انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

مد و جامعه‌شناسی

یونیا کاوامورا برگردان: حمیده محمدزاده

(ترجمه از نسخه‌ی آنلاین که در سایت Central Fashion Bloomsbury منتشر شده است).

نویسنده در این مقاله اشاره کرده است که تا قبل از قرن ۱۹ مُد به عنوان موضوع پژوهش حاشیه ای بوده و در حوزه علوم اجتماعی هیچوقت به عنوان موضوعی اصلی و مهم بررسی نشده است. این موضوعی است که اغلب توسط فیلسوفان و منتقدان اخلاقی و اجتماعی مانند رنه کونیگ در نیمه اول قرن نوزدهم نیز مطرح شده است. محققان فعال در زمینه مُد مانند یونیا کاوامورا، گیلز لیپوتسکی، ساندرا نیسن، آنه بریدون و الیزابت ویلسون به کاهش ارزش علمی موضوع  مُد اشاره کرده اند. اما با افزایش تعداد مجلات و نشریات دانشگاهی در زمینه مطالعات مُد و لباس در چند دهه گذشته علاوه بر کنفرانس های آکادمیک در سراسر جهان، مطالعه مد و لباس به همراه محققان آن به تدریج مورد احترام و شناختی که شایسته اش است قرار گرفت.

مقاله حاضر از سه بخش تشکیل شده است: ۱- بحث جامعه شناسان کلاسیک درباره مُد (نه فقط لباس و پوشش)؛ ۲- بحث و بررسی جامعه شناسان معاصر درباره مُد، مانند انتخاب جمعی، هویت مدرن و پست مدرن، و مُد به عنوان یک نظام؛ ۳- بررسی بحث جامعه شناسی در مورد مُد به عنوان یک مفهوم غربی.

 

بحث جامعه شناسان کلاسیک درباره مُد

در بخش اول مقاله دیدگاه های جامعه شناسان کلاسیک (هربرت اسپنسر، فردیناند تونیس، تورستاین وبلن و گئورگ زیمل) درباره مُد آمده است، که در ادمه به آنها اشاره می شود.

گفتمان کلاسیک مُد، عمدتاً توسط هربرت اسپنسر، فردیناند تونیس، تورستاین وبلن و گئورگ زیمل ارائه شده، که تلاش کرده اند تا مُد را (که ایده انتزاعی) است، تئوریزه و مفهوم سازی کنند و آن را از لباس و پوشش که شی یا ابژه ای مادی و ملموس است جدا کنند. همه آنها دیدگاه مشترکی داشتند که مُد مربوط به فرایند تقلید است، زیرا روابط اجتماعی اساساً روابط تقلیدی هستند. مُد، با ماهیت تقلیدی خود، یک پدیده مهم در درک جامعه است، و این از سلسله مراتب اجتماعی که در نظام قرار گرفته، نشات می گیرد و به این معنی است که مقلدین کسانی هستند که در رده پایین طبقه اجتماعی قرار دارند در حالی که موارد تقلیدی در رده بالای طبقه اجتماعی قرار دارند. این اصل اساسی تئوری trickle-down [۱]که بعدها توسط هربرت بلومرتمایز طبقاتی[۲] نامیده شده است.

نویسنده در ادامه دیدگاه های هریک از جامعه شناسی کلاسیک در حوزه مُد اشاره می کند:

هربرت اسپنسر (۱۸۲۰-۱۹۰۳): جامعه شناس و فیلسوف بریتانیایی، یکی از اولین محققان علوم اجتماعی اروپایی بود که ایده ُمد را تا اواخر قرن نوزدهم مورد بحث قرار داد. از نظر وی، مُد نمادی از تجلی روابط بین مافوق و فرومایه است که به عنوان کنترل اجتماعی عمل می کند. حالت های خاص احترام از طریق ارائه ها، بازدیدها، فرم های بیان، عنوان ها، نشان ها و لباس ها بیانگر سلطه و تسلیم است، و ُمد یکی از این نمونه هاست و نشان دهنده رتبه و منزلت اجتماعی فرد است. اسپنسر به طور واضح در مورد تمایز بین لباس و مد بحث نمی کند اما این نکته را بیان می کند که آنچه مهم است، لباس واقعی نیست که پوشیده می شود، بلکه مکان اجتماعی پوشنده در جامعه است که قدرت تبدیل لباس به مُد را دارد. براساس نوشته های سال ۱۸۹۶ اسپنسر، مُد ذاتاً تقلیدی است و هرگز به سمت یکسان سازی گرایش پیدا نکرده است. او دو نوع تقلید را پیشنهاد می کند که هنوز هم برای مُد معاصر قابل استفاده است (۱) تقلید احترام آمیز که ناشی از احترام و ستایش برای کسی است که مورد تقلید قرار می گیرد، و (۲) تقلید رقابتی که ناشی از میل به ادعای برابری با شخص دیگری است.

