انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

لالایی­ در مازندران

سیده فاطمه آقامیری

خاطره­ای از لالایی دوران کودکی ندارم، شاید گهگاهی مادرم هنگام خواباندنم چیزی زیر لب زمزمه می­کرد اما در کل گوشهایم عادت به شنیدن زمزمه­ هایی لالایی­وار نداشته است. این در حالی است که من در سرزمینی به دنیا آمدم و بزرگ شدم که لالایی مادرانه جزء مهمی از فرهنگ و ادبیات شفاهی آن مرزو بوم (مازندران) است و من شاید تنها یک نسل از نسل­های لالایی شنیده فاصله دارم. در نسل­های بعد من این ارتباط کودک و مادر ضعیف و ضعیف­تر هم شد. یک دلیل دور شدن من و هم نسلی­های من از آن ادبیات می­تواند نبودن ابزار مهم، گهواره، برای خواباندنمان بود. چرا که در نسل های پیشین نزدیکی معناداری میان گهواره و لالایی وجود داشته است و مادر هنگام تکان دادن گهواره لالایی را زمزمه می­کرد. شیوه خواباندن ما مدرن­تر شده بود و از گهواره به روی پاهای مادر رسید. دلیل دوم می­تواند کمرنگ شدن زبان مازنی در میان مردم آن خطه و پررنگ شدن زبان فارسی (مخصوصا در میان قشر تحصیل­کرده) باشد. می­توان دلایل زیادی برای این دورافتادگی از این سبک خوشایند خواب کردن کودک وجود داشته باشد. اما مسئله اینجاست که نه تنها به صورت عینی و عملی از بسیاری از آداب و سنن گذشتگان دور افتاده ­ایم، از مکتوب کردن آن­ها هم غافل شده­ایم.

لالایی (lullaby) آوازی عامیانه و جهانی است و مختص به یک منطقه خاص نیست. پروژه­ای روسی به نام Lullabies of the world که از سال ۲۰۰۵ شروع شده است در حال جمع­آوری ویدئوهایی از لالایی­ هایی کشورهای مختلف است. در واقع، حفظ این فرهنگ دیرینه اهمیت جهانی دارد. در ایران دهخدا لالایی را سمت و شغل لالا یعنی خادم و غلام می­داند. و البته این سمت به­مرور به خود مادران سپرده شد. بنابراین، زنان نقش به ­سزایی در ایجاد و حفظ لالایی برای کودکان داشته­اند و البته برای خود آنها نیز ثمربخش بوده است. اول اینکه در این لالایی گفتن­ها نه تنها زنان در پی آرام ساختن کودکان خود بودند بلکه روح و روان خود را نیز آرام می­ساختند. آن آهنگ و موسیقی که خود می­ سراییدند به آنها آرامش می­داد و به گوش خودشان هم دلنشین می­آمد. دوم اینکه گاهی به صورت فی­البداهه کلمات را کنار هم می­گذاشتند و لزوما از یک قالب مشخص تبعیت نمی­کردند، این مسئله به آنها نوعی آزادی عمل می­داد برای آنکه چیزی را که در دل دارند بیرون بریزند حتی اگر شنونده نوزادی باشد که درکی از درد و دل نداشته باشد. سوم اینکه این آوازخوانی به آنها کمک می­کرد تا از واژه­های مختلف برای قافیه­سازی کمک گیرند و همچنین فایده­های دیگری که از آن بهره می­بردند. البته باید این نکته را نیز درنظر گرفت که لالایی ها از منطقه­ای با منطقه­ای دیگر به تناسب نوع زبان و گویش و فرهنگشان فرق می­کند. درایران کمتر نوشته­ای به صورت اختصاصی به تفاوت لالایی ها در نقاط متفاوت پرداخته است. عمرانی از معدود افرادیست که این تفاوت لالایی ها را مورد توجه خود قرار داده است. او در کتاب خود به لالایی­های کرمان، فارس، خراسان، مازندران و آذربایجان توجه کرده است. با وجود این به نظر می­رسد بسیاری از این سنت دیرین ثبت نشده است و در حال فراموشیست و جای دارد همانند آن پروژه جهانی، پروژه­ای ملی برای جمع­آوری لالایی­های مناطق مختلف ایران صورت گیرد. عمرانی لالایی­های مازندران را بر حسب مضامین به ۴ دسته تقسیم می­کند:

 

۱- محبت مادران که خود آن را نیز به پنج شاخه می­شوند:

 

الف- تشبیهات که مادر فرزند خود را به گلی یا حیوان و پرنده­ای شبیه می­کند. مانند: لالا لالا می­ناز دونه (لالا لالا ناز دانۀ من) شّم و چراغ آسونه (شمع و چراغ آستانۀ من)

ب- قربان و صدقه، مادر به قربان و صدقه فرزندش می­پردازد. مانند: لالا لالا دار من لالای دور (لالا کن من فدایت شوم) نوبیه بهار من ته لالای دور (بهار تازه بیاید من فدایت شوم)

