شاید روزی برسد و نوجوانی پای یکی از بناهای زندگی بایستد و ته دلش آرام آرام بپرسد، این بناها چرا فروریختند؟ آیا این بناها… سوال نکند دیگر، متهممان کند.
ستاره حجتی
نوشتههای مرتبط
گلستان، گلستانِ جنگل و نارنج و تمشک نیست فقط. گلستان، گلستان ساختمانهای قجری، سازههای پهلوی و خانههای باستانی است. بافت تاریخی استان گلستان میتوانست با چندتا نور رنگی ساده، و حتی غیراصولی، همپای بهارِ جنگلها، گرگانی، ترکمن، سیستانی، کرد، ترک و حتی قزاقهای معدود را سر وجد بیاورد؛ یا طعم تمشک و نارنج پاییز درختهای پای کوههای پارک ملی گلستان را در دهان مردمان آب کند؛ اما، اما… اما… . بافت تاریخی، ساختمانهای آجری قجری، بنای زندگی گلستانیهاست که از یاد میرود. مسئلهای که میتوانست موجب همگرایی بین مردمان یک سرزمین شود، خاطرات مشترکی را رقم بزند، از هم میپاشد.
از سال ۱۳۷۶ و از زمان جدایی گلستان از مازندران، بهعنوان استانی جدید در تقسیمات سیاسی کشور، مدیریت حوزههای گوناگون این استان نوپا، یکی پس از دیگری با استقرار نهادها در آن، به گردن گلستانیها افتاد. میراث فرهنگی و گردشگری (ایرانگردی و جهانگردیِ آن زمان) و صنایع دستی هم به تبع انتزاع گلستان، به مدیریت استان سپرده شد. اگرچه آن سالها، میراث فرهنگی، چندان دغدغه نخست کشور نبود (که همچنان هم نیست) و گلستان در زمان ادغام در مازندران، به دلایلی چون دوری از مرکز، برخی تعصبات فرهنگی، و البته سیاست مازندران در توجه به نوار باریک ساحلی برای توسعه، در فراموشی نسبی حوزه میراث به سر میبرد.
اما زاده شدن گلستان هم کمک چندانی به حفاظت و توسعه این منطقه نکرد. مرکزگرایی در مدیریت میراث استان، شرق و غرب آن را از دایره اعتبارات و نگاه کارشناسان و برنامههای گردشگری تاریخی حذف کرد. مرکز استان هم، به بهانه توسعه شهری، تا حدی میراث تاریخی و یادگارهای معماری خود را از دست داد. از سال ۸۵ و۸۶، به نام بهسازی بافت فرسوده شهری در طرحی موسوم به «آفتاب»، پنج هکتار از بافت منسجم تاریخی گرگان بهوسیله شهرداری تخریب شد و این رخدادها برای میراث گلستان، جدای از تخریب تکبناهای شاخص توسط مالکان، و بناهایی بود که به بهانه نبود اعتبار از بین رفتند؛ آن هم در سالهایی که کشور بیشترین درآمدهای نفتی در طول تاریخ فروش نفت را به خود اختصاص داده بود.
