انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

مسائل اجتماعی (۷): فرهنگ وابستگی

کریس بِیکر برگردان ملیحه درگاهی

فرهنگ وابستگی (Dependency Culture) به عنوان گونه ای از فرهنگ که مبتنی بر مزایا و دیگر حمایتها برای حفظ آن است، تعریف می شود، و انتظار می رود که همینطور باشد. به طور کلی استفاده از این مضمون در بهترین حالت با دیدگاه نومحافظه‌کارانه طرف عرضه در مورد سیاستهای رفاهی دهه ۹۰ مرتبط می شود. در استدلال فرهنگ وابستگیِ موقعیتی فرض بر این است که حقوق دریافتی با کاهش اخلاق کاری و احیاء وابستگی به مزایای دولتی، منجر به فقر می شود. حملات سیاسی به فرهنگ وابستگی در دولتهای دموکراتیک اجتماعی اروپا که در دهه ۸۰ تحت رهبری مارگارت تاچر و رونالد ریگان بود، در دهه ۹۰ از جانب تونی بلر در انگلستان و گرهارد شرودر در آلمان از سر گرفته شد.

در ایالات متحده سیاستهای کاهش پرداختهای رفاهی با مدیریت رونالد ریگان و بعد از او لایحه اصلاح رفاهی بیل کلینتون در سال ۱۹۹۶، با عنوان کمک موقت به خانواده های نیازمند (TANF)، بر مفهوم تغییر فرهنگ وابستگی دلالت داشت. در امتداد TANF ، قانون مسئولیت شخص و اصلاح فرصت شغلی برای کاهش وابستگی رفاهی و تشویق کار، وضع شد. سیاستها به افرادی نیاز دارند که مهیای کار باشند و جهت واجد شرایط شدن برای مزایای رفاه کار کنند. بین سالهای ۱۹۹۶ و ۲۰۰۲ تعداد آمریکایی های وابسته به رفاه ۴.۷ میلیون نفر کمتر شدند، چنانچه به میزان ۵۰ درصد یا بیشتر درآمد خانواده برآمده از لایحه اصلاح رفاهی، کوپنهای غذایی و بیمه تکمیلی اجتماعی بود. قوانین اصلاح رفاهی ایالات متحده تا ۵ سال کمک نقدی را محدود کرد. همراه با تغییر جهت کشورهای غربی به سمت نولیبرالیسم، محافظه‌کاری مالی و استراتژیهای بازار آزاد، تاخت و تاز به رفاه و فرهنگ وابستگی آغاز شد. همزمان با تلاشها برای کاهش اندازه دولت در کشورهای غربی، تأکید بر تمرکززدایی و قانون‌زدایی شکل گرفت. کنگره نقش مهمی را در فلسفه اصلاح و یورش به ایده فرهنگ وابستگی داشت. سیاستهای رفاهی نتیجه این انتقادات به فرهنگ وابستگی بودند.

