرجستان بسیار مؤثر میباشد.
*بعنوان آخرین سوال،آیا شما در چارچوب”گفتگوی تمدنها” سهمی برای باستانشناسی قائل هستید و تحلیل شما در مورد این مطلب چیست؟
*باستانشناسی،بویژه علم باستانشناسی در پهنه تفکر انسانس در صد و پنجاه سال گذشته بوجود آمده است این آثار سالهاست که وجود داشته،چرا الان ما با این آثار روبرو شدهایم؟اینها چه نقشی در تاریخ و فرهنگ ما بازی کردهاند؟این نشان میدهد که باستانشناسی یک پدیده بسیار مفید در رابطه با انسان متفکر با نوین یا روش نوین تفکر انسان است و ملتها را به هم نزدیک میکند حتی ملتهایی که در گذشته با هم در جنگ بوده اند.در کدام رمزگاهی است که سربازان هردو طرف کشته نشدهاند. اینجا جایی است که هردو طرف باید بیایند و با هم حرف بزنند بنابراین قدمبهقدم که بررسی کنیم طبعا از دیدگاههای فلسفی، ادبی،تاریخی،و…روابط گسترش پیدا میکند نفوذ ایران از دوره هخامنشی، فلنیستی، اشکانی، ساسانی و حتی دوره اسلامی فراگیر است و بدیهی است که باستانشناسی انسانها را به هم نزدیک میکند البته اگر هدف ما از دیدگاه علمی باشد.
متشکریم
لینک مطلب: http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/309334
تاریخ دسترسی:۱۳/۱۰/۱۳۹۱
مصاحبه ایسنا با دکتر مسعود آذرنوش درباره سازمان نظام باستان شناسی/ گروه +۱۰
مصاحبه ایسنا با دکتر مسعود آذرنوش درباره سازمان نظام باستان شناسی
موضوع تشکیل «سازمان نظام باستان شناسی» که در بیانیه نهمین گردهمایی سالانه باستان شناسی ایران مطرح شد، همچنان بحث داغ محافل باستان شناسی کشور است. اگرچه موضوع خصوصی سازی درباره بسیاری دیگر از حوزه های میراث فرهنگی نیز مطرح شده، اما باستان شناسی به عنوان دانشی که زیربنای بسیاری از پژوهشهای حوزه میراث فرهنگی را در تشکیل می دهد، از اهمیت بیشتری برخوردار است.
خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، که فعالیتهای خوبی را در عرصه اطلاع رسانی میراث فرهنگی انجام می دهد، به تازگی مصاحبه ای از دکتر مسعود آذرنوش منتشر نموده است. ایسنا، پیشتر نیز اخبار و مصاحبه هایی از دکتر حسن کریمیان (منتقد)، علیرضا عسکری چاوردی، علیرضا جعفری (منتقد)، دکتر حسن طلایی (متقد)، محمدتقی عطایی (منتقد) و حمید بقایی (قایم مقام سازمان میراث فرهنگی و گردشگری) انتشار داده بود. همچنین مصاحبه های دیگری با کارشناسان مرمت درباره خصوصی سازی انجام داده بود. امیدواریم صاحب نظران با مشارکت در این بحث به یاری همکاران سازمان میراث فرهنگی بیایند و با نقدها و نظرات خود در اعتلای فعالیتهای میراث فرهنگی کشور و انتخاب بهترین راه و شیوه یاریگر باشند. متن مصاحبه ایسنا با دکتر آذرنوش از این قرار است:
رییس پیشین پژوهشکدهی باستانشناسی سازمان میراث فرهنگی و گردشگری معتقد است: تاسیس سازمان نظام باستانشناسی استفاده از حداکثر توان کارشناسی داخل کشور را تسهیل خواهد کرد. البته ادارهکنندگان چنین سازمانی قاعدتا باید مانند سازمانهای مشابه آن، انتخابی باشند.
مسعود آذرنوش در گفتوگو با خبرنگار بخش میراث فرهنگی خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، دربارهی تشکیل سازمان نظام باستانشناسی کشور و وظیفهی نظارتی آن، توضیح داد: چنین سازمانی وظیفهی تایید یا عدم تایید باستانشناسانی را که شرکت در فعالیتهای میدانی را میخواهند، برعهده خواهد گرفت. به این ترتیب، این تصمیمگیری دیگر به سلایق شخصی یا اداری وابسته نخواهد بود.
وی در اینباره گفت: زمانی که مدیریت پژوهشکدهی باستانشناسی را عهدهدار بودم، گاهی مراجع مختلف از من میخواستند، دربارهی صلاحیت، عدم صلاحیت یا توان حرفهیی باستانشناسان اظهار نظر کنم؛ اما پاسخ من همواره این بود که اینگونه تصمیمگیریها از توان مدیریتی و فردی من فراتر میروند. همواره این نگرانی وجود دارد که مبادا فرد انصاف را نتواند رعایت کند. واضح است که اینگونه تصمیمها باید جمعی و به دور از سلایق و منافع شخصی باشند. اگر مرجع رسیدگی به چنین اموری یک سازمان غیر دولتی باشد، سازمانی که اعضای آن انتخابیاند، امکان بیطرفی در تصمیمگیریهایی از این دست، بیشتر خواهد شد.
این باستانشناس با اشاره به کاوشهای انجامشده در درهی بلاغی (سد سیوند) و شرکت فعال تعدادی از پژوهشگران غیر ایرانی که شامل اعضای هیات علمی دانشگاهها و مؤسسههای تحقیقاتی کشورهای دیگر بودند، اظهار کرد: متخصصان با تجربهی ایرانی نیز در اینگونه فعالیتها میتوانند شرکت کنند و سازماندهی این نوع فعالیتها از وظایف سازمان نظام باستانشناسی میتواند باشد. علاوه بر این، سازمان نظام باستانشناسی بهعنوان مرجعی برای رسیدگی به مشکلات حرفهیی اعضا میتواند باشد
او با اشاره به بحث خصوصیسازی باستانشناسی که بهتازگی مطرح شده است و اینکه از آن اطلاعی ندارد، افزود: معتقدم طرح کردن خصوصیسازی به مفهومی که در حیطههای اقتصاد و صنعت مطرح میشود، در مسایل پژوهشی امکانپذیر نیست. آن نوع خصوصیسازی فقط هنگامی ممکن است که نتیجهی احتمالی فعالیت پژوهشی، مراحل آن و زمان مورد نیاز برای دستیابی به هدف و در نتیجه، اعتبارات مورد نیاز برای انجام این مراحل کاملا قابل پیشبینی باشند، درحالیکه در امور پژوهشی چنین پیشبینیهایی بسیار دشوارند، حتا در مسایل فنی نیز چنین برآورد مطمئنی آسان نیست. بدیهی است که در پژوهشهای باستانشناختی موضوع پیچیدهتر هم میشود، زیرا دقیقا نمیتوان مشخص کرد که مثلا در یک محوطهی باستانی چه آثاری ممکن است، بهدست آیند و برای کشف آثار منقول و غیر منقول آن محوطهی باستانی چه مدت زمانی باید صرف شود؛ آیا حفر پنج گمانهی کوچک کافی است یا کاوش ۱۰ گمانه ما را به هدف میرساند.
به اعتقاد آذرنوش، زمانی که بحث خصوصیسازی مطرح میشود، مقصود این نیست که تمام فعالیتها بهطور کامل در اختیار بخش خصوصی قرار گیرند، بلکه بهنظر میرسد، این بیشتر به معنی تلاش برای بهرهگیری از حداکثر توان کارشناسی درون کشور است. اکنون نیز در بیشتر گروههای کاوش و بررسی، کارشناسان و متخصصانی که عضو سازمان میراث فرهنگی نیستند، نقش اساسی و خلاقی دارند که البته این همکاریها بیشتر از طریق ارتباطات شخصی و آشناییها صورت میگیرند، درحالیکه از جمله وظایف سازمان نظام باستانشناسی، احتمالا ساماندهی اینگونه فعالیتها خواهد بود.
وی اضافه کرد: مسؤولان و ادارهکنندگان این سازمان باید مانند سازمانهای مشابه، انتخابی باشند. فقط در این صورت است که تفکیک مسؤولیتها و رعایت بیطرفی امکانپذیر خواهد بود. در این صورت، وظایف کارفرما، مجری و ناظر را از یک دیگر میتوان تفکیک کرد
لینک مطلب: http://group10.blogfa.com/post-27.aspx
تاریخ دسترسی: ۱۳/۱۰/۱۳۹۱
دو نمونه از مقالات
کاوش کنگاور*
نوشته:دکتر مسعود آذرنوش
ترجمه:فاطمه کریمی
۱ مقدمه**
۱۰۱ موقعیت
بخش بزرگی از غرب ایران را کوههای مرتفع،ستبر و پیوستهء زاگرس تشکیل داده است.این ارتفاعات از چینهای موازی زیادی تشکل شده و درّههایی به درازای پنجاه تا صد و پهنای ده تا بیست کیلومتر آنها را از هم جدا ساخته است.۱ حوضهء آبگیر کنگاور در یکی از این درّهها در غرب زاگرس مرکزی واقع است.۲این واحد جغرافیایی را میتوان با توجه به شبکهء آبهای سطح لاارضی به پنج ناحیهء فرعی عمده تقسیم کرد.رودخانههای عمدهء این حوزه عبارت است از:اسدآباد، کنگاور و خرّمرود«سراب فش واقع در شمال شمال غربی شهر کنگاور،سرچشمهء اصلی رودخانهء کنگاور است.این درّه به همراه درّههای اسدآباد و صحنه،تا بخشهای بالایی رودخانهء گاماساب امتداد مییابد.۳جادهء اصلی و مشهوری که معروف به دروازهء آسیا است از میانرودان تا فلات ایران امتداد دارد،در طول هزاران سال،همچون زمان حال،از این درّه میگذشته است،گرچه امروز مسیر این جاده کمی تغییر یافته است.۴ شهر کنگاور در کنار این جاده در میانهء راه مرکز استانهای(*)متن حاضر ترجمه مقالهای است به زبان انگلیسی با عنوان “Excavations at Kangayar” که در سال ۱۹۸۱ در مجله: Archaeologische Mitteilungen aus Iran,Band 14 (1981),PP.69-34 به چاپ رسیده است.
تصاویر مقاله از خانم م.مای یارداست.
(**)دو فصل از کاوشهای این محوطه را نویسندهء حاضر با هدایت و کمک دایمی و لطف آقای فیروز باقرزاده،مدیر پیشین مرکز باستانشناسی ایران،و یاریهای بیدریغ همکاران«مرکز»انجام داده است.این مقاله باید دو سال پیش نوشته میشد،که به دلایلی به تأخیر افتاد.تشویق و کمک پروفسور Susan B.Dawney (UCLA)1 موجب پیشرفت این کار بود،از همگی آنها سپاسگزار است.
کرمانشاه و همدان واقع است.محوطهء معروف به آناهیتا تپهای بلند در وسط کنگاور است.شهر کنگاور به صورت کم و بیش نیمدایره بر روی شیبهای تپههای پیرامون گسترده است.
۱-۲ نام
ایزیدر خاراکسی محوطه را کنکبار مینامد.۵در حالیکه این نقطه آن را کنکور(کنگور)نام میبرد.نویسندگان دیگر محوطه را با نام امروز آن،کنگاور(کنگور)مینامند.بیشتر نویسندگان ایرانی و عرب محوطه را به عنوان«قصر اللصوص» میشناسند که به معنی کاخ دزدان است.۷این«دزدی»در واقع نوعی مقاومت بود در مقابل سپاه عرب که به نهاوند فرستاده شد۸.
امروز جاهای بسیاری کنگ نام دارد.از آن میان روستایی نزدیک مشهد و بندری در سالح خلیج فارس است.۹واژهء کنگاور از دو بخش تشکیل شده است:وور،بخش نخست احتمالا با کنگ،کنغ در اوستا هم ریشه است،کنگ شهری است واقع در نقطهای از شمال شرقی ایران که در متون و اساطیر ایرانی مکررا از آن یاد میشود.۱۰همچنین کنگدژ یا کنگدز (کنگدژ در فارسی میانه)۱۱نام کاخی است(دژ یا دز)واقع در فاصلهای از«وروکش»(دریایی که خط ساحلی طولانی دارد) در مرز سرزمین اصلی ایران،احتمالا فراتر از مرز شمال غربی ایران امروز.بنابراین میبینیم که واژهء کنگ(گنگ)،بخش نخست نام محوطه،نام خاص بسیار کهنی است،همچنانکه در اوستا آمده است.
بخش دوم نام،ور،دارای معانی زیادی است از جمله دیوار -(استحکامات)۱۲این به ویژه با افسانههای یم خشت،جمشید امروز،قصهء زمستان طولانی و سهمناک و ور جمکرت(وری که جم یا جمشید ساخت)۱۳ساخته شده است.گاهی ور به عنوان کاخ در نظر گرفته میشود۱۴یا جان پناه و بارو.۱۵ بنابراین معنی واقعی نام کنگاور در واقع تفاوت زیادی با کنگدژ یا کنگدز ندارد.
۱-۳
طی صد و پنجاه سال،تقریبا تمام مسافرینی که از کوههای زاگرس از طریق جادهء بزرگ خراسان یا جادهء ابریشم عبور کردهاند ویرانههای کنگاور را دیده چیزی دربارهء آن نوشتهاند. بازدیدکنندگان محوطه در سدهء ۱۹ ر.کرپرتر(۱۸۲۱)،س.ف. م.تکسیه(۱۸۳۹)،ای.فلاندن وب.کست(۱۸۵۱)و بالاخره م.دیولافوا(۱۸۸۵)بودند.از میان آنها،تکیه و فلاندن کست نخستین توصیفهای فنی با جزئیات،طرحها و نقشهها را برای ما فراهم کردند.آنها محوطه را همان معبد آناهیتا-آرتمیس شناختهاند که ایزیدر خاراکسی توصیف کرده است.
طی سدهء ۲۰،ف.زاره و ای.ای.هرتسفلد(۱۹۱۰ و ۱۹۳۵-۱۹۴۱)،ف.بلوشه(۱۹۱۴-۱۹۲۰)و ای.اف شمیت(۱۹۴۰)گزارشی از بازدیدشان از محوطه دادهاند. تمام کسانی که بعدا دربارهء ایران دورهء پارتی نوشتهاند،چند سطری نیز به این محوطه اختصاص داده،برای مثال ر. گریشمن،آ.کدار،ل.واندنبرگ و دیگران.
به جز چند توصیف فنی،این نویسندگان به ندرت چیزی بیش از دو یا سه خط نوشته،از جمله اظهار داشتهاند که این یک معبد آناهیتا است.۱۶با نقشهای یونانی۱۷و تاریخ سدهء سوم یا شروع سدهء دوم میلادی۱۸،یا شاید نخستین سدهء پ.م۱۹
در واقع،هیچ یک از این نویسندگان چارهای جز تکرار آنچه پیشینیان آنها نوشته بودند نداشتند،به ویژه به دلیل آنکه آنها هیچوقت به منابع شرقی توجه نکرده بودند.این پژوهشگران به دلیل دیدگاه غربی محض خود،به مورخین و جغرافیدانان ایرانی و عرب که ممکن بود توضیحات سودمندی دربارهء محوطه نوشته باشند بیاعتماد بودند.در واقع به دلیل فقدان کاوشهای باستانشناسی شناختی۲۰نقشهای که فلاندن و کست در طی بازدید کوتاهشان تهیه کردهاند بسیار مورد قبول واقع شد.
همزمان آثار این محوطه بشدت تخریب میشد،آثار معماری متشکل از ملات گچ و آهک را مردم محلی برای تهیهء گچ و آهک تازه استفاده میکردند.حداقل دو کوره در نیمهء جنوبی محوطه دایر بود،که به کار شکستن و پختن ملات گچ و عناصر معماری استخراج شده مشغول بودند.۲۱
توضیح محوطه
۱-۲
به منظور حفاظت محوطه از ویرانی بیشتر، مرکز باستانشناسی ایران(در آن زمان ادارهء کل باستانشناسی وفرهنگ عامه) در سال ۱۳۴۷ تصمیم به کاوش محوطه گرفت.از ۱۳۴۷ تا ۱۳۵۴ پنج فصل کاوش به سرپرستی آقای س. کامبخش فرد انجام شد.۲۲دو فصل آخر(۷-۱۳۵۶)کاوش محوطه را نویسندهء حاضر در ابعاد کوچکتر انجام داد.۲۳
بنابراین بخش اعظم کار را آقای کامبخش فرد انجام دادهاند. کار نگارنده در رأس و شیبهای جنوبی تپه متمرکز بود،به علاوه گمانهزنیهای تازهای نیز در بخشهایی که در گذشته کاوش شده بود انجام گرفت.
بنای معروف به«معبد»۲۴بر روی یک تپهء طبیعی متشکل از شیست۲۵برپا شده است.بلندی تپه ۳۲ متر است.۲۶ سازندگان بنا از این تپهء طبیعی به عنوان پایه برای بعضی صفههایی که روی تپه یا پیرامون آن ساختند استفاده کردهاند.
پس از متروک شدن و ویرانی بنا،خانههای روستاییان بخشی از محوطه را اشغال کرده بود که بیشترین آنها در شمال تمرکز داشت.چنانکه ملاحظه شد در جبههء جنوبی و تا حدی بخش جنوب شرقی تعدادی کورههای گچ وجود داشت که جدیترین تهدید به شمار میآمد.
در گوشه شمال غربی محوطه یک مسجد و نیز امامزادهای برپاست.امامزاده در ظاهر زیاد قدیمی نیست،امّا مسجد دارای بقایایی از دورههای الیخانی و صفوی(؟)است.۲۷با برداشتن بناهای اطراف این بخش از محوطه،سازههای پایینتر مسجدآشکار گردید(؟).اندازههای متفاوت آجرهای بکار رفته در این بنا ممکن است تاریخی متقدمتر،احتمالا سلجوقی را پیشنهاد کند.حضور یک مسجد قدیمی در کنگاور میتواند از جهت تاریخی اثبات شود.زیرا مدارک مدونی در این مورد از سدههای ۵ هـ ق/۱۱ م۲۸-۸ هـ ق/۱۴ م۲۹در دست داریم.
از آنجا هنوز فرصت تعیین صحت و سقم این فرضیهها دست نداده است،و با این امید که در آینده به انجام رسد،باید با احتیاط کامل با این فرضیات روبرو شد.
۲-۲
غالب بخشهای مسکونی دورهء اسلامی این محوطه را آقای کامبخش فرد کاوش کرده است.بر اساس سبکهای یافتههای سفالین،آقای کامبخش فرد دورههای سکونتی زیر را پیشنهاد میکند:۳۰
دورههای قاجاریه و صفویه(سدههای ۱۰-۱۳ هـ ق/۱۶- ۱۹ م)
وقفهای نزدیک به سه سده که طی آن آثار پراکندهای از ایلخانان تا روی کار آمدن صفویه(سدههای ۷-۱۰ هـ ق/۱۳- ۱۶ م)به دست آمده است
یک طبقه شامل سکونت گستردهای از دورهء سلجوقی: خانهها،حمام(؟)،شبکه آبرسانی و فاضلاب(سدههای ۶-۷ هـ ق/ ۱۲-۱۳ م)
بقایای اندک پراکندهای از نخستین سدههای اسلامی(تکه سفالینهها،سکهها و…)(سدههای ۳-۵ هـ ق/۹-۱۱ م)
بقایای پارتی و ساسانی درهم آمیخته است.بقایای پارتی روی بستر صخره یا خاک بکر قرار دارد.
