یادگیری زبان انگلیسی بیش از هر زبان خارجی دیگری در ایران با اقبال عمومی مواجه است. در گذشته یک دلیل بنیادی این گرایش را می شد در واحدهای اجباری زبان انگلیسی در مقطع راهنمایی و دبیرستان دانست و در بسیاری موارد تنها دلیلی بودکه والدین را ملزم به ثبت نام فرزندان شان در کلاس های خصوصی انگلیسی می کرد. شکل گیری نیازهای روزافزون به زبان انگلیسی بنا به بسیاری از مسائل اجتماعی نوظهور مثل اینترنت و یا شبکه های مختلف اجتماعی علاوه بر اهداف دانشگاهی، امروزه شکل جدیدی از نیاز به زبان و ارائه متفاوتی از آموزش زبان را شکل داده اند.
ظهور موسسات متعدد و متنوع آموزش زبان با “متدهای” به اصطلاح “نوین” در آموزش زبان انگلیسی گواهی بر این ادعا هستند. پیدایش مهد کودک ها و مدارس ابتدایی “دوزبانه”، به عنوان پدیده هایی نوظهور در سال های اخیر که ارائه زبان انگلیسی را در قالب یک سیستم آموزشی دوزبانه به مثابه تبلیغاتی برای تمایز خود از سایر موسسات هم نوع ارائه می دهند نیز شاهد دیگری بر این رواج چشمگیر زبان انگلیسی است. بر خلاف تاکید بر کاربرد یک سیستم آموزشی دوزبانه (bilingual)، کلاس های آموزش زبان انگلیسی در این موسسات در قالب یک کلاس دو ساعته و جزیی از برنامه آموزشی روزانه به کودکان ارائه می شود که با تعریف علمی و تخصصی سیستم آموزشی دوزبانه متفاوت و متناقض است. تبلیغات بیشمار رسانه های مختلف در شبکه های مختلف اجتماعی نیز با معرفی انواع نرم افزارهای آموزش انگلیسی از قبیل “نصرت”، “انگلیسی را در خواب بیاموزید” و یا پکیج های “آموزش زبان انگلیسی برای کودکان” از جمله نشانه های بسیاری هستند که بر رواج بی سابقه آموزش زبان انگلیسی به عنوان یک دغدغه اجتماعی در لایه های مختلف جامعه دلالت دارند. حتی با یک جستجوی ساده با کلیدواژه “آموزش زبان انگلیسی” می توان طوماری از انواع وبلاگ ها و وب سایت های دخیل و فعال در این حوزه و یا تبلیغات مرتبط با آن مشاهده کرد. جریانی که تمرکز بر آموزش زبان انگلیسی در سیستم های آموزشی دولتی را گویی برای همیشه به حاشیه رانده است. در این بین، اشتیاق به ظاهر سیری ناپذیر والدین در فراهم نمودن امکانات زبانی برای فرزندانشان از طریق پرداخت هزینه های کلان و در بسیاری از موارد نامتجانس با هزینه های کلی خانواده ها و در بسیاری موارد علی رغم خواست باطنی کودکان و فرزندان نیز خود رویه هایی دیگر از این رواج است.
نوشتههای مرتبط
دلیل این رواج و تحلیل آن از منظر مولفه های اجتماعی و فرهنگی هر چه که باشد-در یادداشت های بعد بدان خوهیم پرداخت- منجر به شکل گیری نوعی نابسامانی در رویکردهای آموزشی زبان شده است.
با “جدید ترین متد روز دنیا”!!!
قطعا همه ما در برحه ای از دوران زبان آموزی خود به شکلی با این عبارت رو به رو شده ایم: “جدید ترین متد روز دنیا”،”بی نیاز از متدهای دیگر” و یا “روشی آسان برای یادگیری زبان در کمترین زمان ممکن”
یکی از عبارات و توصیفات ثابتی است که در جهت تبلیغات موسسات و یا کالاهای آموزشی زبان به کار میرود. “جدیدترین متد” به ظاهر به روش هایی بسیار کارآمد و جدید اشاره دارد و به شکلی ابزاری با هدف جذب زبان آموزان بیشتری مورد استفاده قرار می گیرند.
