انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

مدارس اسلامی: کانون «استنساخ» اهل علم

به مناسبت برگزاری نمایشگاه مدارس اسلامی به روایت نسخ خطی کتابخانه و موزه ملک

۱۴ مرداد تا ۳۱ شهریور ۱۳۹۵ خورشیدی

نگارنده: بهروز امینی

دیوان سرنوشـتم چون نسخه¬های اصلی

هرچند بد نوشـته است، اما غـلط ندارد

«اشرف مازندرانی»

برای نسخه در فرهنگ های گونگون چندین معنا می توان یافت؛ کتابی که از روی آن نویسند. کتاب و هر نوشته¬ای که از روی کتاب و یا نوشتۀ دیگری نوشته شده باشد (فرهنگ نظام)، آنچه از آن بازنویسند (دستورالأخوان)، رونویسی از کتاب، رونویس، رونوشت (لغتنامۀ دهخدا). در حوزۀ پزشکی، «نسخه» به معنای پاره¬کاغذی است که پزشک نام ادویۀ مربوط به بیماری و نحوۀ عملکرد بیمار را می¬نویسد. خواجوی کرمانی گوید:
نسخۀ دارو ز طبیبان طلب!

در میان تعزیه¬خوانان، «نسخه» به اوراقی گفته می¬شود که ابیات مذهبی بر آنها نوشته شده و تعزیه¬خوان در صورت فراموش¬کردن کلمه یا مصراعی، با مراجعه به آن، رفع مشکل می¬کرده است (همان). در حوزۀ خیال نیز شاعران و ادیبان، روی معشوق را به «نسخه» تشبیه کرده¬اند. رشیدالدّین همدانی (۱۳۵۵: ۲۰) گوید:

نسخۀ رُخْ همه عَجْم و نُقَط است از خط اشک
زو مـعـمّـای غـم مـن بـه فـِکـَر بـگـشایـید
در تفکّر عرفا نیز با توجّه به انگاره¬ای بسیار کهن، «انسان» به «نسخه» تشبیه شده است (نثاری بُخاری ۱۳۷۷: ۱):
استاد ازل سفینۀ دل چو نمود شیرازۀ آن نمود از رشتۀ جود
از دفتر جزو کل رقم کرد بر او گرداند ورا مجلَّد از جلد وجود

چنان که پیداست، تعریفی که از واژۀ «نسخه» در فرهنگ¬های فارسی و عربی آمده، بر کلیّت بار معنایی آن دلالت ندارد و تنها متضمّن بخشی از بار معنایی آن است. پیشـینیان، «نسخه» را گاه به معـنای مطلق «کـتاب» به¬کار می¬برده¬اند و گاهی از آن کلمه، هیأت رونـویس¬شدۀ کـتاب و نوشـته را اراده می¬کرده¬اند (سراج شیرازی ۱۳۷۶: ۸۳). از این¬رو، به برگ¬هایی که بر روی آنها مطالبی با دست، توسّط قلم¬ِ نی، قلم¬مو و قلم فلزّی و با مرکّب (پیش از رواج صنعت چاپ) نوشته شده باشد و آن برگ¬ها از یک¬طرف (عطف) به هم متّصل و پیوسته شده باشند و از طرفِ عطف بین دَفَتَین (دو دَفْتَه/ طبلۀ جلد) قرار گرفته باشد و از همان طرف به دفته¬های جلد پیوسته باشد، «نسخۀ خطّی» گفته شده است که اگر توسّط مؤلّف/ مترجم کتابت شده باشد به آن «نسخۀ اصل» (مُسَوَّده/ مُسْوَدّه) گفته می شود و اگر از روی نسخۀ مأخوذ رونویسی شده باشد، آن را «نسخۀ فرع» (رونویس/ رونوشت/ بَرنوشت) می نامند. اما این که در روزگار ما بعضی نُسَخ خطّی را به نام «دستْ¬نویس/ دستْ¬نوشت» می-خوانند، بی¬گمان به معادل آن در زبان انگلیسی نظر دارند: «Manuscript».
وجـه تسمیه یا سبب خـواندن کتابِ خطّی به نام «نسخه» این بوده که چـون کاتب بر اساس رونویسی از کتاب، رونویسی دیگری فراهم می¬آورده، رونویس جدید، کاتب (یا خواهندۀ آن) را از رونویسِ مأخوذ بی¬نیاز می¬¬داشته است و چون رونویسِ جدید، نسخۀ قبلی یا رونویسِ مأخوذ را نَسخ و اِزاله می¬کرده، از آن رو به آن «نسخه» می¬گفته¬اند که از واژۀ مبنای «نَسَخَ» (زدودن/ زایل¬کردن) اخذ شده است (زَمَخشَری ۱۳۹۹: ذیل مادۀ نَسَخَ). کتابِ خطّی را از آن جهت «نسخه» می خواندند که چـون کاتب از کتاب، رونویسی دیگری فراهم می¬آورده، رونویس جدید، کاتب (یا خواهندۀ آن) را از نسخه ی ماخذ بی¬نیاز می¬¬داشته است و چون رونویسِ جدید، نسخۀ قبلی یا رونویسِ مأخوذ را نَسخ می¬کرده و نیاز به آن را می زدوده است، از آن رو به آن «نسخه» می¬گفته¬اند که از واژۀ مبنای «نَسَخَ» (زدودن/ زایل¬کردن) اخذ شده است
هر چند که این معنای نَسْخ در واژۀ «نسخه» از بین بردن صورت اوّلی را اقتضاء نمی¬کند بلکه نمونه و مانند آن را در شکل دیگری اثبات می-نماید و برگرفته از آیه ی ۱۰۶ سوره ی بقره است آنجا که باریتعالی می فرماید: «مَا نَنْسَخْ مِنْ آیَهٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأتِ بِخَیْرٍ مِنْهَا»؛ آنچه را نَسْخ می-کنیم از آیه¬ای یا آن را از یاد می¬بریم، بهتر از آن را یا همانند آن را می¬آوریم.
