پرسه زدن برای آدمها مفهوم زندگی را تغییر میدهد و چشمان آدمی را میشوید و از نو تربیت میکند.
در پرسهزنیهای شهر به صندلیهایی رسیدم که با زنجیر قفل بودند.
صندلیهای انتظار!
فکر میکنم همه چیز در حال تغییر به سمتی است که سالها پیشتر کلنگ نخستین آن در ذهنمان زده شده است و شرایط گذشته بر جامعه که ابعاد وسیعی دارد حفره آن را به بسیاری از قسمتهای زندگیمان کشیده است.
نخستین آسیبهای امنیتی از بستر خانواده آغاز میشود. نبود امنیت، ترس، تهدید و عواملی از این دست تاثیر بسزایی در آینده افراد و شکلگیری آن جامعه به طور مستقیم و غیرمستقیم خواهد داشت.
انسانها به واسطه موجود بودنشان میزان تحملپذیری متفاوتی دارند اما این به معنی پایانناپذیری این صفت نیست.
فشارهای توامان، خشمهای فروخورده، احساس عدم امنیت، اتمام منابع عاطفی و در نهایت فردگرایی و خویشتنپرستی انسان را به آنجایی میرساند که در رسیدن به آن چه هر فرد برای تامین سادهترین روزمرگیهای زندگیش به راهی بیراهه میاندیشد.
مدتهاست صندلی که روزگاری تعریف ساده و واضح نشستن از آن به ذهن میرسید را با زنجیر به پنجره، در، لوله گاز و…… برای جای پارک ماشین شخصی در خیابان عمومی قفلشده میبینم. گاهی هم جمله تهدیدآمیزی چاشنی صندلیها میشود، که این مورد مصداق غیرمستقیم خشونت در جامعه است که بر خلاف قانون است.
تغییر کاربری نادرست میتواند خودش را به صورتهای مختلف نشان دهد و تنها صورت ظاهری ندارد اما کم و نادیده گرفتن آن آسیب زننده است. گذشتن از کنار این آسیبها و عادی جلوه دادن آنها افراد جامعه را به زندگی کردن با آنها عادت میدهد که این موضوع در کنار فردگرایی و غرق شدن در روزمرگی خود میتواند جامعه را دچار عدم مسئولیتپذیری درست کند.
نوشتههای مرتبط
آیا در نهایت میتوان گفت ریشه دواندن این همه خشونت پنهان و پیدا و دیگرستیزی و ناامیدی نتیجه جامعهای خسته، اندوهگین و ناامید با کمبود و کوتاهی در آموزش درست است؟