انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

لیمبو: سیمای کودکان کار

پرسشی را که در این گفتار بدان خواهم پرداخت بدین گونه است: سیمای امروزین کودکان کار چیست؟ غرضم مبنی بر توصیفی منفعلانه یا ادبی و زیبایی شناسانه نیست، بلکه مصر به ارائه ی یک حال و هوا یا وجیزه ای از یک بارقه ام، آنهم صرفا با تکیه بر چهره ای جزیی که روح کلی دوران است. بیاییم از انتهای ماجرا به سرآغاز آن برسیم. با اینکه چند هفته ای است که از منشور حقوق شهروندی رونمایی شده است و بحث های گوناگونی حول آن شکل گرفته است، و بدین خاطر مشغول مرور این منشور برای یادداشتی بودم، که اینکه چرا مقنن ما و تمامی آنانی که در پیشنویس و متن منشور دست اندر کار بوده اند، از شهروندی و مفهوم شهروندی و تبار این عنوان آگاهی ندارند، در همان ماده اول منشور مشکلی جدی وجود که مجال بررسی آن برای جایی دیگر، در زمانی سوا از زمان فعلی است، در هرحال این درگیری ام بر روی متن قانونی چندان پافشاری نکرد ـ به جای آنکه به گزاره های حقوقی و و مفهوم عدالت و همینطور شهروندی بپردازم(که هیچ از آنان نمی دانم)ـ چهره­­ای که برای عدالت ناتوان امروز، چه برای خودم چه برای شما و چه آنکه مشتاق تحقق آن است برگزیده­ام، چهره­ای معلق و تصمیم ناپذیر؛ چهره­ای نام ناپذیر اما در عین حال چهره­ای راستین که با تعلیق خویش وضعیت اسفناک امروز را فاش می­سازد؛ یعنی همان وضعیت رخوت بار تصمیم ناپذیری. چهره­ای که همان تجربه است، تجربه­ای که “من/خود” را هنگام مواجه شدن از جای خویش می کند، و بدون هیچ مقاومتی خودش را به من/ خود عرضه می­کند، عرضه­ای تروماتیک. با این حال این “دگر” است که این “خود” را معنا می کند و بالعکس.

کودکان در االهیات مسیحی در جایگاهی برزخی/ بینابین اند، کودک در جهان لیمبو = limbo به سر می برد، یعنی در بوته ی فراموشی سیر می کند، به عبارتی در حالتی مرزی اند، عبارت لاتین لیمبوس= limbus که به لبه/ سرحد جهنم اشاره می کند گویای این جهان لیمبویی است. کودکان در جهان آخرت در موقعیت برزخی اند و بزرگترین کیفر آنان فقدان رویت خداوند است، اما آنان در نسیان و فراموشی به سر می برند، به عبارتی کودکان از این فقدان رویت خداوند در عذاب نیستند چراکه همچون لعنت شدگان از این عدم رویت خداوند آگاه نیستند . جورجو آگامبن در تاویلی از این جهان لیمبویی کودکان در همبودگی آینده می نویسد:

