انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

مدرن‌سازی، ملی‌گرایی و نژادگرایی در ترکیه

مورات ارگین برگردان یوسف سرافراز

در ایالات متحده، برتری [نژاد] سفید تداعی‌گر تاریخ طولانی برده‌داری، خاطرات آن، جیم کرو و تجدید حیات کنونی نژادپرستی است. در دیگر قسمت‌های جهان، ایده سفیدبودن میان‌دار بحث و جدل‌های بسیار متفاوتی است. در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، کارگزاران مدرن‌‌سازی از ایران تا افغانستان، و از ژاپن تا ترکیه به علم نژادی غربی روی آوردند تا از آن مبنایی برای آن دسته از کوشش‌هایشان بسازند که به دنبال پذیراندن سفیدبودن ملت‌هایشان از دید غربی‌ها بود، [تا به واسطه‌ی آن] اعتماد به نفسی را که مردم‌شان در مبارزات ضداستعماری بسیار به آن نیازمند بودند، تزریق کنند، و تلاش‌شان برای متمدن‌شدن را با صلاحیت‌های نژادی تقویت کنند. هنگامی که علم نژادی به دنبال طبقه‌بندی جهان به نژادهای برتر غرب و نژادهای مادون دیگر بخش‌های جهان بود، کارگزاران مدرن‌سازی سراسر جهان به این احکام علمی به منزله‌یاعتباری برای کمپین‌هایشان توسل جستند. مورد ترکیه به خاطر بزرگی دامنه کمپین سفیدبودن جالب توجه است.
در ۱۹۰۹ دادگاه منطقه‌ای ایالات متحده در شهر سینسیناتی تصمیم‌گیری راجع به اینکه «آیا یک شهروند ترکیه‌ای بایستی به عنوان یک فرد سفید شهروندی بگیرد» را شروع کرد. نیویورک تایمز این طرح دعوی را، بدون توجه به این که شاکی‌ای که این دعوی را اقامه کرد یک ترک بود، پوشش داد. تایمز این پرسش را طرح کرد: «آیا یک ترک سفید است؟» و پاسخ داد هم بله هم خیر. تایمز گزارش داد که «ترک‌های اصیل زرد یا از نژاد مغولی بودند و آن‌ها مردمانی بی‌رحم و قتل‌عام‌کننده هستند… اما همچنین آن‌ها اروپایی هستند، به همان ترتیب که مردمان «سفید» هان‌ها، فنلاندی‌ها و قزاق‌ها هستند».این پرسش که آیا جهان مردمان ترک را سفید می‌داند، و پاسخ‌های غیرقطعی به آن، به پیش‌بردکوشش‌های مدرن‌سازی ترکیه کمک کرد، و همچنین به پشتیبانی دولت از روایت‌های خاصی از هویت ملی و، برای دهه‌ها، حضورشان در آموزش منجر شد.
تقریبا ۲۰ سال بعد، در ۱۹۲۸، مصطفی کمال آتاتورک، بنیان‌گذار بزرگ مدرن‌سازی جمهوری ترکیه، با پرسش سفیدبودن مواجه شد. آفت اینان ، دخترخوانده آتاتورک، یک کتاب جغرافیای فرانسوی را به آتاتورک نشان داد و از او پرسید آیا، آن‌چنان که کتاب می‌گوید، ترک‌ها از نژاد زرد هستند. پاسخ او: «نه، چنین چیزی نمی‌تونه باشه. بیا خودمون رو به اون مشغول کنیم. تو روی این مساله کار کن». اینان فقط ۲۰ سال داشت. با این حال، با سپردن وظیفه‌ی یافتن خاستگاه‌های ترک‌ها به اینان، آتاتورک از او یک مدافع سفیدبودن ترک‌ها ساخت که پشتیبانی دولتی را هم داشت.
حکومت ترکیه او را به دانشگاه جنوا در سوئیس فرستاد تا زیر نظر اوژن پیتار (۱۸۶۷- ۱۹۶۲)، انسان‌شناس شناخته‌شده که نظر مساعدی به ایده سفیدبودن ترک‌ها داشت، در رشته تاریخ دکتری بگیرد. اینان بعدها گزارش کرد که بی‌اعتقادی او به ادعای پژوهشگر سوئیسی که ترک‌ها را جزء نژاد زرد می‌دانست، دو منبع داشت:
«بر پایه تصاویر و اطلاعات]در کتاب او[، من به دنبال ]پوست رنگی مردم[می‌گشتم و متوجه شدم که ]اطلاعات این کتاب[ با واقعیت همخوانی نداشت… من همچنین در آن زمان کتاب پروفسور پیتار به نام نژاد‌ها و تاریخ (۱۹۲۴) را خریده بودم. شواهد موجود در این کتاب با کتاب جغرافیای او مطابقت نداشت».