ج- نگرانی­ها، مادر مازندرانی نگران از اینکه فرزندش در دریا یا جنگل و… گم نشود، او را نصیحت می­کند تا در خانه بماند. مانند: در یو نشو که او پره (به دریا نرو که آبش فراوان است) ویشه نشو که جنگله (به بیشه نرو که جنگل است)

د- آرزوها، مادر هنگام خواباندن فرزندش برای او آرزو می­کند و دشمنانش را نفرین می­کند. مانند: لالا گِمِه تِرِ خو بَیره (لالایی می­گویم تا ترا خواب بگیرد) تِه دشِمنون تو بیره (دشمنانت تب کنند (بیمار شوند)
ه- دیگرانی که مادر دوستشان دارد، مانند: لالالالا لالالالا/ وِچِه ماری کِمِ جانا (لالالالا لالالالا/ بچه­داری می­کنم جانم) لالالالا گل لیلا/ که دایی جان بوه پیدا (لالالالا لیلای گلم/ دایی جانت کی پیدا می­شود)

۲- جنسیت در لالایی­های مازندران: عمرانی در این قسمت ادعا می­کند که «همۀ کودکانی که در لالای

۳- ی­های مازندرانی به نوعی جنسیت آنها اشاره شده، دختر هستند که باید به دنبال علت آن بود!»

نمونه­هایی که وی آورده است به قرار زیر است:
لالالالا لالا باخِسه مِ خارِ کیجا باخسه (دختر خوبم بخوابد)
نمونه دیگر
هَکَنَم لالای دِ (لالا بکنم) دَدِه­ش کیجای دا (مادر قربان دخترش شود) کیجام نِنای دا (دختری که مادر من است)
در این نمونه مادر آرزوی شوهر دادن دختر خود را دارد:
تِرِشی دِمِ پازوار (ترا به پازوار شوهر می­دهم)
نمونه دیگر
لالالالا گل لیلا (لالالالا لیلای گلم)
زینب گویی این ناماره (زینب گویی مادر است)
آخرین نمونه­ای که در این قسمت بیان می­کند مختص به لهجۀ مازندرانی نمی­داند و معتقد است از آن در بسیاری از شهرهای ایران وجود دارد ولی مازندران از معدود مناطقی است که این لالایی را خطاب به دختر می­خوانند:
… محمَدنام در شکاره خدیج سلطان در گهواره

۴- طبیعت و محیط مازندران، زیبایی­های مازندران را مادران در لالایی­های خود به تصویر می­کشیدند.
دشت و صحرا، شهر و روستا (دشت و صحرا، شهر و روستا)
گل و گیا، سبزه­زاره ((پر از) گل و گیاه و سبزه­زار است)
مازرون او تموم نونه (آب در مازندران تمام شدنی نیست)
گنه این ملک بهشت زاره (گویی این سرزمین باغ بهشت است)

۵- اشاراتی به مسائل اقتصادی- اجتماعی:
الف- اشتغال
…. شکار بوره آهو ببره (شکار برود و آهو بگیرد)
ب- مسائل زنان در لالایی­ها
لالالالا گل مَرجی (لالالالا گل عدس)
بابا اِنه دِنه خرجی (بابا می­آید و خرجی می­دهد)
ج- ظلم و ستم اجتماعی
لالالالا غریب مارِه (لالالالا ای مادر غریب)
وِچه روزی تی دس داره (بچه روزی عصای دست تو خواهد شد (دستت را خواهد گرفت)
لالالالا نخِر غصه (لالالالا نخور غصه)
که اَمی دِه پر از داره (که روستای ما پر از درخت است)
دشت و صرا شهر و روستا (دشت و صحرا- شهر و روستا)
گل و گیا، سبزه زاره (پر از گل و گیاه و سبزه­زار)
مازرون او تموم نونه (آب در مازندران تمام شدنی نیست)
گنه این ملک بهشت (گویی این سرزمین باغ بهشت است)
همۀ این فراوونی ((امّا) همۀ این فراوانی)
کِجِ دَرمون تی دل مارِه (کجا می­تواند درمان دل مادرت باشد)
که اربابون بی پرون (که ارباب­های بی­پدر)
وشونِ چش مَشتِ خاره (چشمانشان را مشتی خار گرفته)
نَوینه این همه رنجا (و نمی­بینند این همه رنجها را)
مَردِمِ نکِنّ چاره (و چاره­ای برای مردم نمی­اندیشند)
کِجِ دَر خدا دَرمون (خدایا درمان کجاست)
وَچِه تی مارِ دل زاره (بچه­جان دل مادرت زار است)
لالالالا لالالایی لالالالا لالالایی لالالالا لالالایی لالالالا لالالایی (لالالالا لالالایی لالالالا لالالایی لالالالا لالالایی لالالالا لالالایی) (عمرانی، ۱۳۸۱: ۱۱۳- ۱۲۷)

