انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

لوییس مامفورد؛ ناجیِ مغمومِ درامْشهرِ ناموجود

لوییس مامفورد؛ ناجیِ مغمومِ درامْشهرِ [نا]موجود[۱]

نوشته ی ارش بصیرت[۲]

لوییس مامفورد، متولد فلاشینگِ لانگ ایلند(۱۸۹۵-۱۹۹۰) را برخی اخرین روشنفکر بزرگ و شهیر امریکا می خوانند، او اولین کتابش را در سال ۱۹۲۲ به چاپ رساند و نهایتا با چاپ نزدیک به ۲۵ جلد کتاب بی نهایت تاثیر گذار و چاپ بیش از ۱۰۰۰ مقاله، از خود میراثی ستبر بر سپهر فلسفه اجتماعی امریکاـ تاریخ ادبیات و فرهنگ، تاریخ تکنلژی، تاریخ شهر و برنامه ریزی شهری ـ حک نمود.

مامفورد تجربه ی زیستِ شهر را همچون جزیی حیاتی و لاینفک در فرایند دگردیسی و دگرگونی فرهنگ و شخصیت انسانی می بیند. او عمیقا بر این باور است که طراحی کالبدی شهرها و کارکردهای اقتصادی شان در قیاس با رابطه شهرها با محیط طبیعی و ارزش های معنوی جامعه انسانی از اهمیت کمتری برخوردارند، او تمام این شاکله های فکری را در تمام شئون حرفه ای اش پی گیری نمود؛ از مقاله های انتقادی دهه بیستش در نیویرکر تا همکاری اش با انجمن برنامه ریزی منطقه ای امریکا، از مبارزه اش علیه ساخت بزرگراهی در میدان واشنگتن در گرین ویچ ویلیج نیویرک در دهه ۵۰ تا تلاش مدامش برای بسط ایده باغ شهر اِبـِـنزِر هاوارد.

مامفورد، به عنوان یک تمدن شناس از خود تصویری چند لایه تدوین کرده است، او با بدبینی عمیقی نسبت به تبعات صنعتی شدن واکنش نشان می دهد و پیش بینی می کند “چرخه تسلط ماشین به پایان کارش نزدیک شود”، او همچنین با منطق حاکم بر وضعیت های متروپلیتنی نیز کنار نمی اید و در کتاب فرهنگ شهرها[۳] (۱۹۳۸)یش متروپلیس را به سبب تقطیع رابطه ی بی واسطه مردم با مفاهیم به ذات زندگی تقبیح می کند، او که بر قرار مطالعات زیست شناسانه اش تماما تکرار می کرد “زمانی که یک ارگانیسم بمیرد، مغز و تمام انباشت هایش نیزخواهد مرد “، معماری فرانک لوید رایت را به سبب “تدقیق طراحی ارگانیک و ساخت متناسب با ریتم حاکم بر زندگی مدرن” می ستاید، در مواجه با اجتماعات انسانی خواستار عبور از تمرکز صرف بر فرم های معمارانه ای می شود که تنها به تجمیع انسان ها ـ فارغ از مناسباتشان با یکدیگر، ذات نهادی که فرد را با خود درگیر کرده است و دیگر عناصر سازنده بافت ـ می اندیشند، فرم های معمارانه ای که سازه گان فردی هر شخص را معلولِ خُردِ کلیت های شهری و از این رو متغیر قابل حذف می خوانند.