فقدان آگاهی قابل اعتماد و مفصل دربارهء جنبههای متفاوت سفالینههای پارتی و ساسانی این محل یکی از مشکلات عمده در تمیز بقایای این دو دوره است.۳۱
کاوشهای ما در گودهای*که از صفهء مرکزی زیاد دور نیست بیشتر دادههای این لایه نگاری را تأیید کرد.
۲-۳
تپه را صفهء حجیم تقریبا چهارگوش ناهمواری احاطه کرده است،که میتواند بر اساس چهار جهت اصلی به چهار بخش متمایز تقسیم و بحث شود(تصویر ۱).نکتهء مشترک آنها جنبههای فنی است.این صفه از سنگهای نتراشیده و قلوه سنگهای بزرگ که در کنار هم قرار دارند ساخته شده است، درحالیکه حد فاصل آنها با سنگهای کوچکتر و ملات گچ پر شده است.هنگامیکه نخستین رج چیده میشد سطح آن برای داشتن سطحی نسبتا هموار اندود میگردید،و سپس دومین رج به همان روش بر روی آن ساخته میشد،و تا آخرین رج ادامه مییافت (لوحهء ۱۲،۱)۳۲.نمای خارجی این صفهها(تا آنجا که در کاوشآشکار شده است)با سنگهای تراش پوشش شده،که طی عملیات ساختمانی در طول لبهء هر رج قرار گرفته است.بلوکها آنطور که باید به سنگهای عقبی پیوندی ندارد و فقط روی آنها جای دارد. فن کار در اینجا بیشباهت به صفهء تخت جمشید نیست،از آنجا که سنگها اندازههای یکسان ندارند،گاهی بخشی از یک بلوک بالا یا گوشههای سنگ دیگری را پوشانده است.بلوکهای کوچکتر در بخش پایینتر و بلوکهای بزرگتر در بخشهای بالاتر جای دارند، فنی که ممکن است ناشی از کیفیت ساختاری سنگ باشد.۳۳ تمام سنگهای این بنا سنگ آهکی است.معدن سنگهای تراش کوه «چل مر ان»در چند کیلومتری محوطه است و هنوز در آنجا میان ستونهای نیمه کار شده را میتوان دید.
۲-۴
صفهء غربی(ضلع بلندتر مستطیل)۲۲۴ متر طول۳۴،و حدود ۱۸ متر پهنا دارد.بخشی از این صفه که از گوشهء شمال غربی زیاد دور نیست،هنوز برپا است۳۵و مدرک خوبی برای بازسازی احتمالی دیگر بخشها میباشد.سطح صفه،در نقطهای نزدیک گوشهء شمال غربی ۷۰/۲۳ متر بالاتر از نقطهء صفر است،درحالیکه صفهء جنوبی واقع در گوشهء جنوب غربی،همانطور که خواهیم دید بسیار پایینتر از این است.
این دو صفه در همین گوشهء جنوب غربی به هم میپیوندد امّا دلایلی در دست است که میتوانیم اطمینان داشته باشیم که ارتفاع آنها در این گوشه در اصل یکسان بوده است.به این معنی که ارتفاع تخت غربی که در انتهای شمالی ۲۴ متر است،احتمالا به صورت پلکانی،۱۱ متر تقلیل مییابد،تا امکان پیوستن به صفهء جنوبی را در همان ارتفاع بیابد.
۲-۵
صفهء جنوبی ۲۰۹ متر طول دارد۳۶و در اینجا نیز،ارتفاع آن در نقاط مختلف یکسان نیست،در انتهای غربی زمین حدود ۵۰/۳ متر بالاتر از نقطهء صفر است،در حالیکه در انتهای شرقی این ارتفاع فقط ۸۰ سانتیمتر است(تصویر ۲).مرتفعترین نقطهء شرقی این صفه در جایی نه چندان دور از آخرین پلهء پلکان سمت راست ۲۰/۸ متر است.این بدان معنی است که صفهء مذکور در سراسر طول خود حداقل ۸ متر ارتفاع دارد زیرا بلندترین نقطهء نزدیک گوشهء غربی ۸ متر است.هیچ بخشی از این صفه سالم باقی نمانده و تقریبا تمام سنگهای تراش نمای آن فرو ریخته است.این صفه حداقل به ستبری صفهء غربی است.۳۷ورودی اصلی مجموعه باید در جایی در مرکز این تخت باشد چرا که دو راه پلهء اصلی بنا به بالاترین سطح آن هدایت میشود.
۲-۶
صفهء شرقی پیچیدهتر بوده و بیشتر نیز صدمه دیده است. پس از حدود ۱۲۰ متر از گوشهء جنوب شرقی به طرف شمال،سطح صفه به سطح تپه میپیوندد.جایی در ۲۰ متری شرق این نقطه،شکل آن بخش از دیواری که به سوی شمال امتداد مییابد احتمالا بیانگر آنست که،در این نقطه،صفه دارای زاویهء قائمه بوده است.۱۵ متر از طول این دیوار باقی مانده که از چند بلوک عظیم تشکیل شده است.در این بخش سطح دیوار دارای ساختار همسانی که در صفههای دیگر میتوان مشاهده کرد، نیست.از سوی دیگر،در تمامی مجموعه ساختمانی کنگاور از سنگهای تراش برای نمازسازی صفهها استفاده شده است و نه برای ایجاد دیوار.بنابراین ممکن است این مقطع قدیمیتر از سایر بخشهای مجموعه باشد یا به نوعی پس از فرو ریختن بنای اصلی یا پس از متروک شدن آن دوباره مورد استفاده قرار گرفته باشد.بقایای دو ردیف موازی سنگهای تراش در جایی در شمال این محوطه،دلیلی است بر وجود پلکان یا رامپ در درون بخش شمال شرقی صفه.شکل پلکانی بخشی از صفهء شرقی احتمالا نه حاصل ویرانی بنا،بلکه بازتابی است از شکل اصلی آن،که همگام با شیب تپه پایین رفته تا در یک ارتفاع مشترک به جنوب صفه بهپیوندد(تصویر ۳)
۲-۷
در واقع دربارهء صفهء شمالی چیزی نمیدانیم،تنها بخش کوچکی از نمای آن در گوشهء شمال غربی محوطه هنوز برپا و مشهود است،و تاکنون در این بخش از صفه کاوشی انجام نگرفته است.
۲-۸
تخت مرکزی دارای جهت شرقی غربی است و حدود ۹۳ متر درازا و حدود ۳۰/۹ متر پهنا دارد.این تخت در نیمهء جنوبی تپه و با فاصلهای یکسان میان تختهای غربی و شرقی۳۸قرار دارد.
با ساختن این صفه در سطوح متفاوت،معمار بنا ارتفاع مختلف موجود میان بخش غربی و شرقی تپه را پنهان کرده است.۳۹
فن ساختمان در اینجا با صفههای اطراف تفاوت دارد.نمای خارجی(جنوبی)تخت فاقد سنگ تراش بوده و دارای اندودی از نوعی گچ سخت و زیر است که هنوز در بعضی جاها مشاهده میشود(لوحه ۱،۲).باید توجه داشت ترکیب ساختاری این صفه بسیار شبیه است به تخت فرهاد کنده در بیستون و صفهء سرمج.۴۰
۲-۹
در مساحتی کمی بیش از ۱۲۰۰ متر مربع که در بالای تپه کاوش شده است،به بقایای مجموعهای از صفههای کوتاه دست یافتیم(تصویر ۴).فن ساختمان در این صفهها در مجموع با صفههای دیگر که در بالا شرح داده شده تفاوت دارد،و شبیه «قلوه سنگ و گچ»معمول سازهء بناهای پارتی و ساسانی،مثل قلعه دختر و قلعه یزدگرد بنظر میرسد(نک:پانوشت ۳۲)،امّا تفاوتی بین روش سازهء این دو و صفههای بالایی کنگاور وجود دارد.در اینجا«قلوه سنگ و گچ»،یک حجم واحد را شکل نمیدهد(مثل دیوارها)بلکه بیشتر به نظر میرسد که از بلوکهایی با اندازههای مختلف که پهلوی هم روی و هم قرار گرفتهاند تشکیل شده باشد،در میان این بلوکها میتوان شکلهای مستطیل کشیدهء زیادی را تشخیص داد.نمای هر بلوک تقریبا درست به همان روش صفهء مرکزی،«پیش از آنکه صفهء بعدی در جلوی آن ساخته شود»اندود شده است.طول صفههایی که تا این زمان کشف شده در جهت غرب به شرق ۵۰ متر است و در رأس تپه و در جهت شمال جنوب عرض آن به ۳۰ متر میرسد.با توجه به توپوگرافی محوطه ممکن است،صفه حداقل حدود ۱۰ متر دیگر به طرف شرق امتداد داشته،و در جهت شمالی جنوبی نیز تا نقطهای که از صفهء مرکزی فاصلهء چندانی نداشته ادامه مییافته است.بلندی مرتفعترین این صفهها ۹۴/۳۱ متر است و کوتاهترینشان ۲۲/۲۸ متر در جنوبو ۵۹/۲۹ متر در سمت غرب.میان بلندترین و کوتاهترین صفههای این مجموعه و نیز به طور کلی میان این مجموعه و دیگر تختها تفاوتی از نظر جهت وجود دارد.۴۱
۲-۱۰
بخش مرکزی نقشهء تکسیه۴۲،(لوحه ۱۹)آن چنانکه توصیف شد،تخت بزرگی است متشکل از صفههای مرکزی بالای تپه.وجود چنین صفهء بزرگ واحدی بسیار مورد تردید است،چرا که چنین صفهای میباید حداقل ۱۵ متر بلندتر از پی تخت مرکزی باشد.درحالیکه وجود بقایای معماری اسلامی اولیه بر سطح تخت مرکزی دلیلی است بر این که تخت ارتفاع اصلی خود را حفظ کرده یا حداقل از سدههای ۴-۵ هـ ق ۴-۱۰ م شکل حاضر را داشته است.
۲-۱۱
ردیف پلکانهای دو طرفه،که هنوز در بعضی بخشها برپا است،به بالای تخت جنوبی میرسد.به استثنای نخستین و دومین پله که حدود ۲۲ و ۱۸ سانتیمتر بلندی دارند،بلندی هر پله ۱۲ تا ۵/۱۵ سانتیمتر است.پلهها ۲۷ تا ۳۰ متر عمق دارد به استثنای پلهء نخست که عمق آن در سمت راست ۵/۳۳ سانتیمتر و در سمت چپ ۵/۳۶ سانتیمتر است(تصویر ۵ پلکانهای سمت چپ را نشان میدهد).عرض پلهها در پلکان سمت چپ(غربی) (لوحه ۲،۱)۱۸/۴ متر،و در پلکان سمت راست(شرقی)بین ۰۸/۴ تا ۱۵/۱۴ متر است.احتمالا این اختلاف نتیجهء جابجایی بعدی در نما است.نخستین ردیف پلهها در قسمت لبه از تخته سنگها تشکیل نشده،امّا تقریبا هر دو تا پنج پلهء این ردیف در یک بلوک کنده شده است(لوحه ۲،۲.بیست و یک پله از راه پلهء غربی(چپ)و بیست و شش پلهء شرقی(راست)هنوز در محل اصلی خود قرار دارد(به نوبت با ارتفاع ۲۰/۷ و ۱۵/۵ متر)امّا به یقین تعداد پلهها بیشتر بوده چرا که میدانیم تخت جنوبی حداقل ۲۰/۸ متر ارتفاع داشته است(نک:۵۰۲)در این مورد باید حداقل حدود هفت پلهء دیگر در راه پلهء غربی و بیست و یک پله در راه پلهء شرقی برای رسیدن به سطح فعلی این صفه وجود داشته باشد.کشف دو بلوک پله(با بخشی از قرنیز که روی یکی از آنها پایان پلکان را نشان میدهد)(لوحه ۱۴،۱)که در حدود ۳۵ متری پلهء پایینی در جهت محور شمالی جنوبی بنا افتاده بودند، نمایشگر وجود دو راه پلهء مستقیم در هر طرف با پاگردی دراز در فاصلهء آنها است.فاصلهء هر پله از نزدیکترین گوشهء صفهء جنوبی ۳۰ متر است.
از راه پله(یا رامپ)دیگر در بخش شمال شرقی محوطه (۶۰۲)هیچ چیز جز دو دیوارهء موازی یکدیگر باقی نمانده است.این خود نشان میدهد که بخشی از این راه پله داخل صفه بوده است.
۲-۱۲
هر یک از قرنیزها،در یک بلوک با ارتفاع بیش از ۷۰ سانتیمتر کنده شده است(لوحه ۴).بخش مسطح که ادامهء سطح دیوار است،به عنوان جزیی از این قرنیز بشمار نمیآید.تراش این قرنیز به شکل ẓCyniareetaẒ ۴۳با یک خمیدگی دوگانه است،امّا در اینجا مقطع کوژ(حدود ۱۸ سانتیمتر ارتفاع)با عمق بسیار از زیر بریده شده و تقریبا شبیه یک بالشتک به نظر میآید.بخش کاو به همین اندازه عمیق است(مثل یک Scotia «بخش کاو پایه ستون»-۲۵ سانتیمتر)و در بالا به یک شکل کوژ دیگر ختم میشود.این شکل کوژ پس از یک بخش کاو دیگر به یک قسمت مسطح ملحق میگردد که در واقع لبهء سطح صفه است.بخشهایی از این قرنیز که در سراسر بنا امتداد مییابد پیش از شروع بازسازی در محل اصلی خود بوده است(نک: ۴۰۲ و پینوشت ۳۵).در صفهء جنوبی،انتهای قرنیز همراه با چند پله در یک قطعه سنگ تراشیده شده است(۲ و ۱۱)
۲-۱۳
فلاندن و کست،در نقشهء این مجموعه،ردیف ستونهای عظیمی را شامل یک رواق وسیع مرکب از سه ردیف ستون نشان دادهاند، به استثناء سمت شمالی که از دو ردیف ستون و یک دیوار عقبی تشکیل شده که پیرامون تپه ادامه مییابد. این طرح بر اساس مقایسه میان بقایای کنگاور و معبد خورشید در پالمیر کشیده شده است.۴۴تنها بخشی که از آن مطمئن بودند یک ردیف ستون بر روی صفهء غربی بود که بخشی از آن هنوز برپا است.امّا تکیه با استثناهایی آنچه را که قادر بوده لمس کند و ببیند کشیده است؛بنابراین در نقشههای وی فقط ستونهای بر پای آزاد در شمال غربی و بقایای بخشهایی از نیم ستونها را در شمال غربی،شمال شرقی و گوشههای غربی میبینیم۴۵ (لوحه ۸)
در نخستین فصل کاوش روی تخت شرقی ستونهای فرو ریخته در نزدیکی محل اصلی آنها کشف شد.ولی ستونهای دیگری روی این تخت یا داخل محوطه بدست نیامد.طی فصلهای بعدی،تعداد بیشتری از این ستونها در طول این صفه و تخت جنونبی،به جز فاصلهء میان دو پلکان پیدا شد،همین در مورد صفهء غربی نیز باید مصداق داشته باشد.بخشهای شمال شرقی و شمالی محوطه هنوز کار نشده است.
ارتفاع ستونها در مجموع حدود ۳۵۴ سانتیمتر تخمین زدهمیشود،که از آن حدود ۶۵-۶۶ سانتیمتر ارتفاع پایه ستون،و حدود ۵۳-۵۴ سانتیمتر برای سر ستون؛و ارتفاع باقیمانده بلندی میان ستون است(تصویر ۶)
پایه ستون مرکب از یک بلوک تخت،به طول و عرض ۱۷۲ سانتیمتر و ارتفاع ۵۰/۴۰ سانتیمتر،یک شالی که حدود ۱۳ سانتیمتر بلندی دارد،یک بخش کاو روی شالی (Scotia) (حدود ۵/۸ سانتیمتر)که شالی پایینی را به دو شالی کم عرضتر(هر یک حدود ۷ سانتیمتر)درست در زیر میان ستون میپیوندد(لوحه ۵)
میان ستون استوانهای یک پارچه است با قطر حدود ۱۴۴ سانتیمتر و ارتفاع آن نمیتواند بیش از ۲۳۵ سانتیمتر بوده باشد.گاهی طول مقطع این سنگ یا پارچه به اندازهء کافی نیست، در این مورد بخشی از کسری ارتفاع میان ستون با سنگ سرستون، یا سنگ پایه ستون کنده شده و به این ترتیب کسری طول میان ستون جبران گردیده است.
سرستون(لوحه ۳،۲)،که همیشه به عنوان سرستون دوریک مطرح شده،در واقع، با سر ستون معمولی دوریک تفاوت دارد.در کنگاور خمیدگی بالشتک بیش از نیمدایرهای است که در سبک سرستون دور یک واقعی وجود دارد.در اینجا ضخامت بالشتک حدود ۲۵ سانتیمتر است.
لوحهء روی سر ستون ستونها در کنگاور بیشتر مشابه سر ستون کرنتی است تا سر ستون دوریک.ارتفاع این مقطع حدود ۵۰/۱۸ سانتیمتر است.
حداقل در گوشههای شمال غربی،جنوب غربی وجنوب شرقی بنا، در مقابل تمام ردیفهای ستونهای آزاد یک نیم ستون قرار دارد(نک:پینوشت ۴۵). در گوشهء جنوب غربی دو نیم ستون به یک بلوک مستطیل میپیوندد که هم زیر ستون و هم سرستون آن دقیقا دارای همان تراش ستون کامل است (تصویر ۷). یکی از این نیم ستونها رو به شرق و دیگری رو به شمال دارد.هر ضلع جبههء خارجی این بلوک حدود ۳۰۰ سانتیمتر طول دارد.ستونها و نیم ستونها در ۵۰ سانتیمتری لبهء قرنیز قرار دارند.فاصلهء میان محورهای دو ستون حدود ۴۷۵ سانتیمتر،و فاصلهء میان ستونها ۲۳۰ سانتیمتر است (لوحه ۶-۷،۱)
۲-۱۴
فضای بین ستونها چه پوششی داشته است؟سقف مسطح؟
در بازسازی که تکسیه از بخش شمال غربی محوطهء ارائه داده است،این فاصله را یک سقف*افقی شامل سه بخش حاشیه افقی ساده،تزئینی و در بالا قرنیزی کنگرهدار میپوشانده است.۴۶در میان بقایای یافت شده هیچ نشانی از این سقف بدست نیامده است،و به احتمال زیاد چنین سقفی در اصل وجود نداشته است.امّا نزدیک گوشهء جنوب غربی مجموعه بلوکی بدست آمده است که میتواند کمک زیادی در حل این مشکل نماید(لوحه ۷،۲).این بلوک که حدود ۱۴۰ سانتیمتر درازای آن است بخشی از پایینترین سنگ پاتاق را نشان میدهد.این سنگ تنها بلوک باقیمانده از یک قوس نعل اسبی است،که قطر دهانهء آن میباید تقریبا ۳۱۲ سانتیمتر بوده باشد. در این صورت سنگ سرتاق میتواند در حدود ۵۲۵ سانتیمتر بالای صفه جای داشته باشد(تصویر ۸).اشکال تراشهای این قطعه سنگ از نوارهای متعدد مسطح و کوژ تشکیل میشود.
