جسیکا میتفورد / برگزدان علیاکبر قاضیزاده
مترجم: مراسم خاکسپاری امریکایی را لابد در فیلمها دیدهاید. شاید برای ما، مسلمانان دیگر و حتی مردم غیرامریکایی تماشای چنین آیینی جالب باشد: گروهی سیاهپوش ساکت میایستند، کوچکتران و بستگان نزدیک قطره اشکی میریزند، کشیش آن ذکر از خاک به خاکستر را میخواند و تمام. خیلی که معرفت به خرج دهند، یک میهمانی عصرانه کوچک در کار است و ختم را برمیچینند
نوشتههای مرتبط
جان پیلگرام در مجموعه گزارشهای پیگیرانه خود، گزارشی از جسیکا میتفورد از پشت صحنه خاکسپاری در امریکا را هم گنجانده که در آن زیر و بالای تدفین امریکایی و آرایهها و پیرایههای آن را که گاه به خرافات هم نزدیک میشود، رو کرده است
جسیکا میتفورد، کوچکترین دختر لرد رداِستیدِل، در سال ۱۹۱۷ در خانوادهای اشرافی زاده شد. او خسته از لوس بازیهای اشراف، در کودکی، نهاد متفاوت خود را بروز داد و از مادرش پرسید: «چرا همه پولهای درون انگلستان را بهطور یکسان میان انگلیسیان پخش نمیکنند تا برای همیشه ناداری ریشهکن شود؟
در سال ۱۹۶۳ گزارش «مردن به شیوه امریکاییان» را نوشت که اثر مهمی در گزارشهای پیگیرانه بود. در این گزارش، موضوع سودجویی از دفن و کفن مردگان در ایالات متحده را افشا کرد که تا آن زمان جنبه سودجویانه و رسوای آن برملا نشده بود و مقررات دفن و کفن در امریکا را اصلاح کرد؛ از جمله مقررات ملی مربوط به کارهای خاکسپاری را.
میت فورد سه گزینه دفن در امریکا را توضیح داده است: استفاده از تابوت، سوزاندن و مومیایی کردن. با آنکه موضوع در طبع خود جدی و تکاندهنده است، میتفورد لحنی سرخوشانه و حتی طنزآمیز را برگزیده است.
آرامآرام و تا حدی پنهانی، در طول سالها، کارکنان خاکسپاری فضایی پرتناقض، خیالی و آرمانی برای خود پدید آوردهاند. آنان توانستهاند جاه و جلال زندگی زمینی دلپذیر را به کابوس شکوه مرگ دلپذیر تغییر شکل دهند. اکنون زبان فاخر و گولزننده دلالان در خیابانهای اصلی نیویورک با آن فراوانی صفت و توصیف و لحن بدون احساس برای فروش انواع تولیدهای صنایع دفن و کفن کاربرد یافته است. این کارکنان بیشتر روی ویژگیهایی در این کالاها تکیه میکنند که مردم در خریدهای روزانه در بازار میجویند: کیفیت برتر، راحتی، دوام، زیبایی و استادی در ساخت. گوش دقیق، گویش شبهدانشوری این فروشندگان را میتواند تشخیص دهد؛ گویشی اطمینانبخش و همزمان نامفهوم.
گویا گوشت تن بسیار آسیبپذیر آدمیزاد قرار نیست زیر خاک تحلیل برود. به ما تابوتی با روکش از مس خالص پیشنهاد میشود که میتواند بهترین انتخاب مشتریان سطح بالا باشد که خواهان ماندگاری درازمدت جنازه هستند یا «یک تابوت زیبا به سبک مستعمراتی، ساخته شده از فولاد با آبکاری ضخیم از جنس سرب، با سطح ضدزنگ، اتصالهای جوش داده شده به بدنه.» برخی از تابوتها به کف اسفنج پلاستیک و برخی به بالش فنردار مجهز شدهاند. شرکت خاکسپاری و مردهسوزانی بِتسویل به مشتریان تابوتهایی با بستر متحرک و گردان پیشنهاد میدهد. پوشش فاخر جنازه دیگر رایج نیست. به جای آن مشتری میتواند از خدمات یک خیاط ماهر برخوردار شود که قول میدهد «یک لباس دستدوز ممتاز» برای آن مرحوم بدوزد که در آخرین دیدار بازماندگان جلوهای در یاد ماندنی داشته باشد. این لباس آخرت شامل کت و شلوار برای مردان، پیراهن بلند برای زنان و وسایل لازم (کراوات، کمربند، زنجیر، گل تزئینی و…) میشود. برای آراستن آخرین و کامل، «چوب طبیعی مخصوص هست که جان میدهد برای ترمیمهای لازم» تا جنازه کامل و بیعیب به نظر آید. جایی هم شنیدم که چیزی برای «حفظ آرامش ذهنی» هم پیشبینی کردهاند. کادیلاک هم جای خود را دارد؛ نمادی همگانی برای تفاخر با آن زرق و برق چشمگیر یک جنازهکش باشکوه.
