گاگومانٌْ،(The Twilight)؛ کارگردان و نویسنده:: محمد رسول اف ، فیلمبردار:رضا جلالی، صدا بردار: محمد حبیبی ، تهیه کننده: هوشنگ نوراللهی،۱۳۸۰
رضا شالیکاران، فاطمه بیژن. هر دو زندانی. یکی زندانی زندان مردان. و دیگری زندانی زندان زنان. رضا در سن شانزده سالگی در سال ۱۳۶۰ برای اولین بار و به جرم سرقت به زندان می افتد ، و به مدت ۱۸ سال به طور مکرر و باز هم به جرم سرقت، زندانی می شود. و فاطمه در هنگام نوجوانی به دلیل حمل مواد مخدر، حکم حبس ابد می خورد.
نوشتههای مرتبط
مسئول زندان، با مرور سابقه ی رضا، و مدت طولانی حبس اش، به دلیل انجام عملی که می تواند دیگر آن را تکرار نکند، تلاش می کند به او کمک کند. مادر رضا زندانی دیگر خانواده ی آسیب دیده ی او، در بخش زنان، با فاطمه آشنا می شود و از او می خواهد تا به همسری پسرش دربیاید.
رضا در برابر پیشنهاد رئیس زندان مبنی بر تاهل یافتن او، آن را امری غیر ممکن می داند و می خندد… و فاطمه با تصور این که رضا پس از پایان سه سال مانده از حبس اش، او را ترک کند، می ترسد… . اما هر دو به امید داشتن روزهای بهتر و رها شدن از شرایط حالشان، ازدواج با یکدیگر را می پذیرند.
زندگی در زندان برای رضا و فاطمه، پس از ازدواج، شکل جدید و امیدوار کننده ای می یابد. آن ها می توانند هفته ای یک روز در یکی از اتاق های زندان در کنار هم باشند. رضا در زندان کار می کند و خرج خانواده ی جدیدش را که پس از مدتی کودکی به آن می پیوندد، درمی آورد. طبق قوانین زندان، زن شیرده عفو می خورد و از زندان آزاد می شود. فاطمه با نوزادش زندان را ترک می کند و رضا باید منتظر بماند تا زمان آزادی او هم فرا برسد… .
بالاخره رضا آزاد می شود و با خانواده اش، خانه ای کوچک در حوالی شهر را برای ادامه ی زندگی اشان آماده می کند. او که تلاش می کند با پیدا کردن یک شغل، مرتکب جرمی نشود، هر روز به شهر می رود اما هر بار بی نتیجه باز می گردد. نانوایی ها، قصابی ها، کبابی ها و… کاری برای او ندارند، و خانواده ی او که روز به روز فقیرتر می شوند، او را که تمام تلاش خود را برای داشتن یک شغل و درآمدی اندک کرده، تحت فشار می گذارند و رضا بار دیگر دست به سرقت می زند و باز هم به زندان می افتد… .
فیلم مستند گاگومان تصویرگر زندگی رضا و فاطمه است. زندگی ای که داخل زندان و خارج از آن را برای یک زن و مرد به تصویر می کشد.
زندان به عنوان مکانی محدود و به دور از اجتماع، مکانی پر از رخوت و تنهایی و روزمرگی ای در تکرار، و به عنوان فضایی که انسان ها مبدع و خلق کننده ی آن بوده اند، در ظاهر و در واقع جای خوبی نیست. زندان در نگاه نخست مکان افرادی است که لقب «مجرم» را به خود گرفته اند. مجرم به انجام اعمالی که قوانین اجتماعی آن را منع می کنند. قوانینی تنظیم یافته بر پایه ی هنجارهای یک جامعه، که یک نفر را سارق، قاتل، قاچاق چی و… می نامد.
و جامعه به عنوان فضایی برای زندگی و کار و تلاش، مکانی آزاد از محدودیت های زندان، به ظاهر جای خوبی است. جایی که یک انسان، می تواند در آن رشد کند و به موفقیت برسد. مکانی که می توان در آن این آزادی را به شرط رعایت هنجارها و قوانین اجتماع کسب کرد. و کسی که نتواند درون قالب های آن جای گیرد، از آن حذف می شود… . زندان در برابر اجتماع، یکی از این فضاهای حذف است.
گاگومان ، اما حرف دیگری دارد. زندان برای رضا هر چند پرتنش است، اما مسئولیتی بر دوش او نمی گذارد. زندان برای فاطمه هر چند سخت گذر و نا امید کننده است، اما او را در اندیشه و نگرانی چگونگی تامین آینده ی کودکش غرق نمی کند. زندان برای رضا و فاطمه، در این فیلم، فرصتی است که در بیرون از آن، در اجتماع کسب نمی شود، چرا که برای دوام آوردن و داشتن یک زندگی سالم و توانایی رعایت “قوانین و هنجارها”، نیاز به دارا بودن شرایطی است، که هر فرد بسته به موقعیتی که در آن رشد می کند، می تواند به آن دست یابد و یا هیچ گاه به آن دست نیابد… . رضا و فاطمه، در اجتماع، نمی توانند به آن حد از آزادی و توانایی و رشد برسند.
در فیلم، ما به سخنان رضا و فاطمه گوش می دهیم. رضا که از کودکی سختش و از پدر دائم الخمر و اجبارش به گریز از خانواده می گوید. و فاطمه که معتقد است در انجام “جرم” اش، فریب خورده است. رضا پس از زندان، به دنبال داشتن یک زندگی ساده است، او به عنوان “نان آور” خانواده، با توجه به گذشته اش و نداشتن اندک سرمایه ای برای ادامه زندگی به هر نحوی، در مرکز فشار و سختی ای است که حضور او در جامعه و در یک خانواده بر او می آورد. او در آخر، باز هم به تکرار کار قبلی، سرقت، مجبور می شود.
این فیلم، با واقعیت تلخ و ملموس اش، به خوبی تاثیر موقعیت اجتماعی را بر روی افراد یک جامعه نشان می دهد. این که افرد، در شرایط اجتماعی است که ساخته می شوند و رشد می کنند. نابرابری های اجتماعی در یک جامعه ی رو به سمت مدرنیته، با دارا بودن ویژگی های یک جامعه ی مدرن، امری است که به شکلی گویا و با روایتی ساده، در این فیلم به ما آموخته می شود. و می تواند ما را با این سئوال باقی گذارد، که آیا اگر مسئول زندان، زندگی رضا را آن گونه که بود، بی دستکاری، رها می کرد تا به روند خود ادامه دهد، فاطمه، کودکش: امیرحسین، ایجاد یک پیوند عاطفی میان دو انسان، امید به داشتن زندگی ای بهتر بیرون از زندان و درون جامعه، دیگر روایت این فیلم نبودند، بهتر نبود؟… چرا که نابرابری های اجتماعی هم چنان به حیات خود ادامه می دهد، مگر در موارد استثنا و نجات یافته از آن.