انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

قدرت کذب (بخش یکم)

امبرتو اکو برگردان عاطفه اولیایی

ّنشان در سؤالات عمومی XII، ۱۴[۱] اکوآینس قدیس[۲] می پرسد : از این موارد، کدام یک توانا تر،‌ مجاب کننده تر و مقید کننده تر است: قدرت شاه، نفوذ شراب ، اقسون زن و یا نیروی حقیقت؟پاسخ آکوآینس حاکی از احترام به شاه بود، همچنین فکر نمی کنم چند گیلاسی از شراب شاه را بر سر میز شام وی رد کرده باشد. رقاصه ی آتش پاره ای هم که به اتاقش فرستاده شد تا وی را مجاب کند به جای پیوستن به دمینیکن ها، به نام و شهرت خانواده بیندیشد و به بندیکتن ها بپیوندد، بر وی تأثیری نداشت. طبق معمول پاسخش ظریف و روشن بود: شراب، پادشاه، زن و حقیقت قابل مقایسه نیستند زیرا non sunt uniuus generis (به یک گروه تعلق ندارند). لیکن اگر آن ها را per comparationem ad aliquem effectum ( بر اساس تأثیرشان) بسنجیم، همه ی آن ها قادر به تحول قلب انسان و انگیزه ی عمل اند. شراب مستی آور و بر جسم تأثیر گذار است، و بر طبیعت حساس حیوانیمان delectatio venerea[3] (به طور خلاصه زن ) تواناست ( توماس به این فکر نکرد که احتمال احساس کشش جنسی در جهت مخالف و از جانب زن نیز ممکن است ـ ولی خوب ایرادی به او که هلوئیز[۴] نبود، نیست). البته شاه از طریق قوانین، بر خرد عملی[۵] مسلط است، اما حقیقت تنها قدرت محرکه ی خردنظری است. و اما نیروی جسمانی غالب بر نیروی حیوانی است که این خود بر عقل غلبه دارد، بنا بر این حقیقت از هر چه دیگر توانا تر است.

چنین است قدرت حقیقت. اما تجربه نشان می دهد که تحمیل حقیقت معوق شدنی و تقبل آن به قیمت اشک و خون است. آیا امکان تجلی چنین قدرتی بر اساس سوء تفاهم ممکن نیست؟ در این صورت می توان آن را به سزا کذب خواند.

برای نشان دادن آن که کذب[۶] (مطمئنا اشتباه و نه لزوما دروغ) محرک بسیاری از وقایع تاریخی بوده است، ابتدا به معیار های حقیقت می پردازم. اما اگر انتخاب این معیار ها جزم گرایانه باشد، خطر آن می رود که آغاز استدلالم همان ختمش باشد.

باور به هر نوع خدایی محرک تاریخ بشر بوده است، بنا بر این اگر تمام اساطیر و الهامات مذاهب، کذب باشد، به این نتیجه می رسیم که هزاران سال تخت سلطه ی کذب زیسته ایم.

اما چنین نتیجه ای بسیار فراتر از یوهمگرایی [۷] ساده است: ایمان گرایان نیز می توانند از همین استدلال شک گرایانه استفاده کنند. معتقدین به مذاهب باید قبول کنند که مثلا ح.مسیح پسر خداوند و ناجی موعود ی که در اورشلیم به انتظارش نشسته اند نیست و یا اگر ح. محمد پیامبر خداست، قربانی کردن برای مار پر دار[۸] محلی از اعراب ندارد. با پیروی از فرهیخته ترین و روا مدار ترین خداپرستان، چه معتقد به سلسله ی قدیسان [۹] و چه چرخ تائو باشیم[۱۰] ، باید قتل عام کافران و بی خدایان را رد کنیم. اگر خورشید پرست باشیم، موعظه ی کوه عیسی[۱۱] را بچگانه و اگر بی خدای افراطی باشیم تمام ادیان را سوءتفاهم می شماریم. بنا بر این، از آن جا که طی تاریخ، عده ای بر اساس معتقداتی که دیگران باورشان ندارند عمل کرده اند، لاجرم باید قبول کنیم که تاریخ به درجات مختلف، نمایشی از توهم بوده است.