تورنستاین وبلن (۱۸۵۷-۱۹۲۹): جامعه شناس و اقتصاددان آمریکایی، که کتاب مشهوری به نام نظریه طبقه تن آسا: مطالعه اقتصادی نهادها را نوشت، که شامل بحث در مورد مُد است و در چارچوب ایجاد و نهادینه سازی نظریه طبقه تن آسا از طریق فعالیت های مصرفی باقی می ماند. او سه ویژگی مُد را به شرح زیر مشخص می کند:

  • مُد نشانگر ثروت و دارایی کسی است که لباس را می پوشد (همانطور که اسپنسر به آن اشاره کرد)؛ هزینه های پوشاک نمونه بارز مصرف متظاهرانه است. آنچه مردم می پوشند در نگاه اول گواه و نشانگر ثروت اقتصادی است. از نظر وبلن آنچه گران نیست، بی ارزش و فرومایه است.
  • هرچه لباس کمتر مناسب و کاربردی باشد، نمادی از طبقه بالا است، زیرا نشانه ای است که فرد به تأمین معاش خود نیازی ندارد یا درگیر هیچ نوع کار بدنی مولد نیست. لباس های ظریف، مرتب و بی عیب و نقص همچنین یکی از نشانه های طبقه تن آسا است.
  • مُد به روز است. همراه با مُد بودن به معنای مناسب بودن آن برای زمان حال است. به همین دلیل مُد همیشه تغییر می کند تا جدید و به موقع (مناسب، بهنگام) باقی بماند.

وبلن استدلال می کند که افزایش ثروت باعث شد طبقه حاکم به نمایش فراغت و همچنین کالاهای فراغتی توجه کند.

این ایده مصرف متظاهرانه به یکباره بیانگر ثروت و نمایانگر قدرت خرید است. نظریه وبلن توضیح می دهد که چرا برخی از مصرف کنندگان ترجیح می دهند هزینه بیشتری بپردازند.

گئورگ زیمل (۱۸۵۸-۱۹۱۸): جامعه شناس و فیلسوف آلمانی، نظر اسپنسر و وبلن را مورد استفاده قرار می دهد و خاطرنشان می کند که مُد نوعی تقلید و برابری اجتماعی است، اما به طور پارادوکسیکال، در تغییر بی وقفه، زمان را از مکان دیگر و طبقه اجتماعی را از طبقه یا دیگری جدا می کند. نخبگان مُد را آغاز می کنند و توده مردم برای حذف یا تضعیف تمایزات اجتماعی طبقه از آن تقلید می کنند و آن را برای سبک جدیدتر رها می کنند، این فرایندی است که با افزایش ثروت تسریع می شود. مُد دربرگیرنده جذابیت تمایزات بسیار تغییرپذیر است. وی توضیح می دهد که مرزبندی علاوه بر تقلید، عامل مهمی در مُد محسوب می شود، زیرا عمل تقلید ناشی از تمایل به تمایز طبقاتی است. مُد در خدمت اتحاد یک طبقه معین و تفکیک آن از سایر طبقات است. این تهدیدی برای طبقه بالاتر بورژوازی است و فرصتی را برای طبقه کارگر پایین تر برای عبور از مرزهای طبقاتی فراهم می کند. او فرض می کند که مُدهای طبقات بالاتر با پیشرفت فرهنگ عمومی، حداقل تا زمان آمیختگی طبقات و تأثیر تساوی دموکراسی، تأثیر محرومیت خود را نسبت به طبقه پایین تر از خود توسعه می دهند.

علاوه بر این، زیمل بر عناصر عجیب و غریب مورد نیاز در  ُمد تأکید می کند و تشخیص می دهد که اینها مواردی است که ُمد را از حالت غیر مُد جدا می کند. افرادی که مُد را از بیرون دوست دارند و چنین مُدهای بیرونی ارزش بیشتری را در داخل دارند، فقط به این دلیل که از آنجا منشا نمی گیرند. به نظر می رسد که منشا عجیب و غریب مًدها به نفع انحصار گروه هایی است که آنها را به کار می گیرند… این انگیزه برای بیرونی بودن که مُد در تلاش های اجتماعی خود به کار می برد، محدود به تمدن بالاتر است. اشیای ناشناخته و ناآشنا به راحتی قابل دسترسی نیستند و این نیز یکی از ویژگی های مُد، یعنی انحصار است.

