انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

مدرسه بدون زبان، دانشگاه بدون فرهنگ، موسسه بدون زبان آموز!

گفتگو با الناز خسروانی/ سعیده بوغیری

خانم الناز خسروانی، سرپرست گروه زبان فرانسه یکی از موسسات آموزش زبان خارجی در تهران است. ایشان دانشجوی دوره دکترای آموزش فرانسه و صاحب تجربیاتی چندین ساله در این زمینه است. در جلسه ای دوستانه به گفتگو با ایشان درباره برخی مسائل آموزش زبان فرانسه در ایران از جمله جایگاه آموزش فرهنگ در آموزش زبان، پایه زبانی دانش آموزان در مدرسه، دانشگاه و موسسه و برخی عوامل موثر در این آموزش نشستیم.

خانم خسروانی عزیز، با سپاس فراوان از شما برای قبول دعوت به این مصاحبه آنهم در این شرایط پرمشغله ای در آن قرار دارید. گفتگوی ما به بررسی مسائل آموزش زبان فرانسه در ایران اختصاص دارد. همانطور که می دانید دپارتمان های زبان فرانسه در ایران یا اغلب ادبی هستند یا زبان شناختی و در موارد محدودی نیز ترجمه. از سوی دیگر، هماهنگ کردن دپارتمان ها به منظور انجام کارهای بین رشته ای، با توجه به ساختار بوروکراتیک و نیز تمایلات فردگرایانه شدید در ایران، خود یک معضل است. به این ترتیب دانشجویان اغلب مجبور می شوند برای نگارش پایان نامه کارشناسی ارشد، یا به همان گرایشی که تاکنون دنبال کرده اند بسنده کنند یا اینکه با دشواری فراوان سعی کنند اساتیدی از دپارتمان های دانشکده های مختلف را برای هدایت پایان نامه شان در کنار هم قرار دهند. درحالیکه با نیم نگاهی به دانشگاه های خارجی و از جمله فرانسوی، به روشنی شاهد تنوع فراوان در گرایشات مختلف و بین رشته ای هستیم. با این اوصاف به نظر شما برای بررسی مسائل آموزش زبان فرانسه در ایران از کجا باید شروع کرد؟

ببینید چون پایان نامه من به روشهای تدریس اختصاص دارد، به نظرم برای بررسی یک موضوع بد نیست کمی از آن فاصله بگیریم. یعنی ذره بین خود را کمی دورتر بگیریم و اصلا به پایه زبان آموزی بپردازیم. در حال حاضر مهمترین مساله ما پایه زبانی شاگردانست که اغلب ضعیف است. زبان آموزان وارد هر رشته ای که بخواهند بشوند، اغلب پایه زبانی ضعیفی دارند که مانع ورود قوی آنها به دروس تخصصی می شود. بنابراین یادگرفتن پایه یک زبان و از جمله فرانسه، از اهمیت اولیه برخوردار است. آنها باید سرچشمه و ریشه زبان را بدانند و پس از آنست که می توانند به رشته های تخصصی شان بپردازند.

حق با شماست. این نکته ایست که اساتید دیگر نیز به آن اشاره کرده اند. اما ما در کشورمان زبان آموزی را اصولا از دوره راهنمایی و دبیرستان آنهم در مورد انگلیسی شروع می کنیم، درحالیکه با زبان فرانسه تازه در دانشگاه آشنا می شویم. چطور باید این پایه را تقویت کرد؟

روزی در یکی از برنامه های رادیویی درباره زبان آموزی، خانمی از این شکایت داشت که فرزندش که به مدرسه ای غیرانتفاعی می رود و هزینه کلانی از این بابت برای او پرداخته می شود، در زبان خارجی پایه خوبی ندارد. کارشناس برنامه این طور پاسخ داد که “پس جای کلاس های زبان کجاست؟” اگر قرار باشد در مدرسه همه چیز به دانش آموزان آموخته شود، کلاس های زبان باید تعطیل شود. من هم به شاگردانم این طور جواب می دهم که شما که در دانشگاه زبان فرانسه را آغاز می کنید و پایه قبلی ندارید، باید توجه داشته باشید در یک دپارتمان آموزشی، سیلابس مشخصی برای آموزش در زمانی معین وجود دارد که اغلب اوقات این سیلابس از زمان منظورشده سنگین تر است. بنابراین با وجود اینکه استاد قلبا می خواهد همه چیز را به زبان آموزان منتقل کند، اما عملا فرصت کافی برای انجام این کار ندارد. هفته ای ۴ واحد درس یعنی ۴ ساعت یا به بیان دقیق تر ۳ ساعت. هفته ای ۳-۴ ساعت به کجا می رسد؟ پس می بینیم با وجود اینکه شاید در اینجا به نظر برسد تبلیغی برای کلاس های زبان صورت می گیرد، اما واقعیت قضیه همین است. شاید در بعضی کشورها این طور نباشد، مثلا در دبیرستان زبان خارجی به خوبی تدریس شود. اما ما در شرایط متفاوتی زندگی می کنیم و باید با ساختار آموزش و پرورش فعلی مان کنار بیاییم. از این رو امروز کلاس زبان یک الزام است.

