انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

«ما»

فردوسی در مقدمه ی شاهنامه در توصیف چگونگی شکل گیری شاهنامه از گردآوری داستان هایی نزد موبدانی سالخورد سخن می گوید تا آنچه را به یاد داشتند بازگو کنند و با بازگویی یاد و خاطره هایی از پدران خود داستانی تازه در عصر و زمانش ثبت کنند تا یادگاری ماندگار شود:

– ز هر کشوری موبدی سالخورد بیاورد کین نامه را گرد کرد
– بپرسیدشان از کیان جهان وزان نامداران و فرّخ مِهان
– که گیتی به آغاز چون داشتند که ایدون به ما خوار بگذاشتند
– چگونه سرآمد به نیک اختری بریشان بر ان روز گندآوری
– بگفتند پیشش یکایک مهان سخن های شاهان و گشت جهان
– چو بشنید ازیشان سپهبد سخن یکی نامور نامه افگند بن
– چنین یادگاری شد اندر جهان برو آفرین از کِهان و مِهان
(شاهنامه، ج. ۱، ص ۱۲).

– آنان از کیان و فرمانروایان جهان می گویند، این که آغاز شکل گیری تاریخ ما چگونه بود وگذشتگان چگونه دستاوردهای خود را به «ما» اینگونه خوار (= آسان و راحت) برجای گذاردند و سرانجام آنان چه شد؟ با گزارش از چنین گذشته ای بنیاد«نامه» یا همان «شاهنامه» ای گذاشته می شود به نوشتار و یادگاری برای «ما» ماندگار.

برای فهم همین روایت مختصر در شکل گیری شاهنامه از قبل تا زمان فردوسی دو نکته ی مهم را باید توضیح داد، یکی مفهوم «ما» است و دیگری «یاد» . این «ما» کیست و چگونه شکل می گیرد؟ این «یاد» چه نوع یادی است و با حافظه ی فردی چه تفاوتی دارد؟ همین موضوع ساده ی «ما» یا آنچه «ما» را می سازد و در مدار «پدر و پسر» یا نسل اندر نسل بازتولید می شود و استمرار می یابد، هویت فرهنگی ماست. آنچه که به کودک یاد داده می شود تا «ما» را در یک تاریخ و یا یاد بفهمد و بازگو کند و از این طریق مفهوم «ما» را پرسازد، چیست و چگونه شکل می یابد؟ گزارش از رویدادهای گذشتگان هسته ی دیگری از این مدار است، هسته ی زمانی، که رویدادها را ثبت می کند و با زمان های دیگر پیوند می دهد. از سویی نظم درونی زمانی یکایک رویدادها را از این طریق تثبیت می کند و از سوی دیگر هر رویدادی به رویداد پیشین گره می خورد تا تاریخی از گذشته ساخته شود و به زمانهای بعد از خود بپیوندد. این داستانها هنگامی که به نوشتار ثبت شود به گزارشی بی زمان تبدیل می شود و همه ی زمانهای ما را به هم متصل می سازد. گذشته ایی که گذشته ی «ما» می شود و با یادآوری آن سنت معنا می یابد و تثبیت می شود.