فردیناند تونیس (۱۸۵۵-۱۹۳۶): جامعه شناس آلمانی، مُد را به عنوان یک رسم اجتماعی در نظر می گیرد و تحت تأثیر روایت اسپنسر از مُد است. بحث اساسی او در اجتماع و جامعه خود بر اساس انواع متضاد جامعه است که از دو نوع تعامل انسانی ناشی می شود. او یک نوع جامعه شخصی و سنتی را با جامعه مدرن غیرشخصی، منطقی و متضاد مقایسه می کند. وی آداب و رسوم را نوعی اراده اجتماعی توصیف می کند که از طریق عادت و از روی اعمال مبتنی بر سنت شکل گرفته است. دیدگاه های مرسوم به سمت گذشته است و مردم آن را از طریق استفاده سنتی مشروعیت می بخشند. آداب و رسوم، که توافقات نانوشته ای است، نحوه لباس پوشیدن افراد را طبق طبقه، جنسیت یا مذهب خود تعیین و هدایت می کند. این قدرت آداب و رسوم در زمان انقلاب و تحولات بزرگ اجتماعی، مانند زمان انتقال از اجتماع کوچک (Gemeinschaft) به یک جامعه بزرگتر ( (Gesellschaft، که اجازه می دهد خلاقیت بیشتر در لباس با آداب و رسوم کمتر دنبال شود. آنچه به عنوان نشانه تمایز آغاز می شود، غالباً به عنوان یک رسم معمول خاتمه می یابد. تونیس پیشنهاد می کند که وقتی تقلید احترام آمیز رخ می دهد، رفتار افراد متمایز توسط زیردستان آنها تقلید می شود، و رفتارهای جدید توسط کسانی ایجاد می شود که مایلند خود را از مقلدان خود متمایز کنند، این ایده پیشنهادی جامعه شناسان کلاسیک (زیمل و وبلن) است. آداب و رسوم نخبگان از طبقات پایین جامعه متمایز است. نخبگان آداب و رسوم خود را بر اساس آداب و رسوم مشترک بنا می کنند، اما در عین حال تمام تلاش خود را می کنند تا آداب و رسوم مردم عادی را متمایز کنند. از نظر تونیس، مُد ایجاد تمایز است.

 

بحث جامعه شناسان معاصر درباره مُد

نویسنده در بخش دوم مقاله به دیدگاه های جامعه شناسان معاصر (هربرت بلومر، پیر بوردیو، رنه کونیگ، دیانا کرین، یونیا کاوامورا) درباره مُد پرداخته است که ادامه به آنها اشاره می شود.

گفتمان کلاسیک مُد در درجه اول آن را به مفهوم تقلید مرتبط میکند، در حالیکه برخی از آن به عنوان نشانه ای از جامعه دموکراتیک و برخی دیگر آن را به عنوان بیان تمایز طبقاتی بیان میکنند. اگرچه هیچ یک از نویسندگان کلاسیک از اصطلاح نظریه trickle-down استفاده نمیکنند، اما فرض اصلی آنها این است که قرار است مُد از زنان، از طبقات بالاتر ثروتمند تا توده ها و طبقات پایین آغاز شود. بسیاری از جامعه شناسان معاصر در قرن بیستم و فراتر از آن با این دیدگاه مخالف هستند و استدلال میکنند که مُد محصول تمایز طبقاتی و شبیه سازی نیست بلکه پاسخی به آرزوی به روز بودن و بیان سلایق جدید در جهان حال تغییر است. مُد به سیّال روان بودن و تحرک ساختار اجتماعی جامعه است و به نوع خاصی از جامعه نیاز دارد ـ آن دنیای مدرن است که در آن نظام طبقه بندی اجتماعی باز و انعطاف پذیر است. در موقعیت های اجتماعی باید اختلافاتی وجود داشته باشد، اما باید پر کردن این اختلافات ممکن و مطلوب به نظر برسد. بنابراین، مُد در یک نظام سفت و سخت سلسله مراتب اجتماعی امکان پذیر نیست. یکی از راه های ترسیم مرز بین بحثهای کلاسیک و معاصر مُد این است که ببینیم کی، چگونه و چه کسی ایده تقلید را در فرایند اشاعه مُد رد کرده است. مقاله ای که توسط هربرت بلومر (۱۹۰۰–۱۹۸۷)، جامعه شناس آمریکایی، در سال ۱۹۶۹، نوشته شده است احتمالاً جز اولین کسانی بود که صریحاً ایده تقلید یا مدل تمایز طبقاتی مد را به صراحت رد کرد و به دنبال آن تعدادی از جامعه شناسان معاصر مانند رنه کونیگ، الیزابت ویلسون و فرد دیویس مُد را به عنوان یک پدیده مدرن با ویژگی هایی مانند تحرک در یک نظام اجتماعی انعطاف پذیر مورد بررسی قرار داده اند. به همین ترتیب، دیانا کرین، جامعه شناس آمریکایی، در مورد مُد نه تنها به مثابه یک پدیده مدرن بلکه یک پدیده پست مدرن متمرکز شده و اظهار داشت که امروزه مُد دیگر مبتنی بر طبقه نیست بلکه  مبتنی بر مصرف کننده است و مُد از توده مردم شروع می شود.