این جمع ­آوری در حد خود مغتنم است و سهمی هرچند کوچک در حفظ بخشی از ادبیات شفاهی این سرزمین دارد اما می­توان به نکاتی (صرفاً در مورد قسمت لالایی­های مازندران) اشاره کرد:

نکته­ ها:

۱- تعداد نمونه لالایی­ها محدود است و نمی­تواند گویای دسته­بندی باشد که نویسنده انجام داده است. ممکن است نویسنده به میزان بیشتری از آنها دسترسی نداشته است، در این صورت شاید بهتر می­بود دسته­ بندی با این عناوین کلی مانند مسائل زنان در لالایی­ها و یا اشتغال انجام نمی­شد.
۲- خدیجه اصغری با راهنمایی دکتر محمد عارف در دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکز رساله­ای را در مورد لالایی های مازندران انجام داد و ۳۰ لالایی را به صورت نمونه با روش تحقیق ژرفانگرانه و تحلیلی توصیفی با استفاده از مطالعات میدانی و مصاحبه و برسی اسناد و ترانه های مکتوب بر اساس نظریه های تفسیرگرایی کلیفورد گیرتز و کارکردگرایی بونیسلاو مالینوفسکی مورد تفسیر و تحلیل قرار گرفتند به پایان رساند. او در تحقیقش به این نتیجه رسید که همه ترانه های محلی مازندران در غالب دوبیتی و حول موضوعاتی بیشتر عاشقانه و دخالت اطرافیان در ازدواج، گلایه از مادر، مادرزن، مادرشوهر، نامادری، اجباری بودن ازدواج، اعتراض به داشتن هوو، اعتراض به وضعیت اجتماعی، دوری از معشوق و دعا برای باروری و ثمردهی زمین و درخت سروده شده اند و ترانه ها نقش مهمی در فرهنگ مردم مازندران برای بیان ناله های دل و دردها و رنج های زندگی داشته اند و وسیله ای برای ابراز آمال و آرزوهایشان بوده است. درواقع اصغری به موضوعات ‌‌متنوع‌تری نسبت به عمرانی رسیده و نشان‌دهنده این است که طیف گسترده تری از مضامین در دل لالایی‌های مازنی قرار دارد.
۳- عمرانی در قسمتی ادعا می­کند که «همۀ کودکانی که در لالایی­های مازندرانی به نوعی جنسیت آنها اشاره شده، دختر هستند که باید به دنبال علت آن بود!» آیا واقعاً به این صورت است و وی توانسته تمام لالایی­های مازندرانی را که به جنسیت اشاره شده است بیابد؟ و یا تنها به صورت موردی به آنها برخورده است؟ اینکه بتوان با نگاهی جنسیت­محور به سراغ لالایی­ها رفت بسیار امری مقبول است، اما این بیان که همه لالایی­های مازندرانی که به جنسیت اشاره کردند، دختر هستند به نظر سطحی و غیرواقعیست.
۴- عدم ترجمه درست در این ابیات لالالالا گل لیلا (لالالالا لیلای گلم)
زینب گویی این ناماره (زینب گویی مادر است)
به نظر نمی­رسد که «گل لیلا» را بتوان «لیلای گلم» ترجمه کرد. در واقع، مادر دخترش را به گلی تشبیه کرده است و آن را گل لیلا خوانده است. «این ناماره» به معنای مادرش است نیست. اگر «وِ نِه مارِ» بود مادرش است معنا می­داد. «نا» در مازندرانی به معنای «نه» و منفی کننده است و اگر «ناماره» درست باشد، ممکن است به معنای نامادری باشد.
۵- نویسنده به طور عمیق به واکاوی لالایی ها از منظر زبان­شناختی و یا اجتماعی و فرهنگی نپرداخته وعبوری سریع داشته است. این در حالی است که می­توانسته خود مازندران را نیز منطقه­بندی کند و با ذکر شرایط فرهنگی و اجتماعی هریک به تفکیک لالایی­های هر کدام بپردازد. (البته ظاهراً نویسنده لالایی­های زیادی را در دسترس نداشته است.)
۶- بر روی جلد کتاب نوشته شده «لالایی­های ایران» اما در صفحه اول کتاب عنوان به این صورت آمده است «لالائیهای ایران». عدم یکسانی در نوع نوشتن وجود دارد. در متن کتاب هم مرتب واژه «لالائی» آمده است. که در متن حاضر برای یکسانی کلاً از «لالایی» استفاده شده است.

منبع:
اصغری، خدیجه (۱۳۹۵). مطالعه ی تحلیلی و تفسیری ترانه ها و لالایی های بومی زنان مازندران. پایان نامه کارشناسی ارشد. رشته پژوش هنر. دانشکده هنر و معماری. دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی.
عمرانی، سید ابراهیم (۱۳۸۱). لالائی­های ایران (کرمان، فارس، خراسان، مازندران، آذربایجان)، تهران: پیوند نو.

 

دانشجوی دکتری مطالعات زنان
۲۸/۱/۹۷
Sf.aghamiri@urd.ac.ir