]پایان‌نامه[دکتری اینان در جامعه‌شناسی، که در ۱۹۳۹ تکمیل شد، مشخصه‌های جسمانی ۶۴ هزار ترک را بررسی کرد. او از داده‌های پیمایش‌اش استفاده کرد تا استدلال کند که ترک‌ها سفیدبودند.
بنابراین جستجو برای سفیدبودن ترک‌ها آغاز شد. این جستجو میان علم و علمی-تخیلی در رفت و آمد بود، حفاری جمجه‌ها، جستجوی اسناد تاریخی، تحلیل گروه‌های خونی و مطالعه‌ی زبان‌های باستانی. در این میان، تلاش برای به اثبات رساندن ترک‌ها به مثابه مهد تمدن جهانی، تعدادی از باستان‌شناسان ترک را به بررسی قاره‌ی اسطوره‌ای غرق‌شده‌ی «مو» سوق داد. آن‌ها امیدوار بودند که «مو» چیزی را که آن‌ها به عنوان خاستگاه‌های ترکی تمدن مایا به آن معتقد بودند، اثبات کند. محققان ترک در رشته‌های متنوعی – تاریخ، انسان‌شناسی، باستان‌شناسی- به دنبال نشان دادن این بودند که غرب (و کل جهان) تمدن‌اش را به ترک‌های باستان مدیون است. هم ترکیه‌ای‌هاو هم غربی‌ها بایستی متقاعد می‌شدند.
حکومت ترکیه به منظور چیره شدن بر پیش‌داوری‌های غربی، نظام آموزشی را با استفاده از سلاح علم خود غرب نوسازی کرد. آن‌ها محققان غربی را به ترکیه دعوت کردند، و دانشجویان را برای تحصیل در خارج از کشور به دانشگاه‌های برجسته، اغلب اروپایی، فرستادند. کارگزاران مدرن‌سازی ترک معتقد بودند که واردات علم و مدرنیته از غرب در حقیقت بازپس‌گرفتن چیزی است که خاستگاهش ترکی بوده است.
گذشته از این، بحث در باب سفیدبودن ترک‌ها در قرن نوزده هم ظهور کرده بود. روشنفکران ملی‌گرا در سال‌های پس از ۱۸۳۹، که با صدور فرمان سلطنتی برای مدرن‌سازی امپراطوری عثمانی مشخص شدند، کمپین‌های کوچک مقیاس سفیدبودن را در امپراطوری توسعه دادند. امپراطوری عثمانی بر جمعیت‌های بزرگ غیرترک و غیرمسلمان،به ویژه در اروپای شرقی، حکم می‌راند. تا شروع قرن بیستم، نیمی از جمعیت استانبول، پایتخت امپراطوری، غیرمسلمان بودند. در چنین جامعه‌ی ناهمگونی، ایده ترک بودن به مثابه هویت مشترک تنها در قرن هجدهم ظهور کرد. این ایده تا حدودی واکنشی بود به ادعاهای جدید ملی‌گرایی‌های‌ یونانی‌، بلغاری‌ و عربی‌ که در بخش‌هایی از امپراطوری عثمانی سر برآورده بودند.
واکنش ترک‌محوری عثمانی به شدت از خارج،به ویژه از شرق‌شناسان اروپایی، متأثر بود. یکی از آن‌ها، نویسنده فرانسوی لئون کآن (۱۸۴۱- ۱۹۰۰)، در سخنرانی‌اش با عنوان «زندگی و مهاجرت‌های پیشاتاریخی مردمان ترک» (۱۸۷۳) ادعا کرد که ترک‌ها اروپایی‌های بومی هستند. در ۱۹۳۰، تنها دو سال بعد از تکاپوی جستجوگرانه‌ی اینان، کارگزاران مدرن‌سازی ترجمه‌ای ترکی از سخنرانی کوآن را منتشر کردند. اینان مقدمه‌‌ای بر آن نوشت: «این ترک‌ها هستند که تمامی تمدن‌های باستانی را بنا نهاده‌اند».