علاوه بر قرآن در حدیث و سیره نیز شواهد مثال بر نوشتن فراوان است؛ ختمی مرتبه می فرماید «اگر از مؤمن، یک ورق نوشته بر جای مانَد، روز رستاخیز، همان برگ، بین او و آتش جهنّم حاجب و حایل خواهد شد». با این همه تاکید، اگر امروزه از دو سدۀ نخستین تاریخ تمدّن اسلام اسناد و منابع مکتوب کمتر به دست ما رسیده، علّت آن نبودِ کاغذ در یک¬سده و نیمِ نخست بوده است. مسئله¬ای که انقلابی در حوزۀ تفکّر و تمدّن اسلامی ایجاد کرد، آشنایی جهان اسلام با کاغذ در منطقۀ فرارود (ماوراءالنّهر) در پانزده سال پایانی نیمۀ نخست سدۀ دوّم هجری بود.
در سال۱۳۴¬ق، «زیاد بن صالح» گروهی اهالی ترکستان را شکست داده و تا مرزهای چین عقب راندو تعدادی اسیر چینی نیز با خود به سمرقند آورد. در میان اسیران چینی، تنی چند با مبانی کاغذسازی چینی آشنایی داشتند و اسلوب کاغذسازی را در سمرقند رواج دادند، به¬طوری¬که سمرقند به¬سرعت در ساخت و ساز کاغذ در جهان اسلام اشتهار یافـت و نام کاغـذ و سمرقند یادآور یکدیگر بـودند (همدانی ۱۳۵۵: ۲۶۱). این حادثـۀ فرهنگی در جهان اسلام به سمرقند محدود نماند و در سال ۱۷۷¬ق، صنعت مزبور در بغداد و دمشق رونق گرفت. در سال۱۸۷¬ق، کاغذسازی به مصر راه یافت و به¬حدّ وفور تولید شد، به¬طوری¬که رومیان برای پیش¬برد امور فرهنگ مسیحی، کاغذهای مصری را به کشورشان وارد می¬کردند (بَلاذُری ۱۳۴۵: ۳۴۳-۳۴۴).
طی چند دهه با وفور کاغذ در شرق و غرب جهان اسلام، به¬مانند یک کالای فرهنگی شناخته شده و با بهای ارزان، انگیزه¬های معنوی و توجّه مسلمانان به دانش مکتوب،گسترش و توسعه¬ای شگفت¬آور در قلمرو ترجمه، تألیف و تدوین کتاب را به ارمغان آورد. تألیف و تدوین کتاب در قلمرو فرهنگ اسلامی از سدۀ دوّم هجری رو به رشد و شکوفایی نهاد و در طیّ چند قرن به حدّی از کمال رسید که به لحاظ کمّی و نیز به اعتبار کیفی، یکی از شاخه¬های مسلّم فرهنگ و تمدّن اسلامی گردید، شاخصه¬ای که تمدّن اسلامی را از تمدّن¬های پیشین جهان ممتاز و تفکیک¬پذیر کرده است.
پیش از ۸۰۰ق، بسیاری از آثار و مؤلَّفات عربی و فارسی دارای نسخۀ اصل یا نسخه¬ای که ماننده به نسخۀ اصل می¬نمود، بوده است؛ زیرا اکثر دانشمندان در قلمروی از تعـلیم و تربیت زندگی می¬کرده¬اند که «حُسنِ خط» از جمله ماده¬های آموختنی محسوب می¬شده است و همۀ تحصیل-کردگان در دوران کودکی و نوجوانی الزاماً راز و رمز حُسنِ خط را می¬آموخته¬اند (طوسی ۱۳۶۵: ۲۱۱) و اگرچه همگان به خوشنویسی نمی¬پرداخته-اند ولیکن به نوشتن خطّ خوانا به حیث ارزش آموزشی دست می¬یافتند. از سوی دیگر، اعتبار دانش و آموخته¬های یک دانشمند و یا یک شخص اهلِ علم، به کمّـیت و کیفـیّت کتابت و استنساخ آثار خودش و دیگران توسّط وی وابسته بوده است. به تعبیری دیگر، در میانۀ سده¬های دوّم تا هشتم هجری، دانش و علم دانشمندانی معتبر بود که به استنساخ آثارشان و یا کتابت و نسخه¬نویسیِ نگارش¬های مربوط به زمینۀ آموخته¬ها و تخصّصشان اهتمام می¬کرده¬اند.
از نخستین دورۀ حکومت عبّاسی در تمدّن اسلامی که آداب حکومت و ایجاد نظام سیاسی به پیروی از ساسانیان و یونانیان در جهان اسلام رونق گرفت، بعضی از حکومت¬های محلّی، عدّه¬ای نسخه¬نویس و کتاب¬آرا را استخدام نمودند که پیوسته به کار نسخه¬نویسی و نسخه¬آرایی اقدام می¬کرده¬اند. در قلمرو دانشوری و سخنوری و در میان مصنّفان و مؤلّفان نیز آدابی وجود داشت که کاتبانی گرد ایشان فراهم می¬آمدند و به نسخه-نویسی مبادرت می¬کردند. در حلقه¬های تدریس و تعلیم نیز طالبان علم، می¬بایست به استنساخ و تحریر نسخه می¬پرداختند. خودِ دانشمندان هم به دلایلی چند، نسخه¬نویسی می¬کردند. پس از تکیۀ حکومت عبّاسی به اهل فنّ و فضل ایرانی، «کاتب» در فرهنگ و تمدّن اسلامی از پایگاهی بلند و شاخص برخوردار گردید. در ایرانِ عصر ساسانی، طبقۀ دبیران (کاتبان) مقامی ممتاز داشتند. رئیس آنان با عنوان «دبیربَد» در کنار مقاماتی چون وُزُرگ فرمادار (وزیر اعظم)، موبَدان موبَد، هیربَدان هیربَد (حافظ آتشکده) و سپاه¬بَد ( فرماندۀ لشکر) قرار داشت (کریستن¬سن ۱۳۷۸: ۳۷۲-۳۷۳). مسلمانان واژۀ «کاتب» را نخست با هیأت «کُتّاب¬الوَحی/ کُتّاب¬النّـبی» شناخـتند، واژه¬ای که در نخستین سده¬های اسلامی، بی¬گمان از بار معنایی ممتاز و معنوی برخوردار بوده است و بسیاری از مفسّران، محدّثان و دانشمندان با نسبت به این واژه شناخته می¬شده¬اند. آیات دوّم و سوّم از سورۀ مبارکۀ «البَیّنَه» حکایت از آن دارد که لااقل پس از هجرت، صور مکتوبی از آنچه بر پیامبر نازل شده بود، توسّط کُتّاب¬الوَحی ـ که فهرست¬شان در منابع مختلف، از ۲۳ تا ۴۳ نفر می¬رسند ـ به قید کتابت آمده بوده است (رَسولٌ مِن اللهِ یَتْلوا صُحُفاً مُطَهَّرَهً؛ فِیهَا کُتُبٌ قَیِّمَهٌ: پیامبری از جانب خدا که صحیفه¬های پاک را می¬خواند؛ در آن نوشته¬هایی است راست و درست) .
