تکنولوژی های ارتباطی دنیا را به سوی مدرنیزه شدن هر چه بیشتر برده و در طول دوران کوتاه خود توانسته تأثیرات گوناگون و زیادی بر تعاملات انسانی بگذارد. این تکنولوژی ها با تنوع کارکردی که داشته و دارند اکنون به راحتی توسط بسیاری از افراد در فرهنگ ها و کشورهای گوناگون مورد استفاده قرار می گیرند و انواع کارهایی مانند گفتگوهای از راه دور، عضویت در شبکه های اجتماعی برای ارتباط هر چه بیشتر افراد، … گفتگوهای تصویری و غیره علاوه بر ایجاد فضا برای انجام امور جدی برای امور سرگرمی نیز مورد استفاده قرار می گیرند. اکنون وضعیت به گونه ای است که داشتن یک تلفن همراه که مجهز به سیستم های عامل نسل جدید مانند اندروید یا آی او اس هستند مساوی با در اختیار داشتن انواع شبکه های اجتماعی از جمله وایبر، لاین، تلگرام است و اولین ویژگی استفاده از این شبکه های اجتماعی مبادله هر نوع ایده، نظر، لطیفه، وقایع و اخبار و غیره است که به خودی خود می تواند در نزدیکی افراد به یکدیگر نقش زیادی بازی کرده و فاصله های واقعی و مسافتی را کمتر کند. اما این نوشته طرح مسئله ای کوتاه به نوعی از نوشته هاست که در این شبکه ها مبادله می شود و طی آن جامعه به دو بخش تقسیم می شود که معمولا سعی دارد القا کند که لزوما دو طرف این روابط نه برابر که فرادست/ فرودست هستند و به این طریق مفاهیمی مانند زن/مرد، دختر/پسر، فرزند/والدین، دو قومیت ایرانی، دو قومیت کشورهای اطراف و ایران و غیره را مقابل یکدیگر قرار دهد.
توجه به محتوای به کار رفته در این چنین لطیفه هایی از مفاهیم اروتیک گرفته تا گفتگوهای روزمره را در بر می گیرد و به این ترتیب وقت و زمان قابل توجهی از زندگی روزمره افراد را صرف خواندن، خندیدن و ارسال آن به دیگران می کند. اما جای پرسش این است که چنین لطیفه هایی با چه هدفی دنبال می شوند و چه تاثیراتی در جامعه خواهند داشت؟ پاسخ به این قبیل پرسش ها نه آسان که بسیار دشوار است اما نگاهی به تاریخ وجود این لطیفه ها ما را به گذشته های دورتری هم می برد و می توانیم ببینیم که لطیفه های قومیتی و جنسیتی در زمان های متقدم نیز در جامعه ما وجود داشته است اگرچه کانال انتشار آن ها به صورت شفاهی و دهان به دهان بوده، اما قدرت انتشار به این شیوه نیز قابل توجه است، چنان چه عبارت «جوک تکراری» در زبان فارسی کنونی ناظر به این واقعیت است که این لطیفه قبلا توسط شنونده شنیده شده و بر مشارکت افراد زیادی در انتشار آن دلالت دارد. بنابراین پیدایش و انتشار این دسته لطیفه ها توسط خود افراد جامعه صورت گرفته و این مکانیسمی خودکار و تا اندازه ای درونی شده است. در این میان به نظر می رسد ساخته و پرداخته شدن جوک های جنسیتی در زمان کنونی و با توجه به گسترش شبکه های اجتماعی به ویژه در نسخه های مبایلی، روند صعودی داشته است و با استفاده از قابلیت های زبان شناختی مانند کلیشه سازی دست به ایجاد الگوهایی ذهنی می زنند که گویی این الگوها واقعیت لایتغیر موجود در جامعه اند و اما از سوی دیگر این کلیشه ها به گونه ای طرح می شوند که گویی جامعه علاوه بر آن که وجودشان را به رسمیت می شناسد از وجود این کلیشه ها آسیب و زیان می بیند و این وضعیت به گونه ای است که جامعه باید با این وضعیت دردناک روبرو شود و چاره ای هم ندارد، این کلیشه ها تشکیل شده و اکنون جزیی از جامعه اند. بنابراین پرسش دیگر این است که ای کلیشه ها چه چیزهایی هستند؟
نوشتههای مرتبط
این کلیشه ها در حوزه جنسیت معمولا یک مفهوم ساختگی و کلیشه ای را وارد حوزه تعاملی می کنند،که بر چنین مفاهیمی دلالت دارند: دختران ناتوان از تعامل اجتماعی، دخترانی که فهم درستی از فضای اجتماعی ندارند و طی آن از استفاده از ویژگی های زبانی ناتوانند، دخترانی که فقط به ویژگی های ظاهری مانند آرایش های تغلیظ شده صورت، جراحی پلاستیک اندام به ویژه بینی می پردازند، دخترانی که در سن بالا برای ازدواج تن به هر خفتی می دهند، زنان متاهلی که زندگی زناشویی و خانوادگی و وقت خویش را فدای پرداختن به شبکه های اجتماعی مانند وایبر می کنند، زنانی که پرداختن به دوستان را جایگزین همسر و فرزندان خویش کرده اند، زنانی که توقع غیرقابل باور و غیرواقعی از زندگی زناشویی و همسران خویش دارند و مثلا خواهان کادوهای سنگین و گران قیمت از سوی همسران خود هستند، زنان ظاهربین که هیچ محتوایی را در زندگی خویش درک نمی کنند. و اگر بخواهیم این لیست را ادامه دهیم باید به موارد زیادی اشاره کنیم.