بیشترین دسته زبان آموزان موسسات را چه گروه هایی تشکیل می دهند؟

زمانی مهاجرین بیشترین زبان آموزان موسسات را تشکیل می دادند. در حال حاضر به این خاطر که شاید بسیاری از آنها مهاجرت کردند و از سوی دیگر، شرایط مهاجرت دشوارتر شده، علاقمندان بزرگترین دسته زبان آموزان را تشکیل می دهند. مهاجرت زمانی مثل موج وارد کشورمان شد و همه گروه ها را به سمت خود کشید. هرکسی با هر مدرک و رشته تحصیلی سعی داشت زبان بخواند و مدرک مورد نظر مهاجرتش را هم مهیا کند تا به جرگه مهاجرین بپیوندد. در بین شاگردان من کسانی بودند که به سراغ تهیه مدرک جوشکاری، دستیاری دندانپزشکی و… رفتند تا بعد از آن هم با آماده کردن مدرک زبان مهاجرت کنند. اغلب هم به دنبال حفظ کردن سوالات مصاحبه بودند. اما حالا که شرایط عوض شده، بیشترین مراجعه کنندگان به موسسات ما در درجه اول، علاقمندان و در درجه دوم، دانشجویان زبان فرانسه هستند.

در این صورت آیا دانشجویان، خود واقف به این ضعف آموزشی در دانشگاه هستند تا برای رفع آن اقدامی بکنند؟
بله. کاملا. این ضعف در دانشگاه کاملا ملموس و محسوس است و دانشجویان از ترم های ۳ و ۴ وقتی می بینند با گذشت یکی دوسال از ورود به دانشگاه هنوز نمی توانند صحبت کنند، به موسسه مراجعه کرده و برای رفع آن اقدام می کنند. بعضی هم چند سالیست که مدرک کارشناسی خود را دریافت کرده اند، اما زبان را فراموش کرده و باز نمی توانند صحبت کنند. به این خاطر برای تازه شدن ذهن شان به موسسه مراجعه می کنند. چیزهایی به یادشان مانده، اما نمی توانند از آن استفاده کنند. من در هر صورت به بچه ها توصیه می کنم به کلاس زبان بروند. آنها هم اغلب قبول می کنند. یعنی مشکل انگیزه ندارند. اتفاق جالبی که برای موسسه ما می افتد، اینست که گاه دانشجویانی که برای مهاجرت نسبت به آموختن زبان اقدام می کنند، حین آموزش به قدری به زبان فرانسه علاقمند می شوند که در کنار مدرک تحصیلی اولیه خود، در دانشگاه هم به تحصیل در رشته زبان می پردازند و یک مدرک دانشگاهی، مثلا کارشناسی ارشد می گیرند. بعد از آن هم به سمت شاخه آموزش زبان پیش می روند و خود، به مدرس تبدیل می شوند. این برای ما خوشحال کننده است.