نخستین مورد از این دست، رواج این باور است که آیین کفن و دفن امروزی، از دل سنت امریکایی برخاسته است. دوم، این افسانه وجود دارد که به مردم امریکا چیزهایی میدهند که میخواهند فرصتی باشد برای همراهی با دیگران. یکی از سران این صنعت میگوید: «همتراز برخورداری از استانداردهای بالا در زندگی، ما باید برای مردن هم استاندارد ممتازی داشته باشیم.» برای مردم معمولی این انتخاب چندان اهمیتی ندارد، چون برای نخستین بار با لزوم خرید لوازم کاملا بیمعنا برخورد میکنند؛ آنهم در شرایطی که ذهن برای زبانبازیهای کارکنان آمادگی ندارد. سوم، طبقهای از افسانهها بر پایه نظریهای هنوز هضمنشده روانشناسانه قرار دارد و بر اهمیت اندیشه «تصویر ذهنی» تاکید میکنند: پیراستگی و آراستگی کامل در نگاه آخرین به درون تابوت.
از نظر کلامی مدیران خاکسپاری ترکیبهای خوبی هم ساختهاند: آرامشگاه به جای اتاق انتظار جنازه، تالار آراستگی به جای اتاق تعمیر جنازه، آمادهگاه به جای میز آهککاری و… اگر کار خاکسپاری را نوعی کارگردانی روند یک تولید افسانه مانند در نظر آوریم، باید ستاره پیروزی را روی سینه بخش تابوت چسباند. همه امکانات بسیج میشوند تا جذابترین بخش مراسم خاکسپاری را به نمایش بگذارند: گشودن درِ تابوت. بدون این بخش، تمام آن لوازم و وسایل و کارها بیمعنا جلوه میکند. در این بخش پایانی، مجموعه تدارک خارقالعاده و گران خدمات و مراسم نتیجه میدهد. اینجا باید چشمان عزاداران خیره شود تا تاراج بستگان دیگر در عزایی دیگر را ممکن کند. کارگزاران سفر آخرت در امریکا، یک چشمانداز مشترک و قالبی را انتشار میدهند. در نظر آنان، بازمانده درگذشتهای که وارد موسسه خاکسپاری میشود، ترکیبی از حس گناه و غرور است که خودنمایی را دوست دارد. مدیر، این حس را از زمانی که او به دنبال تابوت گرانتر میگردد، درمییابد. بنا بر نوشته نشریه تخصصی این صنف: «باید بیشتر بر خواستهای مشتری در تدارک تابوت، درِ قوسدار آن، پوشش جنازه، خودروی تشییع و… تمرکز کرد. اینها نشان میدهد مشتری تا کجا آماده هزینه کردن است و نمادی از سطح اجرای تشییع است.»
معیاری وجود ندارد که بازماندگان درباره مرغوب یا نامرغوب بودن کالاهایی که میخرند، تحقیق کنند. برای گزینش لوازم خاکسپاری باید فوری تصمیم گرفت و نقدی معامله کرد. مهمتر اینکه بهطور معمول انواعی از بیمهها این هزینهها را میپردازند. برنامه فروش باید بیشتر ماهرانه باشد تا با فشار زیاد، چون صاحبنظران این حرفه، پافشاری در فروش را نامناسب و لطمه زننده میدانند. کهنهکاران این صنف عقیده دارند مهمترین عامل در کار فروش لوازم خاکسپاری، چیدمان درست تابوتها در تالار نمایش آنهاست. سخنان فروشنده باید هرچه بیشتر انگیزاننده اعتبار و جایگاه مشتری و در عین حال شامل دریافت بیشترین نتیجه از آن چینش باشد. سرگردانی مشتری هنگام نخستین ورود به تالار نمایش تابوتها ممکن است چنین به نظر آید که او سرگرم تماشای تودهای از کالاهای همشکل با قیمتهای متفاوت است. تمرکز و توجه بیاندازه در جریان انتخاب مناسب در تالار نوعی زیادهروی است.