مفهومی قابل قبول تر از حقیقت و کذب ( حتی اگر از نظر فلسفی قابل مجادله باشد ـ و البته با پیروی از فلاسفه مجبور به مجادله در باره ی هر موضوعی خواهیم بود و پایانی بر آن نیست) مثل مفهوم علمی یا تاریخی فلسفه را ( از دید فرهنگ غرب ) در نظر بگیریم: مثلا آنچه که مورد توافق همه است : این که جولیوس سزار در ۱۵ مارس [۱۲] کشته شده است، این که در ۱۹ اکتبر ۱۷۸۱ لشگر ژنرال کورنوالیس در بورک تاون تسلیم جرج واشنگتن شد و بدین ترتیب انقلاب آمریکا خاتمه یافت،‌ یا این که فرمول اسید سولفوریک ۲H 4SO و وال پستاندار است. طبیعتا هر کدام از این مفاهیم بر اساس یافته های نو قابل بازبینی خواهند بود ولی تا به حال به عنوان حقیقت در دانشنامه ثبت شده اند. برخی فلاسفه معتقدند که این حقیقت که فرمول شیمیایی آب O 2H است، در تمام دنیا های ممکن صادق است.

امروزه می توان ادعا کرد که در طی تاریخ، اعتقاداتی که اکنون دانشنامه ها مطلقا مردود می شمارند، معتبر و در واقع چنان مورد قبول بوده اند که بر ذهن فرهیختگان استیلا یافته، امپراطوری ها برپا و ویران ساخته، الهام شعرا شده، بشر را به قربانی های فهرمانانه کشانده، موجب عدم روا مداری، قتل عام و نیز دانش پژوهی شده اند. اگر این نکته حقیقت داشته باشد، چگونه می توان منکر واقعی بودن قدرت کذب شد؟

بطلمیوس

مثال تقریبی این مورد بطلمیوس است. امروزه روشن است که بشریت قرن ها بر پایه ی درکی نادرست از گیتی حرکت کرده و برای قبولاندن آن تصویر نادرست به هر استدلالی متوسل شده است. پیراچرخه [۱۳] و ناقل [۱۴] اختراع کرد، و تیکو براهه[۱۵] معتقد بود در حالی که تمام سیارات به دو خورشید می چرخند، خورشید به دور زمین می چرخد. دانته آلیگیری[۱۶] به این پندار باور داشت ( اگر چه در مورد وی ضررش بسیار نبود) اما وخیم تر این که دریانوردان فنیقی، سن برناردن، اریک سرخ، و کریستفر کلمب ( و بالاخره یکی از آن ها اولین کسی بود که به آمریکا رسید) نیز از نظر وی پیروی می کردند. بر اساس همین باورنادرست بود که کره ی زمین را به مدار ها تقسیم کردند و در نتیجه مدار اصلی از کاناری به گرینویچ منتقل شد: باوری نادرست که تا امروز دوام دارد.

مثال بطلمیوس، که داستان بدفرجام گالیله را تداعی می کند، گویای چگونگی نادیده گرفته شدن گستاخانه ی حقیقت توسط قدرت کذب است. و حالا به داستان دیگری از کذب می پردازم که به تدریج توسط جبهه ی محالف و در دوران مدرن شکل گرفت تا تفکر مذهبی را بی پابه کند.

زمین مسطح

یک ازمایش: از فردی عادی بپرسید کریستف کلمب در پی اثبات چه مطلبی برای رسیدن به شرق راه غرب را اختیار کرد و چرا فرهیجتگان سالامانکا به سرسختی با وی مخالفت کردند؟ اغلب پاسخ آن است که کلمب فکر می کرد زمین گرد است در حالیکه قرزانگان سالامانکا می پنداشتند زمین مسطح است و کشتی ها بعد از طی مسیری کوتاه به ژرفنایی در گیتی پرتاب و فرو خواهند رفت.