تصویر ۹ نمایشگر یک بازسازی ناقص احتمالی تمام نمای جنوبی بر اساس این بلوک است.این بازسازی به این دلیل ناقص تلقی میشود که فاقد کنگرههای مشابه تصویر ۸ است، تصمیمگیری در این مورد بدین جهت دشوار بود که هنوز هیچ اثری از این عنصر معماری در میان بلوکها بدست نیامده است. دلیل دیگر آن مشکل تصویر یک اثر ساسانی بدون کنگره است. کنگرههایی که در نهایت انتخاب شد شبیه کنگرههای یافت شده در بیشاپور،تاق گرّا،و یا کنگرههایی است که میتوان بر روی نقشه دژ بشقاب نقرهء موزهء ارمیتاژ دید.
۳-کاربری و گاهنگاری
۳-۱
گفته شد که تمام محقق زمان معاصر که دربارهء ایران پارتی نوشتهاند از بنای کنگاور نیز سخن گفته و آن را معبد آناهیتا خواندهاند(نک:۳۰۱).دلیل این انتساب روشن نیست. نخستین کسی که وجود معبدی را در کنگاور خاطرنشانساخته ایزیدر خاراکسی است.او به وضوح آن را«معبد آرتمیس»نامیده، و این آرتمیس، آناهیتا پنداشته شده است؛ البته چنین ترکیبی امکان دارد،و ایزدانی را میشناسیم که هم زمان با نام یونانی و نام محلی خود خوانده شدهاند۴۷ یا گهگاه تنها با نام یونانی۴۸.گرچه گاهی این باور که ایزدان مورد پرستش در یک معبد میتوانستهاند یا با نام یونانی یا با نام محلی خود خوانده شدند بر مدارکی استوار است، معهذا این یک قانون کلی نیست و چنین ترکیبی را نمیتوان بدون مدرک پیشنهاد کرد.۴۹مورد معبد آناهیتا در کنگاور از این قبیل است.
به نظر میرسد انتساب مجموعهء کنگاور به«آناهیتا»تعبیر اشتباهی از توصیف ایزیدر است. ایزیدر مینویسد:«از آن محل ماد علیا ۳۸ Schoeni ؛و در فاصلهء ۳ Schoeni در آغاز آن راه شهر کنگبر است؛یعنی جایی که معبد آرتمیس قرار گرفته است»۵۰.تطبیق آرتمیس با آناهیتا احتمال دارد (این مورد در پایین خواهد آمد)، امّا ایزیدر ذکری از پرستش این ایزد بانو در معبد نکرده است،زیرا او تمام ایزدان و انتسابهای آنها را به خوبی میشناخته است.هم او مینویسد: «…بعد از آن آیپلیس (شهرایس)جایی که سرچشمهء قیر طبیعی است، Schoeni .آن سوی شهر بسپچنه که در آن معبد آتارگاتیس است،…»۵۱.ما از نقش مهمی که آتارگاتیس در دورهء پارتی در میانرودان داشته است آگاهیم.ایزیدر پس از گفتگو دربارهء کنگاور ادامه میدهد:«…بعد اکباتان کلان شهر ماد است،گنجینه،و معبدی که وقف آنائیتیس است؛ آنها همیشه در آنجا قربانی میکنند…» میبینیم که برای ایزیدر، این ایزد بانوان کاملا از هم متمایزند. از آنجا که او یک یونانی میانرودانی بود، با آگارتائیس و آرتمیس آشنا بود.وقتی ایزیدر از این دو ایزد بانور سخن میگوید و تنها به ذکر نام آنها بسنده میکند،بدین معنی است که برای او در آیین دینی آنها هیچ نکتهء شگفتانگیزی وجود ندارد که بتواند جلب توجهش را بنماید،امّا معبد همدان متفاوت است.وقتی او معبد را به آنائیتیس منسوب میکند،به عنوان یکموضوع جالب میافزاید«آنها»شاید مغان«همیشه آنجا قربانی میکنند».اگر«معبد»کنگاور معبد آناهیتا بود،و اگر مجموعهء کنگاور نخستین معبد آناهیتا بود که او بازدید کرده بود،چرا همین موضوع را آنجا ذکر نکرده است؟ یکسان گرفتن آرتمیس و آناهیتا نادر نیست و حتی در ادوار کهن،این پیوند را میبینیم۵۲،امّا مشکل آنست که همواره آشکار نیست کدامیک از ایزد بانوان یونان مشابه آناهیتا هستند.گاهی او برابر با آتنا است۵۳،و گاه با هرا۵۴. در واقع در شروع دورهء ساسانی فرستادن سر دشمنان به معبد آناهیتا در اصطخر نمایانگر آنست که آناهیتا هنوز ایزد بانوی جنگ است یا،حداقل،یکی از چهرههای او ایزد بانوی پیروزی است،بنابراین بیش از هر ایزد بانوی یونانی با آتنا قابل مقایسه است.۵۵
از اینرو،اگر مجموعهء کنگاور یک معبد باشد،معبد آناهیتا نیست بلکه معبد آرتمیس است،امّا مشکلات هنوز حل نشده است.
به چه دلیل بقایای موجود نمایشگر بنای معروف به«معبد آرتمیس»است؟تردیدی نیست که زمانی یک معبد آرتمیس در کنگاور وجود داشته،امّا در کجای شهر؟آیا کنگاور کهن فقط یک معبد داشته است؟وقتی به تعداد زیاد معابد در شهرهای دیگر پارتی توجه کنیم مشکل بتوان باور کرد که کنگاور «شهری با یک معبد واحد»بوده باشد و اگر در شهر معبدهای دیگری وجود داشته،کدام یک از آنها معبد آرتمیس بوده است؟ هیچ دلیلی برای انتساب مجموعهء کنگاور به«معبد گمشدهء آرتمیس»در دست نیست؛نه کتیبهای در مورد اختصاص بنا به آرتمیس،نه پیکرهای آیینی،هیچ چیز دلالت بر آن نمیکند. بنابراین در ناحیهء دیگری از شهر باید این معبد را جستجو کرد.
در مقدمهء(۲۰۱)گفته شد که نویسندگان ایرانی و عربمحوطه را«قصر اللصوص»دژ یا کاخ دزدان نامیدهاند.بعضی از آنها حتی توصیف کوتاهی از محوطه آوردهاند.ابو دلف در سدهء چهارم هـ-ق/دهمم از محوطه بازدید کرده است.او آن را کاخی عجیب توصیف میکند که بر روی صفهای به ارتفاع ۲۰ پا،ساخته شده است،با ایوانهای عالی و کاخها و گنجینهها؛ کاخی که زیبایی تزییناتش چشمها را خیره میکند.سپس میافزاید آنجا تفرجگاه خسرو II (پرویز)۵۶بوده است. حمد اللّه مستوفی نیز کاخ را به خسرو نسبت داده و از بلوکهای سنگی یک پارچه که در ساختمان آن بکار رفته سخن میگوید.۵۷
برخلاف گفتههای ایزیدر دربارهء معبد آرتمیس توصیف نویسندگان ایرانی و عرب از این بنا روشن است. مقصود ایندو و دیگر نویسندگان از«قصر اللصوص»تنها یک محوطهء واحد است،و این محوطه نمیتواند چیزی جز مجموعهء مورد بحث باشد.
این واقعیت که نویسندگان یاد شده محوطه را قصر اللصوص نامیدهاند به خودی خود اهمیتی ندارد.کافی است که نویسندهای محوطه را چنین نام برد و دیگران از او پیروی کنند(کسی که حتی محوطه را بازدید نکرده و فقط در این مورد سخن میگوید بدون ذکر مرجعی).اما ظاهرا این نامبه اندازهء کافی شناخته شده بوده که به عنوان مرجع به کار رود.در منابع ادبی از کسانی یاد میشود که لقب«قصری» داشتهاند بدین معنی که خاستگاه آنها«قصر اللصوص»بوده است.۵۸
البته امکان دارد نویسندگان ایرانی و عرب اشتباه کرده باشند،امّا در همان حد ک ایزیدر یا هر نویسندهء دیگری میتوانسته اشتباه کرده باشد.در واقع دلیلی وجود ندارد که به آنها اعتماد نکنیم،و تا زمانی که گفتههای آنها رد نشده است باید آنها را همچون ایزیدر خاراکسی معتبر بشمار آوریم. بنابراین واژهء«قصر»این نویسندگان میتوانند جایگزین «معبد»باشد که ایزیدر بکار برده است.
۲-۳
تاریخی که مجموعه به آن منسوب شده(.۳)بر اساس سنجشهای سبکشناسی استوار است.تکسیه فکر میکرد که مجموعه را خود یونانیها یا مردمی که با آنها ارتباط داشتند بنا نهادهاند۵۹.زیرا که شکل تراش پایه ستونها بسیار به ستونهای سبک آتیک نزدیک است،امّا نزدیکتر به گونهء یونانی تاروفی۶۰.در نظر فلاندن و کست نمای صفه و پایه ستونها یونانی است.ایندو همچنین دربارهء سرستونها بحث میکنند و میگویند که به رغم بعضی شباهتها با سبک دوریک،این سرستونها دارای تمام صفات مشخصهء این سبک نیستند. بنابراین آنها نمیتوانند این مجموعه را در زمرهء آثار یونانی طبقهبندی نمایند؛و عناصر معماری کنگاور را در مقایسه با کارهای یونانی«منحط و ناخالص»۶۱بشمار آوردهاند.
این اندیشهها نمایشگر تفاوتهای فاحش عقاید نویسندگان بعدی است.آنهایی که پیرو عقیدهء تکسیه هستند،مجموعه را به سدهء سوم پ.م نسبت میدهند،زیرا پیش از این تاریخ دلیلی برای داشتن یک اثر یونانی در قلب ایران نیست.دیگران،یعنی محققینی که عناصر معماری کنگاور را سبک«منحط»یونانی میدانند،آن را به اولین سدهء میلادی نسبت میدهند(به دلیل آنکه بعد از این تاریخ در ایران،قدرتی یونانی یا دوستدار یونان که چنین بنای غول پیکری با سبک ناب یونانی بسازد وجود نداشت.)آ.گدار بنا را در پایان سدهء سوم یا آغاز سدهء دوم پ.م نسبت میدهد۶۲.بعضی از محققین مانند هرتسفلد۶۳و گریشمن۶۴تاریخ مجموعه را حدود ۲۰۰ پ.م میدانند. بالاخره رویتر تاریخ میانهء نخستین سدهء پ.م را برای بنا قایلاست.۶۵
محقینی که تاریخ محوطه را سدهء سوم یا آغاز سدهء دوم پ.م میدانند آن را به دورهء سلوکی منسوب میکنند زیرا سلوکیها تا حدود ۱۵۳ پ.م در این بخش از کشور حضور داشتهاند.۶۶امّا آنهایی که بنا را حتی به نخستین سدهء میلادی هم نسبت میدهند طبیعتا.آن را در زمرهء آثار پارتی طبقهبندی میکنند.امّا تعجبآور است آنها که تاریخ قدیمتری را برای بنا پذیرفتهاند(اواخر سدهء سوم-اوایل سدهء دوم پ.م)محوطه را به عنوان یک اثر پارتی مینگرند.۶۷آگاهیم که بر آمدن امپراتوری پارتیان و حرکت آن به سوی غربیترین مرزها نتیجهء یک عمل واحد در یک فاصلهء زمانی محدود نبود.فاصلهء حدود ۲۵۰ پ.م و حدود ۱۴۰ پ.م،زمانی است که تسلط سیاسی پارتیان بر سراسر غرب ایران واقعیت یافت،در اینجا یک فاصلهء زمانی بیش از یک سدهای وجود دارد که نمیتواند نادیده گرفته شده یا به عنوان ضمیمهء یک تسلط طولانیتر پارتیان در این ناحیه تلقی گردد.
طی کاوشهای فصل اول و دوم در کنگاور،کنار صفهء شرقی تعدادی گور پارتی کشف شد.به جزییات وارد نشده و تنها به طور خلاصه از گاهنکاری آنها بحث میکنیم.س. کامبخش فرد،حفار آنها،گورها را به سه دسته تقسیم کرده است:نخستین گروه،با گورهای کنده شده در بستر صخرهای تپه،پارتی محسوب شده است(از ۲۰۰ پ.م تا آغاز تاریخ میلادی).از این گروه تعدادی سکه متعلق به دورهء سلطنت فرهاد(۱۷۱ پ.م)و ارد(۵۶-۳۷ پ.م)۶۸به دست آمده است. دومین گروه با تابوتهای سفالین،متعلق به آغاز میلادی است؛ و بالاخره سومین گروه شامل تدفینهایی در خمرههای بزرگ است۶۹،که برای آنها تاریخی داده نشده است.هرچند که از گفتههای بعدی س.کامبخش فرد،میتوان نتیجه گرفت که او آنها را بقایای دورهای در طول تاریخ میلادی محسوب میکند.
باید توجه داشت که محوطه به عنوان گورستان تا پایان دورهء پارتیان یا آغاز دورهء ساسانیان مورد استفاده بوده است: دلیل آن وجود تدفینهایی متشکل از خمرههای حاوی استخوانهای مجزا و شکسته است،که در واقع به عنوان استودان استفاده شده است.۷۰
کاوش در گورستانهای منطقهء سنگ شیر،نزدیک همدان،در چال در کنگاور(نک:پینوشت ۳۱ و ۶۹)و نیز تاق بستان۷۱وبقایای گورستان پارتی(؟)دیگری که نگارنده در نزدیکی روستای کنگاور کهنه،در سمت جنوب کنگاور بازدید کرد، ثابت میکند حداقل در این منطقه گورستانهای پارتی در مناطق صخرهای،و دارای تپه ماهور که برای کشاورزی مناسب نبودند دایر بوده است.۷۲همچنین در هیچ یک از مناطق بقایای معماری،حتی یک دیوار هم کشف نشده است.مورد گورهای پارتی،شیبهای شرقی تپهای که مجموعه بر روی آن ساخته شده است.حداقل تا زمانی که این«مورد استثنایی»از نظر باستان شناختی ثابت نشده نمیتواند از این قانون مستثنی باشد.بنابراین طی دورهء پارتی،حداقل بخش شرقی محوطه که زمین صخرهای آن به کار کشت نمیآید به عنوان گورستان مورد استفاده بوده است.
گاهی تصور شده است که وجود گورها در این بخش از تپه ناشی از تقدس محوطه است که آن نیز نتیجهء حضور«معبد» بوده،و یا به این دلیل که شیبها روی به سوی برآمدن آفتاب دارند.۷۳گرچه میتوان دربارهء مورد دوم به بحث نشست، هیچ دلیلی برای پذیرفتن مورد نخستین وجود ندارد.تا آنجا که میدانم،هیچ یک از گورستانهای پارتی در جاهای مقدس نیستند،یا به طور مستقیم با چنین محوطههای مقدسی پیوند ندارند.۷۴
حتی اگر بپذیریم که در دورههای سلوکی و پارتی تدفین به دلیل تقدس محلهای مقدس در آنها انجام میشد،از نظر زمانی پذیرفتن این دلیل برای کنگاور مشکل است.چرا که بدین معنی است که پیش از حکومت فرهاد اول(حدود ۱۷۱-۱۷۶ پ. م)۷۵،«معبد»مورد استفاده بوده،درحالیکه میدانیم در این زمان ماد تحت حکومت پارتیان نبوده است.۷۶بنابراین باید پذیرفت زمانی که ارتش فرهاد وارد ماد میشود بنا وجود داشته است،و مجموعه را بیشتر سلوکی دانسته تا پارتی، گرچه ظاهرا در محوطه بقایای سلوکی وجود ندارد.۷۷
امّا این فرایند میباید تفاوت باشد:تدفینها به علت وجود «معبد»نیست،بلکه در واقع به این معنی است که صفه بر روی گورستان دورههای سلوکی و پارتی ساخته شده است.افزون بر آن،اگر بتوان استودانها را نشانهء زردشتیگری دانست،باید پذیرفت که این گورستان تا مراحل پایانی دورهء پارتی مورد استفاده بوده است.۷۸
حال به شق دیگر،یعنی«قصر»نویسندگان ایرانی و عرب(۳.۱)؛و به تاریخی که آنها محوطه را به آن منسوب کردهاند، یعنی اواخر دورهء ساسانی یا،دقیقتر،دورهء سلطنت خسرو II پرویز باز میگردیم.
عناصر بنیادی این مجموعه عبارتست از:صفه،پلههای دو طرفه،ستونها و قوسها(؟).در اینجا نیازی به بحث جایگاه صفه در معماری ایرانی نیست.کافی است به یاد آوریم که نمونههای خوبی از صفههای متعلق به دورهء هخامنشی تا اواخر دورههای پارتی و ساسانی هنوز وجود دارد،از جمله صفهء بزرگ تخت جمشید،قلعه دختر فیروزآباد۷۹و کوه خواجه.۸۰سنت ساخت و ساز صفهها به عنوان شالودهء کاخهای سلطنتی تا پایان این دوره ادامه یافته است،و نمونهء عالی آن در عمارت خسرو در قصر شیرین موجود است.۸۱ کاوشهای تیسفون نمونههای بیشتری از تختهای اواخر ساسانی به دست داد.مانند تخت تل ذهب،که یک تخت مربع با رامپ دو طرفه است،و نیز حرم کسری.۸۲
پلکان دو طرفه در دورهء ساسانی غالبا ساخته میشد، گرچه ساخت آن از دورههای پیش شروع شده بود.نمونههای خوب این گونه پلکان در کوه خواجه۸۳،عمارت خسرو(که بیشتر دارای رامپ دو طرفه است تا پله)۸۴،و چند صفه در تیسفون.۸۵بازسازی کاخ ساسانی قصر شیرین مشابهت زیادی را بین رامپ این محوطه۸۶(به استثناء قوسها)و پلکان کنگاور نشان میدهد.
ستونها در مجموعهء کنگاور معمولا با سبک دوریک مقایسه میشوند.نیازی به بحث تفاوتهای ایندو به تفصیل نیست و تناسبات آنهاست که بیشترین اهمیت را دارد.معمولا سر ستونهای بنای کنگاور دوریک خوانده میشود.در این مورد هم،از اواخر دورهء ساسانی آثاری در دست است که با بقایای معروف به پارتی کنگاور مقایسه میگردد.