بلومر بر این باور نیست که مدل تمایز طبقاتی در جامعه معاصر در تبیین مُد معتبر یا مناسب است و انتخاب جمعی را جایگزین آن می کند. بلومر ضمن قدردانی از مشارکت زیمل در مطالعه مُد، که او برای طرح بحث خود استفاده می کند، استدلال می کند که این یک رفتار بی اهمیت است، که فقط برای پوششی که مُد است در اروپای قرن هفدهم، هجدهم و نوزدهم در یک ساختار طبقاتی خاص مناسب است، اما برای کارکرد مُد در دوره معاصر با دوره های متنوع و تأکید آن بر مدرنیته متناسب نیست. او در حالی که قدرت اعتبار  پوشنده لباس را رد نمی کند، معتقد است که فرد جهت مد را تعیین نمی کند. بلومر استدلال می کند: تلاش طبقه نخبه برای جدا کردن خود از لحاظ ظاهری در داخل جنبش مُد به جای آنکه علت آن باشد، اتفاق می افتد… سازوکار مُد نه در پاسخ به نیاز به تمایز طبقاتی و تقلید طبقاتی، بلکه در پاسخ به آرزوی در مُد بودن، آگاهی از آنچه جایگاه خوبی دارد، بیان سلایق جدیدی است که در دنیای در حال تغییر در حال ظهور است. از نظر بلومر، مد توسط ذائقه مصرف کننده هدایت می شود و وظیفه طراح مد پیش بینی و مطالعه درباره ذائقه مدرن توده جمعی است.

از سوی دیگر، پیر بوردیو، جامعه شناس فرانسوی (۲۰۰۲-۱۹۳۰)، بسیاری از دیدگاه ها در مورد مُد را با گفتمان کلاسیک مُد به عنوان تقلید در میان می گذارد. او از مفهوم ذائقه به عنوان نشانگر تولید و حفظ مرزهای اجتماعی، هم بین طبقات مسلط و سلطه پذیر و هم درون این گروه ها استفاده کرد. ذائقه یکی از نشانه های اصلی و عناصر هویت اجتماعی است. تفسیر بوردیو از لباس و مُد در چارچوب ذائقه فرهنگی و مبارزه طبقاتی نهفته است. طبقه بالا بر ارزش زیبایی شناختی و اهمیت تمایز بین داخل و خارج، داخلی و عمومی تأکید دارند. در حالی که طبقات کارگر از لباس واقع بینانه و کاربردی استفاده می کنند، و آنها ارزش پول و آنچه که دوام خواهد داشت را می خواهند. این تقویت مرز بین طبقات به بهترین وجه در جامعه ای دیده می شود که هیچ یک از قدرت های مطلق مانند آریستوکرات ها در اروپای قرون وسطایی در آنجا وجود ندارد.

مانند بلومر، فرد دیویس (۱۹۲۵–۱۹۹۳)، جامعه شناس آمریکایی، مدل تمایز طبقاتی را رد می کند و معتقد است که الگویی که جامعه شناسان کلاسیک از آن استفاده می کنند منسوخ شده است، گرچه آنچه که مردم می پوشند و چگونه آن را می پوشند می تواند چیزهای زیادی در مورد موقعیت اجتماعی آنها نشان دهد، اما این همه آن چیزی نیست که لباس منتقل می کند و تحت بسیاری از شرایط، به هیچ وجه مهمترین چیزی نیست که منتقل می شود. دیویس این دیدگاه را با بلومر در میان می گذارد که این حقایق جمعی از هویت های اجتماعی ما است که مُد به آنها می پردازد. تمرکز او رابطه بین مُد / لباس و هویت فردی در جامعه مدرن است. به گفته دیویس، به همان اندازه که هویت فرد به طور فزاینده ای چند برابر می شود، معنای ُمد نیز به طور چشمگیری مبهم می شود.

