انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

فیلم سال ۲۰۱۱ ،درخت زندگی از منظر زمان: ایستاده بر بام بی یقینی

نگاهی به فیلمنامه درخت زندگی

فیلمنامه درخت زندگی نوشته ترنس مالیک این قابلیت را دارد تا بتوان آن را از چندین منظر مورد بررسی قرار داد. شاید یکی از جذاب ترین پنجره هایی که فیلمنامه به روی مخاطب خود می گشاید مقوله روایت در فیلمنامه است. بعد دیگر اهمیت گفت و گو نویسی است که می توان جداگانه آن را مورد بحث قرار داد. نکات دیگری را نیز می توان در این فیلمنامه یافت که به تنهایی مورد بحثی میان رشته ای را فراهم آورد. برای مثال وابستگی فیلمنامه به روایت های ادبی بخصوص روایت های سیال ذهن یکی دیگر از مباحثی است که می توان در این فیلمنامه به آن توجه کرد.

اما آنچه بیش از همه توجه را به خود جلب می کند، بازی است که مالیک در این اثر با نشانه های زمانی دارد. فلاسفه مختلف تاکنون تعاریف متفاوتی را از زمان ارائه داده اند . می توان آنها را یک به یک مرور کرد و شیوه استفاده مالیک از زمان را در مقایسه با آنها به بحث نشست. اما فرصتی که این نوشتار در اختیار ما می گذارد اجازه پرداختن مفصل به این تعاریف را از ما می گیرد. تنها می توان به اشاره ای کوتاه به آنها بسنده کرد. اما پیش از آن ببینیم چه نکته ای در فیلمنامه وجود دارد که ما را به سمت بررسی زمان در این اثر راهنمایی می کند. جک در زمان حال گرفتار شده است. او توانایی گذار از این زمان و پیش رفتن را ندارد، بنابراین باید گذشته را مرور کند تا شاید بتواند رمز درماندگی امورز را دریابد.

دکتر فرزان سجودی در مقاله نشانه شناسی زمان و گذر زمان ،بررسی تطبیقی آثار کلامی و تصویری ؛ به مقدمه الکساندر در کتاب مکاتبات لایب نیتس و کلارک درباره مسئله زمان اشاره می کند و می نویسد که تا کنون چند مسئله درباره زمان مطرح شده است نخستین آنها به این سئوال مربوط می شود: زمان و مکان چیست؟ لایب نیتس و کلارک به این سئوال پاسخ گفته اند. سئوال دوم: کدامیک از دو مفهوم زمان و مکان در فیزیک مفید ترند و نیوتون کوشیده به این سئوال پاسخ دهد و مورد نهایی اینکه ما چگونه در مورد زمان و مکان شناخت پیدا می کنیم و این نکته را نیز کانت برای نخستین بار مورد مداقه قرار داده است. البته این تعاریف تنها به این افراد محدود نمی شود و فیلسوفانی همچون هایدگر نیز به تعریف زمان پرداخته اند و دازاین یعنی بودن در زمان را مورد اشاره قرار داده است. دکتر سجودی در مقاله مورد اشاره می کوشد تعریف تازه ای از منظر نشانه شناسی را در مورد این مصادیق ارائه دهد. البته اشاره ای به هایدگر نمی شود.

از سوی دیگر دکتر فرهاد ساسانی در مقاله زمان در فضای مجازی اشاره می کند که افلاطون هم اعتقاد دارد زمان تصویر متحرکی از جاودانگی است. فلوطین هم می گوید زمان زندگی و روح حرکت است و آگوستین نیز زمان را کنونه ای از چیزهای گذشته ،خاطره، کنونه ای از چیزهای اکنون، رویت و کنونه ای از چیز های آینده و انتظار توصیف می کند.البته در این میان نقش تحلیل پل ریکور از زمان در حکایت را نیز نمی توان از نظر دور داشت.