دیری نپایید که آداب و عادات کاتبان ایرانی، مجال ورود به آیین کتابت در عالم اسلام را یافت و وجهۀ دینی و معنوی کاتب با ورود کاتبان مسلمان ایرانی به درون حکومت¬های عربی با وجوه سیاسی و فرهنگی آراسته شد (ابن¬قُتَیبَۀ دینَوَری ۱۳۴۲: ۴۵-۴۷) و بدین¬گونه، نخستین کسانی که «ادب» را در قلمرو تمدّن اسلامی ساختند و پرداختند، طبقۀ «کاتبان» (دبیران/ منشیان) بودند. کاتبانی چون «عبدالله ابن مقفّع» و خاندان¬های دیوانسالار «آل¬سهل» و «برمکیان» در ضمن کتابت، ادبِ تازی را غنا و ثروت بخشیدند. طبقۀ کاتبان در نخستین سده¬های اسلامی صرفاً خوشنویس نبودند، بلکه نمایندگان ورزیدۀ دانش عصرشان نیز محسوب می¬شدند. آنان که امور دیوان انشاء را در پایان عهد اُموی و در سرتاسر دورۀ عبّاسی بر عهده داشتند، از دانش دایره¬المعارفْ¬واری برخوردار بودند؛ مثلاً «ابوعبدالله حسین بن حجّاج کاتب» شاعری بود که شعرش حتّی حرفۀ کاتبی او را تحت¬الشّعاع قرار داده بود. کسانی دیگر هم بیرون از حوزۀ کاتبان دیوانسالار، به نسخه¬نویسی می¬پرداختند که یا «ورّاق» (کاغذفروش/ کتاب¬فروش) بوده¬اند و یا دانشمندانی بوده¬اند که در مراکز تعلیم و تعلّم به نسخه¬نویسی مبادرت داشته¬اند. کتابداران نیز در کتابخانه¬های عمومی و خصوصی به شغل نسخه¬نویسی مشغول بوده¬اند. در ادوار متأخّرتر، جز کاتبان دیوانسالار، خوشنویسان و نیز گروه¬هایی که مشهور به «مُذَهِّب»، «مُجَلِّد»، «طلاکوب» و «مدادساز» می¬بودند، هر یک به¬نوعی و به¬نحوی در تولید نسخه¬ها همّت می¬گماشتند.
در پایان سدۀ هفتم و اوایل سدۀ هشتم هجری یکی از فعّال¬ترین کانون¬های نسخه¬پردازی و کتاب¬آرایی در تبریز، تختگاه مغولان، به اهتمام «خواجه رشیدالدّین فضل¬الله وزیر همدانی» (۶۴۵-۷۱۸ق) تأسیس شد. وی که خود دانشمندی ورزیده و آشنا با علوم عقلی و نقلی جهان اسلام بود، در مجموعۀ فرهنگی ـ اجتماعی «رَبع رشیدی» امکاناتی وسیع برای نسخه¬نویسی و تکثیر نگاشته¬های خود و دیگران اختصاص داد. وی در این شهرک فرهنگی، هم کارخانۀ کاغذسازی ایجاد کرده بود و هم بیت¬الکُتُبی در دو سوی گنبد مزار پیش¬ساخته¬اش که در سمت راستِ گنبد، کتاب¬های منقول و مصنّفات خاصّه و در سمت چپِ گنبد، کتاب¬های معقول نگهداری می¬شد. هر یک از دو کتابخانۀ مذکور، خازن کتاب و نیز کتابدار داشته است و در آنها اموری مربوط به مرمّت کتاب، استکتاب و نسخه¬نویسی انجام می¬شده است (نک. همدانی ۱۳۵۸). متأسّفانه، بنیاد اوقاف رَبع رشیدی، پس از قتل وی مورد چپاول قرار گرفت و نسخه¬های نفیس آن به یغما رفت. در اینجا بد نیست به این نکته اشاره کنیم که چون هرگونه وقفی در تاریخ تمدّن اسلامی با صفاتی چون «مُخَلَّد» و «مـؤبَّد» از سوی واقف مشروط و موصوف شده، گویا کاتبان وقف¬نامه¬ها نیز بر پایۀ همین شرط، حرف «ف» را در کتابت واژۀ «وقف» می¬کشیده¬اند. با این¬همه، در همین تمدّن، هیچ¬گونه وقفی، مخلّد و مؤبّد نمانده، الاّ وقـفی که فراگرد محور دین و مذهب قرار گرفته است. ده¬ها مورد وقـف¬های فرهنگی را از سدۀ هشتم هجری به بعد، از طریق اسناد مکتوب می¬توان یافت که پس از درگذشت واقف، به¬سرعت محو شده و احیاناً به تملّک افراد درآمده است. علاوه بر وقفِ رَبع رشیدی، کانون وقفی اخلاصیّۀ امیر علیشیر نوایی، اوقاف گستردۀ علاءالدّولۀ سمنانی و اوقاف زین¬الدّین خوافی در هرات و خواف، پس از فوت واقفان، صبغۀ وقفی¬شان مرده است. اما به رغم آن، وقف¬های پیوسته و وابسته به مراکز مذهبی که به باطن مردم پیوستگی داشته و هم عام¬المنفعه بوده، به¬راستی «مُخَلَّد» و «مـؤبَّد» مانده است.
