انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

به نقاشی‌های میلاد حضرت مسیح بیشتر دقت کنید؛ و خیال آخرالزمانی را دریابید

جاناتان جونز

کارت‌های کریسمس پر است از تصویرگری‌های بی‌روح صحنه‌های تولد مسیح، اما لئوناردو داوینچی، بوتّی‌چلّی و کاراوادجو مرگ را در داستان مسیح متبادر به ذهن می‌کنند.

صحنه‌های تولد مسیح هنری هستند که در روزهای کریسمس می‌بینیم، اغلب برروی کارت‌هایی که شاهکاری را بر طاقچه‌ی روبخاری می‌نهد. عزیزم بیرون هوا سرد است، پس بیا قلب‌مان را با کمی پیرو دل فرانچسکا یا بروگل گرم نگه داریم.

هنوز چشمانمان را به واقعیّتِ این هنر نگشودیم. نقاشی‌های رُنسانس و باروک را به کیچ‌های توخالی تبدیل می‌کنیم زمانی‌که ما آنها را به بخشی از جشن‌های امروزی (مدرن) کریسمس اختصاص می‌دهیم، که در حقیقت زیاد ربطی به جهان مذهبی‌ای ندارد که این تصویرها را خلق کرده است.

کمی موشکافانه‌تر بنگرید و نقاشی‌های مهمِ داستان تولد مسیح که در کریسمس با احساس‌های غلوآمیز بیانشان می‌کنیم پُر است از مرگ و نیستی. برخی از آنها واقعاً آخرالزمانی هستند. به دور از احساس‌های غلوآمیز، نقاشی معادل با مکتبِ مدرنِ نمایشِ تولد مسیح، این نقاشی‌ها بینش‌های تحذیرکننده‌‌ای هستند از رنج و دردی که سبب جدی‌ترین درنگیدن‌ها می‌شوند.

جهان رو به پایان است. در ویرانی‌هاست. تمدّنی در نزدیکی ما در حال فروپاشی ست. این است صحنه‌پردازی نیایش مغانِ لئوناردو داوینچی و بسیار بسیاری از ترسیم‌های دوران کودکی مسیح. در نیایشِ ناتمام لئوناردو، ویرانی‌های اسرارآمیزِ ساختمان‌های شگرف درپس مریم و کودکش قرار دارند. پله‌ها به جایی ختم نمی‌شوند. درخت‌ها از ساختارِ زوال‌یافته می‌رویند. این ویرانی‌ها اضمحلال جهان کلاسیک‌مآب کافرکیش را باز می‌نمایاند. با به‌دنیا آمدن مسیح، عصر کافر کیشی پایان می‌یابد؛ دستاوردهایش – که هنرمندهای رُنسانس مورد تکریم قرار می‌دهند – باید جملگی دستخوش تباهی شده باشند. لئوناردو پا را فراتر می‌گذارد. او هم‌چنین نزاع سوارنظامی را در دوردست ترسیم می‌کند تا خشونت تاریخی را از آنچه مطرح کند که مسیح وعده‌ی رهایی از آن را داده است.

نقاشی‌های دیگر ویرانی‌های روم را طوری نشان می‌دهند که اسرارآمیز و دلگیر است، درحالی‌که، گذشته از امید، مطرح می‌کنند که تولد مسیح نیز پایان رنج‌آلودِ روش‌های قدیمی را پیش می‌کشد. همان‌طورکه تی‌اس الیوت در شعرش سفری به مغ می‌گوید، «این تولد عذاب طاقت‌فرسا و تلخی ست برای ما، درست به‌سان مرگ، مرگِ ما».

شعر بی‌نظیر و تشویش‌انگیزِ الیوت، درمورد درد گذشته از امید احساس مغ در دریافت وَحی‌ای که آنها را در «نظام دینی گذشته» معذب رها می‌کند، خیلی نزدیک به روحِ حقیقی نقاشی‌های دوره‌ی رُنسانس است. در تصویرگری تلخ پیتر پدر بروگل از سه پادشاه، مردان پیر فرتوده وجود دارند، قطعه‌های تباه‌شده‌ی زمان، چهره‌های چروکیده و پیرشان به‌راستی یارای درک آنچه را ندارند که دیده اند.