کاوشهای یک بنای ساسانی در دامغان بقایای کاخی را آشکار ساخت که ناو مرکزی آن دارای تاق آهنگ است که بر روی دو ردیف ستون،هر ردیف متشکل از سه ستون،و دو نیم ستون قرار دارد.ستونها حدود ۱۷۵ سانتیمتر پهنا دارند۸۸وباید حداقل ۳ متر ارتفاع داشته بوده باشند.۸۹قطعات سر نمونهء دیگر نمای گچ اندود عمارت خسرو در قصر شیرین میباشد،ستونهای گچی در اینجا دارای نوعی سرستون دوریک هستند که بسیار به سرستونهای کنگاور شباهت دارد.۹۲
نظیر نیم ستونهای گوشههای مجموعهء کنگاور را هم میتوان(۲.۱۳)در یکی از حیاطهای درونی عمارت خسرو یافت.در این محل،یک واحد مربع شکل بزرگ در رواقی ستوندار محصور است،که مقطع ستونهای گوشهها شکل قلب دارد.۹۳
در ۲.۱۴،دربارهء نوع پوشش فضای میان ستونهای کنگاور بحث شد.بازسازی قوسهای این فضاها فرصتهای تازهای را برای مقایسه فراهم میسازد.میان این قوسهای بازسازی شده و قوس نعل اسبی تاق گرّا همانندیهای آشکاری را میتوان ملاحظه کرد(تصویر.۱-همچنین نک: fig.136)Reuther و (P.50 g به علاوه پایه ستونهای کنگاور عملا همان تراش پایهء دیوار اتاق گرّا را دارد.۹۴تراش تزئینی سنگهای زیر پاتاق در تاق گرّا کاملا مشابه سرستونهای کنگاور نیست،امّا تراش قوسهای کنگاور همانندی بسیاری را با قوسهای تاقگرّا نشان میدهد.
این بنای کوچک معمولا به اواخر دورهء ساسانی۹۵،یا حداقل دورهء ساسانی۹۶منسوب شده،در حفاریهای اخیر که در اطراف این بنا انجام شده تعدادی از جان پناههای باقیماندهکشف شده است۹۷.شباهت میان این جانپناه و جانپناههای اواخر ساسانی و اوایل اسلامی۹۸مدرک خوبی برای تاریخ اواخر ساسانی تاق گرّا،و در نتیجه برای تاریخگذاری مجموعهء کنگاور است.۹۹
بنابراین،به نظر میرسد با تمام این سنجشها،تاریخ اواخر ساسانی میتواند برای کنگاور قابل قبول باشد.
در رابطه با بقایای ساسانی کنگاور،آقای س.کامبخش فرد مینویسد:«نوشتههای منفرد و پراکندهایست در پشت و روی بعضی سنگهای حجاری پوشش دیوار شرقی معبد ناهید. نوشتهها بصورت منقور و حک شده مربوط به اواسط دورهء ساسانی است و چون در پشت و روی سنگهای حجاری فقط دیده میشود،حاکی است که معبد ناهید در زمان ساسانیان تعمیر شده…۱۰۱».در مقالهء دیگری او این«واژههای حجاری شده»را به سدههای ششم و هفتم میلادی نسبت میدهد۱۰۲. تاریخی که در ظاهر بیشتر قابل قبول است۱۰۳.
نشانههای حجاری شدهء روی سنگها محدود به«واژهها» نیستند.بسیاری از آنها حیوانات و گیاهان،یا حتی بعضی نمادها را نمایش میدهند.این اندیشه که این علامات نمادهای آناهیتا از جمله ماهی،آب و غیره هستند گاهی مورد قبول قرار گرفته است.همین دلیل دیگری بوده است برای شناسایی مجموعهء کنگاور به عنوان معبد آناهیتا۱۰۴تشخیص نمادها جز آنها که بسیار واضح هستند مشکل است، حتی در این صورت تفسیر دیگری نیز امکان دارد.با اینکه حضور نمادهای آناهیتا،ثابت نمیکند که مجموعه یک«معبد»است، عوامل دیگری را برای تاریخگذاری این مجموعه فراهم میآورد.
در هنر ایران تا آغاز سدهء چهارم میلادی هیچ نشانی از نمادهای آناهیتا آشکار نمیگردد۱۰۵.به علاوه،طی دو دورهء سخت،زمانی که شاهان نیاز داشتند مشروعیت و پیوند خود را با بنیانگذار سلسله ثابت کنند به عنوان کسب اعتبار،به مذهب آباء و اجدادی خود بازگشته و بر نقش آناهیتا تأکید میکردند. این یک بار طی سالهای پیش و بعد از به تخت نشستن نرسی (۲۹۳-۳۰۲ م)۱۰۶اتفاق افتاد،دورهای که در پایان آن معبد اجدادی آناهیتا در اصطخر بازسازی شد۱۰۷اتفاق افتاد،و یکبار نیز،طی سلطنت خسرو II پرویز۱۰۸در پایان سلسلهء ساسانی.
از این نوع مدارک به خودی خود نمیتوان به عنوان دلیلی استفاده کرد،امّا میتواند استدلالهای یاد شده در بالا را در جهت انتساب مجموعه به اواخر دورهء ساسانی تقویت نماید. همچنین باید توجه داشت که علامات مشابه در محوطههای دیگر ساسانی روی بقایایی که اصلا مذهبی نبودند مشاهده شده است۱۰۹،این خود دلیل خوبی است بر این ادعا که علامات لزوما با آناهیتا و معبد او پیوند ندارند.
نویسندگان ایرانی و عرب در تاریخ و کاربری مجموعه متفق القولاند.ما توانستیم از نظر باستان شناختی روی تاریخ مجموعه بحث کنیم،امّا هیچ چیزی جز یک مدرک منفی ما را به کاربری آن راهنمایی نمیکند.این مدرک منفی عبارت است از اینکه این بنا همان معبدی که ایزیدر ذکر کرده نیست،این عامل مفیدی است که ما را دربارهء آنچه که تاکنون گفته شده دچار تردید سازد؛و یک مدرک مثبت نیز داریم.و آن اینکه همان نویسندگانی که تاریخ مجموعه را بدرستی از اواخر دورهء ساسانیان دانستهاند گمان دارند که این مجموعه کاخی ازخسرو II بوده است.تا امروز،ما دلیلی برای ردّ این نقطه نظر نداریم.به علاوه میتوان گفت که تختها غالبا،و حتی شاید منحصرا،به عنوان شالودهء کاخها مورد استفاده بودهاند(البته چند نمونه از تختهایی که از آنها برای شالودهء بناهای مذهبی استفاده شده وجود دارد،مانند آنکه متعلق به آتشکدهء فیروزآباد،تخت نشین است).ستونهای شبیه به ستونهای کنگاور در بناهایی که به عنوان کاخ شناخته شدهاند کشف شده است.میتوان تصور نمود که این رواقی که از یک ردیف ستون (۱۰۴)-س.کامبخش فرد،۱۳۵۵،ص ۲۹.او آنها را«علامات و نشانههای پارتی»مینامد که روی سنگهای لاشه و قلوه سنگ«کوچک و بزرگ کنده شده است…«سواستیکا»(صلیب شکسته-گردونه خورشید)، ستاره،خورشید،بزکوهی،…نقشهای هندسی گیاهان و به خصوص تعداد زیادی نقش ماهی،ماهی و آب توأم،لنگرکشی و غیره میباشد. به نظر میرسد که اینها علامات خانوادگی اشخاص بوده است…ماهی و آب مظاهر الههء ناهید میباشند…».
تشکیل شده در واقع جنبهء تزئینی دارد،مثل تمام قوسهای کور و نیم ستونها که غالبا در نمای بناهای ساسانی میتوان دید. تنها مشکل در اینجا آن است که معماران چطور نمای قوسدار را با صفههای پلهای شرقی و غربی تطبیق دادهاند.
خلاصه و نتیجهگیری:
در حالیکه هنوز روی این مقاله کار میکردم،تصادفا کتاب پیتر ر.شمیت Peter R.Schmidt را دربارهء باستانشناسی آفریقا میخواندم او میگوید:
«بسیاری از نظامهای تاریخنویسی قائم به خود هستند و نیازی به تأیید منبع دیگری ندارند.امّا وانسینا (…)Vansina استدلال میکند برای اطمینان بیشتر،فهمیدن سنتهای گوناگون شفاهی لازم است و تأیید باستانشناختی یکی از راههای بالا بردن صحت آنها است.مورخین آفریقایی میتوانند دو راه بنیادی را در آینده پیش گیرند.نخستین… است و دومین راه پیروی از توصیهء وانسینا است بر اساس فرض احتمالی که فهمیدن سنتهای شفاهی نیاز به تأیید باستانشناسی دارد،نه به دلیل آنکه آنها در اصل اعتبار کمتری از تاریخنویسی خود ما دارند،زیرا که این سنتهای ما است که صحت آنها را رد میکند.بنابراین تأیید باستانشناختی وسیلهای است که سنتهای خود ما را دگرگون سازد،راهی است برای تغییر و تعدیل عقاید خود ما دربارهء آنچه که حقایق تاریخی را میسازد۱۱۰»
ارتباط این اظهارات با کار ما در کنگاور روشن است.مدتها از مدارک کتبی بدرستی استفاده نشده است.این بدین معنی نیست که خود مدارک اشتباهاند،بلکه به این معنی است که تعبیر و تفسیر ما از این موارد تاریخی درست نبوده است.حق با ایزیدر است:در کنگاور حتما یک معبد آرتمیس وجود داشته است،و اگر بخواهیم دربارهء آن اطلاعات بیشتری بدست آوریم، باید به جستجوی آن بپردازیم،این معبد میباید در جایی روی شیبهایی که شهر جدید بر آن ساخته شده مدفون باشد.عناصرمعماری مجموعه را با بعضی بناهای نه لزوما هلنیستیک یا پارتی،بلکه ساسانی نیز مقایسه کردیم.امید ما اثبات شباهت آنها بود؛امیدواریم موفق شده باشیم؛به احتمال بسیار این عوامل مشابه به اواخر دورهء ساسانی تعلق دارد.
تشابه دو شیء که اگر به یافتن چیزی ورای این تشابه کمک نکند،به خودی خود اهمیتی ندارد.دیدیم که مجموعه معبد نبود،به دورههای هلنیستیک یا پارتی نیز تعلق نداشت،و به این ترتیب صحت بخشهایی از سنت/تاریخ شفاهی را توسط نویسندگان ایرانی و عرب نشان دادیم.در مورد کنگاورمیتوان گفت که این مجموعه احتمالا کاخی است که خسرو II پرویز ساخته یا ساختمان آن را آغاز کرده است.***
(***)تنها هنگامی که این مقاله تقریبا به پایان رسیده بود دستیابی به مقالهء و.لوکونین دربارهء کنگاور(معبد آناهیتا در کنگاور،در ۱۰۵-۱۱۱,۲,۱۹۷۷ VDI [به روسی]امکانپذیر گردید.موضوعکار او عمدتا واژهها یا علایم حکاکی شده را شامل میشود که خود موضوع بسیار جالبی است.خوشحالم که بخشی از پینوشت ۱۰۳ این مقاله اندیشهء لوکونین را دربارهء مجموعه تأیید میکند.از دوستانم م.ارنی هرینگ(دانشگاه Gont ،بلژیک)که مقاله را در اختیارم نهاد و م.محمد حقیقی که با صمیمیت بسیار مقاله را با جزییات ترجمه کرد سپاسگزارم.
(۵)- Isidor of Charax,Parthian Stations,n.6″ Translation and Commentary by Wilfred H. Schoff(Philadelphia;1914).P.7.
(۶)-س.کامبخش فرد،«کاوشهای علمی کنگاور،معبد آناهیتا»، باستانشناسی و هنر ایران،۶،(بهار،۱۳۵۰)،ص ۱۱.
(۷)-ابو القاسم محمد بن حوقل(۹۴۳-۹۷۷)،صدره الارض(لیدن؛۱۹۳۹)، ص ۳۵۹؛ ولادیمیر.ف. مینورسکی، سفرنامهء ابو دلف در ایران، در سال ۳۴۱ هجری، با تعلیفات و تحقیقات ولادیمیر مینورسکی،ترجمهء ۱. طباطبایی(تهران،۱۳۴۲)
(۸)- Guy Le Strange,”The Lands of Eastern Caliphate”(London;1966),PP.188-90.
(۹)-لغت نامهء دهخدا،شماره ۸۰۰(تهران،۱۳۵۱)
(۱۰)لغت نامهء دهخدا،شماره ۳۰(تهران،۱۳۵۰)
(۱۱)بهرام فرهوشی،فرهنگ فارسی به پهلوی(تهران،۱۳۴۲)
(۱۲)-در فارسی«دیوار»واژهء«ور» در بخش دوّم«دیوار»موجود است.
(۱۳)- James Darmesteter,Le Zand-Avesta II (1960).P.16.
(۱۴)- Hans Reichelt,Avesta Reader,Text,Notes, Glossary and Index(Strasburg;1911),P.135.
(۱۵)- D.N.Mackenzi,”A Concise Pahlavi Dictionary”(London;1971),P.87.
(۱۶)- Andre Godard,L’Art de l’Iran(Paris;1962), P.165;Oscar Reuther,”Parthian Architecture”, in:A.U.Pope,ed.A Survey of Persian Art (London;1938)II,P.P.411;Camilla Trever, “Apropos des Temples de la deesse Anahita en Iran Sassanide”,Iranica Antiqua,7(1967),P. 125.
(۱۷)-R.Ghirshman,Iran-Parthes et Sassanides’ Univers des Formes(Paris;1962),P.24;A. Godard,1962,P.165;O.Rauther.1938,P.411.
A.Godard,1962,P.125;R Ghirshman, 1962,P.24.(18)-
(۱۹)- O.Reuther,1938;P.411;C.Trever,1967, P.125.
(۲۰)-فلاندن و کست در طی بازدید کوتاهشان از کنگاور سعی کردند نزدیک صفهء غربی کاوشهایی انجام دهند اما مردم محلی اجازه ندادند E.Flandin/P.Coste,Voyage en Perse(Paris; 1851)P.411
(۲۱)-این ویرانی از خیلی پیش شروع شده بود.تکسیه خاطر نشان میسازد«ساکنان که از قرنها پیش به تخریب این بنا پرداختهاند…» Ch.Texier.Description de l’Armenie,la Perse et la Mesopotamie(Paris;1842)II,P.88. نام محلی محوطه«گچکن»نیز اهمیت دارد.دیوارهای خشتی بسیاری از خانههای روستایی سنگی از سنگهای خرد شدهء محوطه دارد.کاوشها نشان داد که استخراج سنگ شاید درست کمی متأخرتر از خود بنا باشد.
(۲۲)-س.کامبخش فرد«کاوشهای علمی در کنگاور،معبد آناهیتا»،-
باستانشناسی و هنر ایران،۶(بهار ۱۳۵۰)،صص ۲۰-۲۹؛«کاوشهای علمی در کنگاور»،باستانشناسی و هنر ایران،۹-۱۰(زمستان ۱۳۵۱) صص ۲-۱۲؛«کاوشهای علمی در معبد آناهیتا،کنگاور»،گزارشهای دومین مجمع سالانهء پژوهشهای باستانشناسی در ایران(تهران؛ ۱۳۵۲)،صص ۱-۲۰.
(۲۳)گزارش مقدماتی اولین فصل کاوش نگارنده در این محوطه در ششمین مجمع سالانهء باستانشناسی ایران در تهران،۱۳۵۶،ارائه شد،تصور میشد که این گزارش برای مجمع آینده،در ۱۳۵۷،منتشر شود ولی هیچ یک از این دو انجام نگرفت.
(۲۴)-نام«معبد»گاهی اوقات برای سهولت توضیح و نه برای تأیید کاربری بنا بکار برده شده است.
(۲۵)س.کامبخش فرد،۱۳۵۲،ص ۸.
(۲۶)-تمام ارتفاعات داده شده بر اساس نقطهء صفر که در گوشهء جنوب غربی بنا قرار دارد محاسبه گردیده است.
(۲۷)-روی یکی او طرحهای تکسیه از کنگاور میتوان گنبد را در پس زمینهء بخش شمال غربی مجموعه دید. (ch.Texier,1842,Pl –
(۶۴ این گنبد احتمالا متعلق به«امامزادهء»زمان حال است که در نقشهء تکسیه از مجموعه نیز نشان داده شده است(همانجا،۶۵ (Pl. .امّا دو طرح فلاندن و کست همین گنبد را نشان میدهد که متعلق به مسجد است (E.Flandin/P.Coste,1851,Pl.21) .
(۲۸)-و.ف.مینورسکی،۱۳۴۲،ص ۱۶۵.
(۲۹)-حمد اللّه مستوفی القزوینی،نزهت القلوب،به کوشش محمد دبیر سیاقی(تهران،۱۳۳۶)ص ۱۲۹.
(۳۰)-س.کامبخش فرد،۱۳۵۰،ص ۲۸-۲۷.
(۳۱)- (T.C.Young Jr.1975,P.30) در بررسی درهء کنگاور تکههای«سفال جرینگی»بهترین راهنما در محوطههای پارتی بود.این نمایشگر محدودیت آگاهیهای ما دربارهء سفال پارتی است. واضح است که«سفال جرینگی»تنها سفال این دوره نیست؛و نیز به نوعی در زمان و مکان محدود است.برای مثال،ما در کاوش گورستان سنگ شیر«سفال جرینگی»نداشتیم امّا نمونهء خوبی از سفال لعابدار داشتیم(نک:م.آذرنوش«کاوشهای گورستان محوطه سنگ شیر»، گزارشهای سومین مجمع پژوهشهای باستانشناسی در ایران (تهران،۱۳۵۴)صص ۵۱-۷۲؛همان،«دومین فصل کاوشهای محوطه سنگ شیر همدان»،گزارشهای چهارمین مجمع پژوهشهای باستانشناسی در ایران(تهران،۱۳۵۵)،صص ۴۰-۵۱.
(*)گوده- Pit
(۳۲)-اینجا ما روش متفاوتی در کاربرد قلوه سنگ و ملات میبینیم در حالیکه در بسیاری از محوطههای فلات ایران قلوه سنگ کار گذاشته نشده است بلکه روی هم ریخته شده است (O.Reuther,1938, P.498) دلیل این تفاوت اندازهء بزرگتر سنگها است،این سنگ استکه روش معماری را تعیین میکند درحالیکه در کاخهایی مانند قلعه دختر فیروزآباد(همان،۴۹۸)یا قلعه یزدگرد E.J.Keal, “Qaleh Yazdgerd;A Sasanian Palace Stronghold in Persian Kurdistan”,Iran,5, (1967),PP.101-2) این ملاتی است که زود خود را میگیرد و در اینجا ملات است که روش معماری را تعیین میکند.
(۳۳)-سنگ آهکی بکار گرفته شده در بنا حاوی رگههایی است.برای داشتن بلوکهای محکمتر برای بخش پایین بنا،سازندگان مجبور بودند سنگها را در بلوکهای کوچکتری که رگه نداشته باشد ببرند.این بهترین توضیح برای بکار گرفتن این گونه روش ساختمانی به نظر میرسد.
