انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

مجموعه شعر «بعد از هفتاد و سه پروانه»

بعد از ۷۳ پروانه

 

گروه کتاب و رسانه

 

“بعد از هفتاد و سه پروانه” مجموعه ایست از شعر شاعران مطرح معاصر هلند، به گزینش، معرفی و ترجمه ی امیرحسین افراسیابی، شاعر ایرانی ساکن ایران و هلند، که به تازگی از سوی نشر ثالث در تهران منتشر شده است. در این مجموعه، شعرهائی از بیست شاعر و از هر شاعر زندگینامه ای کوتاه می خوانیم. مترجم با نیمی از این شاعران از نزدیک آشنا بوده است که پیشتر در برنامه های “تبادل فرهنگی” در کنار شاعران مطرح ایرانی شعر خوانده اند. این برنامه ها را “بنیاد ایرانی فرهنگ و شناخت” به مدیریت امیرحسین افراسیابی سازماندهی می کرد. مجموعه با پیشگفتاری همراه است که در حد امکان خواننده ی فارسی زبان را با فضای شعر مدرن هلند آشنا می کند. فشرده ای از این پیشگفتار و سپس سه شعر از سه شاعر مجموعه را در زیر می خوانیم:

آغاز مدرنیسم را در ادبیات هلندی، سال ۱۹۱۶ و پیدایش آوانگارد تاریخی می دانند، اما بیشتر بررسی ها را از سال ۱۸۸۰و جنبش “هشتاد” آغاز می کنند. این جنبش انقلابی بود علیه شعر کشیشیِ پیام دار که احساسات را به منطق ترجیح می داد و بیشتر به شکر گزاری خداوند و مناسبت هائی چون تولد و وفات می پرداخت. جنبش “هشتاد” که ادبیات هلند را دگرگون کرد، هدف هنررا چیزی جز هنر نمی دید و توجه به فرد را از گرایش به انسان کلی مهمتر می دانست.

اواخر قرن ۱۹ گرایش به عرفان و علوم خفیه رواج پیدا می کند و به صورت نمادگرائی در شعر متجلی می شود. سپس شعر اجتماعی در کنار یا تقابل با این نمادگرائی قد برمی افرازد. در همین حال و هواست که مدرنیسم به شکل جریان هائی حول و حوش جنگ جهانی اول، اروپا را در سیطره ی خود می گیرد. تمام این جریان ها بر علیه ادبیات سنتی است که به راه می افتند. از این میان دادائیسم و سوررئالیسم بیشتر از جریان های دیگر، بر شعر و ادبیات هلند تأثیر گذاشته اند.

در فاصله ی میان دو جنگ جهانی، جریان خاصی در ادبیات دیده نمی شود، اما فرقه گرائی در نشریه های گوناگون خود می نمایاند. به عبارت دیگر معیارهای ادبی هر نشریه و مؤلّفان وابسته به آن نقش جریان ها را بازی می کنند.

 

دومین جنبش مهم در شعر هلند، که جنبش پنجاهی ها نام گرفت، از دل جنگ جهانی دوم ظهور پیدا کرد. آغازگران این جنبش شاعران جوانی بودند که با گروه “کبرا” آشنا شدند؛ گروهی که از هنرمندانی دانمارکی، بلژیکی و هلندی تشکیل شده و نامش را از ترکیب حرف اول کپنهاک، دو حرف اول بروکسل و حرف اول آمستردام گرفته بود. همچنان که “کبرا” به نقاشی کودکان و بومی آفریقا توجه داشت و ضد قراردادهای زیبا شناختی بود، شاعران پنجاهی ضد سنت بودند و به شعر خودجوش که از تجربه برآمده باشد و همچنین به زبان اهمیت می دادند. توجه کم به قواعد نحوی؛ فقدان نقطه گذاری و حروف بزرگ در ابتدای جمله؛ تأکید بر صوت و شکل واژه ها؛ به کار بردن تصویرهای مستقل از واقعیت بیرونی؛ رابطه ی ضمنی میان اجزاء شعر از طریق تداعی به جای رابطه ی علت و معلول، از خصوصیات شعر پنجاهی هاست.