موهبت‌هایشان دچار مشکل می‌شوند. مِرّ برای مومیایی‌کردن به کار می‌رفته است – بر مرگِ مسیح دلالت می‌کند. حتا بدونِ آن سرنخ، امری که مسیح برای رنج‌بردن از گناهان انسان به این دنیا آمده است در این تصویرها به‌شدت عیان است. در نیایشِ لئوناردو، وی به پذیرش موهبتی نایل می‌شود گویی چناچه تقدیرش را می‌پذیرد. بخشی از دلیلی که این نقاشی به‌عنوان کاری نیمه‌تمام پُرنیرومند است این است که سایه‌های بی‌فام اندیشه‌های میرا را یادآور می‌شوند.

بااین‌همه صرفاً اشاره‌های تاریک را در نقاشی‌های تولد مسیح نادیده نمی‌گیریم – در کریسمس کاملاً بخشی از داستان را سر می‌دهیم که هنرمندان در گذشته با همین بینش تصویر کرده اند که به صحنه‌پایداری می‌بخشند. برروی کارت‌های کریسمس تصویر کشتار بی‌گناهان را نمی‌یابید، امّا همان‌قدر موشکافانه تصویر شده اند که هر کدام از تصویرهای تولد مسیحِ بروگل، روبنس یا پوسن.

کشتار نوزادانِ هرود مناسب تصویرهای دلگرم‌کننده‌ی کریسمس نیست. متاسفانه صحنه‌های تولد مسیح هم دلگرم‌کننده نیستند، اگر به آنها با چشمانی گشوده بنگریم. ستایش شبانانِ کاراوادجو شامل نقاشی بی‌جان فوق‌العاده‌ای می‌شود از مجموعه‌ی ابزارهای نجاری در پیش‌زمینه. آیا این صرفاً اشاره‌ای ظریف به پیشه‌ی یوسف درمقام نجاری‌ای ست؟ البته چنین نیست. هم‌چنین برحذرداشتی ست که روزی چنین ابزارهایی برای ساخت صلیبی به کار خواهد رفت که مسیح بر روی آن جان می‌دهد.

جدیّتِ این تولد به‌طوری ست که برخی هنرمندها به‌سادگی از جزئیات دوست‌داشتنی بومی دوری می‌جویند و آن را به‌شیوه‌ی کاملن حزن‌انگیزی به‌مثابه‌ی لحظه‌ای از تجلّی تصویر می‌کنند. تولد عیسی مسیحِ پییرو دلا فرانچسکا مریم را نه در حالت پرستاری از فرزندش تصویر می‌کند که در حالت زانو زده برروی زمین برای دعا کردن به و برای او. شبانان فاصله‌ای چشمگیر را دربرابر طویله چنان فروتنانه و منکوب حفظ کرده اند که این لحظه‌ی عرفانی را در برونِ تمام تسلی‌های انسانی می‌نهد. یگانه کُرِ فرشتگان نوای خاموش شادی را به گوش می‌رساند.

ساندرو بوتی‌چلی حتا از این هم فراتر می‌رود. تولد مسیحِ بهت‌آورش تولد مقدس را در لفظ‌های گیرای انسان نمی‌فهمد بلکه هم‌چون واقعه‌ای که سرانجام داوری نهایی را پیش‌گویی می‌کند، پایان روزها را و شروع بهشتی نو و زمینی نو. اهریمن‌ها به قعر جهنم رانده می‌شوند درحالی‌که فرشتگان برفراز آسمان اوج می‌گیرند.

مسلّماً هنرمندان رُنسانس و باروک شادی و امید را در تولد مسیح یافته اند. فرشتگان شادی می‌کنند، حیوان‌های بی‌زبان ارزشِ این لحظه را به‌جا می‌آورند، و همه‌ی توجّهات معطوف بر کودکی ست که جهان را از گناه خواهد رهانید. ربط چندانی با جشن‌های سرگرم‌کننده‌ی کریسمس مدرن، به‌شدت سکولارشده و بازاری ندارد. این نقاشی‌ها درمورد مرگ و رستاخیز و شوکِ وحی هستند. این صحنه‌ی تولد مسیح بر روی کارت فرصتی ست برای لحظه‌‌ای درنگیدن درمیان جلال و جبروت تو خالی. بیش‌تر شب‌خاموش تاکه سرود جینگل بلز.

برگردان سام محتشم

لینک متن: https://www.theguardian.com/artanddesign/jonathanjonesblog/2016/dec/23/nativity-paintings-apocalypse-christmas-leonardo-da-vinci-botticelli-caravaggio