(۳۴) Ch.Texier,1842,P.87 گمان دارد که طول این ضلع ۲۰۱ متر است،همانطور که در نقشه و طرحهای وی دیده میشود این جبههء محوطه،در زمان او کاملا با بناهای جدید پوشیده نشده بوده و احتمالا او فرصت خوبی برای اندازهگیری صفه داشته است.دلیل این اشتباه او نامعلوم است.برای س.کامبخش فرد،این جبهه دارای ۲۳۰-متر درازا است(نک:کامبخش فرد،«عملیات مرمت در معبد ناهید کنگاور»،فرهنگ معماری ایران،۴[۱۳۵۵ص.۵۵)بهرحال،من معتقدم از آنجایی که اندازههای ما را بارها افراد مختلف انجام دادهاند معتبر است.
۳۵-در واقع این بخش تا چند سال پیش برپا بود.از آنجا که بخش مذکور در خطر ویرانی بود،سازمان ملی حفاظت آثار باستانی ایران تصمیم گرفت این بخش از صفه را بازسازی کند.برنامهای که در سال ۱۳۵۴ شروع شده بود ادامه نیافت.برای آگاهی بیشتر نک:س. کامبخش فرد،۱۳۵۵،صص ۵۱-۷۶.
(۳۶)-س.تکسیه(۸۷.P,1842)183 متر ذکر کرده است؛س. کامبخش فرد(۱۳۵۰،ص ۲)۲۰۳ متر،هم او(۱۳۵۵،ص ۵۵)۲۰۸ متر ذکر کرده است.
(۳۷)س.تکسیه (۱۸۴۲,P.88) مینویسد:«پهنای این بخش ساروج که ۵۰/۱۴ مت راست در واقع برابر پهنای رواقی است که به دور تمامی محوطه گشته است».امّا یک محاسبه بر اساس سنجش بین طول و ضخامت صفههایی که او کشیده ضخامتی حدود ۱۷ متر را نشان میدهد.برای ما این امکان پیش آمد که لبهء عقبی صفه را در چند نقطه آشکار سازیم که نشان میدهد که پهنای صفه حداقل ۱۸ متر بوده است.امّا چون این نما همچون صفههای دیگر کاملا عمودی نیست، برای احتیاط ترجیح داده شد تا انجام پیشرفت کار این مسئله مورد بحث قرار نگیرد. تصویر ۳.کنگاور صفه شرقی پلهدار در سمت شمال و جنوب(م.مهریار)
(۳۸)-به ترتیب ۳۰/۵۸ متر و ۵۰/۵۷ متر.
(۳۹)به ترتیب ۱۸ متر و ۵۰/۱۵-۱۶ متر.
(۴۰)-نگارنده این فرصت را یافت که در غروب یکروز او سرمج بازدید کند؛شباهت فن بکار رفته در ساختمان صفهء سرمج بطور شگفتانگیزی شبیه به صفهء مرکزی در محوطهء کنگاور است.
(۴۱)-برای این تفاوت دو امکان وجود دارد:با این تفاوت ناشی از اشتباه معمار است،یا اشتباه ما در نقشهبرداری است چرا که زمانی که ما پس از دو سال توقف کار کاوش برای ادامهء کار به کنگاور برگشتیم عملا مجبور شدیم دوباره شبکههای ۱۰ در ۱۰ را برقرار کنیم.از آنجا که بسیاری از نقاط شبکهبندی پیشین از میان رفته بود،این امکان وجود دارد که ما شبکهء جدید را با شبکهء پیشین درست در یک ردیف قرار نداده باشیم.
(۴۲)-Ch.Texier,1842,Pl.65.
(۴۳)-این اصطلاح از “A Dictionary of Architecture,” London;1976) گرفته شده است.
(۴۴) E.Flandin/P.Coate,1851,P.23.
(۴۵)- Ch.Texier,1842,Pl.65-66.
(۴۶)-همان.
(۴۷)- Heinrich Dorrie,Der Konigskult des Anthiocos von Kommagene im neuer Inschriften Funde(Gottingen;1964),p.54: Nimrud Dagh,Inscription N 41:”Toward the Heavenly Thrones of Zeus Oromasdes”;and p. 57:Nimrud Dagh,Inscription N 53 SX20 2.5: Zeus Oromasdes,Apollo Mithras Helios Hermes,Artagnes Heracles Ares با سپاس از استاد سوزان اونی برای ترجمهها
(۴۷)- M.I.Rostovtzeff,Dura and the Problem Art of Porthian,Yale Classical Studies,5,(1935) P.295
(۴۹)-برای نمونه،ایزدانی که معبد معروف به نیایشگاه فرتدار تخت جمشید وقف آنها شده بود.هرتسفلد (E.Herzfeld, Archaeological History of Iran]London;1934[ P.44 از نامهای ایرانی و یونانی یاد میکند در حالیکه در کتیبه تنها نام یونانی آمده است.
(۵۰) Isidor of Charax,1914)P.7.
(۵۱) Plutarch,Artaxerxes,XXIII,mentioned by M.Chaumont,Le Culte d’Anabita a Staxr at les Premiers Sassanides,RHR 153,(1958)P.166.
(۵۲)-همان، P.161
(۵۳)-همان، P.160
(۵۴)- M.Chaumont ماهرانه دربارهء این موضوع سخن گفته است.
(۵۵)-مدارک هرچند اندکی که در دست است،نمایانگر حضور کلنی هلنی در کنگاور است.امّا در این مقاله دربارهء آن صحبت نمیشود. بنابراین طبیعی است که کنگاور به عنوان یک کلنی یونانی یا هلنی یک معبد آرتمیس داشته باشد.
(۵۶)-و.ف.مینورسکی،۱۳۴۲،ص ۶۷.
(۵۷)-حمد اللّه مستوفی القزوینی،۱۳۳۶،ص ۱۲۹. تصویر ۱۰-طاقگرا(ا.ریکا)-طرح بازسازی از کامبخش فرد
(۵۸)-یاقوت بن عبد اللّه،معجم البلدان IV (تهران؛۱۹۶۹)ص ۱۲۰ [به عربی].
(۵۹)- Ch.Tecier,1842,P.89.
(۶۰)-همان، P.88
(۶۱)- E.Flandin/P.Coste,1851,P.12.
(۶۲)- A.Godard,1962,P.165.
(۶۳)- E Herzfeld,1934,P.50;Iran in the Ancient
East(London-New York,1941)P.24)- R.Ghirshman,1962,P.24. (64)
(۶۵)- O.Reuther,1938,P.413.
(۶۶)-این اعتقاد وجود دارد که سپاه مهرداد در زمانی پیش از سال ۱۶۰ ماد تا زاگرس را اشغال کرده است: W.W.Tarn,”Parthia”, The Cambridge Ancient History IX(1932)P. 579 ژوستین نوشته است: (N.C.Debevoise,A Political History of Parthia]Chicago;1938[P.21) که حملهء مهرداد به ماد هم زمان است با کشته شدن اکرتیدس Eucratides باکتریایی به دست پسرش.این حادثه در حدود ۱۵۵ پ.م اتفاق افتاد. بنابراین فتح ماد به دست مهرداد در ۱۶۱ آغاز و در ۱۵۵ تکمیل شد (همان)،امّا کشف کتیبهء یونانی در بیستون(پشت پیکرهء هرکول)قدری این تاریخ را تغییر داد.کتیبه سال ۱۶۴ تاریخ سلوکی را دارد،که برابر حدود ۱۵۳ پ.م است(ع.حاکمی،«مجسمه هرکول در بیستون»،مجله باستانشناسی، IV-III [تهران:۱۳۳۸]صص ۳-۱۳).به گمان لوشای (L.Luschy”Problems of Bistum”,Memorial of V th International Congress of Iranian Art and Archaeology]Tehran;1968-1972[P.297)
سال ۱۶۳ تاریخ سلوکی بر کتیبه ثبت است که برابر با ۱۴۸ پ.م است. بنابراین در سال ۱۵۳ یا ۱۴۸ پ.م هنوز سلوکیها در منطقه قدرت داشتند و پارتیها ماد را باید زمانی پس از این تاریخ به طور کامل اشغال کرده باشند..
(۶۷)- A.Godard,1962,PP.16-45.
(۶۸)-یاد کردن از نقطه نظرهای آقای کامبخش فرد به معنی آن نیست که نگارنده در این باره با وی موافق است.در واقع حضور سکهء سال ۱۷۱ پ.م در یکی از گورهای کنگاور نمیتواند به عنوان مدرکی از یک تاریخ قدیمتر محسوب گردد زیرا،همانطور که در پینوشت ۶۶ آمد، پارتیان هنوز در آن تاریخ در منطقه حضور سیاسی نداشتهاند. کاوشهای گورستان پارتی در همدان(م.آذرنوش،۱۳۵۵ و ۱۳۵۶ نشان داد که حداقل در این منطقه از نظر زمانی استفاده از تابوت سفالی جدا از خاکسپاری مستقیم در خاک نمیتواند باشد(نخستین گروه س.کامبخش فرد).این مورد دربارهء سومین گروه(تدفین در خمرهها)نیز صادق است.کاوش گورستان پارتی دیگر(منتشر نشده)، در کنگاور نیز همان نتایج را به دست داد،زیرا هر سه گروه خاکسپاری را با هم داشتیم.
(۶۹)-س.کامبخش فرد،۱۳۵۰،ص ۲۸.
(۷۰)-همان،ص ۳۰.
(۷۱)-دربارهء این کاوش محدود که آقای س.کامبخش فرد در سال ۱۳۴۸ انجام دادهاند چیزی منتشر نشده است،جز یک تصویر و نیز عباراتی در جزوهء جهانگردی که ادارهء کل باستانشناسی ایران(کتیبه و نقش برجسته بستون و تاق بستان)منتشر کرده است.این گورستان در شیب چپ تاق بزرگ تاق بستان کشف شده است.
(۷۲)-این اندیشه را S.Yeivin نیز خاطرنشان ساخته است:
“The Tombs found at Seleucia,Second Preliminary Report upon the Excavation at Tel Umar”,Iraq(Ann Arbor;1933)PP.33-4.
(۷۳)-س.کامبخش فرد،۱۳۵۰،ص ۲۸.
S.Yeivin,1933,P.34 – (74) نیز بر آنست که احتمالا بعضی از اجساد بلوک B ،طی دورهء طبقهء II در محوطههای مقدس دفن شدهاند؛ و دلیل او سنت امروز منطقه است.این صرفا یک تصور است،زیرا او به هیچوجه نمیتواند تداوم سنت را از دورهء پارتی تا زمان حال نشان دهد.
(۷۵)- MalColm A.R.Colledge,Parthian Art (London;1977)P.163.
(۷۶)-نک:پینوشت ۶۶. (۷۷)-س.کامبخش فرد،۱۳۵۰،ص ۳۰.در واقع به دشواری میتوان دربارهء وجود یا عدم وجود آنها اظهار نظر کرد.زیرا گونهشناسی دست ساختههای منسوب به دورهء سلوکی در این منطقه شناخته نشده است.چند تکه سفال منقوش در دست است که میتوان آنها را هم به دورهء سلوکی و هم به دورهء پارتی نسبت داد.
(۷۸)-دلایل معدودی بر وجود تدفینهای نوع زردشتی در این منطقه و حتی از زمان هخامنشی در دست است.امّا این ظاهرا سنت عمومی نبوده است.هردوت مینویسد:«ایشان رسمی در مورد تدفین مردگان دارند که سرّی است چون راجع به آن چیزی بر زبان نمیآورند و آن اینست که کالبد مردگان پارسی تا به وسیلهء پرندگان یا سگ متلاشی نشود قابل دفن نیست.از این رسم خاص مغها مطمئنم،چه این موضوع را آشکارا مجری میدارند…»(هرودوت،تواریخ،ترجمهء وحید مازندرانی[دنیای کتاب؛۱۳۶۸]ص ۷۶)،بنابراین در زمان هرودوت این نوع تدفین محدود بوده است.چرا که مغها تنها یکی از قبایل مادی بودند(هرودوت،همانجا،ص ۶۹).در گورستان پارتی دیگری که در کنگاور کاوش شده(در چال،نک:پینوشت ۶۸)متعلق به دورهء فرمانروائی مهرداد II (حدود۳-۱۲۴-۸۷ پ.م)هیچ نشانی از تدفینهای زردشتی وجود ندارد.با توجه به سکهها،بنابراین تدفینهای سنتی مرسوم(تابوت،خمره یا مستقیم در زمین)حداقل تا ۳۷ پ.م تداوم داشته است.بدین قرار،اگر استودانها قاعدهء استثنایی نباشند-ستونهایی که در مجاورت ستونها بدست آمده است بازسازی پیشنهادی کاوشگران را میسر ساخت.۹۰این قطعات قابل مقایسه با بالشتک سرستونهای کنگاور است اما در ستونهای دامغان لوح روی آنها وجود ندارد.برغم این،بازسازی پیشنهادی برای ستونهادارای،یک لوح نیز میباشد.۹۱به نظر میرسد بازسازی لوح زاییدهء تصور است زیرا هیچ مدرکی دال بر وجود آن از کاوش بدست نیامده است.این بازسازی پیشنهاد شده با یک لوح،همانندی کاملی را با سرستونهای کنگاور ارایه میدهد که میباید به دورهء متأخرتری تعلق داشته باشند.ظاهرا این شکل از تدفین در غرب ایران زودتر از پایان نخستین سده یا اوایل دومین سدهء میلادی مرسوم نبوده است:م.م.دیاکونف،پارتیان،ترجمهء کریم کشاورز(تهران؛۱۳۴۴)ص ۱۲۶.تغییرات مراسم خاکسپاری که در همان زمان(پایان نخستین و آغاز دومین سدهء میلادی)در شوش دیده شده،این نظر را تأیید میکند (Roman,Ghirshman,L’Iran des Origins a l’Islam]Paris;1976[P.261-2)-
(۷۹)- Dietrich Huff,”Ausgrabungen auf Qal’age Dukhtar”,AMI,N.F.9,(1976)PP.159,164,Abb.8.
(۸۰)- E.E.Herzfeld,1934-44,P.292,Pl.XCVI
(۸۱)- J.De Morgan,Mission Scientifique en Perse,IV(Paris;1896)P.342,O.Reuther, 1938,P.539.
(۸۲) O.Reuther,1938,P.539
(۸۳)- E.E.Herzfeld,1934-44,P.292.
(۸۴)- J.De Morgan,1896,P.34.
(۸۵)- O.Reuther,1938,P.579.fig.166.
(۸۶)- J.DeMorgan,1896,Pls.XLII(P);O. Reuther,1938,P.542,fig.154.
(۸۸)- E.E.Schmidt,Excavation at Tepe Hissar, Iran(Philadelphia;1937)P.327.
(۸۹)-همانجا،«بر اساس آوار موجود میتوان حدس زد که تزیینات در ارتفاع ۲ یا ۳ متری را برای این ستونها پذیرفتیم.رویتر. (۱۹۳۸,P (.58 و کمیبال(در E.F.Schmidt,1937,P.347 مینویسد که کاوشگران محل اصلی سر ستونها را در ارتفاع ۲۳ پایی(۷ متر) میدانند.من نتوانستم این را در گزارش شمیت(۱۹۳۷)بیابم.یقین دارم که این ارتفاع(۷ متر)قابل قبول نیست و ارتفاع پیشنهادی کیمبال P.348 و بعد از آن تصویر ۱۷۸،درست به نظر میرسد. تاریخ اواخر ساسانی برای دامغان امروز بسیار متحمل به نظر میرسد.۱۰۰به بقایای قصر شیرین نیز تاریخ اواخر ساسانی داده شده است.به احتمال زیاد این تاریخ قابل قبول است هرچند که برای اثبات این موضوع بررسیهای بیشتری باید صورت گیرد.
(۹۰)- E.F.Schmidt,1937,P.LXXII(H 1393 H .(1322
(۹۱)- Ibideni.Pl.LXXII(H 1392-93)Pl.LXXIII. F.Kimall,1937,fig.176 S;F.
همچنین LXX-VII; Kimball,”The Sasanian Building at Damghan (Tape Hissar)”Fopeed.A Survey of Persian Art (London,1938)II,P.581,fig.176a.b.
(۹۲)- J.DeMorgan,1896)P.347,fig.209.
(۹۳)- O.Reuther,1938,P.540.
(۹۴)-نک:به بازسازی این بنا در س.کامبخش فرد،۱۳۵۵،ص ۲۰.
(۹۵)- O. نقل شده در E.Herzfeld,AMI2,1930,P.80; Reuther,1938,P.493. (96)- L.Vanden Berghe,Archeologie de l’Iran Ancien(Leiden;1959)P.103.
(۹۷)-س.کامبخش فرد،۱۳۵۵،تصویر صفحهء ۱۵.
(۹۸)-این موضوع به بحث بیشتر نیاز دارد.به طور خلاصه میتوان گفت که جانپناههای دارای زاویهء قایمه(؟)در معماری ایرانی در مواردی جای خود را به جان پناههایی که دارای زوایای حاده بود دادند؛ این شکل در لایههای اواخر ساسانی و اوایل اسلامی بیشاپور بدست آمده است.نگاه کنید: R.Ghirshman,Bichapur II (Paris;1956)PP.158-160. .این شکل در بشقابهای نقرهء همین دوره نشان داده شده(نک: (O.Reuther]1938[ او آنها را ویژهء ساسانیان مینامد.
(۹۹)-س.کامبخش فرد،۱۳۵۵،ص ۷،بنا را در فاصلهء سدههای سوم تا ششم میلادی تاریخگذاری میکند و میافزاید کارهای سنگ ستونها، قرنیز،سرستون و پایه ستون،و دیگر تزیینات(معماری کنگاور)، -از میانهء دورهء ساسانی تا سدهء هشتم است…نمایانگر آنست که طی دورهء ساسانی،در معبد آناهیتا تغییرات و بازسازیهایی انجام شده است…»وی سپس این دو بنا را از دیدگاه فنی به طور خلاصه با تاق گراو هترا(معبد خدای خورشید؟)و بیشاپور مقایسه میکند.