اما این فضا یک فضا تک جنسیتی نیست. یعنی تنها این زنان نیستند که مورد هجوم قرارگرفته اند، زیرا چنین فضایی برای مردان جامعه نیز ساخته شده و کلیشه هایی سعی می کند الگوی شخصیتی مردان جامعه را هرچند که مانند فضای ساخته شده برای زنان به دور از واقعیت است بازگو کند: مردان بی عرضه و ناتوان از حل مشکلات اقتصادی خانواده، مردانی که همسران خویش را درک نمی کنند، مردانی که به همسران خویش بی توجهند، مردانی که فهم درستی از فضای خانواده و جامعه ندارند، مردانی که به دلیل بی عرضگی ذاتی شان نباید مورد توجه قرار گیرند و غیره.
دامنه این فضا به سوی روابط دیگر انسانی مانند والدین/ فرزند، نیز کشیده شده و طی آن کلیشه هایی ساخته می شود که مثلا پدر یا مادر خانواده را موجودی بی عرضه از درک فرزند جلوه می دهند و بدین ترتیب او را به تمسخر می کشانند و یا در مواردی اختلاف نسلی را بهانه عدم درک شدن فرزند از سوی والدین قرار می دهند. البته این همه ماجرا نیست و اگر به تحلیل محتواهای این قبیل لطیفه ها بپردازیم متوجه می شویم که کلیشه های بیشتری وجود دارند و دائم در معرض ساخته شدن و مبادله اند و مورد توجه قرار گرفته و به سرعت منتشر می شوند.
مسلما این نوشته قصد دفاع از این کلیشه ها را به دلیل تعمیم افسارگسیخته و بی حد و مرز آن ها ندارد و از سوی دیگر منکر آثار مخرب ذهنی، روانی و اجتماعی آنان نیست. و این نگاه چیزی است که خوشبختانه توسط افراد بسیاری از جمله روان شناسان، جامعه شناسان و انسان شناسان به کرات مورد توجه قرار گرفته است. به طور مثال این کلیشه که همه دختران از درک فضای اجتماعی ناتوانند و در فضاهایی مانند پمپ بنزین مانند یک فرد کندذهن رفتار می کنند، آثار سویی دارد که هم بر ذهنیت دختران از خود و کاهش عدم اعتماد به نفس آنان موثر است و هم نگاه مردان را نسبت به دختران به یک نگاه منفی بدل می کند. اما اگر از تعمیم افسارگسیخته و اثرات مخرب آنان بگذریم، باید بتوانیم با وضعیتی مواجه شویم که دلیل پیدایش این کلیشه ها چیست و چرا به وجود آمده و به این ترتیب از زیر بار درک و در نهایت چاره جویی آن فرار نکنیم. زیرا به نظر می رسد این وضعیت بیش از هر چیز گویای یک مسئله مهم و از آن گذشته معضلاتی در برقراری و تداوم روابط اجتماعی است که نشان می دهد دو جنس زن/ مرد گذشته از نقش های خویش در مقابل هم مانند زن/شوهر، دختر/پسر، خواهر/برادر، و غیره از تعامل صحیح و درک درست از یکدیگر ناتوانند و به سوی نوعی بی محتوایی در تعامل خویش راه می سپرند، حتی اگر عده ای دلیل ساختن، پرداختن و انتشار این لطیفه ها را تنها شادکردن یکدیگر بدانند و بخواهند به واسطه آن ها لحظات خنده داری را برای یکدیگر خلق کنند. به طور مثال اگر همین کلیشه مرد ناتوان از حل مسائل خانوادگی به ویژه مسائل اقتصادی را در نظر بگیریم، باید بتوانیم این کلیشه را تحلیل و بررسی کنیم و بپرسیم که اگر به فرض محال همه مردان ایرانی یا حداقل شوهران همه زنانی که فعالانه در شبکه های اجتماعی این کلیشه را منتشر می کنند، واقعا در این زمینه ناتوان باشند، این کلیشه چه چیزی را نشان می دهد؟ در پاسخ باید گفت این کلیشه رایج به تنهایی می تواند بر موارد زیادی دلالت داشته و بیش از هر چیز گویای ابهام نقش زنان و مردان در خانواده خود باشد. ابتدا و بیش از هر چیز نشان می دهد که در دوران حاضر وضعیت اقتصادی جامعه به گونه ای نیست که تنها مردان بتوانند از عهده مخارج آن بربیایند و از سوی دیگر بخش قابل توجهی از زنان با وجود مشارکت در هزینه های خانوادگی به دلیل کسب درآمد و داشتن شغل از هزینه کردن درآمد خود در امور خانواده ناراضی اند یا حداقل احساس رضایت کامل ندارند زیرا چنین کاری بر احساس عدم تملک آنان بر درآمدشان با وجود ورود به عرصه های مدرن مانند داشتن تحصیلات و شاغل شدن، دلالت دارد چرا که هنوز این مسئولیت را به شکل کامل بر عهده مردان می دانند و برابری در این زمینه را هنوز نپذیرفته اند.
اما باز این نقطه پایان ماجرا نیست. این که چرا وضعیت به گونه ای سوق داده شده که مردان به تنهایی مانند مردان یک نسل پیش نمی توانند از پس مسائل اقتصادی خانواده خویش با وجود کوچک شدن بعد خانوار نسبت چند دهه گذشته بربیایند، نکته ای است که از یک سو به دلیل نیازهای غالبا کاذب اقتصاد مصرفی پیش آمده و از سوی دیگر تشکیل بنگاه های خدماتی مانند خدمات آموزشی، بهداشتی و غیره هزینه هایی را به خانواده ها تحمیل می کند که تا چند دهه پیش معنایی نداشته است. اما در مقابل باید گفت که درآمد افراد با توجه به سیاست های اقتصادی (به ویژه سیاست های اقتصادی دهه پیش) که نرخ تورم و بیکاری را بالا برده، رشد چندانی نداشته است. از سوی دیگر نیز در مورد طرف مقابل این موضوع یعنی زنان نیز باید پرسید که چرا زنان شاغل نمی توانند در هزینه کردهای خانواده برابری با مردان را بپذیرند، این مسئله ریشه در چه فرایندها و مسائلی دارد؟ پاسخ به این پرسش در یک شبکه پیچیده از مسائل و مشکلات روانی، ذهنی، اجتماعی و حقوقی است که بیش از هر چیز بر عدم احساس امنیت زنان از وضعیت اجتماعی و اقتصادی خویش در جامعه دلالت دارد و سعی دارند هرچه بیشتر به سوی پس انداز روی آورند.
در مجموع آن چه گفته شد تنها طرح مسئله ای بر علل شکل گیری و انتشار تنها یک کلیشه از طریق شبکه های اجتماعی بود و اگر قرار باشد همه آن ها تحلیل و مورد بررسی قرار گیرند از حوصله این طرح مسئله، خارج است. اما در یک نتیجه گیری کلی باید گفت که نباید وجود این نوع لطیفه ها را به دیده اغماض نگریست و آن ها را تنها به دلیل شادکردن تقلیل داد. زیرا چنین تقلیلی علاوه بر کاهش قدرت تحلیل و آنالیز معضلات و مسائل اجتماعی آن هم در مورد مسائلی که بسیار فراگیر است، ما را از داشتن دید واقعی نسبت به جنس دیگر جامعه بازمی دارد و از سوی دیگر چشم پوشی از مسائل را در پی دارد که لزوما به معنی حل مسئله نیست.