امپراطوری عثمانی با طرفداری از آلمان وارد جنگ جهانی اول شد. شکست در جنگ به سرنگونی امپراطوری، و ظهور جمهوری ترکی منجر شد. از دهه ۱۹۳۰، اصلاح‌گران ترک تاکید بر نیاز به دگردیسی عمیق فرهنگی را آغاز کردند. در اروپا و ایالات متحده، تصویر «ترک مخوف »قدرت مردمی واقعی‌ای را در خود حمل می‌کرد. چستر توبین، مربی آمریکایی که تیم دوی المپیک ترکیه را در ۱۹۲۴ مربی‌گری می‌کرد، در خاطراتش نوشت: «کلیشه اروپایی «ترک مخوف» با خاتمه جنگ جهانی اول به سرعت در اذهان آمریکایی‌ها حک شد». تصور «ترک مخوف» میراث دستکاری حکومت عثمانی در جمعیت اقلیت غیرمسلمان و دعاوی ملی‌گرایانه آن‌ها بود. این تصور همچنین ناشی از درگیری‌های وحشیانه میان ترک‌های مسلمان و جمعیت غیرمسلمان طی سال‌های پرآشوب و بهم ریخته‌ی جنگ جهانی اول بود.
آمریکایی‌ها و اروپاییان تمایل داشتند تا تفاوت‌های میان مردمان و جوامع را در ]قالب[ اصطلاحات نژادی بفهمند. در اذهان آن‌ها، خصوصیت‌های تمدنی و نژادی عمیقاً با هم مرتبط بودند. به همین خاطر است که کارگزاران مدرن‌سازی ترکیه‌ای اروپایی‌بودن و سفیدبودن ترک‌ها را مطرح می‌کنند.آن‌ها این تفکر را به مثابه ابزاری برای هدف‌شان می‌بینند، راهی برای اعتبار بخشیدن به اهداف اصلاح‌گرانه‌شان: ساخت یک کشور همگون از حیث قومی، غربی‌سازی آن به واسطه دگردیسی فرهنگی، و تأکید بر این که ترک‌ها صاحبان حقیقی تمدن غربی هستند.
به‌نژادی به شکل‌‌گیری ملی‌گرایی ترکیه‌ای، همچنان که در بسیاری از کشورها، کمک کرد. به‌نژادی شبه‌علمی بود که از طریق دستکاری تطور انسان، بازتولید نژادهای برتر و جلوگیری از رشد نژادهای مادون را تشویق می‌کرد. این جنبش در رژیم نازی آلمان به تجلی و نتایج فاجعه‌بارش رسید. برخی از محققان ترکیه‌ای در پی این بودند تا دعاوی‌ تمدن ترکی باستان را بر پایه‌ی به ظاهر علمی زیست‌شناسی به‌نژادی قرار دهند. با این حال، اصل به‌نژادی نیمه‌ی نخست قرن بیستم برتری سفید را به اروپایی‌ها منتسب کرد، و ترک‌ها را در دسته‌ی نژادهای مادون طبقه‌بندی کرد. ملی‌گرایان ترک اشتیاق داشتند تا این طبقه‌بندی را از طریق پژوهش علمی تغییر دهند.
به‌نژادی بیشترین تأثیرش را در آمریکای شمالی و اروپا به دست آورد، اما به‌نژادگرایان برجسته ترکیه‌ای هم حمایت عمومی‌شان را ابراز داشتند. سعدی ایرماک (۹۰ – ۱۹۰۴) برجسته‌ترین آن‌ها بود. ایرماک پس از آموزش در پزشکی و زیست‌شناسی در برلین، زمانی که در سال ۱۹۳۳ استاد فیزیولوژی دانشگاه استانبول شد، شروع به ترویج و مردمی‌کردن به‌نژادی کرد. ایرماک برخلاف یک شخصیت دانشگاهی گوشه‌گیر، به شکل گسترده‌ای از رسانه‌های مردمی، همچون مقاله‌های روزنامه‌ها، گفتگوهای عمومی و کتاب‌ها، استفاده کرد تا دانش به‌نژادی را مردمی و عمومی کند. ایرماک هرگز شیفتگی‌اش به سیاست‌های عقیم‌سازی و نابودسازی نازی‌ها را پنهان نکرد، او هولوکاست را به منزله‌ی گسترش حکومت منطقی در برابر اختلاط نژادی می‌دانست. او در دهه ۱۹۷۰، برای دوره‌ی کوتاهی به عنوان نخست وزیر ترکیه خدمت کرد.