آقای و. ام. کرایگر، مدیر پیشین یک اتحادیه سراسری خاکسپاری، رابطه میان چیدمان تابوتها و فروش روانشناسانه را در کتاب خود به نام «مدیریت موفق در کار خاکسپاری» تشریح کرده است. به نظر او این نوع چینش تابوتها بر مبنای قیمت درست نیست و شیوه شبهپلکانی را توصیه میکند: «این شیوه، مقایسه میان پول قابل پرداخت را آسان میکند. وقتی گرانترین تابوت را اول تالار قرار دهیم، خریدار میبیند اگر آن را انتخاب کند، شاید گول خورده باشد.» آقای کرایگر مجموع این روند را «به سوی قله» نام گذاشته است. در مورد فرودستان یا شهروندان سرکش که اصرار دارند کالاهای ارزان بخرند، آقای کرایگر میگوید که باید به این مشتریان با مهربانی و درست به اندازه خریداران دست و دل باز رسید. «برنامه جامع فروش موفق صنایع خاکسپاری» را بر پایه طرح آقای کرایگر نوشتهاند. این طرح با استقبال و دست دادن گرم و دوستانه با مشتری آغاز میشود. سپس در مورد آغاز معامله توصیههایی میشود: «فروشنده، باید آرام و صمیمی حرف بزند و از جمله بگوید: به شما اطمینان میدهم من هر کار را که موجب رضای خاطرتان شود، با افتخار اجرا میکنم.» پس از این آغاز دلپسند، کارگزار کفن و دفن، مشتری را باید به اتاق مشورت و سپس به بخشهای اسباب و لوازم یا تالار انتخاب هدایت کند. ساختار تالار انتخاب خیلی به مارپیچهایی که در آزمایشگاه برای عبور موش میسازند، شباهت دارد. اینجاست که اهالی صنف طرح مثلثی را توصیه میکنند: مشتری را از یک مسیر مثلثی یا تعدادی مسیر مثلثی عبور میدهند. فروشنده از نقطه الف شروع میکند؛ از تابوت ۵۸۷ دلاری. فروشنده اما میگوید: تابوتهای حدود ۵۰۰ دلاری. حال آنکه در واقع تابوت از ۶۰۰ دلار، فقط ۱۳ دلار کم دارد. بعد توضیح میدهد خانوادههای معمولی تابوت ۵۰۰ دلاری را انتخاب میکنند. این جمله، برای تصمیمگیری مشتری، مناسب است. کتاب راهنما آورده است: «بیشتر مردم عقیده دارند از معمولی بالاتر هستند.» اگر مشتری میلی به تابوت ۵۸۷ دلاری بروز ندهد، فروشنده، مشتری را به ضلع دوم مثلث هدایت میکند: تابوتهایی به قیمت ۶۴۷ دلار. به هر حال چنین قیمتی را نباید بر زبان آورد. بهتر است فروشنده بگوید: این تابوتها فقط ۶۰ دلار گرانتر هستند. این روند رو به بالا باید تا بخش گرانترینها ادامه یابد.
به جای آنکه مشتری برابر تابوت ۵۷۸ دلاری پا سست کند، باید به سوی ضلع سوم مثلث هدایت شود. فروشنده باید به او بگوید: «شما میتوانید با انتخاب این یکی، ۱۰۰ دلار صرفهجویی کنید.» باز هم اتیکت ۴۸۷ دلاری را نباید نشان داد. مشتری اگر اینجا چیزی نگوید، باید به بخش دیگر منتقل شود که فروشنده بر اساس آموزش باید بگوید: «شما با پرداخت شصت دلار اضافه، پیشنهادی عالی دارید.» اینجا، محل معماگونه طرح مثلث است. مشتری سختدل بار دیگر اطراف مثلث را تا انتها پرسه میزند و باز به همان نقطه تفاوت ۴۰ دلاری میرسد: به فروشنده توصیه شده است اینجا به مشتری بگوید: فقط با ۶۰ دلار اضافی میتوانید ۱۰۰ دلار صرفهجویی کنید.