 

پس از پنجاهی ها جنبش چشمگیری که باعث تغییرات اساسی در شهر هلند شده باشد نمی شناسیم، اما از یک سو روش های متعددی چون رئالیسم نو، شعر فردگرا و روائی، شعر معطوف به زبان، شعر رمانتیک نو را داریم که شهرتشان بیشتر محصول رسانه هاست و از سوی دیگر تأثیرات پست مدرنیسم را که در سال های هشتاد در شعر هلند مطرح شد. از این میان پیدایش ماکسی مالیست ها قابل توجه است. اینان به شعر پنجاه، که مینی مالیستش می نامیدند، اعتراض داشتند. از دید آنان شعر هلندی بیش از حد روی سپیدی کاغذ متمرکز شده است، شاعران سرگرم غیب کردن زبان (یا واژه ها) هستند و به تقلید از خه ریت کاونار (Gerrit Kouwenaar برجسته ترین شاعر پنجاهی) و فاورای (Hans Faverey شاعری که فهمیدن شعرهایش مشکل است و تنها پس از مرگش به شهرت رسید) سپیدی را میدان دار کاغذ کرده اند. ماکسی مالیست ها علیه این “طبیعت بی جان های منبت کاری شده” به طرفداری از “هیاهوی خیابان” برخاستند.
پس از آن چند شاعر استثنائی نظیر ک. میشل، تونوس اوسترهف و آرین داینکر ( K. Michel, Tonnus Oosterhoff, Arjen Duinker ) داریم که بیشتر به امور روزمره می پردازند و “غیر منتظره” در شعرشان نقشی بزرگ ایفا می کند و شاعرانی که به شیوه ی خاصی تعلق ندارند.
پیشگفتار، با نقل قول از فان دِ فورده (van de Voorde )، منتقد هلندی، پایان می یابد که آینده ی شعر را چیزی جز “در حاشیه بودن” نمی داند، در حاشیه ی ادبیات که خود در حاشیه ی هنر است، هنر که خود در حاشیه ی فرهنگ است و فرهنگ که در حاشیه ی زندگی اجتماعی قرار دارد.

*

خه ریت کاونار بی شک یکی از بزرگ ترین شاعِران هلندیِ این قرن است . این نه تنها به خاطر شعرهای خوب بسیاری است که سروده است؛ بلکه به حساب نفوذ و تاثیر انکار ناپذیر اوست بر شعرِ امروزِ هلند. او در سال ۱۹۲۳ در آمستردام به دنیا آمد، در هفده سالگی مدرسه را به قصد شاعر شدن ترک گفته و در تحقق این جاه طلبی به طورکامل موفق شده است. کاوِنار در جوانی مارکسیست بود. در سالِ۱۹۴۳ به خاطر همکاری با نشریه های غیر قانونی به زندان افتاد و پس از آزادی با نام مستعار به این همکاری ادامه داد. او در سال های ۴۰ نقش مهمی در جنبشِ جهانیِ هنرمندانِ معروف به کبرا داشته است و یکی از نویسندگان جوانی است که انقلاب پرسر و صدایی را در اوایل سال های پنجاه در شعر هلند آغاز کردند. او پس از آن به شاعر « تجربی » شهرت یافته و جایزه های بسیاری دریافت کرده است.
خه ریت کاونار در ۴ سپتامبر ۲۰۱۴ در آمستردام، شهر زادگاهش، درگذشت.