در عصر تیموریان، «حُسْنِ خط» به حیث یکی از خصایص نسخه¬نویسی و استنساخ کتاب، وارد عرصۀ نسخه¬نویسی شد. بی¬گمان، پیش از این عهد، کتابتِ خوش در نسخه¬نویسی مدِّنظر نسخه¬پردازان بوده است، امّا حُسن خط به¬حیث شرطی از شروط نسخه¬نویسی تلقّی نمی¬شده است. بیشتر نسخه¬های پیش از سدۀ هفتم هجری ـ اعمّ از تازی و پارسی ـ با خطّ خوش و خوانا کتابت شده¬اند، لیکن هرگز قرینه¬سازی¬های لازم و بافـتِ هماهنگ در مجموعۀ یک صفـحه و گاه در مجموعۀ هـمۀ اوراق مکتوب در نسخه¬های مذکور مشهود نیست. در نسخه¬نویسی این دوره، نه¬تنها خط نَسخ از اسلوب کهن دور شد و طرزی کاملاً زیبا یافت، بلکه با ظهور «میرعلی تبریزی» (ف.:۸۵۰ق) و سپس «جعفر بایسنقری» (زنده در۸۵۶ق)، خط «نسخْ¬تعلیق» ـ که از اواخر سدۀ هفتم و اوایل سدۀ هشتم هجری، صُوَری از آن در نسخه¬نویسی دیده می¬شود ـ به کرسی نشست و رسائلی به جهت نشان¬دادن مشق ریاضی¬وار و هندسی نستعلیق توسّط اساتید این خط تألیف شد. البته توجّه و توغّل بیش از حدّ و اندازه به تحسین خط، هر چند در حوزۀ کتاب¬آرایی عهد تیموری مؤثّر بود و فنّ نسخه¬پردازی را به هنر نسخه¬آرایی سوق داد، اما از میزان دقّت و وسواس در صحّت استنساخ کُتُب فروکاست.
نسخه¬پردازی و کتاب¬آرایی در عهد «شاه¬طهماسب صفوی» (حک.:۹۳۰-۹۸۴ق) به اوج توانایی خود دست یافت و ده¬ها نسخۀ مصوّر مذهّب در کُتّابخانۀ او ساخته و پرداخته شد که از آن بین می¬توان به نسخه¬های «جهانگشای خاقان»، «خمسۀ نظامی» و شاهکار مسلّم نسخه¬نویسی و کتاب¬آرایی یعنی «شاهنامۀ شاه¬طهماسبی» اشاره کرد. این سنّت پس از شاه¬طهماسب توسّط دیگر سلاطین صفوی استمرار یافت، تا آنجا که در عهد «شاه¬عبّاس اوّل» (حک.: ۹۹۶-۱۰۳۸ق) رشد و تعالی تصویرکشی و صورتگری در حجم نُسَخ خطّی محدود نماند و قطعات مصوّر مستقل و جدا از نسخه¬های خطّی، مجال طرح هنر صورتگری را جدای از نسخه¬پردازی داد. از نخستین دهه¬های سدۀ یازدهم هجری، آمیختگی و پیوستگی نقّاشان و نسخه¬نویسان روی به سستی نهاد (سیوری ۱۳۷۲: ۱۲۹-۱۳۰).
در اواخر سدۀ یازدهم هجری، کاغذی را که نسخه¬نویسان و کاتبان به کار می¬گرفتند از فرنگ می¬آمد. اما چون کاتبان ایرانی به کاغذ روان و شفّاف ـ و به تعبیر خودشان: خوش¬قلم ـ عادت داشتند، کاغذ فرنگی را لعاب (آهار) و سپس مُهره می¬زدند. با این همه، نسخه¬نویسان عصر صفوی، کاغذ فرنگی را نمی¬پسندیدند و می¬کوشیدند تا کاغذهای خوش¬قلم کاغذگران ایرانی را فراهم آورند و اگر فراهم نمی¬شد، به کاغذهای چینی بسنده می¬کردند. با این وجود، از اواخر سدۀ یازدهم هجری و پس از آن، نسخه¬نویسی بر کاغذهای فرنگی در کانون¬های نسخه¬نویسی ایرانی رواج یافت.
با انقراض سلسلۀ صفوی (۱۱۴۸ق) کانون نسخه¬نویسی و کتاب¬آرایی نیز در ایران فروپاشید و پس از آن هر چند در عهد افشاریّه و سپس زندیّه، راه و رسم نسخه¬پردازی عصر تیموری و صفوی با کُندی و محدودیت بسیار رواج داشت، با این همه، نسخه¬هایی که توسّط نسخه¬نویسان و کتاب¬آرایان این دوره¬ها در ایران فراهم آمده، حاکی از آن است که طرز و اسلوب نسخه¬نویسی و نسخه¬آرایی عصر صفویان ـ البته با فتور و سستی ـ همچنان دنبال می¬شده است. باید دانست که بیشتر نسخه¬های خطّی بازمانده از نیمۀ دوّن سدۀ دوازدهم و چند دهه از سدۀ سیزدهم هجری، بر خلاف نسخه¬های دورۀ تیموری که به خط نستعلیق استکتاب می¬شد، با خط نَسخ کتابت یا استنساخ شده است که علّت شیوع و رواج این خط، به اعتبار شهرت عامّ «میرزا احمد نیریزی» (زنده در ۱۱۴۲ق) بوده است. پیروی از طرزِ احمد نیریزی در حوزۀ خط و استنساخ کُتُب به مدّت نزدیک به ۲۰۰سال، سبب شد که استکتاب و نسخه¬برداری کُتُب با خط نستعلیق رونق عصر تیموری و صفوی را از دست بدهد تا جایی که در نیمۀ نخست سدۀ سیزدهم هجری، نستعلیق¬نویسی کُتُب، شیوه¬ای مهجور و غریب می¬نمود. البته، تعدادی از نسخه¬های آثار فارسی سدۀ سیزدهم و چهاردهم هجری هم که به خط نسخ استنساخ نشده¬اند، به خط شکسته استکتاب شده¬اند نه نستعلیق. این هم به اعتبار تثبیتِ توانایی «درویش عبدالمجید طالقانی» (۱۱۵۰-۱۱۸۵ق) در حوزۀ شکسته¬نویسی نُسَخ فارسی است. ناگفته نماند که با روی کار آمدن «محمّدشاه قاجار» (حک.: ۱۲۵۰-۱۲۶۴ق) بر اثر تشویق و ترغیب او از نستعلیق¬نویسان، خوشنویسان ایرانی به اهمّیت و زیبایی خط نستعلیق و پیوند آن با هویّت زبان فارسی پی بردند و آثار فارسی را به خط نستعلیق کتابت کردند. البته در اواخر عهد «فتحعلی¬شاه قاجار» (حک.: ۱۲۱۱-۱۲۵۰ق) نیز بعضی از نستعلیق¬نویسان مانند «محمّدمهدی فراهانی» ملقّب به «ملک¬الکُتّاب» (زنده در ۱۲۶۹ق) به نستعلیق¬نویسیِ نگارش¬های فارسی توجّه داشته¬اند (نک. گرّوسی ۱۳۷۸).