تفکر غیر مذهبی قرن نوزده که از عدم پذیرش نظریه ی خورشید مرکزی[۱۷] توسط کلیسا، به غیض آمده بود، باور داشت که نظرات عالمان مسیحیت ( از ابتدایی ترین [۱۸]آن ها تا فریخته ترینشان) زمین را مسطح می دانستند. اثبات گرایان[۱۹] و ضد روحانیون قرن نوزده از این پندار کلیشه ای ساختند که مورد استفاده ی طرفداران داروین طی مبازراتشان علیه اصول گرایان قرار گرفت. منظور آن بود که نشان دهند همانطور که کلیسا در مورد کروی بودن زمین به خطا رفته است، در مورد منشأ انواع نیز اشتباه می کند. اشاره ی داروینی ها به متن «نهاد های الهی»[۲۰] نوشته ی لاکتانتیوس در قرن چهارهم (در مخالفت با باور های غیر مذهبی) بود، ‌به این مضمون که گیتی به شکل معبد متحرک[۲۱] و در نتیجه چهار گوشه ساخته شده است، و نیز وجود پادگونه های زمین را انکار می کرد زیرا که برای رسیدن به آن ها، انسان باید پا به هوا راه برود.

و بالاخره، کسمس ایندیکو پلستس[۲۲]،‌ جغرافی دان بیزانسی قرن چهارم، باز بر طبق کهن الگوی معبد متحرک استدلال می کرد که گیتی مستطیلی است با طاقی کمانی برافراشته بر فراز کف مسطح زمین‌. دریر در کتاب «تاریخ نظام های سیارات از تالس تا کپلر»[۲۳] ، با مهم شمردن نظریه ی کسمس، وی را نماینده ی رسمی کلیسا نمی شمارد. ای.جِی. دیکسترهویی، علیرغم آن که در «مکانیزه شدن تصویردنیا »[۲۴] (نوشته شده ‌به آلمانی) تآکید می کند که نظریه ی کسمس طی قرن ها معتبر ماند، قبول دارد که نظرات کسمس و لاکتانتیوس را نمی توان نماینده ی نظرات علمی فرهنگ پدران اولیه ی کلیسا خواند.

واقیت آن است که فرهنگ مسیحیت در ابتدا و میانه ی قرون وسطی،‌ لاکتانتیوس و متن کسمس را نیز که به یونانی (زبانی که مسیحیت قرون وسطی فراموش کرده بود) نوشته شده بود به حال خود رها کرد، متنی که تا سال ۱۷۰۶ که توسط مونتفوکن[۲۵] در mNova Collectio patnum et scriptum graecoru آورده شد، فراموش شده بود. نویسندگان قرون وسطی کسمس را نمی شناختند و متن وی پس از انتشارش در ۱۸۹۷، مرجعی متعلق به « قرون تاریک» به شمار رفت.

طبیعتا بطلمیوس می دانست زمین گرد است، در غیر این صورت نمی توانست آن را به ۳۶۰ درجه مدار تقسیم کند. اراتوستن[۲۶] نیز آن را می دانست زیرا که سه قرن قبل از میلاد قطر زمین را تقریبا به درستی برآورد کرده بود. قیثاغورث نیر به همراه افلاطون، اُدُکس[۲۷]، ارسطو اقلیدس،‌ و ارشمیدوس زمین را گرد می دانست و تنها کسانی که این نظریه را قبول نداشتند مادی گرایانی چون یعنی لئوکیپوس[۲۸] و دمکریت [۲۹] بودند.

مکروبیوس و مارتیانوس کاپلا[۳۰] نیز می دانستند زمین گرد است. اما فکر پدران کلیسا مشغول کتاب مقدس و شکل معبد متحرک بود، اگوستین با وجود این که درک روشنی از موضوع نداشت،‌ از عقاید دوران باستان با خبر بود و قبول داشت که کتاب مقدس به استعاره از این مورد صحبت کرده است. موضع او که در میان پدران اولیه ی کلیسا رواج داشت، اندکی متفاوت بود: از ان جا که دانش اشکال زمینی به نجات روح کمکی نمی کند، این موضوع برایش اهمیت چندانی نداشت. آیا ایزودور سویل ( که قطعا نمونه ای از دقت علمی نبود) که نقطه ای بر زمین یافت که در آن، استوا ۸۰۰۰ واحد [۳۱] طول داشت،‌ می توانست زمین را مسطح پنداشته باشد؟

حتی یک دبیرستانی می تواند به آسانی از متن دانته به آکاهی وی به کروی بودن زمین پی ببرد زیرا که دانته که پس از فرورفتن به قیف جهنم [۳۲] از طرف دیگر در پای کوه دوزخ سر در می آورد و ستارگانی ناشناخته را می ببیند، از گرد بودن زمین آگاهی داشته است. ولی از دانته، عالِم کامل مان (!)بگذریم. واقعیت آن است که نه تنها اوریگن و آمبروز[۳۳] نیز چنین عقیده ای داشتند، بلکه به عنوان مثال آلبرت مگنوس، توماس آکواینس، راجر بیکن، جان هالیوود، پیر دایی، اجیدیوس رومی، نیکولاس اورسمن و ژان بوریدن[۳۴] نیز از زمینی کروی سخن گفته اند.