اما آنچه بعد تر سجودی مورد توجه قرار می دهد تعریف جورج لیکاف است. لیکاف تاکید دارد که زمان چیزی در حال حرکت است که ما آن را به کمک مکان و اشیاء بازنمود می کنیم .آنچه در این تعاریف مورد توجه بوده یک حرکت خطی از منظر زمان است. تعریفی که در سینمای کلاسیک بسیار اهمیت دارد و اصولا رازها و رمزها نیز در همین حرکت خطی گشوده می شود و نظم در توالی است که ذهن را به شناخت خط و ربط حوادث رهنمون می شود. اما فرض کنیم قرار است که این زمان در هم بریزد. یعنی اینکه نه تنها ما با یک فلاش بک طولانی رو به رو هستیم که به زمانی می رویم که در آن حضور نداشته ایم و آنچه از آن می شناسیم نه در حد درک ما از اشیاء که به تفکرات انتزاعی ما باز می گردد. یعنی نوعی زمان اسطوره ای که نشانه های مخصوص به خود را دارد.
ترنس مالیک در فیلمنامه درخت زندگی نه تنها مبنای شناخت زمان را برای مخاطب عادی خود برهم می¬زند که ذهن شخصیت اش را نیز به چالش می کشد تغا بتواند به تعریفی درست از آنچه در بازی با واژه ها مد نظر دارد دست پیدا کند.
ما ابتدا در این اثر با دو واژه طبیعت (nature) و رضا به تقدیر(grace) رو به رو هستیم. دو واژه ای که قرار است در رفتار پدر و مادر تجلی پیدا کند. اما نویسنده در این میان یک شخصیت واسطه یعنی پسر بزرگ خانواده – جک – را نیز به قضیه اضافه می کند تا بتواند به تفسیر آنچه رخ داده کمک کند.
جک امروز در دنیای اطراف خود محصور شده است. نوعی حصار بیرونی که در واقع بازتاب حصار درونی اش است. اینجا می خواهم نشانه شناسی دکتر سجودی را به یاری بگیرم. این حصار سبب می شود که او پیش نرود. دائم بر ساختمان های بلندی اشاره می شود که جک را تسخیر کرده اند . گویا مکان که قرار است بازنمودی برای حرکت او باشد، راه بر او می بندد. او به نوعی میان درون و برون خود گرفتار آمده است. نیرویی نمی گذارد که جک به پیش برود. از سوی دیگر واژه هایی ذهن وی را به خود درگیر کرده که او را نه به جلو که به عقب باز می گرداند. بنابراین ما با حرکت زمان رو به رو هستیم، اما حرکتی که رو به عقب دارد. او باید دنیایی را مرور کند که پیش تر در آن زندگی کرده است. این شیوه روایت و حضور زمان در روایت نوعی تفسیر ناخواسته را به همراه دارد. یعنی شخصیت آن چیزی را به یاد می آورد که در نهایت بتواند به نتیجه ای برای فرار از حصار امروز آن را مورد توجه قرار دهد. پس ما از ذهن جک گذشته را مرور می کنیم. گذشته ای که در زمان خود تنها نوعی زندگی ساده بوده است و امروز با تفسیر دو واژه مهم همراه است. با اطلاعات زمان حال و آنچه مادر مد نظر داشته تفسیر زمان گذشته آغاز می شود. اما اینجاست کهد نویسنده فیلمنامه زمان دیگری را نیز به داستان خود اضافه می کند. یعنی برای رهایی از حصار باید به زمانی فراتر از گذشته زندگی جک و خانواده اش رفت. به زمانی اسطوره ای که به آفرینش انجامیده است. اما چرا مالیک تصمیم می گیرد بخش عمده ای از فیلمنامه خود را به این زمان اختصاص دهد؟ زمانی که تنها در ذهن بشری تجربه شده است و به تجربه زیسته مخاطبش باز نمی گردد. ما در کلیت اثر با دو واژه رو به رو هستیم که قرار است در کلیت فیلمنامه این دو واژه در ذهن شخصیت اصلی فیلمنامه یعنی جک بازتعریف شده و او در نهایت بتواند خود را با معنی و انتخاب آنها نجات بخشد. در اینجاست که ذهن نگارنده فیلمنامه فراتر از ذهن شخصیت می رود . او به زمانی می رود تا بتواند روح واژه ها را در آن معنا کند. بنابراین ذهن زمانی مخاطب کلیت فیلمنامه به ذهن شخصیت اصلی متصل شده و نوعی ارتباط بینا ذهنی شکل می گیرد. این سیالیت از سوی دیگر سبب می شود که ذرات نور اندک اندک از دل تاریکی آشکار شود. از سوی دیگر این حرکت بینا ذهنی ما را از دنیایی دیگر به دنیای تازه می آورد. گویا ما