مامفورد در مقاله شهر چیست (۱۹۳۷) که به نوعی موجز ترین سطح برخوردش با طراحی شهری را تشریح می کند، با تکرار روی کردش به تمدن شهری در قامت ماهیتی که درکش از گفت و گوی دراماتیک را از دست داده، بارزه های بنیادین نگاهش به برنامه ریزی شهری و پتانسیل های فردی و اجتماعی شهر را با غنایی شاعرانه بیان می کند:

” مفاهیم فیزیکی و اساسی تبیین کننده وجود یک شهر؛ مرزی تعریف شده، سرپناهی پایا و تمهیدات و زیرساخت هایی مانا برای رد و بدل کردن، ذخیره سازی و دور هم جمع شدن اند، مفاهیم پایه ای اجتماعی حدوث شهر در تفکیک اجتماعی نیروی کاریست که نه فقط حیات اقتصادی شهر که فرایند فرهنگی شهر را نیز دامن می زند، پس شهر در معنای جامع و مانعش، شبکه و بافتی است جغرافیایی، سازمانی است اقتصادی که فرایندی صنعتی بر ان جاریست، تئاتری است از کنش اجتماعی که در قامت سمبلی زیبایی شناسانه از وحدتی جمعی نیز ظاهر می شود. شهرْ مروج هنر است و خودش نیز به ذات امری هنری است، شهر افریننده تئاتر است و خود ماهیتی تئاتری دارد و در شهر ـ شهرْتئار ـ است، که کنش های هدفمند انسانی در هم می امیزند و به واسطه کشاکش یا همْ آیندی افراد، رویدادهای شهری، هم چون انباشت های پرمغزتری از تجربیات انسانی تجمیع می شوند.

شهر با پیکره بندی و تناوری معمارانه اش همچون تئاتری می ماند که در ان زندگی و درام شهری شکوفا می گردد، این درام شهری، به تداوم، ان پیچیدگی معمارانه را باز می افریند و در عین حال و به موازات درکی جمعی از گذشته را تدوین می کند و خاطراتی را در میان ساکنان رسوب می دهد که ارام ارام به جز لاینفکی از فضاهای شهری بدل می شوند، شهر با عظمت و شاعرانگی معمارانه اش اشارات بازی گران و عملِ بازی را مشدد و موکد می سازد”

برامده از انچه پیش امد بیراه نیست اگر بگوییم تاثیر ایده های لوییس مامفورد بر نظریه های شهری معاصران و متعاقبانش بی نهایت واضح است، ایده ی “درام شهری” او نحله ی عظیمی از تحلیل گران فرهنگ شهری را متاثر ساخت؛ “باله خیابان” جین جیکبز، تعریف ویلیام وایت از میدان های شهری هم چون سکوهای نمایش، تشویق الن جیکبز و دنالد اَپِـل یارد بر تشدید “فانتزی و دوستِ تازهِ یابی” در فضاهای شهری، ان جا که می نویسند”همیشه یک جایی برای یافتن دوستانی که تا پیش از نمی شناختی وجود دارد، یک سالن نمایش، سکویی که شهروندان بتوانند خودشان را به نمایش دیگران بگذارند و دیگران را نیز ببینند”، از این جمله تاثیراتند.

مامفورد بر جریان غالب معماری مدرن نیز تاثیر گذاشته است؛ علی رغم انکه مدرن ها تا پیش از جنگ جهانی دوم مامفورد و ایده هایش را جدی نمی گرفتند اما بحران مسکن انبوه پس از جنگ و تدقیق ایده شهر فشرده، در عین حال منطقه بندی شده و درگیر با پس کرانه های کم و بیش غیر شهری اش، موجب شد معماران مدرن روی کردشان نسبت به مامفورد را تا اندازه ای تغییر دهند، اینکه چرا تا اندازه ای؟ بیشتر از ان رو که صرفا به ایده تاریخ نگاری دگرگونی حوزه های زیستی متناسب با تراکم جمعیتی و کالبدی او که متاثر از استادش؛ پاتریک گدس در بخش فراز و فرود مگاپلیس[۴] از کتاب فرهنگ شهرها بدان پرداخته بود نظر کردند و عملا در کنگره بین المللی معماران مدرن به سال ۱۹۵۴ در بیانیه ای تحت عنوان سکونت گاه پیتر اسمیتسُن ملهم از دیاگرام توسعه تمدنی پاتریک گدس[۵] و با روی کردی مبتنی بر دگرگونی حوزه های زیستی بر اساس تراکم جمعیتی و کالبدی، مناطق سکونت گاهی را در یک تقسیم بندی خطی متناسب با تراکم تفکیک کرد و عملا به ایده های ۱-حوزه های زیستی چند مرکزه ۲- محدودیت جمعیت هر منطقه ۳- تعریف حدود رشد فیزیکی بافت ۴- تقلیل رفتن تدریجی شهر برای ترکیب با روستا ۵- احترام به اکوسیستم و ۶- تدوین منطقه به عنوان واحد برنامه ریزی، که تماما در متون مامفورد نیز بدان ها توجه شده ـ حداقل در تئوری معماری ـ جامه عمل پوشاند.