دیگر محققان برجسته ترکیه‌ای به‌نژادی هم تلاش می‌کردند تا این نهضت را عمومی و مردمی کنند. روزنامه‌ها مقالاتی با عنوان‌هایملهم از به‌نژادی منتشر می‌کردند، همچون «آیا دیوانه، ناتوان ذهنی و علیل بایستی عقیم شوند؟». در حالی که به‌نژادگرایان ترکیه‌ای تلاش می‌کردند تا سفیدبودن و اروپایی‌بودن تمدن‌شان را به اثبات برسانند، هیتلر درباره نژاد برتری خیال‌پردازی می‌کرد که خود را در خدمت آن چیزی که او به عنوان بداخلاقی و بی‌رحمی اسلامی می‌دید، قرار می‌داد. آلبرت اسپیر، وزیر تسلیحات نازی، در خاطراتش نوشت که هیتلر بی‌رحمی ترک‌های مسلمان را تحسین می‌کرد. هیتلر آرزو می‌کرد ترک‌ها اروپا را فتح کرده بودند و قاره را به اسلام درآورده بودند. او یک نژاد برتر از «آلمانی‌های اسلامی‌شده» را تصور می‌کرد که می‌توانستند محدودیت‌های اخلاقی مسیحیت را دور بزنند. برهمین اساس است که علم نژادی می‌تواند معتقدان خودش را به مجموعه‌استنتاجاتی در باب خروجی‌های سیاسی مرجح یا مطلوب سوق دهد.
تکاپوی جستجوگرانه‌یترکیه‌برای سفیدبودن به درجات خارق‌العاده‌ای رسید و جهش‌های به راستی خلاقانه‌ای به دست آورد. این جستجو مجموعه گسترده‌ای از رشته‌ها را درگیر کرد، باستان‌شناسی، انسان‌شناسی، تاریخ، پزشکی و جغرافیا، همگی در تلاش برای «کشف» ماهیت ارزشمند باستانی سفیدبودن در تاریخ ترکی. یکی از مهم‌ترین نقاط عطف در این کمپین در سال ۱۹۳۲ رخ داد، در نخستین کنگره ترکیه‌ایرشته تاریخ در استانبول.
معلمان دبیرستان در کنار اساتید دارالفنون، قائم مقام دانشگاه سلطنتی و برخی اعضای پارلمان در کنگره حضور داشتند.کنگره‌ی تاریخ پیش‌نمایشی از ایده‌هاییبود که در بازسازی قریب‌الوقوع دانشگاه سلطنتی به دست رژیم آتاتورک قرار داشتند، تا این دانشگاه را به کمپین علمی سفیدبودن نزدیک‌تر کنند. محدود کردن دانشگاه همچنینبه معنای اخراج تعداد زیادی از اساتید و استخدام محققان آلمانی‌ای بود که از دست آزار و اذیت‌های رژیم نازی فرار کرده بودند.
وزیر آموزش در سخنرانی افتتاحیه‌اش، دو هدف را برای کنفرانس برشمرد: آموختن ریشه‌های تمدن ترکی و تصحیح دش‌بازنمایی‌های غربی از ترک‌ها. او ادعایی کلی و نسنجیده درباب تاثیر ترک‌ها بر تاریخ تمدن‌های جهانی مطرح کرد: «ترک‌ها … جوهره‌های تمدن‌های چینی و هندی در آسیا، تمدن هیتی‌ها در سرزمین بابرکت‌شان آناتولی، تمدن‌های سومری و عیلامی در بین‌النهرین و در نهایت تمدن‌های مصری، مدیترانه‌ای و رومی را فراهم کردند. آن‌ها اروپا را، تمدن بلند مرتبه‌ای که ما امروزه بر آن ارزش می‌گذاریم و از آن تبعیت می‌کنیم، از زندگی غارنشینی در روزگاران گذشته نجات دادند».
نفر بعدی که روی صحنه رفت اینان بود که بر سفیدبودن ترک‌ها تاکید کرد: «مشخصه‌ی بارز این نژاد آسیای مرکزی کوتاه‌سری است، شکل جسمانی آن، برخلاف افسانه‌های ساختگی، متناسب است؛ و پوست آن هیچ ارتباطی با رنگ زرد ندارد، بلکه اساساً و کلاً سفید است».