منسوخ

دیر است چون هرسال، زمان
در تنگنای اکنونش نشسته و امروز
همچنان دوباره بوده است

پس چراغ را روشن کن
که جای فردا را هنوز باز نگه ‬می ‬دارد
نان را خطاب کن که بیات نیست هنوز
پشت نشانه‬ ها کلام را محقق کن
گوشت را هجی کن، زمان را ساکن کن
هنوز دمی دیگر زنده باش-

*

هانس فاورای (۱۹۳۳ – ۱۹۹۰) در اصل سورینامی بود. او با دانشکده ی روانشناسی دانشگاه لایدن، هم کاری علمی داشت. نخستین مجموعه اش (۱۹۶۸) با استقبالی رو به رو نشد، و با این همه جایزه ی شعر شهرداری آمستردام را نصیبش کرد. سومین مجموعه به سال ۱۹۷۷ باعت پذیرش سریع او به عنوان شاعری معتبر شد. به جز مجموعه ی کل آثارش از فاورای ده مجموعه شعر منتشر شده است. دوتا از کتاب هایش برنده ی جایزه شده و برای کل کار شاعری اش یکی از جایزه های مهم شعر را دریافت کرده است.
شعر فاورای که در برخورد اول رابطه ای آشنا برقرار نمی کند، در آغاز کارش با مقاومت بسیار رو به رو شد. از طریق به کار بردن پیوسته ی اصل حذف، هر شعرش ترکیبی از اجزای مستقلی شده است که معنایی نمی دهند و به محض خوانده شدن از دست می روند. منتقدان و خوانندگان به تدریج به این شعر بی معنا یا به گفته ی خودش “تمرین های فاصله گیری” علاقه مند شدند.

بیرون پریدن در یک زمان
از میان دو پنجره بیش تر وقت ها
همان قدر مشکل است
که از میان هر دو پنجره در یک زمان
خود را به درون همان اتاق بیندازی.

فراموش کردن خود
شرم آور تر از سستی کردن است.

بیست گل سرخ، درخشنده از غیبت
از پیدایی شان سر باز می زنند.
از زیر کف خانه غل غل رودی را می شنوم
که به راستی از خیلی پیش
فراموشش باید می کردم.

*

“آرین داینکر، متولد سال ۱۹۵۶ در شهرِ دلفتِ هلند، روان شناسی و سپس فلسفه خوانده است. او پس از انتشار ِ نخستین مجموعه اش چون شاعری با استعدادی چشم گیر شناخته شد، اما با انتشارِ هر مجموعه ی بعدی به اعتبارِ او پیشِ منتقدان، به عنوان یکی از مشخص ترین شاعرانِ “جوان” ِ هلند، افزوده شد.
کار ِ داینکر از ابتدا تا کنون، چه از نظر ِ محتوا و چه از نظر ِ فرم، یک دست بوده است؛ شنگول، بذله گو، موشکاف، ژرف و با بیانی زیبا و غیر ِ مؤّکد. شاید بتوان هریک از شعرهایش را چون استعاره ای در نظر گرفت که البته به راحتی راه به مفهومی نمی برد، اما خود به ندرت از استعاره استفاده می کند و بیزاری از تجرید و عشق به جزئیات ِ عینی و شیوه های ِ بیانی چون تکرار و شمارش در شعرش آشکار است. سطر هایش بیش تر کوتاه و از وضوح ِ غریبی بر خوردارند ـ وضوحی که معما گونگی ِ مسحور کننده ای را نیز در خود دارد. لحنش، چنان که خود می گوید، آگاهانه “لحنی خشک و ساده” است. به نظر می رسد که با شاعرِ پرتغالی، فرناندو پسوا (Fernando Pessoa )، بیش از شاعرانِ قدیم یا جدیدِ هلندی احساسِ نزدیکی می کند.

افسانه

زمانی بانک داری بود
که از سر ِ اشتباه
بانک دار شده بود.
تشنه ی توجیه ِ مالیخولیایی
با یک درخت ِ سیب
و یک متخصص ِ عروق
و یک جعبه مشورت کرد.
هر سه به یک اندازه مالیخولیایی،
اما از درون چنان راضی
که به نظر ِ بانک دار غیر ِ موجّه آمد.

بعد از هفتاد و سه پروانه
و هفتاد و سه بطر شراب
و هفتاد و سه ملافه ی تاشده
و هفتاد و سه بلیط ِ اتوبوس
و هفتاد و سه شمش ِ طلا
و هفتاد و سه آتش
و هفتاد و سه آروغ
رفت به هفتاد و سه دلیل
در ننویش دراز کشید.