ردیابی نشانههای اصیل تهرانیها در تاریخ تهران
تهران دهکدهای بوده که در هیچ مدرک جغرافیایی نامی از آن برده نشده و تنها شاهد موجودیت کهن آن نامی است که در فهرست اسامی اعلام ذکر شده است؛ «محمد بن محمد تهرانی دولابی» متعلق به حدود سالهای ۲۶۰ تا ۳۰۰ هجری.
جز این فقره هیچ اطلاعات دیگری در خصوص این که تهران چه محدوده و یا مشخصاتی داشته است، در دست نیست. اما چنان که از نام مذکور پیداست تهران منسوب به دولاب بوده و با توجه به این که بیهقی از دولاب سخن گفته و به اسکان ستاد نظامی محمود غزنوی در این منطقه، در زمانی که او قصد رفتن به ری را داشته اشاره کرده است، در مییابیم که در آن دوران دولاب جزء ری بوده و تهران نیز جزء دولاب.
ستارۀ بخت این دهکده در دوران شاه طهماسب صفوی میدرخشد. شاه پس از چند بار سفر از قزوین به ری به منظور زیارت مقبرۀ یکی از اجداد خود، دستور احداث برج و بارو و حصار، و حفر خندق در اطراف تهران را میدهد.
گفته شده که تعداد باروهای تهران به تعداد سورههای قرآن بوده است. بر اساس بررسیهای صورت گرفته حدود تهران در این دوره از شمال به خیابان امیرکبیر فعلی، از غرب به خیابان کنونی حافظ، از شرق به خیابان سرچشمه و از جنوب به خیابان مولوی میرسیده است.
فرار تهرانیها از مالیات
در مورد این که هویت تهران پیش از تبدیل شدن به پایتخت به چه چیزی شناخته میشده، اطلاع چندانی در دست نیست.
تنها چیزی که در این باره میتوان گفت این است که معروف بوده اهالی آن زمان تهران مردمانی بودهاند به اصطلاح «متجاسر» که با حکومت موافقت نداشته و مالیات نمیپرداختهاند و هر گاه دشمن به آنها حمله میکرده و یا نیروهای حکومتی به آنجا میآمدهاند در فضاهایی که در زیر زمین تعبیه کرده بودند پناه میگرفتهاند. حتی گفته میشود که این مردمان زیر زمین زندگی میکردهاند.
یکی از کسانی که به تهران اشاره کرده «روی گونزالس کلاویخو»، نویسنده و جهانگرد اسپانیایی و فرستادۀ مخصوص هانری سوم پادشاه اسپانیا به نزد تیمور گورکانی بوده است.
کلاویخو میان سالهای ۱۴۰۳ تا ۱۴۰۶ میلادی از مایورکای اسپانیا تا سمرقند را پیموده و در این مسیر از ناحیۀ شمالی ایران نیز گذر کرده و شرح مسافرت خویش را در سفرنامهای نگاشته است. نخستین بار در تاریخ، در این سفرنامه است که نامی از تهران برده میشود. او در ایران و به مقصد سمرقند با تیمور همراه میشود و در این مسیر یک روز در تهران اتراق میکنند. کلاویخو در توصیفش از تهران آن را منطقهای وسیع میخواند و از شخص معنوی تهرانی که میزبان آنها بوده و استقبال و برخوردی خوب و پذیراییمفصلی از آنها داشته به نیکی یاد میکند.
تهران، سرزمین سازگاری آب و خاک
البته بهترین توصیف یک خارجی از تهران پیش از قاجار، مربوط به «پیتر دلاواله» ایتالیایی است. او که سالها، در نیمه نخست سده ۱۷ میلادی، در مناطق مختلف خاورمیانه زیسته بود، مدتی را نیز در ایران به سر برد و با دربار شاه عباس صفوی در ارتباط بود. گفته شده است که شاه عباس از سفر به تهران خاطره خوشی نداشته است.