علاوه بر این، بحث در مورد مدرنیته و ارتباط بین ظهور مُد و دموکراتیزه سازی توسط رنه کونیگ، جامعه شناس آلمانی (۱۹۹۲-۱۹۹۶) جالب است و او با بلومر و دیگران هم عقیده است که اختلاف اساسی بین طبقه بالا و طبقات پایین از بین رفته است، اما این بدان معنا نیست که تفاوت های جزئی نیز باید از بین بروند. این اختلافات ظریف و جزئی را می توان بسیار شدیدتر احساس کرد وقتی که برابری اجتماعی توسط همه در جوامع پیشرفته صنعتی مدرن ادعا شود. تفاوت ظریف کاملترین بیان دموکراتیزه شدن فزاینده جامعه است. و این نه تنها در سیاست بلکه در مصرف مُد نیز صدق می کند. این مُد است که در بروز اختلافات ظریف نقش بسزایی دارد. مرز طبقاتی مبهم شده و مردم آرزو می کنند آنچه را که در دنیای مدرن تبدیل شده است بسازند. از آنجا که فرصت های بیشتری برای همه وجود دارد، این رقابت دموکراتیک تر است و حق شرکت در مسابقه غالب است. در همان زمان، مُد به عنوان یک مفهوم و لباس به عنوان یک پدیده و عمل در بسیاری از جوامع دموکراتیک ظهور می کند.

دیانا کرین، جامعه شناس آمریکایی (۱۹۳۳–)، به طور خاص بر روی بحث طراحی به عنوان یک شغل تمرکز کرد. طراحان بندرت در تحلیل جامعه شناختی هنرمندان مانند نقاشان، مجسمه سازان، نویسندگان، رقصندگان، نوازندگان یا نویسندگان گنجانده می شوند.کرین موقعیت اجتماعی طراحان در ایالات متحده، فرانسه، انگلستان و ژاپن را تجزیه و تحلیل می کند و همچنین سبک هایی را که طراحان ایجاد می کنند بررسی می کند. او استدلال می کند که ژانر مُد منحصر به فرد، طراحان خاص مُد، با سه دسته عمده سبک که هر کدام ژانر  مختص به خود را دارند جایگزین شده است: طراحی مُد لاکچری، مُد صنعتی و سبک های خیابانی. انواع خاصی از مصرف کنندگان بر آنچه به عنوان مد تعریف می شود و همچنین تأثیر سازمان ها بر طراحان تأثیر می گذارند. در اواخر دهه ۱۹۶۰، تمرکززدایی و پیچیدگی روزافزون سیستم مُد، توسعه پیش بینی مُد را ضروری می کند و دفاتر مُد نقش عمده ای در پیش بینی فرایندهای آینده و فروش انواع لباس ها دارند.

کار یونیا کاوامورا در مورد مُد به عنوان یک نظام  مبتنی بر چندین مطالعه تجربی دیانا کرین در مورد صنعت مُد و طراحان در پاریس، نیویورک و لندن و همچنین بحث دیویس در مورد مُد به عنوان یک نظام و همچنین ادبیات جامعه شناسی هنر و فرهنگ است. کاوامورا پیشنهاد می کند که مُد را می توان به عنوان یک نهاد یا یک نظام نهادینه شده مورد مطالعه قرار داد که در آن افراد مرتبط با مُد، از جمله طراحان در میان بسیاری دیگر از متخصصان مُد، به طور جمعی فعالیت می کنند و نه تنها ایدئولوژی مُد بلکه فرهنگ مُد را که با تولید مداوم پایدار است و این مساله که مُد، جدا از لباس است، تداوم می بخشند. او استدلال می کند که فرایند تولید مُد باید به وضوح از لباس متمایز شود زیرا لباس بلافاصله یا به طور خودکار به مُد تبدیل نمی شود، اگرچه هر نوع لباس پتانسیل تبدیل شدن به مُد را دارد. کونیگ همچنین آگاهانه مد را از لباس و پوشاک جدا می کند و رویکردی سیستماتیک به مد دارد.

مُد فقط به آنچه ما می پوشیم و می خوریم مربوط نیست، و کونیگ بین شکل روانشناختی اجتماعی، شکل ساختاری مُد به عنوان یک تنظیم کننده اجتماعی در نوع خود و مطالب مختلف و برای همیشه متغیر آن تمایز قائل می شود و میگوید ما باید مُد را کاملاً به عنوان یک نهاد اجتماعی مستقل در نظر بگیریم و خاطر نشان میکند که ما باید نظام مُد را بررسی کنیم. بحث مهم در نظریه های جامعه شناسی رابطه بین افراد و ساختار اجتماعی است. این بحث پیرامون این مسئله است که چگونه ساختارهای اجتماعی تعیین می کنند که افراد چه کاری انجام می دهند، ساختارها چگونه ایجاد می شوند و در صورت وجود چه محدودیتی در توانایی افراد برای اقدام مستقل از محدودیتهای ساختاری وجود دارد. در مشاهده چگونگی عملکرد نهادهای مُد و افراد درگیر در مُد در آن موسسات، نظام مُد بسیار شفاف تر می شود، و در عین حال، می توان درک کرد که  چگونه این دو، یعنی لباس و مُد، به هم وابسته و به یکدیگر وابسته اند.