زندگی در دو جهان را از طریق غیر مستقیم تجربه می کنیم. از سویی با تک گفتار هایی که از زبان شخصیت ها بر این سکانس ها می شنویم، گویی ارتباط آنها نیز با این زمان حفظ شده و انسجام اثر از میان نمی رود. این حرکت موجب همان پیوستگی نیز که سجودی در مقاله اش در نظر داشته ایجاد می کند. بنابراین نویسنده شخصیت اصلی را جا می گذارد به جهانی دیگر می رود تا بتواند از دنیای معانی اندک اندک به دنیای فیزیکی دست یابد. پس پیوستگی و حرکت میان زمان اسطوره ای و بعد تاریخی و بعدتر تقویمی کلیتی را پدید می آورد که می تواند همنشینی مفهومی ایجاد کرده و تمامیت ذهن را در درک اثر کامل کند. حال ذهن مخاطب می تواند نشانه ها را معنا کند. اگر دایناسور پا روی سر دایناسور دیگر می گذارد این حرکت می تواند در رفتار متناسب با طبیعت پدر معنا شود. یا رفتار آرام مادر می تواند همان نوری باشد که در انفجار خود به زمان حال و پیدایش کره زمین می رسد. بنابراین رفتار جک در نوجوانی برای دعوا کردن و یا تشدید دعوای نوجوانان دیگر می تواند نشانه ای از ادامه رفتار پدر باشد. بنابراین زمان از یک نقطه ایستا آغاز می شود. ما در زمان غور می کنیم و با بازخوانی دوباره آن ریشه رفتار انسانی را باز می شناسیم.
در انتهای زمان فلاش بک اتفاق مهمی رخ می دهد که با زمان حال همنشین می شود. در انتها پسر از آنچه نزدیکی به رفتار پدر بوده است اعتراف می کند. حال آنها می توانند مکان زندگی خود را ترک کنند. او می خواهد همانند مادر باشد اما می داند رفتار مادر نیاز به شناختی دارد که دنیای کودکی کفاف شناخت آن را نمی دهد. جک رفتار پدر را انتخاب می کند. آنها تغییر مکان می دهند و ما در یک سیر منطقی به زمان حال می رسیم. اما هنوز همه چیز کامل نشده است. بنابراین دوباره جک به زمانی دیگر می رود. زمانی که نشانه های آن فیزیکی و منطقی نیست. زمانی موازی با زمان حال که در جهانی دیگر تعریف می شود. او به دنیایی می رود که در آن سلوک روحی مادر را می بینید. این زمان نیز دوباره ما را به زمانی اسطوره ای پیوند می دهد. گویا رفتار آمیخته با طبیعت پدر در این جهان و با تجربه های زیسته و نشانه های مکانی و زمانی آشنا با مخاطب تاویل می شود و رفتار مادر در زمان و مکانی نازیسته و انتزاعی که نوعی خلوص و زیبایی را به همراه دارد. پس تفکیک دو زمان مورد اشاره در فیلمنامه به این شکل کاملا آشکار می شود. این بار نیز نویسنده به ما و شخصیت فیلمنامه اش اجازه پیشرفت نمی دهد و ما را همچنان در زمان حال محبوس می کند. زمان مجازی تازه نیز همان دنیای معانی است که نشانه های آن با زمانی که ما به طریق عرف می شناسیم همخوانی ندارد. گویا با اینکه ما از گذشته های دور تا به حال در حرکت بوده ایم هیچ حرکتی انجام نداده ایم و همه چیز را از منظر ذهنی جک در دنیای اکنون نگریسته ایم، اما نویسنده برای تعین بخشیدن به آن ناگزیر از روی آوردن به حرکت بوده است. پس ما با یک حرکت ذهنی رو به رو بوده ایم که امکان درک زمان و وقایع را ممکن می کند و در عمل هیچ حرکتی رخ نداده است. با تکمیل شناخت جک و رسیدن به انتخاب نهایی او نیز از حصار آزاد می شود و حال می تواند بام های بی یقینی را تزک کرده و قدم در دنیای آینده بگذارد. حال نویسنده به زمان اجازه می دهد تا دوباره حرکت کند. بنابراین مطابق با نشانه شناسی زمان که دکتر فرزان سجودی در مقاله خود به آن اشاره می کند ما برای درک زمان نیاز به حرکت داریم که ترنس مالیک آن را در اثرش رعایت می کند. اما در بازشناخت این زمان به نظریه فلوطین باز می گردیم که پل ریکور در کتاب مهمش حکایت و زمان آن را مورد اشاره قرار می دهد. آنکه ما زمان آینده و گذشته را نیز به واسطه زمان کنونی و آنچه امروز در آن واقع شده ایم مورد شناسایی قرار می دهیم.