پس کشمکش در زمان کلمب بر سر چه بود؟ فرزانگان سالامانکا به محاسبه ای بسیار دقیق تر از محاسبه ی کلمب دریافته بوند که زمین ، که محققا گرد است، بسیار وسیع تر از ان است که دریا نورد جنوایی می پنداشت و در نتیجه به دور آن چرخیدن و کوشش در رسیدن به شرق از طریق غرب، دیوانگی است. کلمب، برانگیخته از شعله ی مقدس، دریا نوردی ماهر ولی منجمی کم تجربه بود و زمین را کوچک تر می انگاشت. طبیعتا نه وی و نه دریانوردان سالامانکا نمی دانستند که در میان شرق و غرب قاره ای دیگر وجود دارد. مرز بین حقیقت و اشتباه، درست و غلط چه ظریف است! دانشمندان سالامانکا با وجود محق بودن اشتباه می کردند و کلمب با وجود آن که در اشتباه به سر می برد، اشتباهش را مؤمنانه دنبال کرد و به یمن نیکبختی ثابت کرد که حق با اوست.

آندرو دیکنز وایت با این که در کتابی دوجلدی به عنوان «تاریخ جنگ علوم با الهیات در قلمرو مسیحیت» قهرست ممانعت های کلیسا را با کشفیات علمی ارائه می دهد، با صداقت می نویسد که آگوستین، آلبرت مگنوس و آکواینس به گرد بودن زمین باور داشتند، لیکن برای چنین نظری مجبور به مبارزه با الهیات مسلط بودند . اما فراموش نکنیم که الهیات مسلط را آگوستین، آلبرت مگنوس و آکواینس نمایندگی می کردند و بنا براین با کسی در مبارزه نبودند.

راسل دوباره یادآور می شود که متنونی جدی همچو «مطالعات تاریخی شیوه های علمی» نگاشته ی س اف. ای. ماروین ادعا دارد که غرب طی هزار سال نقشه های بطلمیوس را به دست فراموشی سپرد تا آن که متنی در سال ۱۹۸۸ («جغرافیا: تاریخ و مفاهیم آن» نگاشته ی آ. هولت جنسن) ادعا کرد که کلیسای قرون وسطی زمین را صفحه ای مسطح به مرکز اورشلیم می انگاشت. حتی دانیل بورستین در کتاب کشفیات می نویسد که مسیحیت از قرن چهارم تا چهاردهم نظریه ی گرد بودن زمین را سرکوب کرد.

[ دنباله ی مقاله در یکشنبه ی هفته ی آتی منتشر خواهد شد ]

بادداست ها از مترجم :

[۱] Questio quoglibetalis, XII, 14 = literally: issues in any direction you want.

[۲]http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D8%A7%D9%85%D8%B3_%D8%A2%DA%A9%D9%88%DB%8C%D9%86%D8%A7%D8%B3

[۳]لذت جنسی

[۴] Heloise

(۱۱۰۱ ـ ۱۱۶۴) نویسنده ی فرانسوی. معشوق و سرانجام همسر پی یر آبلار. شهرت وی به خاطر نامه های عاشقانه اش به آبلار است که در دوران راهبگیش نوشته بود.

[۵] Practical intellect

[۶] fabrication, falsehood, falseness, falsity, lie, mendacity, tale, untrue, untruth, untruthful

عقیده‌ی نویسنده‌ی یونان باستان به نام یوهمروس در حدود سده‌ی چهارم پیش از میلاد بدین مضمون که اسطوره‌هاعبارتند از شرح [۷]

احوال اشخاص حقیقی و رویدادهای واقعی که دستخوش اغراق گویی شده اند: یوهمر گرایی Euhemerus

[۸] Quetzalcoatl, کوئتزال کوآتی، مار پر دار از خدایان اسطوره ای، الگو و چهره ی تاریخی آزتک ها، ماین ها و سایر فرهنگ های مکزیکی است.