فراتر رفتن از ایده مُد به عنوان یک پدیده / مفهوم اجتماعی غربی

در بخش سوم مقاله نویسنده به موضوع مُد به عنوان پدیده و مفهومی غربی پرداخته است که در ادامه به طور مفصل به این موضوع می پردازیم.

در جهان چندفرهنگی و متنوع قرن بیست و یکم، مردم لباس های مختلفی می پوشند و سبک ها از یک فرهنگ به فرهنگ دیگر منتقل می شوند. اما نفوذ مُد به عنوان یک مفهوم و پدیده غربی هنوز هم اعتقادی کاملاً جدی در سراسر جهان است. اصطلاح  fashionدر انگلیسی، mode در فرانسه، Mode در آلمانی و moda در ایتالیایی همه از غرب نشأت گرفته اند. این اصطلاحات حتی در زبان های غیرغربی با تلفظ های کمی متفاوت نیز استفاده می شود.

در مباحث کلاسیک مُد، برخی از نظریه پردازان اروپایی، مانند جی سی فلوگل و فردیناند تونیس، به طور صریح و ضمنی استدلال کرده اند که منشا مُد آن از غرب بوده و یک محصول غربی است. فلوگل تفاوت بین لباس ثابت موجود در جوامع ساده و لباس مدرن را که در جوامع پیچیده یافت می شود، توضیح داد و نشان داد که لباس هایی که تغییر می کنند فقط در غرب به اصطلاح متمدن وجود دارد. بحث تونیس در مورد مُد در رابطه با آداب و رسوم اجتماعی بود و استدلال می کرد که مد از تمایل به ایجاد تمایزات اجتماعی ناشی میشود و این نشانه ای از ضعف آداب و رسوم سنتی در دنیای مدرن غربی است. چنین اظهاراتی این ایده را تقویت می کند که مُد برای اولین بار از غرب آغاز شده است. محققانی مانند سوزان بایزرمن، جوآن ایچر و کاترین سرنی معتقدند که مُد و لباس غربی به طور کلی از موقعیتهای ممتازی برخوردار بوده و بنابراین محققان غربی عموماً کمتر علاقه مند به لباس قومی یا پدیده های مختلف مد در فرهنگ های غیر غربی هستند.

بعلاوه، مُد و لباس فرهنگ های غیرغربی از اواخر قرن شانزدهم توسط محققان اروپایی به عنوان شواهدی تصویری از وجود افراد به اصطلاح عجیب و غریب و مرموز جمع آوری شده است و با آنها مانند دیگران رفتار می کند. لئو تیلور، مورخ انگلیسی لباس و پارچه، توضیح می دهد که در اواخر قرن نوزدهم، جمع آوری و بررسی لباس ها و زیور آلات بدن در رشته دانشگاهی در حال ظهور انسان شناسی گنجانده شد و اینها به عنوان مصنوعات فرهنگی، مانند ابزارها و سلاح ها مورد استفاده قرار گرفتند. با این وجود در قرن بیست و یکم، مطالعات تحقیقاتی و مجموعه های موزه ای پیرامون پوشش قومی محدود است. ضروری است که موزه ها در سراسر ایالات متحده و اروپا لباس و لباس فرهنگ های غیر غربی را جمع آوری و نگهداری کنند تا بتوان از آنها در مطالعات فرهنگ مواد بیشتر استفاده کرد. محققان در زمینه لباس و مُد باید بیشتر بر تکثر فرهنگی و چندفرهنگی تمرکز کنند و تحقیقات گسترده تری درباره پدیده های مُد غیرغربی برای گسترش بنیان فکری و گسترش جامعه تحقیقاتی انجام دهند که نیاز به فراگیری بیشتری دارد. همان طور که وبلن اشاره کرد، ماهیت مُد غربی تغییر و نو بودن است. برای اینکه چیزی دائماً جدید حفظ شود، باید مراحل تغییر را طی کند و اگر تغییر کند، همیشه جدید باقی می ماند. این تعصب غربی همچنان در مطالعات مُد و لباس یافت می شود. بسیاری از محققان مُد معتقدند که مُد محصول جامعه غربی است.