ممکن است کسی زیبایی تابوت را شرط نداند. خاکسپاران اما با هیجان مدعی هستند بازماندگانی که به کیفیت کالا اهمیت نمیدهند، تابوت گرانتری میخرند. مشتری، خود را در وضعی غیرمعمول و درگیر تعدادی گزینش عجیب برای تشییع مییابد و دچار سرگردانی ذهنی میشود. شاید همسر جوانش بهتازگی در یک تصادف کشته شده باشد. شاید هم یکی از بستگانش پس از تحمل یک بیماری طولانی عاقبت درگذشته باشد و او و کسانش را آسوده کرده باشد. بیشتر مشتریان ثروتمند کفن و دفن میخواهند مراسم تدفین هر چه زودتر پایان یابد تا به نشست خواندن وصیتنامه متوفای بسیار ثروتمند برسند. بنا بر برآوردهای اهالی این صنعت، بهطور متوسط هر کس طی پانزده سال، یکبار با این مراسم سر و کار خواهد یافت. در ضمن هزینه این مراسم، سومین هزینه خانوار امریکاییان از نظر گرانی است؛ پس از خرید خانه و خودرو. حتی در مورد سالمندان که خانواده از مدتها قبل انتظار درگذشتشان را (حتی گاه با اشتیاق) میکشند، خویشاوندان، پیش از فوت، هیچ علاقهای به بحث در زمینه هزینههای این مراسم ندارند. به سبب طبع مراسم خاکسپاری، مشتریان در وضعی متفاوت با کسی قرار میگیرند که برای مثال در بازار دنبال خرید خودرو است. آدم محتاط و دارای سلیقه متوسط، با دلال خودرو مشورت میکند یا از دوستانش نظر میخواهد؛ میداند که چشمبسته نباید خرید کند. در موسسه تدفین، آدم بهطور کامل احساس غرقشدگی دارد؛ بدون کرانهای در دیدرس یا کمکرسان. آدمی غیرمعمولی است که گزینههای رنگارنگی به او پیشنهاد میشود. هزینه مشکل دیگر این انتخاب است. مشتری این خدمات در وضعی نیست که خیلی در قیمت و کیفیت کالاها دقیق شود. نگرانی او ختم هر چه زودتر ماجراست. جاهای دیگر همیشه این جمله بر زبان میآید: «اجازه دهید نگاهی به اطراف بیندازم تا نظرم را بگویم» یا «اگر تصمیم به خرید گرفتم، یکیدو هفته دیگر تماس میگیرم.» اینجا اما این حرفها را برنمیدارد. برخلاف دیگر خریدها، خریدار اگر از کیفیت کالا راضی نبود، نمیتواند آن را دو هفته دیگر پس ببرد.
اعتبار یک تعمیرکار تلویزیون، یک وکیل یا یک لولهکش در میان مردم انتشار مییابد و کمکاری و رفتار نامناسب آنان ممکن است در اجتماعات مردم نقل شود. اعتبار اهالی صنف تشییع اما از این نظر محفوظ میماند. دوستی، تجربه خود از مراسم تدفین برادرشوهرش را تعریف کرد: «به یک موسسه خاکسپاری معتبر و قدیمی مراجعه و برای صرفهجویی در هزینه، ارزانترین تابوت چوب سرخ را انتخاب کردم. اندکی بعد، فروشنده تماس گرفت که برادرشوهر مرحومتان چون قدبلند است، در این تابوت جا نمیگیرد و باید با ۱۰۰ دلار اضافی، تابوت دیگری بخرید. وقتی اعتراض کردم، فروشنده با طعنه گفت: بسیار خوب. پس ناچاریم پاهای آن مرحوم را ببریم و کوتاه کنیم!»