برای شناخت این امر با سه موضوع سروکار می یابیم: «یادآوری» (یا ارتباط با گذشته)؛ «هویت» (یا انگارش/تصور سیاسی) و «استمرار فرهنگی» (یا آموزش سنت). هر فرهنگی به آموزش و تعلیم چیزی می پردازد که آن را می توان «ساختار پیوندی» (Konnektive Struktur) نامید. این ساختار باعث پیوند و ارتباط در دو بُعد است: بُعد اجتماعی و بُعد زمانی. «ساختار پیوندی» این امکان را ایجاد می کند تا انسانها با هم نوعان خود در «جهان معنایی نمادین» تجارب، انتظارات و فضای رفتاری مشترکی بسازند و با این نیروی پیوند دهنده اعتماد و راهیابی ایجاد کنند. همچنین «ساختار پیوندی» دیروز و امروز را از طریق تجربه های مسکوک و یادآوری به هم مربوط می سازد و آن را معاصر می کند، هنگامی که تصاویر افق معاصر پیشرفته را با تاریخ و زمان دیگری پیوند می دهد، امید و یاد شکل می یابد. این جنبه از فرهنگ از طریق روایت های تاریخی و اسطوره ای محقق می شود. بنابر این هر دو جنبه: هنجاری و روایی، یا تجربی و روایی، تعلق یا هویت را شکل می دهد و امکان گفتن «ما» را محقق می سازد. آنچه که تک تک آحاد را به چنین «ما» یی پیوند می دهد، از طریق همان «ساختار پیوندی» دانش، تجارب و خودپنداری است که هم از طریق مرتبط شدن با قوانین و ارزشهای مشترک و هم از طریق یادآوری گذشته ی مشترک تکرار می شوند . اصل بنیادین ساختار پیوندی تکرار است که نه از طریق رفتارهای بی مرز و حد، بلکه به وسیله ی الگوهای بازشناسی تنظیم و تضمین می شود که می توان به عنوان عناصر فرهنگی مشترک تشخیص داد (Assmann, J., 2000, 16-17).

این «ما شدن» مسئله و روند هر فرهنگی است که کمتر به طور آشکار و روشن قابل دیدن است. همه ی مردم، تک تک آحاد «ما» را درک می کنند، حس می کنند و اجرا می کنند، اما نمی توان آن را به روشنی در جمله ایی یا در تصویری یا … نشان داد.

یان آسمان می کوشد با به کارگیری اصطلاح «حافظه ی فرهنگی» (kulturelle Gedächtnis) توضیح دهد که این نوع از حافظه به بُعد بیرونی حافظه ی انسانی اطلاق می شود. حافظه آن پدیده ی درون در مغز انسان است که موضوع محققانی در حوزه های روانشناسی مغز و اعصاب است و در حوزه ی پژوهشگران فرهنگ قرار نمی گیرد. او شکل گیری«حافظه ی فرهنگی» را در پیوند با سه جنبه زیرتوضیح می دهد: ۱- حافظه ی محاکاتی (mimetische Gedächtnis) که به رفتار ما مرتبط است و آنچه در حوزه ی رفتاری تقلید می کنیم. البته رنه ژیرار (René Girard) هم پیشتر به این موضوع در تحقیقات خود پرداخته است (۱۹۸۳)؛ ۲- حافظه ی چیزها که به اشیاء و چیزها از صندلی، ظروف، ابزار و جامه تا خانه ها، شهر، روستا و خیابان پیرامون انسان اطلاق می شود و تصور و تخیل هدفمندی، خرسندی، زیبایی و… را ایجاد می کنند و به نوعی انعکاسی از خود انسان است که از طریق آنها گذشته و پیشامدها را به یاد می آورد. این جهان چیزها نوعی نمایه ی زمان است که حال را با گذشته های گوناگون پیوند می دهد؛ ۳-حافظه ی گفتگویی که از طریق زبان و گفتگو امکان رشد انسان را از طریق بیرون و در دادوستد کلامی با دیگران سبب می شود. «حافظه ی فرهنگی» فضایی می سازد که مافوق این سه جنبه قرار می گیرد. هنگامی که رفتارهای محاکاتی شکل «آیین» به خود گیرد، یعنی سوای هدفمندی، معنا داشته باشند، دیگر به «حافظه ی فرهنگی» متعلق اند، زیرا آنها انتقال دهنده ی سنت و ارزشهای گذشته ی معانی فرهنگی هستند، به همین قیاس، اشیاء و چیزها نیز به محض اینکه سوای کاربرد به معنایی دلالت کنند، مانند نمادها، آیکون ها و تصاویر ، معابد، تندیس ها و یادمان ها…از افق حافظه ی چیزها می گذرند و به نمایه ی هویت و تاریخ می پیوندند. همین بحث را ابی واربورگ نیز در حوزه ی تاریخ هنر مطرح می کند و هسته بحث اوست. در جنبه ی سوم، یعنی حافظه ی زبانی و گفتگویی خط و نوشتار نقش مهمی ایفاء می کنند(۱۹۹۹: ۱۷-۲۰; ۲۰۰۰:۲۰-۲۱). واربورگ نیزمجموعه ی تحقیقات خود درباب تصاویر هنری را «مستندات کهن روانشناسی بیان انسانی می داند، گذر از تاریخ اشیاء به تاریخ روان که خود را در سبک ها، فرم ها، نمادها و باورها به بیان در می آورد»، منظور او نیز از روان امری فرا شخصی و فرا فردی است (مختاریان، ۱۳۹۵:۲۸).