مفروضات مبتنی بر فرهنگ اروپا حتی در اصطلاحات استفاده شده یافت می شود. به گفته بایزرمن، آیچر و سرنی، کلمات دارای مفاهیمی هستند که ممکن است قبلاً با نژادپرستی و تعصبات آغشته باشد، و برای جلوگیری از قوم گرایی و تعصبات، پیشنهاد می شود از اصطلاحاتی مانند مکمل های بدن[۳] و اصلاحات بدن[۴] به جای اصطلاحاتی مانند حجاب و کیمونو، که از نظر فرهنگی پیامدهای خاصی دارند، و آنها بیشتر به دنبال یافتن مناسب ترین اصطلاح برای توصیف غیرغربی هستند. اصطلاح غیرغربی در حال حاضر دارای سوگیری است، به این معنی که غربی نیست و غرب را به عنوان استاندارد هنجاری قرار می دهد. اصطلاحات دیگر مانند لباس دهقانی و لباس قبیله ای دارای مفاهیم موقعیت اجتماعی فرومایه هستند و بنابراین مناسب نیستند. بی طرف ترین اصطلاحی که آنها ارائه می دهند لباس قومی است، که به این معنی است که فرد به یک گروه قومی تعلق دارد که در آن ارزش ها، هنجارها، سنت ها و اعتقادات در میان بسیاری از ویژگی های دیگر با اعضا مشترک است.

مطالعه آنها از اهمیت استفاده از اصطلاح صحیح یا مناسب و همچنین اهمیت درک تعصبات و تعصبات فرهنگی موجود در این اصطلاحات به ما اطلاع می دهد، بنابراین نتیجه گیری از هر تحقیق به همان اندازه که می تواند عینی باشد. همیشه عاقلانه است که از تعریف اصطلاحات و مفاهیمی که مطالعه می کنیم شروع کنیم تا ما، به عنوان محقق، بتوانیم در مورد اینکه آیا دقیقاً و به طور عینی معنی این کلمات را ارزیابی می کنیم، روشن و تأیید کنیم. ما علاوه بر پوشاندن بدن، با استفاده از مواد آرایشی، رنگ یا پودر، به پوست خود رنگ می زنیم و از طریق خال کوبی نیز رنگ و الگو را اعمال می کنیم. صاحبان و ناظران از طریق هر پنج حس بینایی، لامسه، بو، صدا و چشایی ویژگی های کل لباس هر فرد را درک می کنند. آنها توضیح می دهند که اصلاحات بدن تغییراتی در بدن است که مربوط به همه این پنج حس است در حالی که مکمل های بدن مواردی هستند که روی بدن قرار می گیرند، که اغلب توسط اروپایی ـ آمریکایی ها به عنوان قسمتی از لباس تصور می شوند.

مزایای این نظام طبقه بندی این است که:

  • احتمال استفاده از کلماتی را که ذاتاً مغرضانه هستند و یا حاکی از برتری فرهنگی هستند، کاهش می دهد، همانطور که معمولاً در هر زبان بومی اتفاق می افتد.
  • درک جزئیات اشکال فیزیکی لباس ها و شیوه های لباس و ارتباط این فرم با بدن مهم است. اصطلاحات خاص فرهنگی این اطلاعات را در بر می گیرد و وقتی از نظر فرهنگی استفاده می شود می تواند منجر به سوء برداشت شود.
  • رابطه بین پیچیدگی و جزئیات آشکار در هر مجموعه لباس و نقش یا آن عناصر لباس در ارتباط غیرکلامی در مورد هویت، فعالیت و روحیه خاص فرد پوشنده.

از دهه ۱۹۹۰، تغییر تدریجی اما خوش بینانه ای در دانشگاه از ارتباط مد با سبک زندگی نخبگان ثروتمند غربی به رفتار با مد به عنوان یک مفهوم خنثی از نظر فرهنگی و بدون مرز مشاهده شده است. جنیفر کریک، مورخ فرهنگی استرالیایی، استدلال میکند که مُد غربی منحصر به فرد نیست، و مُد به سادگی طراحان پاریس نیست بلکه متشکل از نظام هایی است که به یک شرایط اقتصادی یا فرهنگی خاص محدود نمیشوند و بسیاری از نظام های مُد دیگر در کنار هم زندگی و با مُد روز اروپا رقابت میکنند. به همین ترتیب، اوبری کانون، محقق کانادایی، همچنین استدلال میکند که مُد در فرهنگهای سنتی و غیرغربی نیز یافت می شود، اما ممکن است به همان اندازه یا با سرعت نسخه غربی مُد تغییر نکند. برای اینکه ادعا شود مُد در همه فرهنگ های بشری در غرب و غیرغرب به طور جهانی یافت می شود، لازم است دقیقاً تعریف کنیم که مُد چیست و جامعه شناسان چه شیوه هایی برای کشف منطقی تفسیر نظری و چارچوب مُد دارند.

 

نتیجه گیری

مرور برخی از گفتمان های کلاسیک و معاصر و مطالعات تجربی درباره مُد، زمینه را برای درک مد به عنوان یک موضوع مهم علمی و همچنین جامعه شناختی فراهم می کند. جامعه شناسان کلاسیک و معاصر درباره مُد در چارچوب نظری وسیع تری از فرهنگ و جامعه بحث کرده اند. علاوه بر این، قبلاً تصور می شد که مُد یک مفهوم غربی است، اما از دهه ۱۹۸۰، تعدادی از جامعه شناسان و محققان در سایر رشته های علوم اجتماعی، تحقیق درباره مُد به عنوان خاستگاه غربی آغاز کرده و تعریف جدیدی از مُد را مطرح می کنند.