سوزاندن جنازه هم هست. برای به دست آوردن اطلاعات، یک نسخه از قانون ایالت کالیفرنیا را پیش رو گذاشتم و با یک داستان ساختگی با یک موسسه خاکسپاری محلی تماس گرفتم: عمه پیر من، دچار بیماری سختی شده و تصور میکنم از عمرش چیزی باقی نمانده باشد. دخترش قرار است به اینجا سفر کند و خانواده مراسمی ساده میخواهند؛ سوزاندن جنازه. طرف به من اطمینان داد میتوانند ترتیب کار را بدهند. گفتم: چون میخواهیم فقط بسوزانیم، مراسم اضافی نیاز نداریم. ترجیح میدهیم تابوت نخریم. صدای اعتراض کارمند درآمد؛ به نرمی، در عین حال محکم: ورود ما به چنین کارهایی «غیرقانونی» است. گفتم: در این صورت شاید مجبور شویم جنازه را با کامیون شخصی به محل مردهسوزانی ببریم. گویی از خشم اول منفجر شد: یک خانم معمولی، سرکار خانم، وسایل و تمایل به حمل و نقل جنازه ندارد. با دو شرکت معروف دیگر خاکسپاری هم تماس گرفتم. هر سه به تقریب همین پاسخ را دادند: بر اساس قانون ایالت کالیفرنیا سوزاندن جنازه، بیرون از تابوت ممنوع است. در متن قانون، فصل سوزاندن جنازه و بهخصوص الزامهای بهداشتی را مرور کردم. چیزی دستگیرم نشد. موضوع را با یک کارمند ارشد در امور بهداشت در میان گذاشتم. گفت در قوانین کالیفرنیا منعی برای سوزاندن جنازه بیرون تابوت وجود ندارد و افزود که جنازههای فرودستان را موسسههای خیریه در برخی بخشهای ایالت بدون تابوت میسوزانند…
خاکسپاران مثل مددکاران اجتماعی، کارکنان تامین اجتماعی و اتحادیههای صنفی از چگونگی کارکرد بیمه درگذشتگان باخبرند: ۲۵۵ دلار و اگر متوفی سرباز داوطلب باشد، ۳۰۰ دلار اضافی و امکان تدفین در آرامستانهای ملی. نیز بر اساس مقررات حمایت از کارکنان دولت، تا سقف ۵۰۰ دلار کمک هزینه خاکسپاری به بستگان آنان پرداخت میشود و از این قبیل مقررات. خاکسپاران بهروشنی با این مقررات آشنا هستند. بازنشستگان و وظیفهبگیران در پایینترین سطح امکانات مالی قرار دارند که پسانداز آنان از مدتها پیش (از جمله برای درمان طولانیمدت) رو به کاهش رفته است. مهم اینکه در بسیاری از مناطق و ایالتهای امریکا بازمانده بازنشسته میتواند تا سقف ۲۵۰۰ دلار کمک نقدی بگیرد و در برخی ایالتها میتواند یک خانه کوچک هم بگیرد؛ بدون در خطر افتادن حقوق بازنشستگیهایشان. مدیر تدفین میداند بر اساس قوانین خاکسپاری تمام ایالتها، پرداخت صورتحساب خاکسپاری همیشه در تقدم قرار میگیرد. بنابراین به یقین کار تدفین مشتری پیر و فقیر با بهترین وضع برگزار میشود؛ مگر آنکه بازماندگان خیلی خشکدست باشند… با پذیرش اینکه چگونه خدمات تدفینی درست، کامل و پذیرفتنی است و در نظر گرفتن کارهای جنبی آن، سرپرست تدفین باید کارهای متنوعی را عهدهدار شود که بدیهیترین آن کارها، گذاشتن جنازه درون تابوت است. دو کار در این زمینه اساسیتر است: آماده کردن جنازه و برگزاری مراسم. بستگان در برخورد با جنازه آماده شده جا میخورند: «طفلک بیچاره مری! اگر میدید چه سر و وضعی برایش ساختهاند، چقدر جا میخورد. سر و صورتش را اسپری کردهاند، کشیدهاند، شکافتهاند، دسته کردهاند، آراستهاند، چرب کردهاند، موم و ماتیک مالیدهاند، رنگ زدهاند و لباس پوشاندهاند. خلاصه از یک پیکره معمولی، یک چهره در یادماندنی ساختهاند.» این روند را اهالی این حرفه، هنر مومیایی و بازسازی میخوانند که دستاندرکاران خاکسپاری در این سالها، بدون مشورت با متوفی یا کسان او، بهطور کلی در امریکا و کانادا بر عهده دارند.