آیین ها و جشن ها نیز دارای دو جنبه ی مهم «تکرار» و «معاصر شدگی» هستند و هرچه قوانین تبیینی ثابت خود را استوار نگاه دارند، جنبه ی«تکرار» سنگ بیتشری می یابد و هرچه آزادی عمل بیشتری به خود راه دهند، جنبه ی «معاصر شدگی» بیشتری پیدا می کنند. اینجاست که نوشتار اهمیت زیادی در «ساختار پیوندی» می یابد و مانع از گسست پویایی آیین در دو قطب یاد شده می شود. «با نوشتاری شدن سنت به تدریج انتقال تسلط تکرار به تسلط معاصر شدگی صورت می گیرد، به عبارتی، از «آیینی» به «همسازی متنی» (textual Kohärenz) و از این طریق ساختار پیوندی نویی شکل می گیرد و نیروی اتصال دیگر تقلید و نگهداشت نیست بلکه یاد و برداشت است، یعنی به جای شعایر(Liturgie) تاویل (Hermeneutik) می نشیند» (Assmann, 2000: 18).

«جشن نوروز» نیز به حافظه ی فرهنگی ما تعلق دارد و قرنهاست که اجرا شده و می شود. مفهوم هویتی «ما» دست کم در این مورد به خصوص و به رغم تعییر و تحولات زمانی و مکانی تصویری آشکار و روشن از هویت فرهنگی تک تک آحاد این سرزمین ارائه داده و خواهد داد. ما با یادآوری و تکرار این جشن که همان «فرهنگ یادآوری» است، وظیفه اجتماعی خود را انجام می دهیم. «این حافظه، فرهنگی است چون فقط با ابزار و اسباب یا به طور ساختگی عینی می شود و حافظه است چون در پیوند با گفتگوی اجتماعی به سان حافظه ی فردی در ارتباط با خودآگاهی کارکرد دارد» (Ibid:24).

باری به «ما» بزرگان و گذشتگان چیزهایی بسیار خوار بگذاشتند؛ باید بپرسیم «ما» برای آیندگان چه به یادگار خواهیم گذارد؟

– ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست بی بادۀ گلرنگ نمی باید زیست

– این سبزه که امروز تماشاگه ماست تا سبزۀ خاک ما تماشاگه کیست

منابع:
– فردوسی، ابوالقاسم، شاهنامه، به کوشش جلال خالقی مطلق، ۸ ج.، ۱۳۸۶، بنیاد دائره المعارف بزرگ اسلامی، تهران.
– مختاریان، بهار، «نظریه و روش در تحلیل و تفسیر تصویر»، چیدمان، ۱۳۹۵، شماره ۱۴، یزد.
– نظامی عروضی سمرقندی، چهار مقاله، تصحیح علامه محمد قزوینی، تصحیح مجدد محمد معین، ۱۳۸۰، چاپخانه دیبا، تهران.

– Assmann, J., 1999, „Ikonologie der Identität vier Stilkategorien der altägyptische Bildkunst“, in: Das Bildnis in der Kunst des Orients, Stuttgart, S. 17-34.

– Assmann, J., 2000, Das Kulturelle Gedächtnis, Schrift, Erinnerung und politische Identität in frühen Hochkulturen, Beck, München.
– Girard R., 1983, Das Ende der Gewalt, Freiburg.

 

این مطلب قبلا در ویژه‌نامه نوروز ۱۳۹۸ و سالگرد انسان‌شناسی و فرهنگ منتشر شده است.

دکتر بهار مختاریان عضو شورای عالی انسان‌شناسی و فرهنگ است.