این روزها در جامعه ما بسیار سخن از گفتگو و لزوم آن می رود. گویی گفتگو راه حل همه دردهای ما محسوب می شود. البته در دو سطح می توان موضوع گفتگو را در جامعه ایرانی دنبال کرد: در سطح اول،گفتگو به مثابه یک هنجار اخلاقی است،هنجاری که از بایدها و ایجابها صحبت می کند و در نهایت در قالب یک توصیه اخلاقی،گفتگو را به عنوان یک راه حل یا یک استراتژی پیشنهاد میدهد. اما در سطح دیگری هم می توان گفتگو را در جامعه بررس کرد: گفتگو به مثابه بخشی از شیوه زندگی و الگوهای ارتباطی. از این منظر،گفتگو یک امر اخلاقی نیست که در با توصیه و الزام رخ بدهد،بلکه بخشی از شیوه و سبک زندگی ما و وجهی از منش شخصیتی همه ما محسوب می شود.
گفتگو بیانگر رابطه ای بین دو یا جند نفر است،که در آن کسی افراد در تعامل با دیگران ،دیگری ها بریاشان فی نفسه مشروعیت حضور دارند و حق دارند نظرشان را بگویند. مهمتر از همه آنکه در گفتگو،کسی از پیش حال و صاحب منحصر به فرد حقیقت در باب امور نیست. در گفتگو آدمها با هم حرف می زنند،تا حرفهای هم را بشنوند،در از خلال این تعامل متقابل به درک مشترک از موضوعات برسند ور دنهایت واقعیت جاری زندگی را از خلال همین تعاملات دوطرفه تجربه کرده و بسازند.
نوشتههای مرتبط
به همین دلیل در واقع باید گفت گفت و شنود. هر یک از طرفین همانقدر که حق حرف زدن دارد،وظیفه شنیدن هم دارد. اصولا بدون شنیدن حرف طرف مقابل،گفتگو یا همان گفت و شنود رخ نمی دهد و ما به تک گویی های تحمیلی مواجه خواهیم بود.
اصولا در جامعه گفتگو به دلایل زمینه ای امر دشواری است: از یکسو نظام سلسله مراتبی سختی داریم که به شدت و سرعت آدمها را در طبقه بندیهای سخت خودی/غیرخودی، خوب/بد، بالا/پایین،و.. قرار میدهد. در کنار این طبقه بندی، یک مفروضه کلیدی هم دارند: حقیقت و دانش واقعی نزد من/ما هست. لذا دیگری تنها کاری که میتواند بکند، تبعیت از من/ما هست. در این حالت تعامل ما با دیگران صرفا به معنا انتقال دانش ما از حقیقت به دیگران برای هدایت آنها خواهند بود. وقتی جامعه بایان دو منطق طبقه بندی های بسته افراد در یک سلسله مراتب اجتماعی و اخلاقی و همچنین قایل شدن به انحصار حقیقت نزد یک شخص یا گروه خاص باشد،اصولا گفتگو در هر دو معنای آن ، هم به مثابه یک امر ایجابی و اخلاقی و هم به مثابه شیوه زندگی و تعامل ما، امکان رخ دادن ندارد.
برای اینکه جامعه ما به گفتگو برسد،قبل از هر چیز باید دیگری ها و گروه های دیگر، مشورعیت حضور داشته باشند، و بپذیریم ما تافته جدا بافته از جهان و دیگران نیستیم،حقیقت هم صرفا در نزد ما نیست. جامعه ای که اهل گفتگو نباشد،زمینه های تنش،خشونت و بی عدالتی را بطور گسترده ای فراهم خواهند کرد. گفتگو مقدمه ای لازم و حیاتی برای ایجاد فهم درست از واقعیت زندگی،واقعیت جامعه و حتی خویشتن خود ما هست. بدون گفتگو جامعه راه به سوی قهقرا خواهند بود. این روزها هم به گفتگو در مقام امر اخلاقی نیازمندیم و هم به اصلاح فرهنگی زمینه های مانع گفتگو تا جامعه اهل گفتگو داشته باشیم.