درست است که بار نشر و تکثیر نسخه¬های خطّی را کانون¬های نسخه¬نویسی و کتاب¬آرایی بر دوش می¬کشیده، اما بیرون از این حوزه، گروهی دیگر به زوایای دیگر فرهنگ می¬نگریستند. این گروه، دانشمندان و طالبان علم (دانشجویان) بودند که با امکانات و قابلیّت¬های خود به نشر و تکثیر فرهنگ مبادرت می¬کردند. این گروه، اگرچه نتوانستند حتّی یک نسخۀ نفیس هنری در طول یک¬هزار و اندی سال در حوزۀ نسخه¬نویسی و کتاب¬آرایی تولید کنند، اما توانستند صدها و هزاران نسخۀ مضبوط و استوار کتابت و استنساخ کنند که انتقال صحیح و درست فرهنگ را در ضمان دارند. بسیاری از دانشمندان در قلمرو فرهنگ و تمدّن اسلامی، از راه استنساخ و استکتاب آثار دیگران، امرار معاش می¬کردند؛ شغلی که هم پشتوانۀ دانش و اعتبار علمی¬شان بود و هم دستمایۀ گذران زندگی آنان را فراهم می¬آورد. طالبان علم نیز بر مبنای انتقال علم در مراکز آموزشی که بر پایۀ «سماع» (شنیدن) و «کتابت» (نوشتن) بود، بدین کار اهتمام می¬ورزیدند و آثار مَدْرَسی را فرا می¬گرفتند. در حوزۀ فرهنگ و تمدّن اسلامی، «حُسنِ خط» و «دانش» دو پدیدۀ به¬هم¬پیوسته بودند. کودکان از خردسالی که به مقدّمات آموزش می¬پرداختند و به¬اصطلاح «ابجدخوان» می¬شدند، لوحی به¬همراه داشتند که هماره مشق می¬کردند و تمرین خط می¬نمودند. حُسنِ خط، خود، زمینۀ دانش¬آموزی و دانشوری به حساب می¬آمده و کتابت یا استنساخ کُتُب از جمله اموری تلقّی می¬شده که بر اعتبار دانشمندان می¬افزوده و دانش آنان را چون پشتوانه¬ای متین و مستحکم بوده است. رویکردِ فراگیری در ادوار پیشین بر این قاعده استوار بود که طالبِ علم، کتاب درسی را از سهل¬ترین راه که استنساخِ آن بود، تهیّه می¬کرده است و آنگاه، کتابِ مورد نظر را بر پایۀ نسخۀ مکتوب بر استاد سماع می¬داده و سپس اجازۀ روایتِ آن اثر را از استاد می-گرفته است. نخستین آموزه¬نامه¬ای که برای کانون نسخه¬نویسی دانشوران تدوین شده، بخشی است از بخش¬های اثر ممتاز و ارزشمند «بدرالدّین ابن¬جماعه» (۶۳۹-۷۳۳ق) با نام «تذکره السّامع و المتکلّم فی ادب العالم و المتعلّم» است که مطالعۀ آن، شناخت ما از سنّت استنساخ در میان اهل علم را بیشتر می¬کند. ابن¬جماعه این کتاب را در سال ۶۷۲¬ق تألیف نموده و در بخش چهارم آن، در یازده بند به آیین و رفتار با کتاب¬ها و آنچه به تصحیح، نگارش، بُرد و آورد، نهادن، خرید و فروش، امانت¬گیری، رونویسی و مانند آن بستگی می¬یابد، پرداخته است (نک. ابن¬جماعه ۱۳۸۸: ۳۹۷-۴۲۸).
بدون تردید، نوشته¬ها و تذکره¬هایی چون اشارات مدوّن ابن¬جماعه، در میان دانشمندان و طالبان علم در مراکز تعلیم و تعلّم مقبول افتاده است و دانشوران در نسخه¬نویسی و کتابت نگارش¬های موردنـظر، نکات و دقایق مطرح¬شده در آمـوزه¬نامه¬ها را مرعی داشته¬اند که از این افراد می¬توان به «سیّدمحمّد طباطبایی»، مؤلّف «تحقیق لفظ الجلاله» اشاره کرد که بیشتر عمرش را صرف کتابت و مقابله کرد (حسینی اشکوری ۱۴۱۴: ۵۵۴). مقابله و تصحیح نسخه¬های خطّی در عصر صفوی، خصوصاً در مراکز تعلیم و تعلّم شیعی، در بیشتر شهرهای ایران رواج داشت که نسخه-های فراوانی هم¬اکنون در کتابخانه¬های جهان موجود است که به اهتمام دانشمندان دورۀ مذکور استنساخ و سپس مقابله شده است.
پیش از این اشاره شد که در نظام آمـوزشی ادوار گذشته، سماع¬دادن نُسَـخِ آثـارِ مَـدْرَسی بر استاد، رکنی رکین به¬شمار می¬رفته است. نسخه-هایی که توسّط طالبان علم استنساخ می¬شد، سرتاسر آن یا بخشی از آن بر دانشمندان متخصّص در موضوع سماع داده می¬شد و آنگاه استاد اجازۀ روایت و قـرائت را به طالب علم می¬داد. این اجـازه¬نامه¬ها هم توسّط طالبان علم در حاشیۀ انجـامه¬های نُسَخِ برخاسته از کانون نسخه¬نویسیِ اهل علم مکتوب می¬شد. بنابراین، نسخه¬هایی که دارای اجازۀ روایت و قرائت هستند، نشان از آن است که در کانونِ نسخه¬نویسی مورد بحث فـراهم شده¬اند (همان: ۵۷۶-۵۷۷). این نسخه¬ها عموماً در روند آموزشی و تحقـیقاتی به¬کار گرفته می¬شد. صاحبان دانشور این نسخه¬ها، بر اثر نیازهای گوناگون، در حواشی آنها به ضبط و درج نکات و دقایقی دست می¬یازیدند. از این¬رو، نسخه¬های مزبور دارای حاشیه¬هایی است که به لحاظ تصحیح انتقادی نُسَخ فوق¬الذّکر سودمند است. این حواشی ممکن است به معنای لغت یا واژۀ مندرج در متن تخصیص داشته باشد یا متضمّن نکاتی باشد که متن را مضبوط می¬سازد یا دقیقه¬ای که مطالب رجالی، جغرافیایی، تاریخی و… متن را محقَّق می¬سازد. به هرحال، این حواشی، چه مختصر و چه مشروح، از جمله نشانه¬های نُسَخِ مکتوب توسّط اهل علم و دانشوران است و امروزه، مصحّحان، می¬بایست همۀ آنها را به هنگام تصحیح انتقادی متون مدّنظر داشته باشند و بدون توجّه به فایده¬مندبودن یا ناسودمندبودن، مجموعۀ آنها را در صورتِ مصحَّح متن تصحیح¬شدۀ خود انعکاس دهند.