با صحبت های شما من به یاد تجربه شخصی ام در اوایل ورود به دانشگاه افتادم. زمانی که تازه وارد دانشگاه شده بودم، گاهی که در مترو یا اتوبوس کتاب زبان مطالعه می کردم، کنار دستی ام می پرسید “خانم من می توانم این ای بی سی دی ها را بخوانم اما کلمات را نه. یک چیزهایی هم روی بعضی از حرف ها هست. این چه زبانی است؟” و من جواب می دادم حق با شماست. این انگلیسی نیست، فرانسه است. اینها هم اکسان است. فرد ابتدا نگاه تحسین آمیزی به من می انداخت و بعد از چند ثانیه دوباره می پرسید شما زبان انگلیسی را فول هستید که به سراغ فرانسه رفته اید؟ وقتی جواب می دادم نه. انگلیسی ام در همان حدی است که در دبیرستان یاد گرفته ام، با ناامیدی می گفتند “حیف نیست زمان و هزینه تان را به جای انگلیسی به زبان فرانسه اختصاص داده اید!؟” به نظرم این دست پرسشها کاملا نشانگر عدم آشنایی نسل های اخیر ما با زبان و فرهنگ فرانسه است. در اغلب موارد حتی دانشجویان و فارغ التحصیلان زبان فرانسه هم با این فرهنگ آشنایی درستی ندارند. چرا که در دانشگاه ها چنین چیزی در قالب چند واحد درسی مشخص عرضه نمی شود. آیا به نظر شما می توان از موسسات انتظار داشت این نقیصه را در حد توان جبران کنند؟
متاسفانه جای فرهنگ عمومی فرانسه در برنامه دانشگاهی خالیست. دانشجویان ما اغلب از این زمینه بی خبر هستند. اساتیدی که تحصیلکرده فرانسه هستند یا چند بار به آنجا سفر کرده اند، می توانند تصاویری از این کشور در ذهن زبان آموزان بسازند. اما اساتیدی که خود در این زمینه معلومات چندانی ندارند، قادر به چنین کاری نیستند و به آموزش زبان بسنده می کنند. از آنجا که در شرایط فعلی از لحاظ گذاشتن تور سفری برای آشنایی با فرهنگ کشوری دیگر در محدودیت بسر می بریم، کلاس های فیلم می تواند جایگزین مناسبی برای مطرح کردن فرهنگ عمومی جامعه فرانسوی باشد، معرفی شهر های بزرگ، بناهای تاریخی، تاریخ ادبیات، نویسندگان و شاعران و…
به نظرتان در این کار دانشگاه باید پیشقدم شود یا موسسه؟ چون معمولا دغدغه اولیه موسسات، تجاری است.
شاید دست موسسات در این زمینه بازتر باشد، اما دانش شان کمتر است. نکته دیگر اینست که تا شاگرد داوطلب در این زمینه نداشته باشند، کلاس تشکیل نمی شود.
آخر دانشجویان که اصلا از این وضعیت خبر ندارند.
بله درست است. دانشجویان زمینه را نمی شناسند. پس دسته علاقمندان به زبان می مانند. شاید از این به بعد و با این دسته که خوشبختانه در حال افزایش هستند، بتوانیم چنین کلاس هایی تشکیل دهیم. بخشی از قضیه هم علاقه و ابتکار خود مدرس است. یعنی به خود مدرس بستگی دارد که تا چه میزان عناصر فرهنگی را در میان درس بگنجاند، حال متد هرچه که می خواهد باشد. من همیشه به دوستان می گویم کتاب خاصی متد کاری من نیست، بلکه متد، خود مدرس است. برای نمونه در کلاس هایم از زبان آموزان می خواستم درباره شهرهای فرانسه کنفرانس بدهند. هریک از دوستان درباره یک شهر کنفرانس می داد و دست آخر، کنفرانس ها در قالب یک روزنامه دیواری یا پاور پوینت پیاده و در کلاس ارائه می شد. این اتفاق همیشه در کلاس های ترم بالای من می افتد، حتی اگر بیشتر شاگردان جزو مهاجران باشند.
به یاد می آورم زمانی که در موسسه شما مشغول بودم، برنامه های خوب و متنوعی برای آموزش زبان وجود داشت. آن برنامه ها تا چه اندازه دنبال شد؟
بله. برنامه هایی پیشنهاد می شد. مثلا تقریبا دو سال پیش خانمی در میان شاگردانم وجود داشت که استاد تئاتر بود و حالا در دانشگاه هنر گرنوبل مشغول تحصیل کارشناسی ارشد تئاتر است. این خانم به قصد مهاجرت به کانادا شروع به یادگیری زبان کرد. یک بار که در کلاس، کنفرانسی را با موضوع معرفی پاریس به صورت نمایش اجرا کرد، او را تشویق کردم تا تئاتری هم به زبان فرانسه روی صحنه ببرد. ایشان هم سناریویی انتخاب کرد که برای اجرای آن در دانشگاه با آقای دکتر زیار صحبت کردم. اما چون به تابستان نزدیک می شدیم و عملا دیگر امکان اجرای دانشگاهی وجود نداشت، محل اجرا به خانه تئاتر منتقل شد. تئاتر در سال ۹۱ روی صحنه رفت و بعد از آن، مسیر زندگی این دوست ما به کلی تغییر کرد و برای ادامه تحصیل به فرانسه رفت. به نظر من این به تلاش استاد بستگی دارد که بین زبان آموزان، خلاقیت های مختلف را پیدا و از آن به بهترین وجه در آموزش استفاده کند. یا مثلا شاگرد دیگرم که در کانادا نامزدی داشت و تلاش می کرد تا به هر صورتی که شده، خود را به او برساند. البته این کار انجام نشد، اما تلاش های او به پیداکردن ارتباطاتی در سفارت و اجرای تئاتر انجامید. بعد هم بورسیه ای تحصیلی گرفت و به فرانسه رفت.