(۱۰۰)-تاریخ پیشنهادی شمیت قابل اعتماد نیست زیرا تنها بر اساس سکهای از قباد I (488-531 میلادی)پیشنهاد شده است.دو سکهء پارتی نیز در کاخ پیدا شده است. (E.F.Schmidt,1937,P (338 یک سکه میتواند در یک بنای متأخرتر باقی مانده باشد(مثل سکههای پارتی در این مورد)یا در بنایی قدیمتر مانده باشد یا تازمانی که سکهای جدید جایگزین آن شود.مقایسه میان تزیینات گچبری بنای ساسانی و تیسفون که Friedrich Wachtsmath توصیف کرده،و شمیت به آن استناد کرده (E.F.Schmidt, 1937,P.327) بنیان بهتری برای تاریخگذاری مجموعه است. همین دلایل مورد استفادهء کیمبال (Kimball,1938,P.582) قرار گرفته است.او همچنین گچبریهای دامغان را با نظام آباد و چال ترخان مقایسه میکند (P.583) .دلایل خوبی در دست است که ویرانههای چال ترخان متعلق به سالهای پایانی ساسانی یا حتی بعد از دورهء ساسانی است: Deborah Thampson,The Stucco from Chal Tarkhan-Eshqabad near Rayy(London;1976). او ساختمان اصلی را با دامغان و عمارت خسرو و بسیاری از بقایای دورهء اسلامی مقایسه کرده است (P.4) ،او همچنین بخشهایی از کاخ فرعی را به اواخر سدهء هفتم و اوایل سدهء هشتم میلادی منسوب میکند Prudence O.Harper.The Royal Hunter.(P.703 P.163 ، نیز گچبریهای دامغان را متعلق به پایان دوره ساسانی میداند. John Hansman کاخ دامغان را یک بنای متأخر ساسانی بشمار میآورد،اما به روشهایی متفاوت (“The Problems Qumis”,JRAS,1968,P.137)
(۱۰۱)-س.کامبخش فرد،۱۳۵۰، ص ۲۸. حالا روشن است که این واژهها نه تنها بر سنگهای کار شده بلکه برروی سنگهای کار نشده نیز آمده است
(۱۰۲)-س.کامبخش فرد،۱۳۵۵،ص ۷
(۱۰۳)-برای من قضاوت دربارهء سبک و تاریخ واژههای نوشته شدهء فارسی میانهای که در کنگاور داریم مشکل است.با اینکه و.لوکونین از کنگاور بازدید کرده است،من هنوز نتوانستهام در این مورد با او تماس بگیرم.تصور میکنم پیشنهاد تاریخ ساسانی متأخر را برای واژههای حجاری شدهء کنگاور لوکونین داده باشد،درحالیکه ریچاردفرای گمان میکند که تاریخ اینها به احتمال زیاد«ساسانی میانه»است.
(۱۰۵-ولادیمیر،جی لوکونین،تمدن ایرانی در زمان ساسانیان،ترجمه عنایت الله رضا(تهران،۱۳۵۰)ص ۱۵۷،حلقه قدرت،اهورامزدا به نرسی نمیدهد بلکه آناهیتا به او میدهد.
(۱۰۶)-همانجا،ص ۱۹۴. (۱۰۷)-همانجا. P.157
(۱۰۸)-همانطور که در تاق بستان میبینیم،باز هم آناهیتا نما و قدرت را به شاه میدهد.
(۱۰۹)برای مثال در بیستون.این نشانههای معمار بر سنگهای پراکنده بر شیبهای کوه حجاری شده است.آنچه در تراش فرهاد(تخت جلوی صخرهء حجاری شده)،پل خسرو است،و دیگر بقایایی از اواخر ساسانی را هیئت آلمانی (H.Luschy,1972,P.297) مطالعه کرده است،و پس از آن م.رهب سرپرست کاوشهای بیستون به بررسی آن پرداخته است.امید است که در آینده به مطالعه و مقایسهء جدیتر ان نمادها و علایم حجاری شده در هر دو محوطه پرداخته شود.
لینک مطلب: http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/511721
تاریخ دسترسی: ۱۳/۱۰/۱۳۹۱
ور تاچیکان/پایگاه تخصصی مجلات نورمگ
نویسنده: آذرنوش،مسعود
نشریه: علوم انسانی » معارف » فروردین – آبان ۱۳۷۴ – شماره ۳۴ و ۳۵
(۱۳ صفحه – از ۳ تا ۱۵)
جوزف مارکوارت«ور تاچیکان»را به«خلیج فارس»ترجمه کرده است، واین ترجمه سرآغاز یک سلسله بحثهای بیپایان بوده است.مارکوارت اندیشمندی است که ایرانشناسی دین بزرگی به وی دارد و همین مقام والای علمی سبب شده است که گاهی پژوهشگران به هنگام استفاده از دستآوردههای وی نقد علمی را به فراموشی سپارند.
از جمله کارهای عمده مارکوارت ترجمه و تفسیر رساله کوتاهی است به نام شرهستانهای ایرانشهر. مارکوارت این رساله را از فارسی میانه نخست به آلمانی و سپس به انگلیسی برگردانید.این ترجمه نقطه اوج تلاشهایی بود که سی و شش سال پیش از آن به دست چند تن از پژوهشگران اروپایی و هندی آغاز شده بود.ایشان این رساله را نخست به زبان فرانسه ترجمه کرده و سپس آن را به انگلیسی و گجراتی برگردانیده بودند. ۱
سده نهم ملادی رونوشت شده است. ۲ اما گمان میرود که متن اصلی در اواخر روزگار ساسانیان فراهم آمده باشد. ۳ موضوع رساله نیز، همانگونه که از نام آن برمیآید، جغرافیای شهرستان (شهر)های ایرانشهر(کشور ایران)در مرزهای فرهنگی-سیاسی اواخر دوران ساسانی و دو سده نخستین عصر اسلامی است.
در این رساله ایرانشهر به چهار ناحیه تقسیم شده است که عبارتند از:کست خورآسان(ناحیه شرق)، کست خوربران(ناحیه غرب)، کست نمیروچ(نیمروز-ناحیه جنوب)، وکست آتورپاتکان (ناحیه آذربایجان).از جمله شهرستانهای کست خوربران حیره است.بندبیست و پنجم رساله حیره را چنین توصیف میکند:
شهرستان حیره را شاپور پسر اردشیر ساخت و مهرزاد را که مرزبان حیره بود بر ورتازیکان گماشت. ۴
(ال)حیره، درپنج کیلومتری جنوب شرقی نجف-در عراق، در آغاز محل گردهمآیی و اردوگاه اعراب بدوی بود، ولی به دلایل سیاسی و نظامی، از جمله برخوردهای ایران و روم، این نقطه کوچک و بیاهمیت به شهری بزرگ و پایتخت سلسله محلی لخمی تبدیل شد.ویرانی و افول شهرهای مهم و معروفی چون هترا و پالمیر در طول سده سوم میلادی نیز در ابادانی حیره بسیار مؤثر افتاد.نعمان یکی از شاهان سلسله لخمی، حیره را به نناهای باشکوه بسیاری آراست، از این رو، این شهر به«حیره نعمان»معروف شد.خورنق، که به سبب داستان بهرام گور در ایرانشهر نامی شد، از جمله، این ساختمانها بود.از دیدگاه ساسانیان حیره، از یک سو محل مطلوبی بود برای بازرگانی میان ایران و شبه جزیره عربستان، و از سوی دیگر، دژی بود که از بینالنهرین در برابر حملات اعراب بدوی دفاع میکرد. ۵
مارکوارت«ور تاچیکان»را«دریاچه تازیان»ترجمه میکند و آن را با خلیج فارس تطبیق میدهد.وی در توجیه این تفسیر چنین مینویسد:
مقصود از ور تاچیکان البطیحه یا النجف اعراب…نیست…چرا که این نام در بند ۵۲ و در موضوع هکر-هجر در بحرین تکرار میشود.بنابراین باید آن را خلیج فارس دانست… ۶
متأسفانه ایران شناسان غربی این ترجمه را پذیرفتهاند و از میان ایشان تنها هریک س.نیبرگ است که آن را مردود میشمارد.به علاوه، حتی برخی محققین ایرانی نیز همین ترجمه را به کار بردهاند. ۷ روشن است که اثار این ترجمه تنها به دریافت درست و یا نادرست اطلاعات مندرج در رساله مرد بحث محدود نمیشود، بلکه بازتاب گستردهتری مییابد و از جمله، دربحثهای مربوط به اصالت نام خلیج فارسی ابهامهای فراوانی میآفریند که انعکاس آنها را میتوان در بخضی از نوشتههای اخیر خواند. ۸ به همین سبب، برخی از پژوهشگران ایرانی کوشیدهاند تا برای این مشکل راح حلی بیابند، ولی به دلایلی چند تاکنون تلاشهای ایشان بینتیجه مانده است.دستهای از این محققین«ور تاچیکان»را دریاچه یا مردابهای البطیحه(یا النجف)دانستهاند ۹ و گروهی دیگر آن را با اروند رود یکی میدانند. ۱۰ . برخی نیز«ور»، یعنی بخش دوم نام مورد بحث، را نه دریاچه بلکه آبگیری میشمارند که از آب دریا پدید آمده باشد. ۱۱
مشکل اصلی این پیشنهادها در واقع این است که این پژوهشگران نیز، همچون مارکوارت، «ور» را همچنان دریاچه(یا، در نهایت، رود و آبگیر)ترجمه میکنند و از آنجا که در همسایگی دور و نزدیک حیره دریا، دریاچه، و رود دیگری جز خلیخ فارس، دریاچه البطیحه، و اروند رود نمییابند، به ناچار یکی از اینها را به عنوان«ور تاچیکان»برمیگزینند.ترجمه«ور»به«دریاچه»از دیدگاه زبانشناسی بیگمان درست است، اما همین ترجمه از دیدگاه جغرافیایی و تاریخی، و مهمتر از آن، از دیدگاه منطقی، نادرست مینماید.باید از خود پرسید که به چه دلیل نویسنده این رساله، که با وجود برخی اشتباهات ۱۲ از علم جغرافیا بیاطلاع نیست، خلیج ۱۳ یا رود ۱۴ را دریاچه میخواند. به علاوه، اگر هم که پیشنهاد دستهای از محققین را پذیرفته و«ور تاچیکان»را مردابهای البطیحه ترجمه کنیم باز این پرسش مطرح میشود که این مردابها چه اهمیت بخصوصی داشته که در دو بند رساله ۱۵ و در گفتگو از دو مرزبان از آن سخن میرود، در حالی که دریاچههای بزرگی چون وان و ارومیه را فراموش میکنند.آیا این بدین معنی نیست که در ترجمه«ور»به«دریاچه»، در«ور تاچیکان»، منطق به فراموشی سپرده شده است؟
در بند بیست و هفتم رساله نیز از«ور»دیگری سخن رفته است، بدین قرار:
در مای(ماد غربی)و ناحیه نهاوند و[ناحیه]ور بهرام آوند، بهرام پسر یزدگرد که او را بهرام گور خوانند شهرستانی ساخت. ۱۶
در این بند نیز ترجمه«ور بهرام آوند»به«دریاچه بهرام آوند»مارکوارت را با دشواری بزرگی روبهرو ساخته است، چرا که وی نمیتواند این دریاچه را بر روی نقشه جغرافیایی بیابد و سرانجام از خود(و از خواننده؟)میپرسد:
آیا ممکن است که[ور بهرام آوند]دریاچه نمک سلطان آباد، بر راه بروجرد به قم باشد؟ ۱۷
این پیشنهاد، مارکوارت، و همگام با وی ما، را به بنبست میکشاند، جرا که دریاچه نمک در ماد شرقی جای دارد در حالی که در صحت این پیشنهاد که«مای»، تلفظ عربی ماه ۱۸ ، غربیترین بخش ماد بوده است تردیدی نیست ۱۹ میبینیم که در این مورد ترجمه«ور»به دریاچه از دیدگاه جغرافیایی غیر قابل قبول است.
این فرضیه را نیز که مقصود از«ور تاچیکان» مردابهای البطیحه است باید نادرست شمرد، چرا که مردابهای نامبرده در زمان شاهپور یکم، یعنی شاهنشاهی که مهرزاد مرزبان حیره را بر«ور تاچیکان»گماشته، وجود نداشته است.شکلگیری این مردابها که از حدود سال دویست میلادی، یعنی کمتر از نیم قرن پیش از سال یکم سلطنت شاهپور، شروع شده بود درآغاز با کندی بسیار صورت میگرفت و این فروریختن بندها و موج کوبهای فرات و دجله و کانالهای آبیاری جنوب بینالنهرین بود که سبب شد که در فاصله میان پادشاهی قباد و پایان روزگار خسرو پروز(۴۸۸ تا ۶۳۷ میلادی)این تحوّل جغرافیایی شتاب بیشتری یابد.سرانجام تغییر ناگهانی مسیر درجله در سال ۶۳۹ میلادی عامل دیگری برای گسترش این مردابها گردید و از این تاریخ، یعنی نیمه نخست سده هفتم میلادی، بود که این مردابها به تدریج به حداکثر وسعت خود یعنی چیزی نزدیک به ۳۳۰ در ۸۰ کیلومتر رسید، پیش از اینکه تغییر مجدد مسیر دجله به سوی شرق، از حدود قرن دهم هجری به بعد، دوباره به کاهش نسبی وسعت این مردابها انجامد و آنها را در محدوده فعلی ثابت گرداند. ۲۰
بنابراین، اگر هم که برابر نهادن«ور تاچیکان)با دریاچه تازیان، ودریاچه تازیان با این مردابها، درست باشد، تاریخ پیشنهادی، یعنی زمان شاهپور یکم، نادرست خواهد بود.
گفتگو از«ور بهرام آوند»و مردابهای البطیحه آشکار میسازد که کافی نیست که ترجمه«ور»به دریاچه تنها با موازین زبانشناسی بخواند تا پذیرفتنی باشد، بلکه این ترجمه باید از دیدگاههای جغرافیایی و تاریخی نیز قابل قبول باشد تا منطقی قلمداد شود و پایدار بماند.هدف مقاله حاضر ارائه ترجمه دیگری است برای«ور تاچیکان»که به گمان نگارنده ما را به این تفسیر نزدیکترمیسازد.
«ور»، علاوه بر دریاچه، معانی دیگری نیز دارد.پناهگاه، دژ، و استحکامات دفاعی، از جمله اینهاست. ۲۱ جزء دوم واژههایی چون دیوار و فروار (بالاخانه چهار در و پنجرهدار)در واقع همین «ور» است.در داستان جم میخوانیم که«ور جم کرد»پناهگاهی است که جمشید، به فرمان اهورامزادا، برای رهانیدن مردمان و جانوران از زمستانهای مرگآور برپا میسازد: ۲۲
۲۵-پس آن ورد کن بدرازی میدان[است دوانی-برابر دوهاسر]بهر یک از چهار یکها(هر ضلع مربع).بدانجا تخم ببر از پایان وستوران ومردمان و سگان وبهر اسب]پرندگان و آتشبان سرخ سوزان.پس آن ور کن بدرازی میدان[اسب دوانی]یک از چهار یکها برای نشمین کردن نران گاوان[مردان]-بدرازی میدان[دوانی.[بهر یک از چهار یکها گاوستان برپا[اصطبل]را.۲۶-بدانجا آب فراتاز براهی بدرازی هاسر بدانجا[حدود ۱۶۰۰ متر یا یک میل انگلیسی]بانجا مرغها باستان کن و]همیشه زریون[سبز و خرم]مانها بایستان و کده و فراز اشکوب وفروار پیرامون فروار.۲۷-بدانجا از همه نران و مادگان تخم ببر…». ۲۳
بدین معنی، یعنی پناهگاه، دژ، واستحکامات دفاعی، ور راهنوز در برخی از نامهای جغرافیایی ایران، از جمله در دینور وکنگاور ۲۴ مییابیم.اگر این ترجمه را برای ور بپذیرم«ور تاچیکان»خواهد شد«دژ تازیان» ۲۵ وهمانگونه که ور جم کرد در واقع دژی بود که جمشید و مردمان و جانوران گزیده وی را از زمستان مرگ آور پناه میداد، «ور تاچیکان»را نیز باید دژی دانست که برای دفاع در برابر حمله اعراب ساخته شده بود.
مرزهای غربی ایرانشهر را تنها رومیان تهدید نمیکردند.خطر مهلکتر، در بخش جنوبی این مرزها، حملات و قتل و غارتهای اعراب بادیه نشین بیابانهای شام بود.در این بخش، مرز میان دو امپراطوری ایران و روم از غرب رود فرات میگذشت، اما به خلاف بیابانهای شام، بخش بزرگی از بینالنهرین و نیز نوار میان رود فرات و مرزهای غربی زیر کشت رفته بود.این شکفتگی حاصل شبکه آبیاری بسیار گستردهای بود که به کوشش دولتهای اشکانی و ساسانی بر پا شده بود. پژوهشهای باستانشناسی اخیر گسترش حیرتآور این شبکه آبیاری را آشکار ساخته است.روشن است که در این زمان سرزمینهای آبادان بینالنهرین طعمه چشمگیری بود برای اعراب بادیه نشین بیابانهای شام و شمال شبه جزیره عربستان.
خطر قتل و غارت تا زبان از روزگار شاهپور دوم محسوستر گردید.به گفته مروّخان ایرانی و عرب، شاهپور دوم تنبیه اعرابی را که به زمان کودکی وی از شرایط نابسامان ایران سود جسته و مرزهای ایرانشهر را مورد حمله قرار داده بودند از نخستین وظایف خویش دانست به آن همت گماشت. ۲۶ از پس این حوادث بود که به گفته برخی از مورّخان استحکاماتی که به خندق شاهپور معروف شده است در غرب رود فرات برپا شد. ۲۷ .
حضور طولانی بهرام، پسر و جانشین یزدگرد یکم(۳۹۹ تا ۴۳۰ میلادی)، در حیره نشان میدهد که احتمالا در آغاز سده پنجم میلادی خطر دست یازیهای اعراب بیابانگرد همچنان برجای بوده است. ۲۸ این خطر به ویژه از پی مهاجرت غسّانیان به سوریه، در اواخر سده پنجم میلادی، شدت یافت ۲۹ و به همی نسبب شاهنشاهان ساسانی به نگهداری و گسترش تأسیسات دفاعی رودبار فرات توجه بسیار داشتند.در این باره منابع تاریخی به وپژه از کارهای خسرو انوشیروان یاد کردهاند.در اواخر دوره ساسانیان استحکامات دفاعی غرب رود فرات از مجموعه گستردهای از برجهای دیدبانی، پادگانهای نظامی، و شبکه پیچیدهای از کانالهای آبیاری تشکیل میشد.این کانالها کاربرد دوگانهای داشت، هم برای آبیاری به کار میرفت و هم خندق پر ابی بود که راه مهاجمان را میبست. تأسیسات دفاعی نامبرده از هیبت )Hit( ، در شمال حیره و در غرب رود فرات آغاز میشد و پس از گذشتن از طفّ )Taff( ، در نزدیکی محلی ک هبعدها شهر بصره در آنجا برپا شد، به خلیج فارس میپیوست. ۳۰
دقت در منابع تاریخی و پژوهشهای باستانشناسی آشکار ساخته است که این گونه تأسیسات به مرزهای کنار فرات محدود نبود.امروزه روشن شده است که در هر کجا که سرزمینهای زیر کشت و آبادان مورد تهدید مردمان بیانانگرد قرار داشت ساسانیان، احتمالا به پیروی از اشکانیان، به برآوردن تأسیسات پدافندی سترگی دست یازیده بودند.منابع تاریخی از تأسیسات دفاعی قفقاز در بابالابواب ۳۱ و نیز از تأسیسات مشابهی در سرزمینهای جنوب شرقی دریای خزر ۳۲ یاد کردهاند. پژوهشهای باستانشناختی درستی این گفتهها را آشکار ساخته است.برای نمونه میتان از تأسیسات دفاعی گستردهای از استان گرگان در برابر حملات مردمان بیابابنهای شرق دریای خزر دفاع میکرد یاد کرد.این استحکامات از دیوار سترگی به درازای ۱۷۰ کیلومتر تشکیل میشد که در مسیر آن پادگانهای مستقر در سی و سه دژ کوچک و بزرگ وظایف اصلی دفع دشمن را به عهده داشت. ۳۳
در اینکه در دفاع از سرزمینهای آبادان جنوب بینالنهرین نیز دژها و استحکامات مرزی نقش بسیار مهمی داشتهاند تردیدی نیست.طبری از شش روستای بزرگ یا شهرک(ستّه طساسیج) فرات سفلی نام میبرد که بدون آنها دفاع از مرزها در برابر تازیان امکان پذیر نبوده است. ۳۴ از گفته طبری چنین برمیآید که این تسوجها از آن حیره بوده است.اگر این درست باشد میتوان شماری از آنها را شناسایی کرد. ۳۵
شاید مهمترین این تأسیسات دفاعی استحکامات معروف به«تیسروره بزرگ»باشد.از گفته بلعمی چنین برمیآید که این محل مهمترین نقش را در پیشگیری از تاخت و تازهای قبایل عرب به عهده داشته است. ۳۶ با اینکه فقدان اعلام دریافت تلفظ درست این نام را دشوار میسازد معهذا میتوان احتمال داد که«ور»در«تیسروره بزرگ»همان باشد که در برخی دیگر از نامهای جغرافیایی ایرانی، از جمله در نمونههای یاد شده در بالا یعنی کنگاور ودینور نیز آمده است.در این صورت میتوان این «ور»را با«ور» در«ور تاچیکان»یکی دانست. ۳۷
پیشنهاد نگارنده این است که یا، به پیروی از نیبرگ ۳۸ ، «ور تاچیکان»را با مجموع تأسیسات دفاعی خندق شاپور یکی شماریم، یا اینکه آنها را تنها با«تیسروره بزرگ»، برابر بدانیم.