اینان سوگند خورد تا از آخرین علوم غربی استفاده کند تا خلوص نژادی ترک‌ها را نشان دهد، تا این «افسانه‌های ساختگی» محققان غربی درباره آسیایی بودن ترک‌ها را براندازد.
در این کنفرانس استیلای اینان بر کمپین ملی‌گرای ترکیه‌ای برای سفیدبودن مشخص شد. او ۲۴ ساله بود و اعتباری به عنوان یک محقق نداشت. اما زمانی که دو نفر از اساتید نقد ظریف و پوزش‌طلبانه‌ای از پایه‌های تجربی نظریه جدید سفیدبودن مطرح کردند، اینان خود رهبری سرکوب مخالفت تجربی آن‌ها را بر عهده گرفت. این دو مخالف، محمد فؤاد کوپرولو (۱۸۹۰ – ۱۹۶۶) و زکی ولیدی توگان (۱۹۸۰ – ۱۹۷۰)، هر دو استاد تاریخ، بودند. مخالفت اصلی‌شان این بود که دعاوی کمپین سفیدبودن از شواهد پیشی گرفته است. آن‌ها می‌گفتند که محققان به شواهد بیشتری نیاز دارند تا برخی از دعاوی‌ای که کنفرانس تلاش داشت تا آن‌ها را اقامه کند، اثبات کنند.مخالفت کوپرولو، که از محققی که تاریخ عثمانی را با استفاده از تحلیل موشکافانه‌ی موارد آرشیوی مطالعه کرده بود بر می‌آید، سلسله‌ای از تکذیب‌ها و پوزش‌های نافرجام را به دنبال داشت.
بار دیگر اینان بود که ابتدا انتقاد می‌کرد. قدرت سیاسی او کوپرولو را مجبور کرد تا، در حالی که به وجود یک کژفهمی اعتراض می‌کرد، روی صحنه بیاید.با اتکا به پشتیبانی احتمالی اینان، محقق دیگری هم که عضو انجمن تازه تاسیس تاریخ ترکیه‌ای بود کوپلرولو را به چالش کشید، در حالی که او دوباره مدعی کژفهمی بود.همین منتقد دوباره پشت تریبون حاضر شد، که دعوت کوپرلو به احتیاط علمی را با شدت بیشتری رد می‌کرد. حضار تحقیر کوپرولو را با تشویق همراه کردند و او مجبور شد تا دوباره پوزش بخواهد.
توگان دومین منتقد پایه‌های علمی کمپین سفیدبودن بود؛ مورخ و چهره‌ای مهم در ملی‌گرایی ترکیه. ارائه‌ی رسیت گلیپ با عنوان «نگاهی کلی به تاریخ نژاد و تمدن ترکی» توگان را به واکنش واداشت. نقد توگان، دوباره، به غیاب داده‌ها برای پشتیانی از تعمیم‌دهی‌های گسترده در باب تمدن پیشرفته پیشاتاریخی ترکی مربوط بود. با این حال، این گلیپ بود، و نه توگان، که از مساعدت سیاسی بهره‌مند بود و در واقع، در سال ۱۹۳۳ تا وزیری آموزش ترکیه هم نزدیک شده بود. بر همین اساس، گلیپ نوسازی دانشگاه سلطنتی، دارالفنون، در دانشگاه استانبول را سرپرسی کرد. توگان هم در نخستین کنگره ترکیه‌ای تاریخ در انظار عموم احساس شرمندگی کرد. گلیپ ردیه‌ای طولانی بر دعاوی توگان ارائه داد، و با به چالش کشیدن شخصیت توگان آن را به پایان برد: «دوستان عزیز، بسیار شاکرم که دانشجویی در مقابل تریبون زکی ولیدی در دانشگاه وجود ندارد». با سلاخی اعتبار و شهرت علمی‌اش، توگان از پست‌اش در دانشگاه، حتی پیش از اینکه کنفرانس پایان یابد، استعفا داد.