یکی دیگر از نشانه¬های نُسَخ مکتوب در کانون نسخه¬نویسی اهل علم و دانش، «تملّک¬نامه¬ها» یا «مِلکیّه¬ها»یی است که در ظَهر نسخه (صفحۀ عنوان کتاب) یا در اوراق بدرقۀ آغاز و انجام نسخه کتابت می¬شده است. البته ملکیّۀ نُسَخ خطّی را بیشتر در ظَهر یا روی نخستین برگ نسخه که نانوشته بوده است، یادداشت می¬کرده¬اند. این ملکیّه¬ها یا از آنِ دانشمندان مشهور است که با نخستین نگاه، زمینۀ نسخه¬شناختی نسخه را تبیین می¬کند و یا از آنِ فردی که نمی¬توان به سهولت، هویّت علمی او را تعیین کرد. اما ادبیّات¬شناسیِ ملکیّه¬ها، خود راهی است که می¬توان به استناد آن، پایه و مرتبۀ علمی صاحب نسخه را تشخیص داد. مثلاً در ظَهر نسخۀ «اللُمعه الدّمشقیّه» تألیف «ابوعبدالله شمس¬الدّین¬محمّد بن مکّی» ملقّب به «شهید اوّل» (مق.: ۷۸۶ق) به شمارۀ ثبت ۱۰۵۴ محفوظ در کتابخانۀ ملّی ملک، تملّک¬نامه¬ای به خط «ملک¬محمّد بن سلطان-حسین بن محمّدشاه بن پیرسلطان اصفهانی» با تاریخ «دهم ربیع¬الاوّل ۹۷۶ق» موجود است که در آن قید شده، کاتب، این کتاب را نزد «شیخ حسین بن عبدالصّمد حارثی عاملی» (۹۱۸-۹۸۴ق) (پدرِ شیخ بهایی) در مدرسۀ رزم¬ساریۀ قزوین می¬خوانده و این نسخه را استنساخ نموده است و همچنین اجازه¬نامه¬ای از استاد (عاملی) به شاگرد (اصفهانی) به تاریخ «دوازدهم ربیع¬الاوّل ۹۷۶ق» در انتهای نسخه، حاکی از آن است که نسخۀ مزبور از نُسَخ در خور تأمّل به لحاظ تصحیح انتقادیِ کتابِ «اللُمعه الدّمشقیّه» تواند بود. این نسخه دارای حواشی با نشان «ز» و نیز بلاغ قرائت است (نک. شهید اوّل ن.خ.). البته پیش از سده¬های دهم تا چهاردهم هجری، ملکیّه¬نویسی در حوزۀ نسخه¬های خطّی رواج نداشته و بیشتر عبارت «به رسم خزانۀ (فلان بن فلان) کتابت شد» و امثال آن در نسخه¬های عصر تیموریان دیده می¬شود.
تردیدی نیست که بعضی از دانشمندان، خطّی خوش و زیبا داشته¬اند که نمونه¬هایی از خطّ ایشان که در دست است، حاکی از آن است که بعضی از آن بزرگان، اصول و مبانی خوشنویسی را فراگرفته بودند (نک. زرکلی ۱۳۸۹). بعضی از خوشنویسان نیز از جملۀ دانشمندان و مصنّفان عصر خود بودند، اما همگان بر قواعد و موازین یک یا چند قلم از اقلام ستّه تسلّط نداشتند و خوشنویسی را نه به¬صورت نظری و نه به هیأت عملی، نمی¬دانستند؛ از این¬روی، آنان بر نوشتنِ خطِّ خوانا قادر بودند نه بر کتابت با خطّ خوش و زیبا. از سوی دیگر، خط دانشوران با توجّه به رشته¬های علمی و شعبِ علومی که مورد نظرشان بود، به لحاظ خوانایی و زیبایی متفاوت می¬نماید. آنان که به ادبیّات و شعر و عرفان و فلسفه تعلّق خاطر داشتند، نسخه¬های مکتوب با خط زیبا را بیشتر استقبال می¬کردند و حتّی نسخه¬های آرایه¬مند را بیشتر می¬پسندیدند. به رغم آنان، عدّه¬ای که به علومی چون فقه و کلام و امثال آن می¬پرداختند، اگرچه از خطّ خوش و زیبا لذّت می¬بردند، اما از تصویرگری و آرایش نُسَخ استقبال نمی¬کردند و بر زیـبانویسی نیز تأکید نداشتند. علاوه بر این، نه استادان و نه طالبان علم، فرصـت و حـوصلۀ خـوش¬نویسی را که وقـت و حوصلۀ بیشتری را می¬طلبید، نداشتند. بدین¬جهت، انبوهی از نسخه¬های خطّی مکتوب در کانون نسخه¬نویسی اهل علم و ادب، نه¬تنها با خطّی خوش و زیبا استکتاب نشده¬اند، بلکه عاری از تصویرند و حتّی آرایه¬های ابتدایی چون جدول و سرلوح نیز ندارند و گاهی نیز حتّی اندازه¬های متفاوت قلم در کتابت متن (با قلم خَفی) و کتابت سرعنوان یا ابواب و فصول (با قلم جَلی) در آنها مشهود نیست. بنابراین، یکی دیگر از شناسه¬ها و خصایص نسخه¬های مکتوبِ اهل علم، عدم خوش¬خطّی آنهاست و گاهی نبودِ آرایه¬ها و عدم استفاده از مرکّب¬های الوان.