اصلاح رفاهی و راه سوم
بر اساس استدلال فرهنگ وابستگی مزمن شدن درآمد کم در بین دریافت‌کنندگان کمک مالی رفاهی، ناشی از مزایای رفاه و نه بی‌کفایتی های فردی است. بخشندگی دولت رفاه اتکا به خود و مسئولیت را کاهش داد. ایده‌های اصلی این دیدگاه از مفهوم فرهنگ فقر که در دهه ۶۰ مطرح شد و با مباحث مربوط به موجودیت یک طبقه زیرین در دهه ۸۰ هم‌راستا بود، نشأت گرفت. هر دو مفهوم بر این نظر بودند که فقر در کشورهای جهان سوم و جماعتهای فقیر در کشورهای توسعه یافته بر پایه مجموعه ای از رفتارها که درون همان جماعتهای فقیر آموخته شده، قرار دارد. فرهنگ استدلالِ وابستگی بر مبنای انتقادات تاریخی از رفاه، با تمرکز عمده بر فقر غیر‌مستحق و سوء استفاده از حقوق، ترسیم می شود. بر اساس نظریات طرفداران فرهنگ وابستگی، رفاه اشتیاق افراد برای کار کردن را کاهش می دهد. از دیگر جنبه های چنین استدلالی این است که رفاه ارزشهای خانوادگی مرتبط با غیر مشروع بودن فرزند را کاهش و تعداد خانواده های تک والد را افزایش می دهد. فرض بر این است که افراد داری حقوق به هنگام مواجه شدن با فرصت شغلی، در صورتیکه کار نیاز به ممارست خیلی زیاد برای حفظ رشد اندکی در دستمزد را داشته باشد، آن را نمی‌پذیرند.
نظریه پرازان اجتماعی فرهنگ وابستگی را با مشکلات اجتماعی دیگر از جمله از هم پاشیدگی خانواده، اعتیاد و شکست تحصیلی شناسایی می کنند. این انتقادها از دولتهای رفاه سوسیالیستی و کمک مالی رفاهی به این بحث دامن زد که دولتهای رفاه به ایجاد بازیگران منفعل انجامیده و مانع از سرمایه گذاری در بین وابستگان می شوند. بنابراین اصلاحات دولت رفاه در عین اینکه برای پایان دادن به فقر از راه حلهای بازار بهره می گرفت، در دهه ۹۰ با ایده ایجاد یک پیمان جدید که گیرندگان را مسئولیت پذیر می کند، ارتقاء یافت. حامیان دکترین راه سوم در حالیکه بر پاسخگو بودن و مسئولیت شخصی تأکید می کنند، یک نقش کمتر برای دولت را پیشنهاد می دهند. آنها در مورد رویکرد سهامدار نسبت به مستمری‌ها بحث می کنند که در آن دولت ضمانتی برای حمایت بلندمدت نمی دهد. همچنین در استرالیا و نیوزلند، اصلاحات اجتماعی منجر به پاسخهای انتقادی به دولت رفاه و فرهنگ وابستگی شد.

شهرهای فرهنگ وابستگی
شهرهایی که در این موضع استدلالی هستند، معتقدند رفاه آنگونه که یک جمعیت ایزوله با گزینشهای اندک را بوجود آورده، در خلق وابستگی نقش نداشته است. آنها رفاه را به عنوان شکلی از کنترل اجتماعی برای سرمایه داری و ایده وابستگی می دانند که به عنوان اسطوره ای برای از بین بردن سیستم تحت نظارت نولیبرالیسم استفاده می شود. لیبرالها و چپ‌گراها بر این نظرند که بسیاری از الگوهای واحد نه به دلیل وابستگی به مزایا بلکه به خاطر مقرون به صرفه نبودن مراقبت از کودکان و فقدان مشاغل شریف، به دام افتاده اند.
مفهوم فرهنگ وابستگی همچنین در چشم اندازهای توسعه ای بین المللی در مورد مسائل اجتماعی که کشورهای در حال توسعه با آنها مواجه‌اند، اعمال شده است. چشم اندازهای مرتبط با استراتژیهای کاهش فقر از این ایده برای توصیف فرهنگ وابستگی مردم فقیر، از جمله جمعیتهای بومی که با استعمارگری، توسعه نامتوازن و استثمار ناشی از سرمایه داری جهانی مواجه هستند، استفاده می کند. نظریه‌پردازان توسعه، وابستگی را به مثابه مزایای محدود که به نوعی محصول جانبی تراکم زمین است، قرض و دیگر مسائل اجتماعی مورد ملاحظه قرار می دهند. نظام جهانی و دیدگاه وابستگی، نولیبرالیسم را به عنوان دلیل اصلی فرهنگ وابستگی در کشورهای در حال توسعه مورد انتقاد قرار می دهند. بر خلاف راه سوم، آنها بر نظریه وابستگی تأکید نقش قدرت و تضاد در ایجاد یک فرهنگ وابستگی را ترسیم کردند. این رویکردها بر ابتکارات توسعه که ظرفیت ساخت و تعهد سازمانی را شامل می شود، تمرکز دارند. (ن. پاریلو، ص ۱۹۷-۱۹۸)

Chris Baker

See also : Poverty; Welfare; Welfare States

:Further Readings
Dean, Hartley and Peter Taylor-Gooby. 1992. Dependency Culture: The Explosion of a Myth. London: Harvester Wheatsheaf, Hemel Hempstead.
Giddens, Anthony. 2000. The Third Way and Its Critics. Oxford, England: Polity Press.
Midgley, James. 1997. Social Welfare in Global Context. Thousand Oaks, CA: Sage.
Robertson, James. 1998. Beyond Dependency Culture. Westport, CT: Greenwood.

منبع:
دانشنامه مسائل اجتماعی (Encyclopedia Of Social Problems)، به ویراستاری وینسنت ن. پاریلو