منابع برای مطالعه بیشتر

  • Baizerman Suzanne, Joanne B. Eicher, and Catherine Cerny. “Eurocentrism in the Study of Ethnic Dress.” In The Visible Self: Global Perspectives on Dress, Culture, and Society, edited by Joanne B. Eicher, Sandra Lee Evenson, and Hazel A. Lutz, pp.97–۱۰۵. New York: Fairchild Publications, 2008 [1993].
  • Blumer Herbert. ““Fashion: From Class Differentiation to Collective Selection”.” The Sociological Quarterly ۱۰, no. 3 (1969): 275–۲۹۱.
  • Bourdieu Pierre. Distinction: A Social Critique of the Judgment of Taste. Translated by R. Nice. Cambridge: Harvard University Press, 1984.
  • Cannon Aubrey. “The Cultural and Historical Contexts of Fashion.” In Consuming Fashion: Adorning the Transnational Body, edited by Sandra Niessen and Anne Bryden, pp.23–۲۸. Oxford: Berg, 1998.
  • Carter Michael. “Fashion Classics: From Carlyle to Barthes”. Berg Fashion Library, ۲۰۰۳. DOI: http://dx.doi.org/10.2752/9781847888716.
  • Craik Jennifer. The Face of Fashion. London: Routledge, 1994.
  • Crane Diana. Fashion and Its Social Agendas: Class, Gender, and Identity in Clothing. Chicago: University of Chicago Press, 2000.
  • Crane Diana. ““Fashion Design as an Occupation”.” Current Research on Occupations and Professions ۸ (۱۹۹۳): ۵۵–۷۳.
  • Crane Diana. ““Globalization, Organizational Size, and Innovation in the French Luxury Fashion Industry: Production of Culture Theory Revisited”.” Poetics ۲۴ (۱۹۹۷): ۳۹۳–۴۱۴.
  • Crane Diana. ““Postmodernism and the Avant-Garde: Stylistic Change in Fashion Design”.” MODERNISM/modernity ۴ (۱۹۹۷): ۱۲۳–۱۴۰.
  • Davis Fred. Fashion, Culture, and Identity. Chicago: University of Chicago Press, 1992.
  • Eicher Joanne, and Sandra Lee Evenson. The Visible Self: Global Perspectives on Dress, Culture, and Society. ۴th edn. New York: Fairchild, 2014.
  • Flügel J. C. The Psychology of Clothes. London: Hogarth, 1930.
  • Kawamura Yuniya. “Fashion-ology: An Introduction to Fashion Studies”. Berg Fashion Library, ۲۰۰۴. DOI: http://dx.doi.org/10.2752/9781847888730.
  • König René. A la Mode: On the Social Psychology of Fashion. New York: Seabury Press, 1974.
  • Lipovetsky Gilles. The Empire of Fashion. Translated by Catherine Porter. Princeton, NJ: Princeton University Press, 1994.
  • Niessen Sandra, and Anne Brydon. “Introduction: Adorning the Body.” In Consuming Fashion: Adorning the Transnational Body, edited by Sandra Niessen and Anne Brydon, pp.ix–xvii. Oxford: Berg, 1998.
  • Simmel Georg. ““Fashion”.” The American Journal of Sociology LXII, no. 6 (May 1957 [1904]): 541–۵۵۸.
  • Spencer Herbert. The Principles of Sociology, Volume II. New York: D. Appleton and Co., 1966 [1896].
  • Taylor Lou. Establishing Dress History. Manchester: Manchester University Press, 2004.
  • Tönnies Ferdinand. Community and Society. Translated by Charles P. Loomis. New York: Dover Publications, 2003 [1887].
  • Tönnies Ferdinand. Custom: An Essay on Social Codes. Translated by A. F. Borenstein. New York: Free Press, 1961 [1909].
  • Veblen Thorstein. The Theory of the Leisure Class: An Economic Study of Institutions. London: Allen and Unwin, 1957 [1899].
  • Wilson Elizabeth. Adorned in Dreams: Fashion and Modernity. Berkeley: University of California Press, 1985.

پی نوشت

[۱] . نظریه ای در حوزه مُد هست که جریان های مُد به طور عمودی از طبقات بالا به سمت طبقات پایین حرکت می کنند و به عبارتی هر طبقه اجتماعی تحت تاثیر طبقه اجتماعی بالاتر است.

[۲]. class-differentiation

[۳]. body supplements

[۴]. body modifications