وقتی متهممان کنند
در سالهای ۸۵ و ۸۶، چند سال پس از تبدیل شدن شرکت عمران و بهسازی شهری وزارت راه و شهرسازی، بهعنوان شرکت مادر تخصصی وابسته به این وزارتخانه، طرحی موسوم به «آفتاب» بهمنظور بهسازی بافت فرسوده شهری گرگان، از سوی این نهاد مصوب شد. محدودهای که در طرح «آفتاب» بهعنوان بافت قدیمی مشخص شده بود، با وسعتی نزدیک به ۱۶۹ هکتار، و منطبق بر حصار قاجاری استرآباد بود و بخشهای دیگری از شهر، از جمله محله امام رضا(ع)، میدان سرخواجه، قزاق محله، محله سجادیه و فردوسی را نیز شامل میشد. در همان زمان، میراث فرهنگی اعلام کرد که طرح «آفتاب» فاقد هرگونه دیدگاه مرمت شهری با رویکرد بهسازی و احیای بافت تاریخی است. با همه این تفاسیر، باز هم اقدامات اجرایی طرح «آفتاب» آغاز شد و چهار سال بعد، یعنی سال ۸۹، تنها کمبود اعتبارات کار آن را متوقف کرد و در بلاتکلیفی گذاشت. حاصل عملکرد طرح «آفتاب» در گرگان، تخریب بیش از پنج هکتار از بافت تاریخی در محله سرخواجه بود که انسجام این بافت را بهطور کامل از میان برد. هنوز کارهای ناتمام طرح «آفتاب» در پردهای از ابهام و اما و اگر بود که در همان سال (۸۹) پای شرکت مشاور دیگری به نام «خودآوند» برای بهسازی و نوسازی شهری گرگان به میان آمد. در این طرح مداخله اداره کل میراث فرهنگی گلستان بیشتر شد و بعد از جلسات گوناگون، تنها یک لکه، بهعنوان لکه تاریخی از محدوده بافت فرسوده منفک شد. اگرچه طرح خودآوند، با نقدهای متعددی که طی چندین سال به آن وارد شد، تغییراتی در اصل اولیه ایجاد کرد و میزان آسیبرسانی به بافت تاریخی گرگان در این طرح به گردِ طرح آفتاب هم نرسید، اما ثبت نبودن و وضعیت نامشخص تکبناهای ارزشمند محدوده طرح، زمینه تخریب آنها بهوسیلهی مالکان و شهرداری را برای سالهای بعد فراهم آورد. تخریب ابنیه تاریخی، سناریویی بود که نه از ورود طرحهای بهسازی بافتهای فرسوده در شهر، بلکه پیش از آن نیز کلید خورده بود.
در سال ۱۳۸۸ ساختمان هتل میامی گرگان، بنایی شاخص در میدان شهرداری، مربوط به دوران پهلوی اول و همدوره با ساخت میدان، بهمنظور احداث یک مجتمع تجاری توسط شهرداری تخریب شد. این مجتمع تجاری هنوز پس از گذشت شش سال به بهرهبرداری نرسیده است. مدتی پس از آغاز عملیات تخریب هتل میامی، چند دکان در مجاورت این بنا هم به دلیل تخریب غیرمهندسی هتل، ویران شدند. این اتفاق در حالی رخ داد که میدان شهرداری گرگان، در کنار میدان حسنآباد تهران، دارای بیشترین المانهای میدانهای دوران پهلوی اول، با بناهایی همگون را در خودش حفظ کرده بود. هنوز هم ضلع غربی این میدان، ساختمانی از عصر پهلوی را در خود جای داده است. هتل میامی صرفا یک بنای تاریخی نبود، حافظه مردمانی بود که مقابل آن اتفاقات ریز و درشت پهلوی را تجربه کرده بودند. هر یک از اتفاقات را زیسته بودند. هتل میامی میتوانست عامل هویتسازی مردمانی باشد که با همدیگر دست به دست هم داده و بر جلوههای آشکار حکومت پهلوی –هرچه که بود- شوریده بودند.