گالیپ در سخنرانی‌اش، شاهدنمونه‌ای جالب توجه و ویژه ارائه کرد: خود شرکت‌کنندگان در کنفرانس. گالیپ پس از نقد محققی غربی به خاطر طبقه‌بندی ترک‌ها درون نژاد زرد، به حضار گفت گفتگوی علمی را برای دقیقه‌ای کنار بگذارند و به یکدیگر نگاه کنند. او گفت «بدون کمترین شکی برای آن‌هایی که به عنوان بخشی از نژاد ترکی در این‌جا حاضراند نگاه کردن به یکدیگر برای رد این نظریه طبقه‌بندی کافی است».
چنین شیوه‌هایی، متدهای علمی کمپین سفیدبودنترکیه‌ای بود. اما فرض‌ها و استنباط‌های آن‌ها به صورت گسترده‌ای متداول بود. دونالد ای. وبستر، ترکوفیل و دیپلمات آمریکایی، نه سال را در ترکیه گذراند، در سال ۱۹۳۹ نوشت: «حتی افرادی هستند که انتظار یافتن جمعیتی آفریقایی‌چرده دارند، تعدادی سیاه در ترکیه هستند، اما نه آن قدری که در مینه‌سوتا هستند».
از اوایل دهه ۱۹۳۰، تا دو دهه‌ی بعد، کارگزاران مدرن‌سازی نخبه ترکیه‌ای از طریق آموزش همگانی و کمپین‌های سوادآموزی شروع به آموزش عظمیت و فرهی‌شان به جمعیت دهقانی کردند. متن کلیدی این کوشش‌ها «موضوعات کلیدی تاریخ ترکیه» (۱۹۳۱) بود، که اینان یکی از نویسندگانش بود. تنها ۱۰۰ نسخه از این کتاب کوچک، که استدلال‌ها و موضوعات محوری آموزش عمومی دولت را عرضه می‌کرد، منتشر شد، اما این کتاب به منزله طرح اولیه‌ای برای مدرن‌سازی ترکی آموزش درآمد. کتاب با حمله به علم غربی به خاطر تصورات نادرست‌اش درباره ترک‌ها آغاز می‌شد. این کتاب این هدف را برای خود تعیین کرده بود تا «با آشکار کردن اسرار نبوغ و خصایص ترکیه‌ای، تخصص و توانایی ترک‌ها را به خودشان نشان دهد، و نشان دهد که پیشرفت ملی‌مان با ریشه‌های عمیق نژادی مرتبط است».
«موضوعات کلیدی تاریخ ترکیه» پاره‌ای ادعاهای جالب توجه و اوهامی را طرح کرد که راه‌شان را به برنامه آموزشی مدارس باز کردند، و جای پای خود را در میان معلمان و محققان ترکیه‌ای به منزله راست‌کیشی استوار کردند. این ادعاها عبارت بودند از: ۱- ترک‌ها نژاد سفید اصیل هستند؛ ۲- ترک‌ها نوادگان تمدنی باستانی در آسیای مرکزی هستند که قدیمی‌ترین و پیشرفته‌ترین تمدن در جهان است؛ ۳- ترک‌ها هنگامی که از آسیای مرکزی، وطن اسطوره‌ایشان، مهاجرت کردند، تمدن را در دیگر قسمت‌های جهان گستراندند؛ ۴- هنگامی که آن‌ها با دیگر نژادها رویارو می‌شدند، ترک‌ها آن‌ها را ]با خود[ همگون و ترکی می‌کردند.
این مورد آخر نمونه معوج جالبی از قانون نژادپرستانه یک قطره در ایالات متحده بود که به موجب آن هر فردی با هر «خون» سیاهی، سیاه است. در مدل ترکیه‌ای، اختلاط نژادی نژاد «برتر» را پست نمی‌کند. بلکه در عوض، نژادهای «مادون» را ترقی می‌دهد و همگون ]با نژاد برتر[ می‌کند. مردم ترکیه آموختند که مهد سفیدبودن و تمدن غربی در آسیا یافته شده است. فیلسوف آمریکایی جان دیوی (۱۸۵۹ – ۱۹۵۲) در سال ۱۹۲۴ برای نوشتن گزارشی درباره آموزش از ترکیه بازدید کرد و به طعنه نوشت: «پارادوکسیکال است که برای ملتی به منظور اینکه اطمینان حاصل کند اروپایی است، پیوستن به آسیا ضرورت دارد».