علی رغم چنین تکثری در شعارهای تبلیغاتی ای که موسسات آموزشی مختلف در معرفی “متد” (method) آموزشی خود ارائه می دهند؛ فرآیندها، روش ها، فعالیت های کلاسی، و مطالب درسی در میان موسسات گوناگون تفاوت چندانی باهم ندارند. و عموما افراد به دلیل این گوناگونی و ناآگاهی از ریشه های رویکردهای آموزشی زبان در انتخاب “بهترین” موسسه آموزش زبان اغلب دچار سردرگمی و تردید هستند.
“بهترین متد” به شکلی غیر مستقیم به این نکته نیز اشاره دارد که علی رغم این چندگانگی صوری در محیط های آموزشی زبانی عموما فرآیند یادگیری زبان برای زبان آموز در ایران نه تنها فرآیند موفق و کارآمدی نبوده، بلکه مشاهدات تجربیات زبان آموزی در بسیاری از افراد حاکی از آن است که علی رغم صرف هزینه های بسیار، فرآیندهای یادگیری زبان از منظر زبان آموزان نامطلوب و ناکارآمد تلقی شده اند. و در این بین این “بهترین متد” گویی علاجی معجزه گر است که یکبار و برای همیشه مشکل یادگیری زبان را در افراد ریشه کن می کند.
متد برتر؟!
با اینکه، در صحبت از شیوه یادگیری و آموزش زبان واژه “متد” یک ارجاع بسیار کلیدی است، و عموما موسسات زبان مختلف خود را به واسطه “متد” خاص و ویژه خود هویت یابی می کنند، این واژه در سیر تاریخی و تحول آموزش زبان انگلیسی که به بیش از صد سال می رسد، دستخوش فراز و فرودهای بسیاری شده است. دوره تاریخی آموزش زبان انگلیسی، به سه دوره مهم تقسیم بندی می شود، دوره پیشا متد که شیوه های آموزشی زبان با تکیه بر ترجمه متون و واژگان به شکلی غیر علمی مرسوم بود. دوره علمی که در آن تدریس آموزش زبان در یک تحول بنیادی با تاسی از نظریات علمی زبانشناختی و روانشناختی همراه بود. روش های علمی تدریس زبان، در این دوره عمدتا متد نامیده می شدند. دهه ۱۹۷۰ میلادی دوران آغازین و البته اوج کاربرد مفهوم متدهای تدریس به شکلی نوین، علمی و مقتدرانه بود، و این واژه تا مدتها در بسیاری از نقاط جهان اقتدار خود را حفظ کرد. کاربرد متد تا مدت ها در میان موسسات زبان انگلیسی و مدرسان آن بسیار جذاب می نمود، “به دلیل قدرت ساده لوحانه ای که به سیستم های آموزشی می داد و همانند اکسیری بود که می توانست در ظاهر نامطلوب ترین مشکلات آموزشی زبان را برطرف کند” (براون، ۲۰۰۳). این واژه بعد از دهه ۱۹۸۰ میلادی در دوره بعدی که با عنوان “دوره پسامتد” (Post-method Era) شناخته می شود اهمیت و ارزش خود را از دست داد و جای خود را به مفاهیمی چون تعلیم (pedagogy)، تعلیم و تربیت (education) و سوادآموزی (language literacy) داد.
ریچاردز و راجرز (۱۹۸۶) در ارائه تعریفی از این واژه متعقدند که ” تدریس هر موضوع درسی، مبتنی است بر تعریف ماهیت آن موضوع و به کارگیری اصول نظری تدریس و یادگیری که منتج از نظریه ها و پژوهش های بیشماری در حوزه های روانشناسی آموزش هستند” (ص. )، و بر این باورند که تفاوتی بنیادی میان نظریات بنیادی (fundamental theories)، اصول (principles) و راهکارهای کلاسی (Classroom strategies) آموزش زبان وجود دارد. آن ها با وام گیری از آنتونی (۱۹۶۳) چارچوبی را برای یک رویکرد آموزشی “علمی” مبتنی بر سه اصل ارائه می کنند: رویکرد (approach) اصول نظری (theoretical principles)، روش (method) یک برنامه راهبردی برای تدریس زبان و تکنیک (technique) یعنی راهبردهای کلاسی در به کارگیری برنامه روش شناختی.