در دیماه سال ۱۳۹۰ آتشسوزی در خانه سرهنگ فروغی، عمارت یکی از رؤسای شهربانی گرگان در محله میخچهگران، نهتنها مایه حیرت حامیان میراث شد، بلکه آتشسوزی یک هفتهای در این خانه، همسایگان دیوار به دیوار را نیز در رعب و وحشت فرو برد. خانه سرهنگ فروغی، در حالی که آخرین مراحل ثبت ملیاش را از سر میگذراند، با آتشافروزی عمدی از سوی مالک تبدیل به خاکستر شد و دیگر کوچکترین نشانی از شمایل و ابهت خانهای قاجاری را در خود نداشت. امروز در گلستان – به مانند مناطق دیگر سرزمینمان- وقتی از زمان قاجار حرف میزنیم، گویی از عصر هجر صحبت کردهایم. فاصله میان یک نوجوان امروزی با زمان قاجار گویی میلیونها سال نوری است. بیایید خودمان در هر سنی که هستیم و هم اکنون این مطلب را میخوانیم زمان قاجار را تصور کنیم، فکر میکنید چقدر تصور ما چقدر از اطلاعات صحیح تاریخی گرفته میشود و چقدر آن از تخیلات و موهومات؟ در هر آنی که فاصله یک انسان از تاریخش بیشتر و بیشتر شود، برساخت ذهنیاش که منطبق بر تلاشهای قوه تخیل اوست، بر واقعیت تاریخی پیشی خواهد گرفت. حتی در این میان هر کسی به ارائه اطلاعات تاریخی بپردازد، به دلیل جذاب بودن آن ذهن مردمان جلبش خواهند شد. بیایید همدلانه سالیان آینده را پیش چشم آوریم، وقتی نوجوانی خانه سرهنگ فروغی را میبیند و بی شک میپرسد چرا این خانه ویران شده است، اگر یک نفر از سهل انکاری و ندانم کاری ما نگوید و ما را متهم به هزاران برچسب تاریخی و سیاسی بکند، آن نوجوان نسبت به ما چه قضاوتی خواهد داشت؟ راستی وقتی سالها بعد متهممان کنند نیستیم. ذهنهایی که قضاوتمان خواهند کرد را چطور باید توجیه کنیم؟
عکاس گفت: درختان را سرببرید
در همان سال، درست دوهفته مانده به نوروز، اداره میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی استان گلستان، درختهای صحن خانه شیرنگی (ساختمان فعلی این اداره کل) را قطع کرد و در توجیه این کار، در پاسخ به انتقادات کارشناسان که درختان را جزئی از عناصر معماری صحن میدانستند اظهار کرد که این درختها جلوی نمای ساختمان را گرفته بودند و برای عکاسی مناسب نبودند! معلوم نیست، کدام عکاس نابلدی فرمان داده است؛ درختان را سر ببرید، به نظر شما نباید به جای تبعیت از فرمان یک عکاس نابلد، میبایست مدرک عکاسیاش را بررسی میکردند؟ راستی نکند عکاسی در کار نبوده است. این اتفاق در حالی رخ داد که کارشناسان خارج از بدنه دولت متفق بودند که با توجه به مفاد تصویبشده در منشور فلورانس، درخت – به تبعیت از باغ – در صحن خانهها یا مدرسههای ایرانی، مانند عنصری از عناصر معماری تلقی میشود؛ بهویژه درختان بهارنارنج که در شمال کشور، خود دارای ارزشی فرهنگی هستند و در جایجای زندگی شمالیها حضور دارند.
نوبت سیل
سالی که نکو بود، از بهارش هم پیدا بود؛ بهار سال ۹۱، در پی طغیان گرگانرود بخشهایی از پل تاریخی صفوی «آققلا» دچار آسیبهای جدی شد که با وجود عملیات کاوش و کشف دهانههای جدیدی از پل، نه تنها هیچ اقدام مرمتی بر آن صورت نگرفت، بلکه تدابیر حفاظتی هم برای جلوگیری از افزایش آسیبها بر این سازه منحصربهفرد آبی گلستان اندیشیده نشد. سال ۹۱ نوبت سیل شد تا بنای زندگی در گلستان را دستخوش تغییر کند که مسئولین هیچ پیشبینی نکرده بودند، مسئولینی که حتی وقتی دیگر کار از کار گذشت و نوبتشان شد هم دغدغه چندانی نداشتند. در همان سال، ساختوساز در حریم فنی یعنی در بام «آبانبار میرکریم»، عملکرد میراث فرهنگی و نیز اداره کل اوقاف و امور خیریه استان گلستان را زیر سوال برد. آبانبار میرکریم، با قدمتی بیش از ۱۵۰ سال، در انتهای محله میرکریم، در تولیت اداره کل اوقاف و امور خیریه استان قرار دارد. در جلسات مکرر اوقاف و میراث فرهنگی و شهرداری گرگان، قرار بر این شد که آبانبار میرکریم بهعنوان موزه قرآن گرگان، بازسازی و احیا شود. با این حال، ساکنان بامنشین آبانبار از ساختمانشان به منظور مرکز خرید و فروش و پرورش سگ استفاده کردند و دهانه نیمهبسته ورودی آبانبار هم محل امنی برای اجتماع معتادان شد. «میرکریم» همچنان در تلی از زباله و نخاله و سرنگهای استفاده شده باقی مانده است و تنها سگفروشان آن محل را ترک کردهاند.