شما در مورد انگیزه های زبان آموزان فرانسه نسبت به انگلیسی در موسسات اطلاعی دارید؟
خوب قطعا تعداد زبان آموزان انگلیسی– که زبان بین الملل است- نسبت به فرانسه بیشتر است. به خصوص که آموزش و پرورش هم در زبان آموزی چندان موفق عمل نمی کند و ظاهرا به نوعی از آن رفع تکلیف می شود. به هر تقدیر، شاگردان مجبور به جبران مافات در موسسات می شوند. اما نه تنها بچه ها که بزرگسالان و حتی مسن ترها هم در میان زبان آموزان دیده می شوند. چون به هر حال زمانی که مساله مهاجرت مطرح می شود، در ردیف اول، جوانان قرار می گیرند و بعد، پدرومادرهایی که به دنبال آنها روان می شوند. چرا که نوه ها در کشورهای خارجی متولد می شوند و شاید زبان فارسی ندانند، بنابراین پدرومادربزرگها مجبور می شوند برای برقراری ارتباط با آنها زبان یاد بگیرند. سفر هم که امروز نسبت به دیروز رویهمرفته ساده تر و بیشتر شده و این خود، ایجاب گر یادگیری زبان است. از این رو امروز زبان خارجی به نوعی به یک نیاز همگانی تبدیل شده.
شما اشاره کردید که چون انگلیسی زبان بین الملل است، بیشترین خواهان را دارد. خود شما تحصیلکرده زبان فرانسه هستید. آیا به نظرتان توجیه اقتصادی می تواند تنها دلیل یادگیری یک زبان خارجی باشد؟ آیا انگلیسی به تنهایی می تواند تمام نیازهای یک فرد را براورده کند؟ مثلا اگر روزی فرزند شما با این توجیه بخواهد زبان انگلیسی را به عنوان تنها زبان خارجی خود انتخاب کند، چه پیشنهادی برای او خواهید داشت؟
فرزند من که بالطبع فرانسه یاد خواهد گرفت! اما زبان انگلیسی را هم به هر حال باید یاد بگیرد. چون اهمیت خود را دارد. هر زبانی حکم کلیدی برای بازگشایی درهایی بسته را خواهد داشت. چرا که با آموختن یک زبان خارجی، فرد با فرهنگ مربوط به آن هم آشنا می شود و این به معنای گسترش افق های فکری است. یعنی برای دیدن زندگی به شکلی دیگر، کنار آمدن با مشکلات، سخت نگرفتن بسیاری از مسائل، عدم مقایسه خود با دیگران و… به فرد کمک می کند. همین مسائل کوچک می تواند دنیای فرد را عوض کند. منتها مهم اینست که در کنار یادگیری هر زبان خارجی، با فرهنگ آن هم آشنایی حاصل شود. نه اینکه تنها حروف و کلمات و جملات طوطی وار تکرار شوند. بچه ها هرچه بیشتر یاد می گیرند برای دانستن بیشتر مشتاق می شوند.
به نظر شما آموزشگاه ها چه کارهایی برای تنوع بخشی به آموزش زبان و معرفی فرهنگ های خارجی می توانند انجام بدهند؟ چون همانطور که می دانیم دانشگاه ها دربند مقررات خاصی از جمله مدرک دکترا و رشته مرتبط و این دست مسائل هستند و ظاهرا نمی توان از آنها دست کم در کوتاه مدت، انتظار چندانی داشت. اما موسسه به این خاطر که چرخه دیوانسالارانه کوتاه تر و ساده تری دارد، احتمالا در ایجاد تغییر و تنوع، دست بازتر خواهد بود.