علاوه بر موارد مذکور، دو سه شناسه و خصیصۀ احتمالی دیگر در بعضی از نُسَخ برخاسته از مراکز تعلیم و تعلّم وجود دارد که درک و دریافت آنها شمّ علمی اقتضا می¬کند و عموماً پس از نسخه¬شناسیِ تطبیقی و سنجش هر یک از آنها با دو یا چند نسخۀ دیگرِ یک اثر آشکار می¬شود. از آن جمله می¬توان از تصرّف متذوّقانه و آگاهانه بر ضبط¬ها و ساختارهای زبانیِ متنِ اثر یاد کرد که بیشتر در دواوین شعرا و آثار منثور تخییلی که توسّط ادیبان استنساخ شده¬اند، مشهود است. از دیگر نکات مطرح در مورد نسخه¬های مکتوب در کانون استنساخ اهل علم، مسألۀ حُبّ و بُغضِ مذهبیِ نسخه¬نویسان است. تفرّق و فرقه¬گرایی در تمدّن اسلامی که بر پایۀ قرائت¬های مختلف از نصوص متن اصلی دین است، دانشمندان را به حوزۀ نگارش¬های فرقۀ ناجیۀ خود محدود می¬کرد و از اقلیم نگاشته¬های فِرَقِ ضالّه دور و حتّی بیزار و مخالف می¬نمود. این جهان¬بینیِ مذهبی سبب شد تا دانشمندان و اهل علم، فقط به نگارش¬های مقبول و مربوط به مذهب خویش توجّه کنند. با اتّکا به تحلیل مزبور، عارف خانقاهی به استنساخ کُتُب صوفیانه اهتمام می¬کرد و دانشمند شافعی به استکتاب مؤلَّفات شافعیان توجّه می¬نمود. این رویکرد مذهبی، البته به اعتبار حفظ توازن نسبت میان فرایافت¬های دانشمندان هر فرقه با نگارش¬های مقبول مذهبی آنان، بسیار سودمند بود؛ زیرا دانشمندِ کاتب، موادّ مورد کتابت را به درستی می¬شناخت و این شناخت، میزان خطا و لغزش را در استنساخ کاهش می¬داد.
برخی از نسخه¬های مکتوب اهل علم ویژگی فشرده¬نویسی (خلاصه¬نویسی) دارند. از آنجا که خرید نسخه¬های مَدْرَسی به سهولت میسّر نبوده است و نیز از آنجا که کتابت و استکتاب در نظام آموزشی و دانشوری در تمدّن اسلامی بر اعتبار دانش و دانش¬ْجویی می¬افزوده است، طالبان علم در همۀ اعصار، نسخه¬های مورد نیازشان را از آثار مَدْرَسی، خود استنساخ می¬کرده¬اند. آنان یا به نسخه¬ای موثّق و مضبوط از نگارش¬های موردنظر دست می¬یافتند و نسخه¬ای مضبوط می¬نوشتند و یا به هنگام نسخه¬نویسی، به فشرده و صورتِ کوتاهِ آنها بسنده می¬کردند. گاه این نسخه¬ها توسّط یکی دیگر از طالبان علم ـ و یا کاتبی خوشنویس ـ استنساخ می¬شده و کوتاه¬شدۀ یک اثر تکثیر می¬گردیده است.
ساختار نسخه¬های خطّی ـ به اختصار ـ بدین صورت بوده است که نخست کاتب به اندازۀ نیاز کاغذ کتاب را با توجّه به قطع و اندازۀ آن در تَنگی نزدیک به خود می¬گذارده (تَنگ، ابزاری بوده است چوبین به¬مانندِ قیدِ صحّافان ولی پهن¬تر از آن که دستۀ کم¬حجمی از کاغذ را در زیر آن قرار می¬دادند تا صاف و هموار بماند) و پیش از کتابت، رو و پشت هر ورق را مِسْطَر می¬زده است (مسطر، ابزاری بوده است از مقوّا که نخ¬های ابریشمی به تناسب فـواصل سطور در آن تعبیه می¬شده است). کاتبان علاوه بر مسطر، قـلمدانی داشته¬اند که در آن چندگونه قـلم نگاه¬داری می¬شده است، زیرا آنان در حین کتابت به دو یا چند قلم نیاز داشته¬اند. متن کتاب را با یک قلم کتابت می¬کرده¬اند و ابواب و فصول را با قلمی دیگر؛ این قلمدان گاهی جای دوات هم داشته است، اما عموماً دوات¬های چینی و شیشه¬ای جدای از قلمدان بوده است. چند قلمتراش نیز از ابزار همراه کاتبان بوده است که توسّط آنها قلم¬نِی را قـطّ می¬زده و یا حروف و کلماتی را که غلط کتابت می¬کردند، تراشیده و سپس جای تراشیدگی کاغذ را مُهره می¬زده و مجدّداً صورتِ درستِ حروف یا کلمات را می¬نوشته¬اند. علاوه بر این ابزار، کاتبان، قلمِ جدول، سَطّاره (ابزاری پولادین/ چوبی/ استخوانی به طول ۲۰ تا ۵۰ سانتی¬متر و به عرض ۳ تا ۵ سانتی¬متر که با آن خط مستقیم می¬کشیده¬اند)، پرگار و چند سوزن نیز با خود داشته¬اند. با سوزن اندازه¬های سطور و فاصلۀ میان آنها را بر کاغذ نشان می¬گذارده و با سطّاره خطوط جدول را معیّن می¬کرده و با قلم جدول نقش جدول را می¬کشیده¬اند.