چهاردیواری، اختیاری
سال ۹۲ با تخریب خانه میرکاظمی توسط مالکش آغاز شد؛ خانهای قاجاری در دو طبقه، با ارسی چینی منحصربهفردی در ضلع جنوبی. وقتی درهای این خانه، بار دیگر به محله سبزهمشهد باز شد، کوچکترین اثری از آن نمانده بود. از سال ۹۲ تا به حال این سوال در ذهن باقی مانده است، مسئولین بنای زندگی ما گلستانیها چندبار خواستند مانع تخریب آن خانه باشند که از مالک بشنوند چهار دیواری اختیاری. و آیا واقعا قوانین چهاردیواریهایی که حافظه تاریخی یک جماعت را میسازد به این راحتیها ترک برمیداراد؟ اواخر همین سال نیز لودرهای شهرداری به خانه داروییها، پشت ساختمان شورای اسلامی شهر گرگان، هجوم آوردند؛ این خانه، عمارتی شامل دو بخش بود که یکی از آنها متعلق به دوره قاجار بود و دیگری متعلق به دوره پهلوی اول. سمتِ جنوب و شمال حیاط، با پیچکهای آویختهای که بیش از سی سال دو نمای شمال و جنوب ساختمان قاجاری را در تابستان به رنگ سبز و در پاییز به رنگ سرخ و کبود مزین میکنند، در سال ۱۳۸۰ به ثبت ملی رسیده بود. با این همه، شهرداری این خانه را از نهادی انقلابی که در تولیت آن قرار داشت، خرید و برای احداث پارکینگ شروع به تخریب آن کرد، اما با مداخله یگان حفاظت میراث فرهنگی، عملیات تخریب متوقف شد. تا اوایل سال جاری عمارت شمالی بدون پوشش بام زیر آفتاب و باران رها شده بود و تا به امروز هم هیچ اقدام مرمتی روی بخش تخریب شده آن انجام نشده است.
در خرداد سال ۹۳ تخریب امامزاده «پنجتن» روستای لمسک در غرب گرگان، با مجوز معاونت میراث استان انجام گرفت؛ معاونتی که این بنای متعلق به عصر قاجار را فاقد ارزشهای تاریخی و معماری دانسته بود و این امر بیش از پیش نقش مؤثر مدیریت در افزایش هرساله تخریب آثار و ابنیه فرهنگی را آشکار کرد. همین مجوز مدتی بعد برای بازسازی ساختمان پهلوی دادگستری هم مورد استفاده قرار گرفت و دخل و تصرفهای غیرکارشناسانه تا آنجا پیش رفت که سنگهای تیره مرمر را جایگزین نمای طبیعی این ساختمان مربوط به دوره پهلوی اول کردند.
دست دزد
در این اثنا، در یکی از دورترین نقاط استان گلستان، یعنی کوههای کلاله، سنگ مزارهای گورستان و زیارتگاه خالدنبی هم یکی پس از دیگری سرقت میشدند؛ با آنکه وزن این سنگها بسیار زیاد بود و جابجایی آنها مستلزم استفاده از خودروهای باری بود. تخریب خانه «دقیقی» در محله شیرکش گرگان هم در نیمهشبی با مجوز شهرداری صورت گرفت؛ در شرایطی که در ورودی این عمارت با زنجیر بسته شده بود.