ما چند سال پیش تورهای بازدید از موزه و مکان های تاریخی و … داشتیم که این تور با سرپرستی یک راهنما به زبان فرانسه برگزار می شد. اما کوتاه مدت بود. چون موسسه با محدودیت زبان آموز روبروست و این کار، فصلی نیز هست. یعنی گاهی تعداد زبان آموز بیشتر و گاهی کمتر است.
برنامه های دیگر چطور؟ مثلا برگزاری شب های فرهنگی با همکاری سفارتخانه ها به منظور معرفی نویسنده، موسیقی دان یا هنرمندی فرانسه زبان.
بله. چنین مواردی هم داشتیم. مثلا یکی از زبان آموزان یک کافی شاپ فرانسوی زد و عملا یک محیط فرانسه زبان ایجاد کرد که با استقبال هم روبرو شد. منتها این دست فعالیت ها همیشه با شوروشوق و استقبال شروع می شود و کم کم این اشتیاق می خوابد.
چرا؟
شاید به مرور زمان از کیفیت کار کاسته می شود و شاید هم زبان آموزان دیگر ارضا نمی شوند. شاید هم برنامه ها خیلی خوب ارائه نمی شود.
آیا می شود برنامه ها را به طور فصلی برنامه ریزی کرد؟ مثلا بازدید از موزه برای تابستان، کلاس های دیگر برای پاییز و…
آخر زبان آموزان موسسات هم همیشگی نیستند. برنامه کار موسسات نیز حالتی فصلی دارد.
اما فکر می کنم از دانشگاه و سمینارهای دانشگاهی هم نمی توان انتظار چندانی داشت. چون معمولا در یک قالب خاص، ثابت و مشخص برگزار می شوند.
اشکال اکثر سمینارهای دانشگاهی در اینست که سطح آنها با سطح شنوندگان همتراز نیست. یک بار دانشجو به محل سمینار وارد می شود تا ببیند چه خبر است. اما وقتی از چیزی سر در نمی آورد، خود که بیرون می آید هیچ، دوستان را هم برای شرکت در آن دلسرد می کند و آن را وقت تلف کردن می داند. حال ممکنست پنل این سمینارها واقعا قوی و حرفه ای باشد. جنبه مهم دیگر، همسطح بودن زبان آنها با میزان درک دانشجوست. البته هوش هیجانی شاگردان هم باید تقویت شود. یعنی باید از روشهایی برای شکستن یخ و جرات دادن به آنها برای صحبت کردن در کلاس استفاده کرد تا هرچه زودتر مشارکت شان بیشتر و زبانشان فعال شود. من به این منظور در اولین جلسات ترم اول، از یک توپ استفاده استفاده می کنم و از زبان آموزان می خواهم آن را پرتاب کنند تا هم با کلاس احساس صمیمت بیشتری پیدا کنند و هم از درون گرایی شان کاسته شود و جرات بیشتری برای صحبت کردن- از نظر دستوری، درست یا غلط- پیدا کنند. یا اینکه از آنها می خواهم مکالمات رسمی و غیررسمی را بازی کنند، نه اینکه تنها به حفظ و تکرار آنها بپردازند. به نظرم در ترم های اولیه دانشگاه هم می توان از چنین روشهایی استفاده کرد. یکی از اساتیدم دقیقا از همین روش موسسه ای استفاده می کرد و از ما می خواست نه به صورت ردیفی بلکه به صورت گرد در کلاس بنشینیم. این روشها کلاس را جذاب می کرد و به دلیل ایجاد علاقمندی به زبان، پایه دوستان قوی تر می شد. حتی همایش ها هم می تواند سطح بندی شود. یعنی همایش دانشجویان ترم ۱ با ترم آخر متفاوت باشد و اهداف هریک با توجه به گروه مخاطب تعیین شود. متاسفانه بسیاری از اساتید انتظار دارند دانشجو از همان ترم اول مثل آنها حرفه ای به قضیه نگاه کند و معلوماتی در حد آنها داشته باشد. بعضی، دانشجویان را می کوبند، دلسرد می کنند و اعتماد بنفس شان را پایین می آورند. در حالیکه باید توجه داشت ابتدا باید پایه زبانی آنها را تقویت کرد، نه اینکه درحالیکه هنوز شناخت زبانی و فرهنگی درستی ندارند، فلان کتاب مهم فرانسوی را به آنها داد و از آنها خواست یک مطلب گرامری را در آن پیدا کنند. دانشجو اصلا باید خود آن مطلب را به صورت عمیق یاد بگیرد تا بعد ببیند با آن چه باید کرد. متاسفانه این قبیل نگرش ها سبب می شود بچه ها به دنبال آن باشند که هرچه زودتر مدرک خود را بگیرند و خلاص. این مسائل باز به سیلابس های غلط و برخی روش های سنتی و نادرست تدریس برمی گردد. البته خوشبختانه اخیرا در دانشگاه حرکتی به سمت استفاده از دانشجویان دکترای خلاق تر و باحوصله تر برای تدریس زبان در ترم های اول به وجود آمده که می تواند امیدوار کننده باشد.