چنین سردرگمی در حوزه فعالیت های کلاسی و شیوه های آموزشی زبان در دوره “متد علمی” در موسسات مختلف در سرتاسر دنیا، و همینطور ایران هم قابل ملاحظه است. از منظر تاریخ آموزش زبان، با اینکه تصور می شد که متد تدریس با در بر داشتن چنین لایه های معنایی از نظریه و کاربرد بسیار موفق باشد، کاربردهای کلاسی متدهای مختلف (متدهای مبتنی بر نظریات رفتارگرایی- ساختارگرایی (مثل، آدیولینگوآل) و یا مدتهای مبتنی بر نظریه های یادگیری شناختی) عملا از منظر روش و برنامه راهبردی با هم تا حد زیادی یکسان بوده اند. فرآیندهای کلاسی در حقیقت هیچ نشانی از نظریه های زیربنایی زبانی، روانشناختی و غیره به دست نمی داد و مشاهده روند کلاسی متدهای مختلف، نوعی عدم تجانس میان نظریه زبان و نظریات یادگیری و یکسانی در روندهای کلاسی از یک متد تا متد دیگر را نشان می داد. تشابهی که حتی تا سال ها دوام یافته است.
با این حال، کاربرد این واژه همچنان در موسسات زبان و بافتارهای اجتماعی مرتبط با آن رواج بالایی دارد و مفهوم این واژه بدون توجه به اصول نظری هر یک از شیوه های تدریس به صورت عام تنها تکنیک های کلاسی و یا فردی را در بر می گیرد.
طبق مشاهدات شخصی ام، تلقی کلی افراد نسبت به متد آموزش زبان نیز متاثر از این ابهام کاربردی و معنایی است. تا جاییکه راهبردهای فردی یادگیری (Learning strategies) هم به صورتی عام متد تلقی می شود. ناگفته نماند که تلقی افراد از متد تا میزان زیادی متاثر است از دیدگاه و تعریفی که نسبت به ماهیت زبان و کارکرد زبان انگلیسی دارند. طبق مشاهدات اولیه من در لایه های مختلف اجتماعی، یادگیری یک زبان جدید برابر است با یادگیری “دستور” و “واژگان” و در این بین تمامی فرآیند های مختلف و چندگانه ای که برای از بر کردن واژگان و به کارگیری درست و مناسب دستور زبان به کار می روند هم متد تلقی می شوند. (در یادداشت های بعدی بیشتر بدان خواهیم پرداخت).
دستور و واژگان به مثابه متد: تجربه زبان آموزی من
بارها به این موضوع فکر کرده ام که چرا و چگونه به زبان انگلیسی علاقه مند شدم. از اولین باری که چند کلمه انگلیسی را شنیدم خاطره بسیار مبهمی دارم که همواره برایم زنده است. حدودا چهار یا پنج ساله بودم که همبازیم معانی کلمات مختلف را در زبان انگلیسی به فارسی و بالعکس می دانست. عموما در محافل خانوادگی، این پرسش و پاسخ در باره کلمات فارسی و معادل انگلیسی شان به مثابه یک تفریح سرگرم کننده، حاکی از هوش و ذکاوت کودک و البته تحسین برانگیز ارائه می شد. برای من که حتی فارسی را نیز خوب نمی شناختم توانایی آن کودک در بیان معانی درست کلماتی چون water، و apple به جای آب، و سیب بسیار خارق العاده می نمود. اینها از جمله ساده ترین کلمات بودند و همانند هر فعالیت دیگری در آن سنین (در قالب مکانیسم های یادگیری رفتارگرایی (behaviorism) و در چرخه متناوب محرک، پاسخگو و تشدید کننده) قابل تفسیر بودند که بنا به مشاهدات شخصی من، عموما هم توسط فرد در سنین بالاتر به کلی فراموش می شدند. و “زبان قوی” از جمله عباراتی بودند که برای تحسین آن فرد به کار گرفته می شدند.