The Plumed Serpent, Quetzalcoatl: A Symbol of Connectedness

[۹]Communion of saints: http://en.wikipedia.org/wiki/Communion_of_saints منظور اتحاد تمام

معتقدین به مسیحیت ( چه زنده و چه مرده) از ورای تعلقشان به مسیح و در ورای زمان و مکان است

[۱۰] http://www.ascensionreiki.com/Inspirations-on-the-Path/The-Wheel-of-Tao-Great.pdf

[۱۱] موعظه سر کوه، یکی از معروفترین بخش‌های «انجیل» و آموزه‌ها و سخنانی است که عیسی مسیح بر فراز یکی از کوه‌های اطراف شهر جلیل معروف به کوه زیتون خطاب به شاگردان خود و گروه بسیاری از مرد و زن و پیر و جوان از تمام یهودیهو اورشلیم که کنار ساحل صور و صیدون به مشایعت او آمده بودند، بیان نمود.موعظه سر کوه برای تاریخ‌نویسان در طول سده‌های پس از آغاز جریان انتشار مسیحیت، اهمیت بالایی داشته و دارد زیرا چندین مورد از آموزه‌های اصلی مسیحیت را شامل می‌شود. [۲] باور بر این است که عبارات به جای مانده از موعظه سر کوه در انجیل متی اصیل‌تر از انجیل لوقا است.

عیسی در این موعظه در بخشی که به نام خوشاگویی‌ها معروف است ویژگی آنانی که به گفته او از اهالی پادشاهی خدا خواهند بود را توضیح می‌دهد ( ویکی پدیا)‌

[۱۲] Ides of March

[۱۳] -epicycle: (نجوم – دایره‌ای که مرکز آن روی پیرامون دایره‌ی بزرگتری

حرکت می‌کند) پیراپرهون، پیراچرخه، (جهان بینی بطلمیوس) فلک تدویر ۲- (هندسه – دایره‌ای که پیرامون آن بر پیرامون دایره‌ی بزرگتری می چرخد و برون چرخ‌زاد epicycloid یا درون چرخ‌زاد hypocycloid می‌سازد) چرخ‌زاد ساز

[۱۴] deferent: ۱- برون بر، بیرون برنده، ناقل ۲- (کالبدشناسی) وابرانی، وابسته به رگ وابران

[۱۵] Tyco Brahe http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%DB%8C%DA%A9%D9%88_%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%87

[۱۶]http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%AA%D9%87_%D8%A2%D9%84%DB%8C%DA%AF%DB%8C%D8%B1%DB%8C

[۱۷] heliocentric

[۱۸] patristic

[۱۹] positivists

[۲۰] Institutiones divinea / Lactantius

[۲۱] tabernacle: در وسط محراب کلیسا) محفظه یا جعبه‌ی اشیای مقدس –

موقتا زندگی کردن یا مسکن گزیدن_ – در کلیسا یا زیارتگاه یا محفظه‌ی اشیای مقدس قرار دادن _- (در سفر خروج یهودیان) معبد متحرک ۱۰- کنیسه، معبد یهودیان_سرپناه

[۲۲] Cosmos Indicoplesteus

[۲۳] J.L.E Dreyer : History of Planetary Systems from Thales to Kepler

[۲۴] The Mechanization of The World Picture 1950- printed translation by Oxford U. Press 1961 / D. J. Diksterhuis پانویس از اکو

[۲۵] Montfaucon

[۲۶] http://fa.wikipedia.org/wiki/اراتوستن

[۲۷] http://en.wikipedia.org/wiki/Eudoxius_of_Antioch

[۲۸]a.wikipedia.org/wiki/لئوکیپوس_(فیلسوف)

[۲۹] http://fa.wikipedia.org/wiki/دموکریت

[۳۰] Macrobius / Martianus Capella

[۳۱] ۱ stadia rod = ۵,۰۲۹ متر

[۳۲] http://en.wikipedia.org/wiki/Inferno_(Dante)

[۳۳] Origen / Ambrose

[۳۴] Albertus Magnus, Thomas Aquinas, Roger Bacon, Jhon of Holywood, Pierre d;Ailly, Egidius Romanus, Nicolas Oresme & Jean Buridan.