این تشریفات را قانون یا متون مذهبی پیشبینی نکردهاند. از این گذشته این کارها را مراجع بهداشتی و کارشناسان سلامت هم توصیه نکردهاند و با اصول زیباییشناسی هم جور نیست. در هیچ جای دیگر دنیا غیر از امریکای شمالی این شیوهها چنین مرسوم نیست. دلیل مومیایی کردن جنازه را قابل دیدن کردن جنازه در تابوت گرانقیمت پیش از دفن اعلام میکنند. در بیشتر ایالتها امضای نزدیکترین عضو خانواده متوفی پیش از کالبدشکافی جنازه، سوزاندن آن یا پیش از تحویل جنازه به دانشکدههای پزشکی باید گرفته شود یا در وصیتنامه متوفی قید شده باشد. در مورد مومیایی کردن، اگر کار به شکایت برسد، گرفتن اجازه از بستگان حتمی است. در کتابی درباره اصول و چگونگی اجرای مومیایی در این مورد میخوانیم: «در زمینه قانونی بودن بیشتر کارهایی که در اتاق آماده کردن جنازه میشود، پرسشهایی وجود دارد.» نویسنده عقیده دارد برای داغدیدگان عجیب است که از متصدی کفن و دفن به طور مفصل بخواهند جنازه عزیزشان را چگونه مومیایی کند. مومیایی نیاز به ترتیبات مفصلی دارد. آدم باید به خوشباوری امریکاییان باشد که هر سال میلیونها دلار برای ماندگاری نام خود بپردازند و چنان احساس سعادت کنند که ندانند این کارها برای چیست. کمتر کسی میداند این بذل و بخشش چه حکمتی دارد.
در روزهای نخست مومیایی، وقتی کار در خانه متوفی اجرا میشد، بستگان متوفی باید دور تخت میایستادند و بر جریان کار نظارت میکردند. این روزها اگر عزاداران تقاضای حضور در مراسم را مطرح کنند، مدیر موسسه به آنان اجازه نخواهد داد. کسی غیر از دستیار، از نگاه قانون، حق حضور ندارد. نگاهی به آنچه اتفاق میافتد، شاید سکوت لجوجانه خاکسپاران بر پافشاری در این رسوم را روشن کند. شاید از این میترسند که اگر مشتریان واقعیتهای این کار پرهزینه را دریابند، به آن تن درندهند. به همان اندازه که کارکنان کفن و دفن بیرون این صنف از توضیح این موضوع بیزارند، خواننده هم اگر این حقایق را بداند از آن متنفر میشود…
کارهای مذهبی را میتوان در کلیسا یا در نمازخانه موسسه برگزار کرد و مدیر بیشتر گزینه دوم را میپسندد. هم اطمینانبخشتر است و هم فرصتی است برای نمایش تجهیزات باشکوه برای سوگواران. پس از آنکه کشیش مناسک دفن را اجرا کرد، سوگواران به صف از برابر تابوت میگذرند تا برای آخرین بار نگاهی به آشنای درگذشته بکنند. از بستگان درباره باز گذاشتن در تابوت هنگام مراسم نمیپرسند. در نتیجه نزدیک به ۶۸ درصد از مجموع مراسم خاکسپاری امریکایی در سالهای میانی دهه ۹۰ میلادی به شکل تابوت گشوده اجرا میشود. این آیین در دیگر مناطق دنیا ناشناخته است و خارجیان از دیدن آن تعجب میکنند. یک زن انگلیسی درباره این مراسم به خبرنگار چنین بیان کرد. تابوت که در سراسر مراسم روی یک تخت بسیار باشکوه گذاشته شده بود، اکنون به یک وسیله حمل چهارچرخ هیدرولیک منتقل میشود؛ جنازهبر کادیلاک؛ این خودرو به رنگهای بنفش، کرم یا سبز روشن. رنگ مشکی اما دوباره مد شده است. تودوزی آنهم اهمیت دارد.
در گورستان تابوت را زمین میگذارند. قطعههایی از چمن مصنوعی را برای پوشاندن خاک روی زمین پهن کردهاند. آن سوی قبر هم یک نمازخانه قابل حمل برپا کردهاند. همه گرد میآیند تا مراسم معنوی برگزار شود؛ یعنی جمله «زمین به زمین، خاک به خاک» که کشیش میگوید. مقداری خاک، ساخت «شرکت خاک و کود گوردن» را در سینی مسی با آبکاری نیکل پیش میآورند و جلوی کشیش میگذارند.
تابوت را بدون لمس آدمیزادگان آرام به درون گور سُر میدهند. وقتی است که مدیر موسسه نقش رهبر سوگواران بر عهده میگیرد. او همه کار کرده است تا جنازه زیبا و محترم به گور رود. حسن کار در این است که کسان متوفی چک هزینهها را پیشتر امضا کردهاند. خیال آقای مدیر از هر نظر راحت است.
این مطلب در چارچوب همکاری انسان شناسی و فرهنگ و مجله کرگدن منتشر می شود