بلاذوری در توصیف جنگ قادسیه، از محلی یاد میکند به نام«تیزان آباد»و میگوید که رستم فرخزاد پیشداران سپاه خود را به این محل که در نزدیکی حیره و قادسیه، در غرب فرات، جای داشت فرستاد. ۳۹ روشن است که بخش نخست این نام، یعنی«تیز»، برابر است با«تیس»در «تیسروره»، اما از«تیزان»چنین برمیآید که ممکن است این هر دو نام تلفظ نادرستی باشد از «تازیان»(-تاچیکان»و این خود این احتمال را که بتوان از«تیسروره»یا«تیزان آباد»به «ور تاچیکان»تعبیر کرد تقویت میکند.
پذیرفتن یکی از دو ترجمه پیشنهاد شده در این مقاله-خندق شاپور یا تیسروره-نه تنها مشکلاتی را که از برابر نهادن«ور تاچیکان»با خلیج فارس ر بند بیست و پنجم(و«ور»با دریاچه در بند بیست و هفتم)رساله برخاسته است میگشاید، بلکه ما را از مشکلات دیگری نیز که حاصل ترجمهای همانند در بند پنجاه و دوم رساله است میرهاند.
بند اخیر به ترجمه مارکوارت چنین است:
پایتخت آسور را که پایتخت به اردشیر است(ارتخشیر)پسر اسپندیات ساخت و هم او را شک مرزبان هکر(هجر)…وبورکر را بر دریاچه تازیان(خلیج فارس)[ور تاچیکان]گماشت. ۴۰
این بند در دو ترجمه فارسی رساله به قلم احمد تفضلی و سعید عریانی با ترجمه مارکوارت کم و بیش تفاوت دارد، بدین قرار،
ترجمه تفضلی:
شهرستان اشگر(؟)و شهرستان به اردشیر را (اردشیر)پسر اسفندیار ساخت و اوشک(؟)را که مرزبان هگر(؟)بود)به عنوان)کندگر(؟)وبورگر(؟)بر دریاچه تازیان بگمارد. ۴۱ .
ترجمه عریان:
شهر آسور و شهر به اردشیر را اردشیر اسفندیار ساخت، (و)او شک هگر را(به عنوان) مرزبان(و)گندگر، وبورگگر، به دریای تازیان بگمارد. ۴۲ .
تفضلی آسور را اسگر میخواند.اینکه آیا این قرائت بر قرائت مارکوارت ارجح است یا نه مطلبی است که گفتگو درباره آن در حد این مقاله نیست، اما باید گفت که از دیدگاه تاریخی، وبا توجه به آگاهیهای موجود، قرائت«آسور»به جای«اسگر»منطقیتر و روشنتر مینماید. ۴۳ سوای این، و نیز سوای ترجمه«دریاچه تازیان»برای«ور تاچیکان»که در آخر این بند آمده است، عنوانهای مذکور در این بند یعنی مرزبان هگر، کندگر، وبورگر، هر سه ترجمه پیشنهادی این مقاله را برای«ور تاچیکان»تأیید میکند.
مارکوارت هگر را با هجر در بحرین یکی دانسته و همین عاملی بوده برای اینکه دریاچه تازیان را مترداف خلیج فارسی بشمارد. ۴۴ اما نیبرگ آن را نام قبیلهای در بیابانهای سوریه میداند. ۴۵ روشن است که درباره نقش مرزبان حیره در دفاع از جنوب بینالنهرین پیشنهاد نیبرگ را با سهولت بیشتری میتوان پذیرفت.مارکوارت که«گندگر»(ترجمه تفضلی)را«گندسر»(مرکب از گند، یعنی سپاه وسر)میخواند، پیشنهاد میکند که از این عنوان باید به گندسالار یا سپه سالار تعبیر کرد. ۴۶ عنوان دومی، یعنی بورگر[برگر؟](ترجمه تفضلی)را عریان بورگگر[برگگر]مینویسد(مرکب از بورگ[برگ]، یعنی برج، وگر)و آن را عنوان مأمور حفاظت از برج میداند. ۴۷ اگر این پیشنهاد درست باشد در فارسی نو میتوان از آن به دژبان تعبیر کرد.
اکنون، در پرتو این تعبیرات و با نهادن ترجمه پیشنهادی در این مقاله برای«ور تاچیکان»، بند پنجاه ودوی رساله را باز میخوانیم:
شهرستان به اردشیر را که پایتخت آسور است(ارتخشیر)پسر اسپندیات ساخت و هم او اوشک را که مرزبان[مرزهای مشترک ایرانشهر وقبیله]هگر بود به سپه سالاری ودژبانی بر استحکامات دفاعی[ور]تازیان[یا، تیسروره بزرگ]گماشت.
نیبرگ از این دو عنوان آخری، یعنی«گندگر»یا«گندسر»و«برگگر»، تعبیری کاملا متفاوت دارد.وی نخستین عنوان، یا«کندگر-کندسر»، را «دوسر»میخواند و دومین را«بورگل»، و آنها رانام دو سپاهی میداند که تحت فرماندهی شاه حیره بوده است و در دفاع از ترجمه خویش نیز شواهد بسیار قانع کنندهای که از متون صدر اسلام گرفته شده ارائه میکند. ۴۸ .
در پرتو قرائت و تفسیر نیبرگ میتوان بند پنجاه و دو را به گونه زیر خواند:
شهرستان به اردشیر را که پایتخت آسور است(ارتخشیر)پسر اسپنیات ساخت و هم او را شک را که مرزبان[مرزهای مشترک ایران و قبیله]هگر بود به[فرماندهی دو سپاه حیره، یعنی سپاه] دو سرو [سپاه]خاکستری بر استحکامات دفاعی[ور]تازیان[یا، تیسروره بزرگ]گماشت.
میبینیم که تعبیر و تفسیر ما از این عناوین، هر چه باشد، تنها با ترجمه «ور تاچیکان»به مجموعه خطوط دفاعی مرزهای مشترک ایرانشهر و اعراب، یعنی آنچه بعدها خندق شاپور نامیده شد، یا یکی از استحکامات این خطوط دفاعی، مثلا تیسروره بزرگ، معنی مییابد و تنها بدین گونه است که میتوان از ابهام بیهوده ناشی از ترجمه«ور تاچیکان»به دریاچه تازیان، و برابر نهادن این آخری با خلیج فارسی، رست.
متن مورد استفاده محققین برای این برگردانها متنی است که احتمالا در اواخر سده هشتم و اوایل (۱). Markwart,J.,A Catalogue of the Provincial Capitals of Eranshahr,)Pahlavi text,version and commentary(,ed.by G.Messinia,Analecta Orientalia, 3.)Roma,Pontificio Istitoto Biblico,1391(, pp.5-6
(۲).مارکوارت گمان دارد که متن اصلی این رساله به زمان منصور خلیفه عباسی(۷۷۵-۷۵۴ میلادی، برابر ۱۵۹-۱۳۶ هجری قمری)نوشته شده بوده، ولی پس از آن نیز اطلاعاتی به این متن افزوده شده است(همانجا، ص ۵، ۱۱۵-۱۱۴)ولی نیبرگ این رساله را از کارهایی میداند که مهراپان(مهربان)پسر کیخسرو به سال ۶۹۱ یزدگردی، برابر ۱۳۲۲ میلادی، از روی نسخهای که دین پناه پسر آثرپای به سال ۳۲۴ یزدگردی، برابر ۹۵۶ میلادی، نوشته بوده است رونوشت کرده
H.S.Nyberg,»Die sassanidische Westgrenze und ihre Verteidigung«, Kungliga Vitterhets Historie och Antikvitets Akademien…,91)1916(,p.319,Idem,A Manual of Pahlavi, 2 vols,]Wiesbaden, Harrassowitz,1964-1974[1,p.XX.
(۳). Markwart, op. cit., 6-5.
(۴).همانجا، ص ۴۱.
(۵). Talbot Rice, D. Hira, Journal of the Royal Central Asian Society,19)1932(,pp. 254-268 ق Beston, A.F.and I.Shahid,»al-Hira«,in The Encyclopaedia of Islam, New Edt.,B.Lewis et al eds Leden-London,Brill-Luzac,0691(,pp.264-364.
(۶). Markwart, op.cit., p.76.
(۷).س.عریان، «شهرهای ایران»، چیستا، ۵(۱۳۶۱)، ص ۵۹۴، ۶۰۰ تا ۶۰۸.
(۸).ی.مجیدزاده، «نام خلیج فارس و باستانشناسان خارجی»، نشر دانش، (۱۳۷۳)، ص ۸.
(۹).ا.تفضّلی، «شهرستانهای ایران»، در شهرهای ایران، به کوشش م.ی.کیانی، (تهران، جهاد دانشگاهی، ۱۳۶۸)، ص ۳۳۳ تا ۳۴۹.دسترسی نگارنده به این مرجع و برخی دیگر از مراجع مورد استفاده در این مقاله به کمک مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی میسر شده است.از این رو، از آقای کاظم بجنوردی ریس این مرکز سپاسگزارم.
(۱۰).از جمله م.نوابی(نگاه کنید به:ی.مجیدزاده، پیشگفته، ص ۸).
(۱۱).ک.مزداپور، «چیچست و خنجست»، فرهنگ، ۴-۵(۱۳۶۸)، ص ۱۸۴ و ۱۸۵.
(۱۲).از جمله درباره جای شهرستان ایرانی آسان کردکواد Gyselen,R.Les donnees de geographie administrative dans le Sahrestaniha-i Eran,Studia lranica,17)1988(,p.203
(۱۳).در فارسی میانه خور به معنی خلیج است، (ی.مجیدزاده، پیشگفته، ص ۸).
(۱۴).در فارسی میانه رود )Rod( Mc Kenzi, A Xoncise Pahlavi Kictionay, London, Oxford University Press,1971,p.72 یاروت )Rot( Nybergu,A Manual of Pah;avi, vol.2,p.171. به معنی رود است.
(۱۵).بند ۲۵ در بالا آمد و از بند ۵۲ در زیر یاد خواهد شد
(۱۶) Markwart, op. cit., p.51.
در این بند و در تمامی بحث از این پس، هر آنچه در قلاب[]آمده افزودههای نگارنده این مقاله است به متنهای مورد استفاده.
(۱۷).همانجا، ص ۶۸.
(۱۸). Le Strange, G., The Land of the Eastern Caliphate )Cambrige; University Press, Press,]first edt.1905 forth impreeion,1966(,p.190,Monrony,M.G., Iraq after the Muslim Conquest,Princeton University Press, 1984(,P.127.)Princeton:
(۱۹).بلعمی، ابوعلی محمد ابن محمد، تاریخ، به تصحیح محمد تقی بهار(تهران؛اداره کل نگارش وزارت فرهنگ، ۱۳۴۱)، ص ۱۰۷۱، ۳. Ibid, p.189-190,197;Morony, Iraq after…,pp.141-142,194. ماهی دشت در غرب کرمانشاه بر سر راه کرند و سرپل زهاب هنوز این تلفظ را برای ماد حفظ کرده است.
(۲۰). Ibid,p.27.Adams, R.M.and H.J.Nissen, The Uruk Countryside, )Chicago,University of Chicago Press,1972(,pp.59-62;Donner,F.M.The Early Islamic Conquests,)Princeton, Princeton University Press,1981(,pp.158-160. مشکل بتوان سیلابهای اواخر دوران ساسانی را تنها عامل شکلگیری این مردابها دانست.برخی از زمینشناسان اکنون بر این عقیدهاند که عامل اصلی همگی رویدادها، از جمله تغییر ناگهانی مسیر دجله، دگرگونیهای مهم زمینشناسی چون نشست کردن زمینهای جنوب میانرودان بوده است. Less, G.M.and N.L.Falacon,»The Geographical History of the Mesopotamian Plain«,The Geographical Journal,118]1925[,pp.27-28. این فرضیه نیز تأییدی است بر این که مردابهای البطیحه درزمان شاهپور یکم پهنه ناچیزی داشته است.
(۲۱). Mc Kenzi, A Concise Pahlavi Dictionary, p.87, Nyberg,A Manual…, vol.2,p.203.
(۲۲).برابر ایرانی حدیث کشتی نوح.
(۲۳).«داستان جم»، ترجمه و تفسیر م.مقدم، ایران کوده ۶، (تهران؛انتشارات فروهر، [چاپ دوم]۱۳۶۲)ص ۹۶ تا ۹۷. توضیحات درون قلاب[]افزودههایی است از همان مرجع و نیز از:
The Zend-Avesta,Part I:The Vedidad,J.Darmesterer teans., The Sacred Boods of the East,F. Max Muller edt, vol.IV )Oxford, Clarendon,1880(,pp.16-17.
(۲۴) Azarnoush, M. Excavations at Kangaver, Archaologische Mitteilungen Iran,14)1981(,70.
(۲۵).نیبرگ تنها پژوهشگری است که این ترجمه را ارائه میکند:
Nyberg, »Die dassanidiscche Westgreze…«,p.318;Idem, A Manual…,vol, 2, p.318.
(۲۶).بلعمی، تاریخ، ص ۹۰۷ تا ۹۰۸، مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین، مروج الذهب ومعادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، مجموعه ایرانشناسی، زیر نظر احسان یارشاطر، (تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۴)، ج ۱، ص ۳۴۹ تا ۳۵۰؛ Th Noldeke,Geschichte der Perser und Araber zur Zeit der Sasaniden,)Leiden: Brill,1879(,pp 55-56.
(۲۷). Noldeke, Geschichte der Perser und Araber…,p.57, Note 1;Frye,F.N.,The History of Ancient Iran,)Munchen: Beck ssche Verag,1984(, p.309.
(۲۸).منابع شرقی(از جمله طبری، بلعمی، ومیرخواند)برای حضور بهرام در حیره تعبیر دیگری ندارد و بر این عقیدهاند که چون بیم آن میرفت که کودک[بهرام]در آب و هوای ناخوش ایران[شهر عجم]از دست برود، پرورش و آموزش وی، به فرمان سوی پدرش یزدگرد، به نعمان شاه دست نشانده حیره واگذار شد(بلعمی، تاریخ، ص، ۹۲۳؛میرخواند، ص ۳۱۰ تا ۳۱۱ [نسخه کتابخانه سلطنتی، بروکسل.جای چاپ، ومصحح ناشناس.کد: B.R.C.L ]؛ Noldeke, Geschichte )der Perser und Araber…,pp.68-90.10003 به نظر میرسد که این داستان بعدها پرداخته شده باشد.نه تنها گفتار همین خورخان در مورد آب و هوای حیره ضد و نقیض است-چرا که گاهی، هم ایشان مثلا از انبوهی په در این سرزمین یاد میکنند-بلک هاگر هم که بهانه آنها برای حضور بهرام درست بوده باشد، بازهم نیازی نبوده است که وی تا سالهای بلوغ همچنان در حیره بماند.از این رو گمان میکنم که حضور بهرام را در حیره میتوان در چهار چوب سنت فرستادن ولیعهد به استانها و مرزهای مورد تهدید، به عنوان نماد قدرت مرکزی، جای داد.این سنت که از زمان شاهپور یکم و باگزینش هرمزد اردشیر به شاهی ارمنستان آغاز شده بود تا زمان ناصرالدین شاه قاجار که ولیعهد خود را به تبریز فرستاد گاهگاه رخ مینمود.
(۲۹). Shahid,I.,»Ghassan«, in The Encyclopaedia of Islam,B.Lewis et al edts,)Leiden and London: Brill and Luzac,1960(, vol.2,pp.1020-1021;Donner,The Early Islamic Conquests,pp.43-45.
(۳۰). Le Strange, op. cit., p.65.
(۳۱).مسعودی، مروجالذهب، ص، ۲۵۷ تا ۲۵۹.
(۳۲).از جمله در همین رساله مورد بحث(شهرستانهای ایرانشهر)، بند ۳۰ )Markwart, A Xatalogue, p. 31
(۳۵).این شناسایی تنها به محل این تأسیسات دفاعی محدود نمیشود، بلکه گاهی مورخان از افسران و سپهسالارانی نیز که فرماندهی پادگانهای این نقاط را به عهده داشتهاند یاد میکنند.از جمله اینها میتوان به دژ دفاعی الیّس نام برد.به هنگام حمله خالدبن ولید، جابان، سپه سالار ایرانی فرمانده پادگان این محل بود)همانجا، ص ۳۰۱۸، ۲۰۲۳ تا ۲۰۳۴).
(۳۶).بلعمی، تاریخ، ص ۹۷۳.این تنها مرجعی است که اتیرسوره یاد میکند.در ترجمه تاریخ بعلمی به فرانسه، همچون تاریخ طبری، به جای تیسروره«شش روستای بزرگ» )””””Six grands boufgs””””( آمده: Tabari, Chroniques, sur lal version persane d”” Abu-Ali Mohammed Bel””ami,M.H.Zotenberg trans.,4vols.,)Paris: Maisonneuve,1958(,2,p.155
(۳۷).صفت بزرگ برای تسیروره نشان میدهد که تیسروره دیگری نیز وجود داشته که احتمالا تنها تیسروره و یا تیسروره کوچک خوانده میشده است.