ظاهرا از سوی وزارت علوم خواسته شده سیلابس رشته های دانشگاهی که ۵ سال است تغییر نکرده اند، به روز شود. شما با داشتن سابقه ای چندین ساله در مدیریت دپارتمان فرانسه یک موسسه و آگاهی از گروه های مختلف زبان آموز و انگیزه های آنان، چه پیشنهادی برای این کار دارید؟
اتفاقا عنوان پایان نامه ام تدریس ادبیات فرانسه در دانشگاه های تهران بود. در خلال کار سایت جالبی پیدا کردم و از طریق آن با یک استاد الجزایری ادبیات فرانسه آشنا شدم. او یک درس ادبیات را به سه صورت متفاوت با سه دسته مختلف دانشجو کار کرد: مبتدی، متوسط و پیشرفته. او متن مشابهی را به این گروه ها داد و از هر کدام از آنها خواست به فراخور حال خود، مطلبی گرامری را از متن استخراج کنند. با افزایش سطح دانشجویان بر تکلیف خواسته شده آنان نیز افزوده می شد و حتی به صورت تشریحی درمی آمد. به این ترتیب، از سویی دانشجو با متن ادبی آشنا می شد و از سوی دیگر، تکلیفی در سطح سواد خود ارائه می داد. ما از سال سوم دانشگاه شروع به تدریس ادبیات می کنیم. آنهم با پایه زبانی که هنوز به خوبی شکل نگرفته. آنوقت از شاگردان خواسته می شود درباره فلان و بهمان متن و نویسنده، انشا و تفسیر ادبی بنویسند. به نظرم بهتر است در سال اول بر پایه زبانی دانشجو تمرکز کرد تا گرامر او قوی شود. بعد، از سال دوم کم کم ادبیات به صورت ساده و در سطح زبانی آنها شروع به تدریس شود. نه اینکه در سال سوم ناگهان کلی متن ادبی و نویسنده در مدتی کوتاه بر سر دانشجو آوار شود.
فرهنگ را در کجای این برنامه باید گذاشت؟
در همان ابتدا، هنگامی که دانشجو با زبان آشنا می شود، به موازات آن فرهنگ هم باید آموخته شود.
در آخر اگر صحبتی دارید بفرمایید.
زبان را باید آسان و شیرین به زبان آموز یاد داد و این مستلزم دانش خوب خود مدرس است. مدرس همیشه باید پیش از ورود به کلاس مطالعه داشته باشد. خلاقیت هم پایه دیگر است، چون اگر نباشد، افت کردن، نتیجه حتمی کار است. البته منظورم از مطالعه، تنها مطالعه زبانی نیست، بلکه اطلاعات و نحوه ارائه آنها باید به روز باشد، یعنی حتی اگر مدرس چندین بار یک ترم را تدریس کرده، باز باید برای ورود به کلاس، مطالعه داشته باشد و این به معنای ملاحظه روش های تدریس اساتید دیگر، تبادل آرا و استفاده از روش های متنوع برای تدریس است. این کار خود مستلزم دورشدن از فردگرایی موجود در فرهنگ ماست که به اشتباه فکر می کنیم اگر علمی را با دیگران در میان بگذاریم، آن را از دست داده ایم. اتفاقا انتشار علم و تبادل آرا سبب افزایش آگاهی ما می شود.
با تشکر فراوان از شما برای قبول دعوت به این مصاحبه.
خواهش می کنم. امیدوارم صحبت هایم مفید واقع شده باشد.
قطعا همین طور است.