کارگزاران مدرن‌سازی ترکیه‌ای در نظر شرق‌محورانه به آسیا برای یافتن شواهدی از دست‌آوردها و توانایی‌ها که معتقد بودند آن‌‌ها را سفید و اروپایی می‌سازد، پارادوکسی نمی‌دیدند. اما این کارگزاران مدرن‌سازی نسبت به اسلام به شکل قابل ملاحظه‌ای بی‌تفاوت و بی‌اعتنا بودند. آن‌ها ترجیح دادند دست‌آوردهای تمدنی – نوشتن، استخراج و ذوب فلز، حق رأی زنان و غیره- را شناسایی کنند و ریشه‌های ادعایی ترکی آن‌ها را پی گیرند. آن‌ها مدرن‌سازی را به مثابه یک مشخصه جمعی می‌دیدند که در هویت‌های نژادی نهفته‌شده است و به سوی یک جامعه پیشرفته و همگون حرکت کردند. اما، اسلام جذابیت خاصی نداشت. آن‌ها اسلام را به منزله یک نیروی فاسدکننده‌ی تمدن ترکیه‌ای دیدند که بعدها و «از بیرون» آمده است.
کارگزاران مدرن‌سازی ترکیه‌ای به وارونه‌سازی طبقه‌بندی‌های نژادی غربی دست زدند. در برخی سطوح آن‌ها فهمیدند که علم نژادی برساختی انسانی در خدمت اهداف سیاسی بود. با این حال، آن‌ها همچنان از آن برای معرفی خودشان به مثابه خالق برتر تمدن انسانی استفاده کردند. این کمپین‌ها و کوشش‌های آموزشی برای دهه‌ها، حداقل تا اواسط قرن بیستم، در ترکیه از اعتبار برخوردار بود. همچنین آن‌ها نشان عمیقی در هویت جمعی این کشور برجای گذاشته‌اند.
اثرات کمپین ترکیه‌ای نژاد-علم تا دهه ۱۹۹۰ با اصلاح واقعی‌ای مواجه نشد. اندک دهه‌ها‌ی گذشته شاهد ظهور علاقه به تاریخ عثمانی و اسلامی و نوستالژی نسبت به آن‌ها بوده است. این نکته خود را به واسطه محبوبیت محصولات و تجربه‌های مرتبط با عثمانی، خوش‌نویسی و آشپزی عثمانی و حمام ترکی، نشان می‌دهد. همچنین دولت ترکیه مسیر بسیار متفاوتی از نیمه قرن بیستم که با پیگری سفیدبودن و غربی بودن مشخص می‌شد، پی گرفته است. دولت ترکیه گذشته عثمانی خود را پذیرفته است و این تغییر را در سیاست خارجی با روابط قوی با خاورمیانه و جهان اسلام، به قیمت از دست دادن اتحادهای سابقاً نزدیک با غرب، نشان دادهاست.
یکی از نقاط عطف این چرخش در سال ۱۹۸۸ بود، هنگامی که تورگوت اوزال رئیس جمهور ترکیه نمایشگاه –موزه‌ای را در لندن به نام سلیمان محتشم، یکی از سلاطین عثمانی، افتتاح کرد. این نمایشگاه، این سلطان را ستایش و تجلیل کرد و به علاقه فراوان رسانه‌های ترکیه‌ای به میراث عثمانی منجر شد. به یک معنی، «عثمانیا» در ترکیه معاصر به عنوان یک واکنش پوپولیسی به سنت طولانی مدرن‌سازی، که توسط نخبگان قدرتمند سکولار از بالا اعمال شد، ظهور کرد. کمپین سفیدبودن که همگام با مدرن‌سازی پیش می‌رفت، امپراطوری عثمانی را به مثابه انحرافی در تاریخ طولانی ترکیه‌ای انکار می‌کرد. امروز ظهور «عثمانیا» از گذشته‌ی عثمانیایی اعاده حیثیت می‌کند، و ریشه‌های هویت ترکیه‌ای را در آن می‌جوید. در ترکیه‌ی امروز، این ایده که ترک‌ها نوادگان عثمانی‌ها هستند چیره است؛ تا اینکه تمدن پیشاتاریخی برتری در آسیای مرکزی.

نویسنده: مورات ارگین (Murat Ergin) دانشیار جامعه‌شناسی دانشگاه کوچ در استانبول.
منبع: ایان (aeon.co)
عکس: پوستری از کمال آتاتورک در ورودی خانه‌ای در چشمه، ترکیه. عکس از آلفردو دماتو.