او که در این ناحیه مریض شده بود، پس از بهبود یافتن از بیماری دیگر تهران را خوش نداشت و تمایلی به سفر به آن از خود نشان نداد. با توجه به ناخوشنودی شاه عباس از تهران، دلاواله یک بار به طور پنهانی از شاه و با ترس از این که از سفر او باخبر شود، به تهران سفر میکند. شاید به همین دلیل او اشاره چندانی به مردم تهران ندارد، اما توصیفات قابل توجهی از فراوانی جویهای آب، سازگاری آب و خاک آن با درخت چنار و فراوانی این درخت در این منطقه و همچنین آب و هوای خوب و درختان میوه آن دارد.
زبان تاتیِ تهرانیها
یکی از عناصری که شاید بتوان در خصوص هویت تهران به آن اشاره کرد زبان ساکنان این منطقه است که زبان تاتی بوده؛ زبانی که تهرانیها و شمیرانیها با آن صحبت میکردهاند. اما این زبان به تدریج و با آمدن مهاجران به این شهر تحت الشعاع قرار گرفت. با وجود این که تا همین اواخر نیز شمیرانیها به این لهجه و زبان تکلم میکردند، به واسطۀ رسانهها اکنون دیگر زبان فارسی دری حاکمیت کامل پیدا کرده است؛ تا جایی که دیگر کمتر اثری از زبان تاتی میتوان یافت.
تهرانِ پایتخت
آغامحمدخان تهران را به جهت نزدیکی به ایل قاجار پایتخت قرار داد و نزدیکی به ایل اصانلو را نیز مد نظر داشت تا در صورت تهدید پایتخت بتواند از آنها کمک بگیرد. همچنین سلسلۀ جبال البرز در شمال تهران که از شرق تا غرب کشیده شده امتیاز خوبی از نظر نظامی برای این منطقه محسوب میشد.
آبادی تهران با کار اصفهانیها
قاجاریان طی دوران حکومت ۱۳۰ سالۀ خود تأثیرات فراوانی بر تهران گذاشتند. پس از بر سر کار آمدن قاجارها و پایتخت قرار گرفتن تهران، شهر وسعت یافت. در ابتدا، هر چه آغامحمدخان فرصتی برای ایجاد آبادانی در تهران نداشت، فتحعلیشاه از این فرصت برخوردار بود و معماران را از اصفهان و دیگر نواحی فراخواند و آبادانی فراوانی ایجاد کرد و بسیاری از کاخها و قصرهای تهران در زمان او ساخته شد.
جیمز موریه، نویسندۀ کتاب «حاجی بابا در اصفهان»، در یکی از نوشتههای خود، در حال ساخت بودن دو باغ و قصر بزرگ را در آن زمان متذکر میشود. یکی از آنها باغ نگارستان بوده که الان به سازمان برنامه تبدیل شده است و دیگری هم باغ و قصری بوده در امتداد جاده قدیم شمیران که در دوره رضاشاه به محل تجهیزات نظامی تبدیل شد و در حال حاضر نیز دیگر اثری از آن باقی نیست و محل آن به نیروی زمینی اختصاص داده شده است.
در ابتدای بر سر کار آمدن فتحعلیشاه جمعیت تهران حدود ۱۵ هزار نفر بوده، اما با توجه به این که مردم از نواحی مختلف به تهران مهاجرت میکردند این جمعیت رو به فزونی گذاشت. این رشد جمعیت در حدی بود که در دورۀ ناصرالدینشاه طرحهایی برای توسعۀ جغرافیایی تهران در نظر گرفته شد و برای مثال «میرزا تقی خان امیرکبیر» دستور ساخت ۲۰۰ خانه را داد و بعدها نیز به دلیل کمبود فضا برای اسکان جمعیت، «ناصرالدینشاه » دستور داد که ۱۵۰۰ قدم به سمت شمال و ۱۰۰۰ قدم از سه طرف دیگر محدوده شهر گسترش داده شود و تهرانی ساخته شد که بعداً فقط در زمان رضاشاه حدود آن تغییر کرد و از آن به بعد نیز گسترش تهران به شکلی بود که امروزه به این حد از وسعت رسیده است.