«آنان نه آمرزیده اند چون برگزیدگان، نه ناامید چون لعنت شدگان، آنان آکنده اند از لذتی (آن هم )بدون هیچ مفری»( ۲۴: ۱۳۸۸) . کودکان در نجات ناپذیری سیر می کنند، آنان در این زندگی نجات ناپذیر است که رستگاری را رقم می زنند، آن هم در بی اعتنایی به این رستگاری و عدالت. امروز علاوه بر سیمای کودکان که بارقه ی رستگاری در عدم رستگاری آنان است، ما می بایست مضافا بر این سیما، پیکره ای دیگر را نیز بر آن بیفزاییم، سیمایِ این جهانیِ کودک کار. آنان که نه همچون بزهکاران در وادی جرم و گناه غلتیده اند و نه همچون منعمین (ع به کسره و فتحه) مفتخر به درگاه عدالت اند. سیمای الهیاتی مرفوع القلم(خواب، جنون، کودکی) در الهیات اسلامی گواه دقیقی بر آنان باشد، کسانی که نه اعمالی حاکی از گناه و خیر دارند و نه شر و شررات، کسانی که فرشته ی عدالت الهی در سیمای حسابگر خویش هیچ عملی از آنان را بر نمی شمارد. چهره ی این پیکره چهره ای است که روبه رو شدن با آن بارقه ی اصلاح ناپذیری را فاش می سازد. موریس بلانشو در گفتگوی بی پایان می نویسد: «چهره همان تجربه­ای است که من هنگام مواجه شدن با آن، که خود را بدون هیچ مقاومتی به من نشان می­دهد به دست آورم، این به نظرم بسیار حایز اهمیت است، من از ژرفای این چشمان بی دفاع، از عمق این فتور و سستی و ناتوانی چیزی می­بینم که کاملا خود را به من وا ­می­گذارد و در عین حال که از این کار سرباز می­زند و بدین سان تمام قدرتم را به ناتوانی بدل می­سازد»(۱۱۶: ۱۳۹۳). چهره ی کودک کار یک چهره ی تعین ناپذیر است، او حتی نه کودک است و نه کارگر، او تنها کسی است که می تواند وجهه ی آپاراتوس کار کاپیتالیستی یعنی Arbeit mancht frei(کار کردن یعنی رهایی) را ـ که یک زمانی هم بر سر در اردوگاه آشویتس درج شده بود ـ افشاگری کند. اما این به معنی سادگی نگرش اخلاقی هم نیست. کودکان کار در آپاراتوس(= ساز و برگ) تاثر و ترحم کاپیتالیستی سازمان های مردم نهاد و غیر دولتی قربانی می گردند، سازمانهایی که در پی انکار چهره ی پوشالی سرمایه داری نوین و در ردای سیاست زدایی اند، و بی دلیل نیست که بعد از ظهور نئو لیبرالیسم شاهد رشد بی وقفه ی سازمان های مردم نهادیم، همان گونه که سازمان های غیردولتی با پر کردن شکاف در خدمات اجتماعی دولت از طریق تعدیل برنامه های ساختاری تامین کننده ی مشروعیت جهانی سازی نئولیبرالیسم اند ۱ همانطور که هاروی استدلال می کند که گروه ها یا سازمان های غیر دولتی ، از سال ۱۹۸۰ به بعد افزایش پیدا کرده اند ۲ از نظر هاروی سازمان های غیر دولتی به مثابه ی اسب تروای نئولیبرالیسم جهانی عمل می کنند ۳ . گئورگ زیمل در کتاب درباره ی فردیت و فرم های اجتماعی به نحوی دقیق این وضعیت را تشریح می کند، زیمل می نویسد:

مساعدت به فقرا، در غایت شناسی حقوقی، همان وضعیتی را دارد که حمایت از حقوق حیوانات. هیچکس در آلمان برای کشتن حیوان تنبیه نمی شود، مگر آنکه در «ملا عام یا به نحوی که به جار و جنجال بیانجامد» چنین کاری را انجام دهد. بنابراین، آنچه تعیین کننده ی تنبیه است توجه به حیوانی که با او بد رفتاری شده است نیست بلکه به جای آن توجه به ناظران است (۲۸۵: ۱۳۹۲). در واقع در اینجا انسان به آن مضمونی که کانت بر آن انگشت تاکیدش را می گذاشت، یعنی “انسان همچو غایت نه وسیله” بی درنگ رنگ و روی خود را می بازد و جای خویش را به مساعدت نوع دوستان سخاوتمند می دهد؛ آپاراتوس و کیف پنهانی مساعدت. جهانی که در آن انسان به دو گونه تقسیم می شوند: ناتوانان ـ توانایان ، کمک کنندگان ـ کمک گیرندگان، سوژه ها ـ ابژه ها. سخن مان را با گذر از این چهره ی جلادان و با کمی مسامحه از سیمای باکسترهای ۴ زمانه تمام بکنیم ، اما قبل از آن بار دیگر به سیمای یگانه ی کودکان کار بازگردیم، بی تردید کودکان کار سیمای رستگاری ناپذیر زمانه ما و فراموش کنندگان اصل عدالت اند، این عدالت نیست که آنان را به فراموشی سپرده است بلکه این لیمبویی های کوچک سرگردان زمانه ما اند که عدالت را در بوته ی نسیان مخفی کرده اند.

 

۱-https://zeroanthropology.net/2014/08/28/civil-society-ngos-and-saving-the-needy-imperial-neoliberalism/

۲- ibid

۳- ibid

۴- یکی از کاراکترهای رمان قلعه حیوانات جورج اورول که تمام سعی اش بر این بود که کار خود را به نحو احسن انجام دهد، او سمبل ایدئولوژی زمانه ماست، او نمی داند که چه می کند اما با این حال با تمام تلاش خود کار خود را می کند.