باری، سال ها گذشت و من در سن ۱۰ سالگی و در تعطیلات تابستانی مدارس برای اولین بار به صورتی جدی با زبان انگلیسی رو به رو شدم. جدی، در این معنا که به دلیل ثبت نام در یک کلاس انگلیسی موظف بودم که تمامی تکالیف زبان انگلیسی را به دقت و با حوصله انجام دهم تا “زبانم را تقویت کنم”، وظیفه ای که در سال های بعد در انبوه دروس و تکالیف دبیرستانی تدریجا شکل تفریح را به خود گرفت. تمام آنچه که از اولین تجربه زبان آموزی خود به خاطر می آورم این است که همواره به فکر راهی برای “تقویت” زبان خود بودم. و در این میان یادگیری و دانستن کلمات و واژگان متعدد را نشانه “زبانی قوی” می دانستم. که به سرعت تمام انرژی خود را وقف آن نمودم.
تمام خاطره ای که به عنوان یک زبان آموز از تجربه زبان آموزی دارم تمرکز بیش از حد بر یادگیری معنای لغات، هم معنی و متضاد ها بود. این نه در مورد شخص من، بلکه در مورد تمامی زبان آموزانی که دست کم به آن موسسه می آمدند، و حتی زبان آموزانی از موسسات دیگر هم مصداق داشت. تا آنجا که بهترین معلم از نظر ما زبان آموزان، مدرسی بود که بیشترین هم معنی و متضاد را برای هر واژه مورد نظر به ما یاد بدهد و همواره همانند یک لغتنامه متحرک تمامی لغات و واژگان انکلیسی را به خوبی بداند. مضاف بر اینکه، تمامی ساختارهای گرامری زبان انگلیسی را به خوبی به ما بیاموزد. این نه در مورد معلم زبان صادق بود، بلکه در میان زبان آموزان هم رقابت های شدید و سختی را در یافتن و از برکردن معانی متعدد برانگیخته بود، به شیوه ای که دانستن هم معنی های بیشتر به منزله “زبان قویتر” به شمار می آمد. مثلا، برای هر واژه ای مثل (catastrophe) اغلب ردیفی از واژگان هم معنی چون calamity، disaster ارائه می شد بی آنکه تفاوت های ظریف کاربردی این واژگان به روشنی برای زبان آموزان تببین شده باشد. با این حال، نکته ای که کمتر کسی بدان توجه داشت، این بود که علی رغم دانستن لغات متعدد، زبان آموزان در صحبت ها و یا نوشته های خود تنها از کلی ترین (general word) و ساده ترین واژه استفاده می کردند، و به عبارتی آن فهرست های طویل لغات انگلیسی تنها واژگانی منفعل (passive) بودند و در مکالمات و یا نوشته های شان- در نوشتار انگلیسی نادری که می نوشتند-به کار گرفته نمی شدند. علاوه بر این، معانی کاربردی همین لغات هم معنی نیز بسیار با هم متفاوت بودند که کمتر به آن توجه می شد.
فرآیندهای کلاسی موسساتی که من به عنوان زبان آموز در آن شرکت کرده بودم، با چند سال بعد آن، زمانی که فعالیت های تدریس خود را در همان موسسات مشابه آغاز کردم، تفاوت چندانی نداشت. در اصل همان فرآیندهای کلاسی ای بود که خود نیز با آن ها زبان آموخته بودم و در آن زمان تا حدی می توانستم بر آن متدها نقد داشته باشم.
به زعم من، فرآیند مذکور در بسیاری از زبان آموزان در ایران مشابه بوده است.
تجربیات و مشاهدات شخصی من در طول این سال ها هم در مقام هم مدرس زبان در موسسات آموزشی و پژوهشی گوناگون در ایران نیز، موید این نکته بوده است که فعالیت های آموزشی زبان انگلیسی علی رغم عناوین مختلفی که بدان اطلاق شده است، از یک الگوی تکرار شونده تبعیت می کنند، که علی رغم تاریخچه و تحولاتی پربار در حوزه نظریه (نظریه یادگیری، نظریه زبان) و فعالیت ها، راهکارهای یادگیری، مطالب درسی و مسائل مختلف اجتماعی فرهنگی مختلف و مرتبط با آموزش زبان، روند عملی آموزش را به پیروی از یک مدل ثابت و بعضا قدیمی مدل “واژگان/ دستور” هدایت می کند.
ایمیل نویسنده: sheykhan.m@gmail.com