البته حوزه تاثیر مامفورد که با کتابی همچون شهر در بستر تاریخ[۶](۱۹۶۱) تاثیر عمیقی بر تاریخ نگاری شهر از معبری تمدنی داشته است، صرفا به مدرن های متاخر ختم نمی شود، بر نگاه کم و بیش بدبینانه او نسبت به وضعیت های تمدنیِ مابعدِ صنعتی جریان های انتقادی پادـ مدرن نیز نضج می گیرند؛ تاکید او بر رسوب خاطرات و تعریف شهر به عنوان کلیتی فضایی ـ مکانی برامده از منسجم بودگی اجتماعیْ که حامل تاریخ و بر سیاق امو خته های روشن گری واضع فرد است، او را از یک سو با نوـ خردگرایانی همچون الدو رسی که تبلور و تداوم اشکال فرهنگی برامده از سنت را در فرمِ معماریِ شهر الزامی می دانند گره می زند و از سوی دیگر با نوـ ادارک گرایانی همچون کوین لینچ هم نشین می سازد که شهر را بر مقیاس ادراک انسانی به عناصر قابل درک و نگاشت از پایین تفکیک می کنند و همگی جبهه ایی می ارایند ” پُــستــــ” ی مآب و البته اخرالزمانی، که تمام عناصر تفکر مدرن را از ترس انحطاط تمدنی، به غور در خود می خوانند.

 

[۱]- این مقاله پیش از این در شماره ۹ ماهنامه معماری همشهری به چاپ رسیده است.

[۲] – شهرساز، مدرس دانشگاه، سردبیر سایت تخصصی معماری ـ شهرسازی اتووود و مدیر صفحه معماری انسان شناسی و فرهنگ

[۳] – این کتاب با ترجمه عارف اقوامی مقدم توسط انتشارات مرکز مطالعاتی و تحقیقاتی شهرسازی معاصر وابسته با وزارت مسکن و شهرسازی به چاپ رسیده است

[۴] – پاتریک گدس روند دگرگونی بافت های شهری را به شش مرحله ۱- پلیس ۲- متروپلیس ۳- مگاپلیس ۴- الوده شهر ۵- بیمارْشهر ۶- مرگْ شهر تقسیم می کند، لوییس مامفورد به تبع گدس و با اعمال تغییراتی این روند را به شش مرحله ۱- پیشْ پلیس ۲- پلیس ۳- متروپلیس ۴- مگاپلیس ۵- ترسْ شهر و ۶- مرگْ شهر تقسیم می کند البته باید در نظر داشت که این تقسیم بندی ها به هیچ وجه معاصر نمی شوند و غالب مثال ها از دل شهرهای کلاسیک انتخاب می شود

[۵] – زیست شناس، جامعه شناس و شهرساز اسکاتلندی

[۶] – این کتاب با عنوان شهر در بستر تاریخ ـ خاستگاه ها، دگرگونی ها و دورنماهای ان، با برگردانی از احمد عظیمی بلوریان توسط انتشارات رسا در اختیار مخاطبان قرار گرفته است