(۳۷). Nyberg,»Die Sasanidische Westgranze..«,p.318.
(۳۸). ]Al-Baladhuri,Ahmad b.Yahya[,The Origins of the Islamic,]Futuh al-buldan[Ph,Kh. Hitti and F.C.Murgotten trans.,)New York:Colombia University Press,1916and 1924(,p.443.
(۴۰).مارکوارت در دفاع از ترجمهاش که در آن هم آسور و هم به اردشیر را شهر میخواند میگوید:«گمان میکنم که از[آسور] همچون نام پیشین وه-اردشیر یاد شده و ما باید آن را به ترتیب زیر بخوانیم«…آسورشهرستان وه ارتخشیر…» )A.Catalogue,pp.201-301( .روشن است که به خلاف پیشنهاد مارکوارت شهر آسور در محل دیگری واقع بوده است )Parrot,A.,Assur,]Paris:»Callimard«,۱۹۶۱[,p.385( اما به گواه کتیبه شاهپور یکم بر کعبه زردشت )Maricq, A.,»Res Bestae Divi Saporis, Syria,]1958[,p.304( وهمانگونه که مارکوارت نیز آورده A Catalobue…,( )p.301( استان شمالی عراق امروزی آسورستان خوانده میشد.کاوشهای باستانشناسی آشکار ساخته است که شهر آسور دستکم تا دوره اشکانیان مسکون بوده. ق )Andrae, W. and H. Lenzen, Die Partherstadt Assur, Wissen schaftlixhe Veroffientlichung der Deutschen Orient-Geselshaft,57]Lepzig,Hinrich,1933[(
به همین سبب گمان میکنم که احتمال اینکه در زمان اردشیر بابکان و بدون تغییر نام آن را از کارهای اردشیر بدانند بسیار ناچیز است.بنابراین، همین ترجمه روانتر(و درستتر؟)خواهد شد اگر، به جای پایتخت دومی، به پیروی از متن رساله، واژه شهرستان به کار بریم، به شرح زیر:شهرستان به-اردشیر را که پایتخت آسور (ارتخشیر)پسر اسپندیات ساخت و هم او اوشک مرزبان هکر(هجر)…وبورکر را بر دریاچه تازیان(خلیج فارس)«ور تاچیکان»گماشت.
(۴۱).تفضلی، «شهرستانهای ایران»ص ۳۳۶.
(۴۲).عریان، «شهرهای عریان»، ص ۶۰۳.
(۴۳).ر.ک.یادداشت ۳۹.
(۴۴) Markwart,op,cit.,p.103
(۴۵). Nyberg,op.cit.,vol.2,p.89.
(۴۶). Markwart,op.cit.,p.104.
«شهرهای ایران»، ص ۶۱۳ (۴۷)
(۴۸). Nyberg,»Die Sassanidische Westgrenze…«,pp.319-320;Idem.,A Manual…,vol 2,pp.48-65,
لینک مطلب: http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/39880
تاریخ دسترسی: ۱۷/۱۰/۱۳۹۱
دو نمونه از اقدامات
مسعود آذرنوش و ارایه مدارک جدید برای هگمتانه/ گروه +۱۰
مسعود آذرنوش و ارایه مدارک جدید برای هگمتانه
دکتر مسعود آذرنوش که در یک دهه اخیر با فعالیتهای مداوم آموزشی و پژوهشی خود، چه در دانشگاه و چه در سازمان میراث فرهنگی، توانسته سطح کیفی باستان شناسی دوره تاریخی ایران را تا حد زیادی ارتقا دهد، بار دیگر دستاوردهای مهمی را به باستان شناسی ایران عرضه کرد.
آذرنوش در مصاحبه ای که با خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) انجام داده، از نتایج آزمایشهای سالیابی کربن ۱۴ در تپهی هگمتانه همدان خبر داده است. این نتایج که قبلاً از طریق مطالعات لایه شناختی، مقایسه های معماری و دیگر مدارک باستان شناسی ارایه شده بود، به تازگی با معلوم شدن آزمایش سالیابی کربن ۱۴ دانشگاه آکسفورد مجدداً به تایید رسیده است. بنا بر این گزارش، آذرنوش با توجه به یافته های اخیر پژوهشی، قدیم ترین آثار یافته شده در تپه هگمتانه را اشکانی معرفی نموده است. موضوعی که فعالیتهای باستان شناسی یکی دو دهه گذشته نتوانسته بود به بیان آن بپردازد و عملاً آگاهی درستی از قدمت این محوطه معروف در دست نبود. با این وصف، این مساله که هگمتانه از دیرباز با دوره ماد و آثار مادی پیوندی جداناشدنی داشته، همچنان پرسشهای فراوانی را در ذهن پژوهشگران باقی گذارده است. از همین رو، نمی توان دستاوردهای دکتر آذرنوش در هگمتانه را فصل پایانی این جستجو دانست و حتی این انتظار وجود دارد که وی خود آستین همت بالا زند و به یافتن پاسخ این پرسش مهم برآید.
مصاحبه دکتر آذرنوش را با هم بخوانیم:
مسعود آذرنوش ـ سرپرست هیات کاوش هگمتانه ـ به خبرنگار بخش میراث فرهنگی خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، در باره نتایج جدید آزمایشهای سالیابی گفت: در گذشته، کاوشهای گستردهای ازسوی پژوهشکدهی باستانشناسی در تپهی هگمتانه که یکی از مهمترین و معروفترین محوطههای باستانی کشور است، انجام و بخشهایی از یک مجموعهی معماری بیمانند کشف شده بود. با وجود اهمیت آثار کشفشده، متاسفانه چند پرسش دربارهی این آثار، بدون پاسخ قطعی باقی مانده بودند که یکی از این پرسشها، تاریخ تاسیس این مجموعهی کمنظیر بود. از این رو، یک طرح پژوهشی سه ساله، تحت عنوان کاوشهای لایهشناختی تپهی هگمتانه با هدف روشن ساختن گاهنگاری این محوطه به پژوهشکدهی باستانشناسی ارایه شد. این طرح، به دلایل گوناگون، بویژه بهدلیل اجتناب از انجام کاوشهای گسترده و غیر ضروری، در قلمرو بسیار محدودی اجرا شد و با وجود این محدودیت، انجام طرح پربار بود
او ادامه داد: پیش از این، با اتکا به نتایج مقایسههای معماری و شهرسازی پیشنهاد کرده بودم که آثار کشفشده در تپهی هگمتانه به دورهی اشکانی تعلق دارند. با انجام کاوشهای این طرح، دلایل لایهشناختی و ریختشناختی سفال نیز بر دلایل بالا افزوده شدند؛ اما برای اطمینان بیشتر از نتایج حاصل از انجام این طرح پژوهشی، تصمیم گرفتم که دلایل آزمایشهای سالیابی را نیز بر دلایل یادشده اضافه کنم.
آذرنوش بیان کرد: با این هدف، دو گروه آزمایش روی برخی مواد کشفشده در کاوشهای لایهشناختی تپهی هگمتانه به انجام رسیدند که شامل آزمایشهای سالیابی گرمالیان (ترمولومینسانس) روی برخی مصالح ساختمانی مجموعه و سفالینهها و آزمایشهای سالیابی کربن ۱۴ بر نمونههای مواد آلی کشفشده در لایههای زیرین و زبرین این مجموعه میشدند. آزمایشهای گرمالیان که توسط یکی از آزمایشگاههای پژوهشکدهی حفاظت و مرمت پژوهشگاه سازمان میراث فرهنگی و گردشگری انجام و نتایج آنها قبلا اعلام شده بودند، فرضیهی من را دربارهی تعلق آثار کشفشده در هگمتانه به اواخر دورهی اشکانی تایید کردهاند.
به گفتهی این باستانشناس، چند روز پیش نیز نتایج آزمایشهای سالیابی کربن ۱۴ که در آزمایشگاههای دانشگاه آکسفورد صورت گرفته است، اعلام شدند و آنها نیز با دقت بالا همان تاریخگذاری را تایید کردهاند. این آزمایشها بر نمونههای ذغال و استخوان لایههای زیر آثار معماری تپهی هگمتانه و لایههای روی آنها صورت گرفتهاند و نشان میدهند که مواد لایههایی حدود سه متر زیر پی بناهای مجوعهی کشفشده و حدود ۳۰ سانتیمتر بالاتر از خاک بکر محوطه، به سدههای دوم تا یکم پیش از میلاد، یعنی تقریبا آغاز تا میانهی دورهی اشکانی تعلق دارند. نمونههای لایهای که حدود ۶۰ سانتیمتر بالاتر از کف مجموعه ساختمانی واقع هستند، نیز به دورهی ساسانی تعلق دارند. به این ترتیب، تعلق آثار معماری کشفشده در تپهی هگمتانه به اواخر دورهی اشکانی قطعی است.
مرجع خبر در ایسنا:
http://www.isna.ir/Main/NewsView.aspx?ID=News-1083485&Lang=P
پایگاه اینترنتی تپه هگمتانه:
http://hegmatanehtepe.com
لینک مطلب: http://group10.blogfa.com/post-39.aspx
تاریخ دسترسی: ۱۳/۱۰/۱۳۹۱
پایهگذاری کتابخانه پژوهشکده باستانشناسی، گامی به وسعت تاریخ/ خبر گزاری کتاب ایران
دکتر مسعود آذرنوش، باستانشناس پیشکسوت سال ۱۳۲۴ خورشیدی زاده شد. تألیفات متعددی به زبان فارسی، انگلیسی و فرانسه از وی برجا مانده است و یکی از اقدامات مهم او ایجاد کتابخانه تخصصی پژوهشکده باستانشناسی است. در سایه حمایتهای او بود که پژوهشهای جدیدی در عرصه کشفیات پیش از تاریخ در ایران شکل گرفت./
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، دکتر مسعود آذرنوش استاد دانشگاه و پژوهشگر سرشناس باستانشناسی در سطح ملی و بینالمللی، سال ۱۳۲۴ خورشیدی به دنیا آمد. وی دانش آموخته کارشناسیارشد باستانشناسی و تاریخ هنر دانشگاه تهران بود و در سال ۱۳۵۲ از این دانشگاه فارغالتحصیل شد و در سال ۱۳۶۸ از دانشگاه کالیفرنیا دکترای باستانشناسی گرفت. این باستانشناس، پژوهشگر مرکز باستانشناسی ایران به شمار میرفت.
آذرنوش سرپرستی هیئتهای کاوش بررسی، مرکز باستانشناسی ایران در سالهای ۱۳۴۹ تا ۵۹، استاد یاری موسسه باستانشناسی دانشگاه تهران از ۱۳۷۵، تدریس در دانشگاههای تهران، تربیت مدرس و دانشگاه آزاد اسلامی، ریاست پژوهشکده باستانشناسی پژوهشگاه سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری ایران را از سال۱۳۷۹ تا ۱۳۸۵ و… را در سوابق اداری و اجرایی و آموزشی خود دارد. وی همچنین در سالهای ۸۶ و ۸۷ سرپرست هیأت کاوش باستانشناسی هگمتانه در همدان و قلعه یزدگرد در استان کرمانشاه را برعهده داشت.
این باستانشناس برجسته که تا پیش از مرگ مشاور پژوهشگاه باستانشناسی سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری ایران بود، دارای دهها مقاله باستانشناسی در نشریات تخصصی داخلی و خارجی به زبانهای فارسی، انگلیسی و فرانسه است. تغییرات اساسی منجر به پیشرفت و بهبود باستانشناسی کشور، فراهم کردن امکان ورود نسل جوان به تشکیلات باستانشناسی، شکلگیری پژوهشهای جدید به ویژه در زمینه پیش از تاریخ و دورههای تاریخی و ایجاد کتابخانه تخصصی در پژوهشکده باستانشناسی از اهم اقدامات این باستانشناس ارزنده کشور محسوب میشود. آذرنوش در کسوت استادی، چند سال نیز ریاست پژوهشکده باستانشناسی را برعهده داشت. وی علاوه بر تدریس در دانشگاه و پژوهشهای میدانی به عنوان مشاور با پژوهشگاه سازمان میراث فرهنگی نیز همکاری داشت و تألیفات متعددی به زبان فارسی، انگلیسی و فرانسه از وی برجای مانده است. تألیف کتاب The sasanian Manor House at Hajiabad, Iran در دانشگاه تورین در سال ۱۹۹۴ از جمله آثار او به زبان انگلیسی اوست.
بخش دوران تاریخی در چکیدههای باستانشناسی، کاوشهای گورستان محوطه سنگ شیر، کهنترین پاپیروس عربی، هنر ایران در دوره اشکانیان، هنر ایران در دوره ساسانیان، نگاهی دیگر به شاهپور دوم ، اردشیر دوم و شاهپور سوم، پیشنهادی برای بازنویسی بخشی از تاریخ دوره ساسانیان و… از جمله آثار باستانشناسی آذرنوش است.
وی در زمان ریاست خود در پژوهشکده باستانشناسی تغییرات اساسی انجام داد که باعث پیشرفت و بهبود باستانشناسی کشور ایران شده است. وی برای نسل جوان باستانشناسان امکان ورود به تشکیلات باستانشناسی را ایجاد کرد و در سایه حمایتهای او بود که پژوهشهای جدیدی در زمینه کشفیات پیش از تاریخ در ایران شکل گرفت. آذرنوش یکی از مدافعان سر سخت خلیج فارس بود.
دکتر مسعود آذرنوش، سال گذشته در سن ۶۳ سالگی در پی بازگشت از مأموریت کاری خود در هگمتانه همدان بر اثر سکته قلبی در گذشت و در قطعه نام آوران بهشت زهرا به خاک سپرده شد.
کتابخانه و مرکز اسناد تخصصی دکتر مسعود آذرنوش
کتابخانه تخصصی پژوهشکده باستانشناسی به همت دکتر مسعود آذرنوش، ۱۹ بهمن ۱۳۸۱ تأسیس شد و با ۲۲۵ عنوان کتاب اهدایی موزه ملی آغاز به کار کرد و موفق به گردآوری کتابهای بسیاری در زمینه باستانشناسی به عنوان منابع فارسی و غیر فارسی شد. این کتابها با موضوعات باستانشناسی، تاریخ وجغرافیا، قوم باستانشناسی، زمینشناسی، هنر، باستان شناسی و تاریخ و… است. از جمله اهداف این کتابخانه، ارایه خدمات اطلاعرسانی و تسهیل فعالیتهای تحقیقاتی و پژوهشی درباره باستانشناسی است و در راستای تحقق آن، در امر گردآوری، حفظ و نگهداری و اشاعه اطلاعات به طور اختصاصی در زمینه باستانشناسی و به طور اعم در سایر رشتههای مرتبط، فعالیت میکند.
کتابخانه برای تسهیل روند اطلاعرسانی و رفع نیازهای اطلاعاتی اعضای پژوهشکده باستانشناسی به طور اخص و سایر استفادهکنندگان، به انجام امور سفارش و دریافت منابع و نیز کپی از منابع نایاب، با کتابخانهها و موسسات تحقیقاتی نظیر کتابخانه موزه ملی، موسسه باستان شناسی آلمان ها، ایفری، موسسه شرق شناسی آمریکا، موسسه باستان شناسی انگلیس و … در ارتباط است.
لینک مطلب: http://www.ibna.ir/vdca6enm.49nii15kk4.html
تاریخ مطلب: ۱۳/۱۰/۱۳۹۱
طرحهای پژوهشی مؤسسه باستانشناسی دانشگاه تهران ۸۰-۱۳۷۹/ پایگاه مجلات تخصصی نورمگ
نشریه: تاریخ « باستان پژوهی » زمستان ۱۳۷۹ – ویژه نامه
(۲ صفحه – از ۶۶ تا ۶۷)
موسسه باستانشناسی دانشگاه تهران تنها مرکز پژوهشی دانشگاهی کشور در زمینه باستانشناسی است.این مرکز در اواخر دهه ۱۳۳۰ تاسیس شد و در آغاز بیشتر فعالیتهای پژوهشی خود را متوجه محوطههای باستانی دشت قزوین نمود.طی این سالها،موسسه باستانشناسی علاوه بر ماهیت پژوهشی خود،به نوعی مکمل برنامه آموزشی گروه باستانشناسی دانشگاه تهران نیز محسوب میشد.تغییر مدیریت موسسه باستانشناسی در سال جاری،با ارتقاء چشمگیر سطح کیفی و کمی فعالیتهای آن همراه بوده است.هماکنون موسسه باستانشناسی تحت سرپرستی دکتر شهریاری نیازی و با معاونت دکتر هایده لاله اداره میشود.
طرحهای پژوهشی موسسه باستانشناسی که در بخش نمایشگاههای سمینار”نقش دانشگاه تهران در روند مطالعت باستانشناسی کشور”ارایه شدهاند به قرار زیر است:
دوستکامیهای موزه آستان قدس رضوی.
مجری طرح:پریوش اکبری(کارشناس موسسه باستانشناسی)
موسسه باستانشناسی با همکاری موزه آستان قدس رضوی.
فهرستبرداری اسناد بقعه شیخ صفی الدین اردبیلی در بایگانی سازمان مرکزی اوقاف و امور خیریه.
مجری طرح:عماد الدین شیخ الحکمایی(کارشناس موسسه باستانشناسی)
موسسه باستانشناسی با همکاری سازمان اوقاف و امور خیریه
مطالعه روابط فرهنگی دو سوی رود ارس:بررسی روشمند تپه باروج. سرپرست طرح:دکتر مسعود آذرنوش(عضو هیأت علمی موسسه باستانشناسی)
مجری طرح:کریم علیزاده(دانشجوی کارشناسی ارشد گروه باستانشناسی دانشگاه تهران)
موسسه باستانشناسی با همکاری سازمان میراث فرهنگی.
بررسی باستانشناسی مراحل تمدنی شهرستان لامرد.
سرپرست طرح:دکتر مسعود آذرنوش(عضو هیأت علمی مؤسسه باستانشناسی)
مجری طرح:علیرضا عسگری چاوردی(دانشجوی کارشناسی ارشد گروه باستانشناسی دانشگاه تهران)
موسسه باستانشناسی با همکاری سازمان میراث فرهنگی(فارس)
کارکرد بناهای ساسانی و معیار علمی تشخیص آن.
مجری طرح:دکتر مسعود آذرنوش(عضو هیأت علمی مؤسسه باستانشناسی)
طرح مشترک موسسه باستانشناسی و سازمان میراث فرهنگی.
طریقت مرشدیه در کازرون: بازسازی فرضی آرامگاه شیخ ابو اسحاق کازرونی و کارکردهای آن(قرن ۴-۱۰ هـ ق)
مجریان طرح:دکتر هایده لاله(عضو هیأت علمی موسسه باستانشناسی) و عماد الدین شیخ الحکمایی(کارشناس موسسه باستانشناسی)
آثار مکشوفه از محوطه شلدون.لامرد.فارس
عکسها:علیرضا عسگری چاوردی.
لینک مطلب:
http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/309562
تاریخ دسترسی: ۱۳/۱۰/۱۳۹۱