شش ماه نخست سال ۹۴ با وجود تغییر مدیریت میراث فرهنگی استان، تخریبها و ویرانی آثار و ابنیه ادامه یافت و در کنار کوتاهی میراث، مالکان خصوصی، اقدامات شهردای و فرسایش فراوان بناهای بیمحافظ این ماجرا را تشدید کرد. خانه «بشارتی» از خانههای سهگانه تاریخی سیمینشهر بر اثر فرسودگی و بیتوجهی میراث فرهنگی شهرستان به ایجاد راهکارهای حفاظتی به طور کامل فروریخت. مدتی بعد در شهریورماه، بخش اعظم خانه دیگری در شهرترکمننشین به نام خانه محمدی در اثر آتشسوزی ظاهرا تعمدی نابود شد؛ در شرایطی که از زمان شروع حریق (ساعت ۳ بامداد) تا ظهر روز بعد، تنها یک ماشین آتشنشانی برای اطفای حریق اعزام شده بود که آن هم ناچار شد برای پر کردن مخزن آب، یک بار محل حریق را ترک کند و هیچیک از مأموران یگان حفاظت و یا مسئولان میراث فرهنگی هنگام حادثه در این بنا حاضر نبودند.
مهرماه سال ۹۴، شهرداری گرگان برای حفاظت از جان شهروندان در اثر ریزش احتمالی خانه برهانی، با تقاضای مالک، مجوز تخریب خانه برهانی، آخرین خانه بر جایمانده از عهد قاجار در خیابان امام خمینی گرگان را صادر کرد. درست یکماه بعد از تخریب این خانه، بار دیگر شهرداری مجوز تخریب «خانه وزیری» مشهور به خانه مشروطه گرگان را صادر کرد که این بار با دستور مدیر کل میراث فرهنگی استان و حضور نیروهای یگان حفاظت عملیات، تخریب متوقف شد.
معمار نابلد
کمی پیش از این تخریبها در گمیشتپه، خانه سیدمحمدی، یکی از معدود خانههای کهن آجری در شهرستان گمیشان، از سوی کارشناسان اداره کل میراث فرهنگی استان مرمت شد. در این مرمت غیرکارشناسانه، استفاده از پیکور (چکش تخریب سنگین)، آجرهای تاریخی بنا را به نخالههای ساختمانی تبدیل کرد. آجرهای کرسیچین این بنا، از آجرهای سرخ دیوار تاریخی گرگان بودند که در زمان ساخت بنا از آنها استفاده شده بود و یکی از ویژگیهای ثبتی این بنا محسوب میشد. تَرَکهای ناشی از نشست پیِ ساختمان بر جِرزهای باربر این ساختمان، بدون شاهدگذاری و اندازهگیری، با سیمان پوشیده و رنگآمیزی شد و اینگونه بود که تَرَکهای جِرزها، در کمتر از یک هفته پس از پایان مرمت خانه، سربرآورد! لابد اینبار، مقصر معمار نابلد بوده است دیگر.
مرمتهای غیر اصولی در کنار تخریب بناهای تاریخی بدون پیگرد قانونی، از خطرات دیگری است که طی سالها بناهای این استان را تهدید کرده است. خانه قاجاری «باقری» و مدرسه عملیه «عمادیه»(صفوی) از نمونههای آشکار مرمتهای غیراصولی استاد گلستان هستند.
قصههای تلخ مرگ یادگارهای معماری استان، در کنار روایت فراموشی آیین و سنن اقوام ساکن در گلستان، تجاوز به حریم ابنیه تاریخی، ساختوساز بیضابطه در حریم فنی و اصلی بناهای تاریخی، فراموشی گویشهای گوناگون استان، تخریب بافتهای روستایی، نابودی تکبناهای ارزشمند در روستاها (مانند مسجد بالاجاده)، حفاریهای غیرمجاز در تپههای تاریخی به سودای یافتن گنج و… همه و همه تراژدی این روزهای میراث مشهود و نامشهود گلستان را غمناکتر میکند. سرزمینی که آن را نگارستان ایران میخوانند، به قتلگاه میراث فرهنگی شبیهتر است و بعید به نظر میرسد از آتشی که در میراث گلستان افتاده است، ققنوسی جز فراموشی بزاید. راستی وقتی سالها بعد نوجوانان و جوانانی متهممان میکنند، میتوانیم بگوییم؛ معمار نابلد، سیل، دست دزد، عکاس و صاحبان شخصی بناهای زندگی، میراثتان را خراب کردهاند؟