پس از آنکه کاتب، همۀ متن اثر مورد نظر را کتابت می¬کرد و به ترقیمۀ نسخۀ مأخوذ می¬رسید، ادبِ نسخه¬نویسی او را بر آن می¬داشت که نسخۀ مأخوذش را رها کند و به نوشتن ترقیمۀ خود بپردازد؛ اما بعضی از کاتبان ترقیمۀ نسخۀ مأخوذ را نقل می¬کردند و خود، نسخۀ مکتوبشان را رقم نمی¬زدند؛ برخی هم پس از نقل ترقیمۀ نسخۀ مأخوذ، ترقیمۀ خود را می¬نوشتند. وجود دو ترقیمه، با دو زمان و مکان کتابت، شاید به این دلیل بوده است که کاتب می¬خواسته اهمّیت و ارزش نسخۀ مأخوذش را یادآوری کند. برخی نیز اگر نسخه¬شان را بر پایۀ نسخۀ اصل یا نسخۀ مصحَّح و یا نسخۀ مقابله¬شده یا سماع¬داده¬شدۀ یکی از علما و معاریف علمی استنساخ می¬کردند، مفهوم و حاصل مندرجات ترقیمۀ نسخۀ مأخوذ را در ترقیمۀ خود با دو سه کلمه نشان می¬داده¬اند و با این راهکار بر اعتبار نسخۀ مکتوبشان گوشزد می¬کرده¬اند. مجموعۀ عبارات ترقیمه¬ها که در عُرف کاتبان «انجامه¬های نُسَخ» (خَواتیم¬الکُتُب) نامیده می¬شود، شامل ترقیمه، سماع¬نامه، اجازه¬نامه، (احیاناً) تملّک¬نامه و وقف¬نامۀ آنهاست.
به هرحال، حاصل فعّالیّت¬ها و تلاش نسخه¬نویسان اهل علم، چندین هزار نسخۀ خطّی است که امروزه در سرتاسر جهان و در کتابخانه¬های عمومی و خصوصی نگاه¬داری می¬شوند یا در موزه¬ها به حیث اشیاء نفیس به نمایش گذارده شده¬اند. تعداد زیادی از این نُسَخ هم هنوز در دست کتابْ¬بازان و کتابفروشان وسیلۀ سوداگری و سودآوری شده است. در برخی از کشورهای جهان، این نسخه¬ها دارای ارزش و اعتبار معنوی¬اند و به همین مناسبت، مسئولان فرهنگی آن کشورها، نه¬تنها در نگاه¬داری آنها می¬کوشند، بلکه در شناسانیدن و معرّفی آنها به لحاظ شناخت هویّت فرهنگی و ثمرۀ سعی و تلاش نخبگان علمی گام برمی¬دارند. اما انبوهی از نُسَخ خطّی، هم¬اکنون، در کتابخانه¬های جهان اسلام محبوس مانده¬اند و زندانبانان فرهنگی، بدون اهمّیت¬دادن به ارزش معنوی آنها در بدترین شرایط از این محصول بشری، شاهد از بین رفتن و نابودی آنها هستند. با ضایع¬شدن این آثار، فقط تعدادی نسخه از بین نمی¬رود بلکه بسیاری از تجربه¬ها و اندیشه¬های بشری نهفته و مستتر در لابه¬لای اوراق محو و نابود می¬شوند. بی¬تردید می¬باید به نسخه¬های خطّی به عنوان «میراثِ مکتوب» نگریست و این میراث معنوی را به روش¬های علمی محافظت کنیم و با روش¬های انتقادی زنده و زبان¬آور سازیم.

* * * * * * * * *

کتابنامه
کتاب¬های چاپی:
ابن¬جماعه، بدرالدّین محمّدابراهیم بن سعدالله (۱۳۸۸)، «آموزشنامه» (تذکره السّامع و المتکلّم فی ادب العالم و المتعلّم)، گزارش و پژوهش محمّدحسین ساکت، تهران: نشر نی.
ابن¬قُتَیبَۀ دینَوَری، عبدالله بن مسلم (۱۳۴۲ق)، «عیون¬الأخبار»، ج۱، قاهره: دارالکتاب مصریه.
بَلاذُری، احمد بن یحیی (۱۳۴۵)، «فُتوح¬البُلدان»، ترجمۀ آذرتاش آذرنوش، تهران: بنیاد فرهنگ ایران.
حسینی اشکوری، سیّد احمد (۱۴۱۴ق)، «تراجم الرّجال»، ج۲، قم: دلیل ما.
زرکلی، خیرالدّین (۱۳۸۹ق)، «الأعلام»، ۱۲ج، بیروت: دارالعلم للملایین.
زَمَخشَری، جارالله محمود بن عمر (۱۳۹۹ق)، «اساس¬البلاغه»، به کوشش عبدالرّحیم محمود، بیروت: دارالمعرفه للطباعه.
سراج شیرازی، یعقوب بن حسن (۱۳۷۶)، «تحفه¬المحبّین»، تصحیح کرامت رعنا حسینی و ایرج افشار، به کوشش محمّدتقی دانش¬پژوه، تهران: میراث مکتوب.
سیوری، راجر (۱۳۷۲)، «ایران عصر صفوی»، ترجمۀ کامبیز عزیزی، تهران: نشر مرکز.
طوسی، خواجه نصیرالدّین¬محمّد (۱۳۶۵)، «اخلاق ناصری»، به کوشش مجتبی مینوی و علیرضا حیدری، تهران: خوارزمی.
کریستن¬سن، آرتور (۱۳۷۸)، «ایران در زمان ساسانیان»، ترجمۀ رشید یاسمی، تهران: صدای معاصر.
گرّوسی، فاضل¬خان (۱۳۷۸)، «تذکرۀ انجمن خاقان»، چاپ عکسی با مقدّمۀ دکتر توفیق هـ. سبحانی، تهران: روزنه.
مایل هروی، نجیب (۱۳۷۹)، «تاریخ نسخه¬پردازی و تصحیح انتقادی نسخه¬های خطّی»، تهران: کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی.
نثاری بُخاری، سیّدحسن خواجه (۱۳۷۷)، «مذکّر احباب»، به کوشش نجیب مایل هروی، تهران: نشر مرکز.
همدانی، خواجه رشیدالدّین فضل¬الله وزیر (۱۳۵۵)، «لطایف¬الحقایق»، به کوشش غلامرضا طاهر، تهران: کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران.
ــــــــ، ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ (۱۳۵۸)، «سوانح¬الأفکار»، به کوشش محمّدتقی دانش¬پژوه، تهران: کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران.

نسخۀ خطّی:
شهید اوّل، ابوعبدالله شمس¬الدّین¬محمّد بن مکّی، «اللُمعه الدّمشقیّه»، نسخۀ شمارۀ ۱۰۵۴، کتابخانۀ ملّی ملک.