تهرانِ اندیشه و علم
پایتخت شدن و مرکزیت یافتن تهران موجب سرازیر شدن مردم از اصناف گوناگون و از نواحی و شهرهای مختلف به این شهر شده بود. از جملۀ آنها علما و فضلایی بودند که از نواحی مختلف به تهران دعوت شدند و همین امر، پایۀ نضج گرفتن پایگاهی برای فقه و حکمت شیعی در تهران و شکلگیری هویت مذهبی آن شد. یکی از اشخاصی که حضورش در تهران بسیار اثرگذار شد «ملا عبدالله زنوزی» بود. او که از شاگردان ملا علی نوری بود، به توصیه استاد خود و در پاسخ به درخواستی که از سوی مؤسس مدرسۀ مروی، حاج محمدحسین خان مروی از ملای نوری شده بود، در سال ۱۲۳۷ از اصفهان به تهران مهاجرت کرد تا به تدریس فلسفه و حکمت در این مدرسه بپردازد و همین امر رواج حکمت و شکلگیری مکتب تهران را نیز موجب شد.
با راهاندازی دارالفنون در دورۀ ناصرالدین شاه، تمدن جدید نیز به چرخه و مجموعۀ عناصر اثرگذار بر هویت تهران وارد و افزوده شد. در یکی از نبردها با دولت روس که به شکست لشکر ایران انجامیده بود، عباس میرزا شنیده بود که فرمانده روس گفته سربازان شما خوب جنگیدند، اما توپخانه ما هم خوب کار کرد. همین نکته امرای ایران را به این اندیشه انداخت که چگونه میتوانند عقبماندگی خود را جبران کنند. برای همین منظور ضمن دنبال کردن تجهیز قشون به توپخانه و باروتسازی به صورت جدیتر، محصلانی را به اروپا فرستادند و تحصیل علوم جدید را پی گرفتند.
هر چند روند تحولات در تهران از زمان ناصرالدین شاه آغاز شده بود، اما شیب این تحولات در دورۀ پس از او تغییر چندانی نکرد و در زمان مظفرالدین شاه تنها میتوان به جریان مشروطه به عنوان یک تحول شاخص اشاره کرد. در واقع از زمان تأسیس دارالفنون فکر تحول در ایران شکل گرفت و با ورود استادان خارجی برای تدریس در این مدرسه روابط با غرب زیاد شد. علاوه بر این، ناصرالدین شاه ۴۵ نفر را برای تحصیل در رشتههای مختلف به اروپا فرستاد. آنها پس از بازگشت به ایران با وجود این که با دیکتاتوری حاکم میانۀ خوبی نداشتند و نمیتوانستند تغییرات قابل توجهی ایجاد کنند، مشغول به کار شدند و نهایت تلاش خود را برای ایجاد تحولات به کار گرفتند. با همۀ اینها ناصرالدین شاه در دورههای پایانی حکومتش بسیار سختگیر شده بود و مقاومت زیادی در مقابل تغییرات بنیادی میکرد و پس از او نیز اتفاق چندانی نیفتاد.
تهرانِ مدرن
تهران از زمان رضاشاه بود که به شهری مدرن تبدیل شد. او در نخستین اقداماتاش خندق شهر را که به محلی برای تخلیه خاکروبهها تبدیل شده بود پر کرد. همچنین با توجه به این که تهران آب کافی برای جمعیت آن دوران نداشت آب رودخانه کرج را به تهران آورد. رضاشاه خیابانها را وسعت بخشید، آغاز به احداث ساختمانهای جدیدالشکل و اقدام به برقراری ترتیبات جدید اداری کرد. رضاشاه شهرداری را به سرلشکر بوذرجمهری سپرد و او زحمات زیادی برای آبادانی تهران کشید.
مشکلی که روند مدرن شدن تهران داشت تمرکزگرایی و سانترالیزه کردن کشور بود. جمعیت ۱۵ هزارنفری تهران و شمیران در ابتدای دوره فتحعلی شاه، در سال ۱۳۱۸ و بر اساس سرشماری صورت گرفته در دهم اسفند این سال، به ۵۰۰ هزار نفر رسیده بود.
افزایش بیرویۀ جمعیت تهران را از روی همین رقم میشود تا امروز به سادگی ردیابی کرد.
نویسنده سیدعبدالله انوار است و این مطلب اولین بار در نشریه مسئله منتشر و برای بازنشر از طریق دفتر نشریه در اختیار انسانشناسی و فرهنگ قرار گرفته است.